« لمـپن هاي نهضت مشروطه » « لمپن »اصطلاح عامي است براي كساني كه درتوليدشركتي ندارند،بااينهمه ازدسترنج اجتماع سهمي مي برند.قارچهائي هستند روئيده برپيكردرخت اجتماع،واي بسابازهرهائي كه به پاي خدمي ريزند،درخت رامي خشكاننديارنجورمي سازند.اين اصطلاح شامل گروههاي بسياروبسياري مي شود.چشمگيرترين اين گروههادسته اي است بنامدلال محبت ونيازي به طول وتفصيل ندارد.دلال كاري جزاين نداردكه به لطايف الحيل موجودي پيداكنند،زني ياپسري.وازاواستفاده كنند. ارازل محله هادسته ديگري ازلمپن هاست.اينهاكارثابتي ندارند،اغلب باتهديدوحقه بازي ازديگران پول مي گيرندوبه اصطلاح زندگي مي كنند.بعضي ازاينها گاهي كاردولتي هم دارندوهمين برهيبتشان مي افزايدوتوپشان راكارگر مي كند.لمپن فاقدوطن است.نه اين انترناسيوناليست وجهان وطني باشند،هيچ جائي است نه همه جائي .مختصات خودش رافراموش كرده.نميدانددرچه زمانومكاني زيست ميكند.به ظاهرخيلي پاي بندآدابوريوم وناموس است.بخصوص تظاهرميكندكه اززنان وبچه ها حمايت مي كند.اما فقط به منظوراين كه خودبهره برد.نمونه اين لمپن هارامي توانيددرباشگاههاي ورزشي وبعضي جاهائي كه دختران وپسران جوان به ضرئرت زيادرفت وآمددارندببينيد.لمپن ايمان ندارد،اگرچه ممكن است ايمان مذهبي آميخته به خرافات داشته باشداما به هيچوجه وفاومحبت نمي شناسد.اعتقاددارد.سري را دردنمي كند چرادستمال بست.اما نيهيليست نيست.چراكه نيهيليست ارزشهاي بي ارزش شده را نفي مي كند وازسوي ديگر ازجنبه مثبت درجستجوي ارزش تازه اي است.وگذشته ازآن با نفي ارزشهاباقدرت حاكم درمي افتد.اما لمپن آدمي است كه همه ارزشهانفي مي كندوپذيراي هرنوع خواري وزبوني است ونمي خواهد ونمي تواند باقدرت دربيفتد.لمپن شبيه گردان خوبي است وبراي او فرقي نداردك زير پرچم يزيدبروديابراي شهداسينه بزند.هدفي ندارد.به نظرش زندگي بدون معني ومفهوم است.همه اشعاري راكه درموردبي وفاييدنيا گفته اندازبركرده وگاه گاهي چاشني كلامش مي كند.شخصيت لمپن ازآداب ورسوم هفتادوسه ملت متأثر است:مشرب اپيكوري وتصوف به مفهوم غلط ومتداول،يعني هرزگي،عياشي،بي بندوباري وخوارشمردن همه چيزمگرشكم وزيرآن-اگزيتانسياليسم منحط(معلوم است نه اگزيستانسياليسم مبارزسارتروديگران)-تسليم ورضاي بي چون چراي بودائي،غنيمت شمردن«دم»ودودوزهرچه رنگ تعلق پذيردآزادبودن.بسيارزودجوش است،يودبهيجان مي آيدوهرجاراه ببري ميرود.وهمين است كه گاهي درنهضت ها راه پيدا مي كندوازجوش وخروش كه افتادباعث ازهم پاشيدن آنها مي شود.درهرنهضتي بوجوداشخاص با حرات نيازي هست وازاينروگرداننگان نهضت ها بدون درنگ لمپن ها رابه خودمي پذيرندوپايه هاي قدرت خودرا روي شنزار دوششان مي گذازندومي بيني كه شن وارفته وكاخ به ظاهرمحكم روي سرش ازهم پاشيده است.به طوركلي لمپن به دونحوبه نهضت صدمه مي زند،بادستخوش حيله هاوخواستهاي طبقه حاكم شدن وبه آلت كوبيدنمردم بدل گشتن وباواردشدن درنهضت وخرابي بالاآوردن.بااينهمه گاهي ازميان همين لمپنهاي بي ايمان كساني برمي خيزندكه باايمانراستين پيش مي آيندوتاآخرپايداري مي كنندوجان مي بازند.نمونه اين قبيل اشخاص را درنهضت مي بينيم.لمپنينزيم ازامراض ساري دوره ركودوسكون است.دراين دوران عده زيادتري پذيراي بيماري هستندچراكه نيازشديدي به بيخبري وفراموشي دارند.براي داروغه سرخوش چه بهترازگروهي شهريان بنگي خواب آلوده ؟ 1 - مشهدي عباسعلي دربازارچه دوه چي دكان علافي داشت ئبا ستارخان دم از دوستي مي زد و به تحريك سران انجمن اسلاميه ستارخان را به خانه اي برد كه آنجا بكشندش . اما تيري كه به او انداختند به شانه اش خورد . ستارخان زودي در رفت وجان به سلامت برد. 2- فتح الله باغميشه اي معروف به دگير مانچي در گرماگرم جنگ تبريز آب را به روي مردم بست . امير خيزي مي نويسد (( ازالواط و پهلوانان مشهور تبريز بود و در محله ي باغميشه روزگار خود را به مردم آزاري و بد كاري مي گذراند .)) به قول كسروي ( يكي از لوتيان دوه چي مي بود كه به بيرون شهر رفته آبها را از آسيابها باز گردانيد و بدينسان نان در شهر ناياب گرديده سختي بيشتر ميشد. ) 3 - ايت خليل ( خليل سگه ) يكي از اشخاص بي باك وبي بند و بار بود و خود را در صف مشروطه خواهان ومجاهـــــدين وارد كرده به آزار و اذيت مردم مي 1رداخت و از بس حركات ناشايست از وي سر مي زد كه به (ايت خليل ) اشتهار يافته بود . 4 - عيوضعلي اسكوئي نمونه اي است از آن هائي كه نمي دانند چرا ، براي كه و با كه مي جنگند . همگامي كه تبريز از چهار طرف محاصره شده بود ، فرماندهي گروهي اجير از طرف عين الدوله به عيوضعلي داده شد كه از الواط معروف اسكو بود. مدتها در جنوب غربي تبريز مردم را مي چاپيد. 5 - علي اصغر يا قولاغي كسيك اصغر ( اصغر گوش بريده ) نيز از الواز معروف و رسيد محله دوه چي بود كه در خدمت انجمن اسلاميه با مجاهين در افتاده بود. 6 - حسن دلي ( حسن ديوانه ) از لمپن هاي با ايمان است . پس از آنكه مدتها بي هدف زيست در جنبش مشروطيت با مجــــــاهدين همراه شد و سر خود را نيز در اين راه بباد داد . شبي از شبها مجاهدان تصميم مي گيرندكه به سپاه عين الدوله در با شمنج شبيخون بزنند تا مگر راه آذوقه را باز كنند. مجاهدان بي سر وصداتا نزديكيهاي باسمنج مي روند . حسن دلي بدون واهمه به توپ نزديك مي شود و سوار لوله توپ مي شود و داد و فرياد راه مي اندازد . سربازهاي دولتي بيدار مي شوند و بگير و ببند ، تا آخر سر مجاهدان عقب مي نشيننذ . حسن دلي همانجا كشته مي شود . آن شب به ( شب حسن دلي )مشهور است . |
__._,_.___
This is a non-political list.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر