فَرُّخرو پارسا نخستین زن ایرانی بود که در دوران حکومت پهلوی به مقام وزارت رسید. پست وی وزارت آموزش و پرورش در کابینه دوم و سوم امیرعباس هویدا بود.خانواده و تولد وی در
اسفند سال
۱۳۰۱ در باغی خارج از شهر
قم به دنیا آمد.
مادر وی
فخرآفاق پارسا از فعالان
حقوق زنان و مدیر مجله «
جهان زنان» بوده و
پدرش فرخدین پارسا کارمند
وزارت بازرگانی و مدیر مجلههای «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» و «عصر جدید» بود.
وی از آن رو در شهر
قم زاده شد که مادرش به دلیل نشر مقالهای با عنوان «لزوم تعلیم و تربیت مساوی برای دختر و پسر» در
تبعید به سر میبرد. این مقاله اعتراضات گستردهای را در بین روحانیون آن دوران برانگیخت و موجب تبعید مادر وی گشت؛ ولی پس از تولد وی با میانجیگری
میرزاحسن خان مستوفیالممالک (نخست وزیر وقت) به
تهران بازگردانده شد.
زندگینامه
فرخرو پارسا تحصیلات ابتدایی خویش را در
دبستان هما در تهران سپری نمود و برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه به
دانشسرای مقدماتی رفت. وی توانست دوره متوسطه را با کسب رتبه اول به پایان رسانده و به
دانشسرای عالی راه یابد. او در سال ۱۳۲۱ دانشسرای عالی را با اخذ مدرک
لیسانس در رشته
علوم طبیعی به پایان رسانید و به
دانشگاه تهران راه یافت. وی تحصیلات دانشگاهی خویش را در رشته
پزشکی ادامه داد و توانست در سال ۱۳۲۹ با اخذ درجه
دکترا از دانشگاه تهران فارغالتحصیل گردد.
فرخرو پارسا در سال ۱۳۲۱ با
احمد شیرینسخن ازدواج کرد و از همان سال پس از اخذ مدرک لیسانس از
دانشسرای عالی به تدریس در دبیرستانهای تهران پرداخت. او پس از پایان تحصیلات دانشگاهی تا مقطع دکترا، علیرغم اینکه در رشته
پزشکی دانشآموخته شده بود کار طبابت را رها کرد و ترجیح داد که به کار فرهنگی بپردازد؛ بدین ترتیب او در
وزارت فرهنگ آن دوران مشغول به کار شد.
وی در سال ۱۳۳۳خ به همراه تنی چند از همکارانش «انجمن بانوان فرهنگی» را برای دبیرستانهای دخترانه آن دوران تأسیس نمود و در سال ۱۳۳۵خ به عنوان یکی از اعضای هیات رئیسه «شورای همکاری جمعیتهای بانوان ایرانی» انتخاب شد.
فرخرو پارسا همچنین نخستین
مدیر کل زن در ایران بود. در سال
۱۳۳۹ با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران، وی عهدهدار سِمَت مدیر کلی
دبیرخانه دانشگاه ملی ایران شد. انتصاب یک زن به این سمت، اعتراضات زیادی را در محافل اداری، فرهنگی و سیاسی تهران به راه انداخت ولی مقامات دانشگاه توانستند از برکناری فرخرو پارسا جلوگیری کنند.
[۱]وزارت خمینی به تخت نشسته است، خلخالی با حکم امام به درو کردن بزرگان عصر پهلوی و جوانان کرد و ترکمن و عرب و آذری و البته اصفهانی و شیرازی و تهرانی و... مشغول است. دستیاران شیخ گیوی نیز در دیگر ولایات مشغولند. همین حضرت استادی جوادی آملی که بعدها در پی عزل بنی صدر، دسته دسته جوانان را جلوی جوخه اعدام میفرستاد
آن شب تلخ در برابر شکوفه نو است. خلیل بهرامی خبر داده است که امشب بانوی فرزانه فرهنگ و آموزش کشور فرخرو پارسا را اعدام میکنند آن هم با زنی از ساکنان نفرینی قلعه «پری بلنده» قزوینی. حتی در لحظه مرگ میخواهند آن بانوی نازنین را که هزاران دختر میهن من شاگردانش بودند، تحقیر کنند. شکوفه نو خاموش است، قلعه نیز پس از آنکه چند تیغ کش نومسلمان کمیته ای بعضی از خانه هایش را آتش زده اند و حاج مانیان و تنی چند از بازاریها با انتقال ساکنانش به مراکز بازسازی روح و جسم، تطهیرشان کردهاند، به جز معتادانی فروافتاده و زنانی تا حنجره گرفتار سفلیس، از بانگ شادخواران و قوادان و اسپندی ها و مشتریها خالی است. چند جعبه پپسی را روی هم میچینند. یک گونی بر سر خانم پارسا کشیده اند و چادر نمازی بر سر پری که روزگاری زیباترین زن قلعه بود. سه نفر خانم پارسا را روی جعبه ها میگذارند و طناب را از روی گونی بر گردنش میاندازند. دو نفر از بچه های کمیته محل طناب را میکشند، طناب پاره میشود و خانم پارسا کف پیاده رو پرتاب میشود. ناجوانمردها حتی رسم اقوام وحشی را رعایت نمیکنند که اگر محکوم به مرگی نمرد بخشوده میشود. این بار سیم بکسل میآورند با طنابی کلفت، بانوی نازنین را که هیچ نمیگوید در همان گونی بالا میکشند و سرطناب را دور درختی میپیچند. پری گریه میکند و ناسزا میگوید، به سرعت او را طناب انداز میکنند. دو پیکر تاب میخورد یکی در گونی و یکی در لابلای چادر نماز... ستوان جوانی از پاسگاه بیرون میآید و فریاد میزند خجالت بکشید، کارتان را که کردید. حداقل جسد خانم پارسا و آن بیچاره پری را پائین بکشید.
خانم دکتر فرخرو پارسا که نخستین وزیر زن ایرانیست، در دوران بعداز انقلاب سفید در ایران به وزارت آموزش و پرورش رسید. سرگذشت این بانو بسیار دردناک و در عینحال بسیار قابل تامل است. ایشان تحصیلاتشان را در رشتهی پزشکی به پایان برده بود و از خانوادهای برخاسته بود که زنانش سابقهی درخشانی در فعالیت برای بهدستآوردن حقوق زنان داشتند. مادر خانم فرخرو پارسا یکی از زنان مبارز جامعه ایران بوده است. این بانو که پس از ازدواج با آقای فرخرو پارسا خودش را بهعنوان فخرآفاق پارسا میشناسد، پس از یک ازدواج ناموفق با فخرالدین پارسا ازدواج میکند و بعد در راستای این ازدواج هست که متوجه میشود باید برای آزادی زنان جنگید. مبارزات بسیار زیادی را انجام میدهد و نامش را در تاریخ ادبیات آزادی زنان جاودان میکند.
نشریهای که خانم فخرآفاق پارسا منتشر میکرد «جهان زنان» نام داشت که در آغاز در مشهد منتشر میشد. بعد در مشهد دچار گرفتاری شد. در تهران چاپ آن ادامه پیدا کرد و چون بازهم مسئله پیش آمد، ایشان را به قم تبعید کردند و چندسالی در قم زندگی میکرد. به هر تقدیر این آغاز بسیار زیبای زندگی خانم فرخرو پارسا نشان میدهد که چطور از یک مادر انقلابی، انساندوست و آزادیخواه، (حضوری) این چنین با شخصیت به جهان عرضه میشود
خانم فرخرو پارسا هم تحصیلاتش را در رشتهی پزشکی انجام میدهد، ولی بعداً به خدمت آموزش و پرورش درمیآید.کتاب خانم وزیر کتابی را که خانم منصوره پیرنیا نوشته است و در این کتاب داستان زندگی خانوادهی پارسا را از دوران قدیم، پی میگیرد و جلو میآید و... تا میرسیم به مقطعی که خانم فرخرو پارسا محکوم به اعدام میشود. من جملهای از سرآغاز این کتاب را برای شما میخوانم:
بانویی که در آن سحرگاه، در کنار زنی معروف به بدکارهگی، و در محلهای بدنام در جنوب تهران، جسماش را در گونی شقاوت پیچیدند، و طناب دار به گردن او آویختند، و به دارش کشیدند و تیربارانش کردند، تجسم آبرو و شخصیت زن ایرانی و نخستین زنی بود که به وزارت رسید. و هم اولین زنی بود که حکم مدیرکلی گرفت و پایهگذار یکی از معروفترین دانشگاههای ایران شد. و نیز اولین زنی بود که به مقام معاونت وزارتخانهای رسید، و بیش از آن همراه با زنان دیگر که کوشندهی راه برابری حقوق زن و مرد ایرانی بودند، در مقام نمایندهی ملت برای اولینبار به مجلس شورای ملی راه یافته بود. و مهمتر از همهی اینها، بانویی که در بیدادگاه جمهوری اسلامی به مرگ محکوم شده بود، هجده سال تمام در مقام ریاست یکی از مهمترین دبیرستانهای دخترانهی ایران و نیز سالهای متمادی دیگر در مقام بلند معلم هزاران دختر ایرانی را به کمال دانش و دانایی آراسته بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر