الفبای الهیات بهائی قسمت سوم
شهرام
در مقاله قبل به تشریح مراتب وجود و مشاخص هر رتبه به اختصار با ذکر تبینات حضرت عبدالبهاء پرداختم.
اهم آن مطالب آنکه هر مرتبه ای از وجود محدود به رتبه خویش است و هرچند که در ان رتبه، کمالات بینهایت از برای مخلوقی ممکن، ولی ادراک و حصول به رتبه مافوق ممنوع و غیر ممکن است. حیوان هر قدر در رتبه خویش پیشرفت نماید، درک مقام انسانی از برای او غیر ممکن، و انسان هم هر چند که به روح آسمانی و ایمانی هم مزین شده باشد ادراک مرتبه مظاهر الهی (پیامبران ) از برایش محال. پیامبران به سعی و کوشش و تزکیه نفس به مقام مظهریت نمیرسند. ان مقام فیض الهیست نه ثمره جهد انسان. به همچنین عالم امر نیز (مظاهر الهی، روح القدس ) هیچگاه به عظمت و درک عالم حق پی نبرده و نخواهند برد. چونکه عالم حق دو رتبه از عالم انسانی برتر است ، اینکه انسان بخواهد تعریف و تصوری از عالم حق نماید به همان اندازه محال است که گیاهی اراده درک و شناخت عالم انسانی نماید.
همانطور که حضرت عبدالبهاء اثبات فرمودند عدم ادراک مراتب بالاتر دلیل بر عدم وجود آن مراتب نیست.
با استفاده از نصوص بیشماری که ازقلم مبارک طلعات مقدسه این آئین به عالم انسانی به ارث رسیده دراین قسمت به طور مفصل به بررسی وتنویر و تعمق در رتبه عالم حق پرداخته ودر طی مقالات آینده به تشریح رتبه روح القدس (که در ادبیات بهائی به عنوان رتبه امر و مظهریت ذکر شده) و عالم خلق، میپردازم.
رتبه حق:
درمتون تاریخی و آثار فلاسفه و حکما درتوصیف حق و ماهیت ان، وجود یا عدم وجودش، رابطه بین حق و خلق در این عالم و عوالم بعد، کتابها نوشته شده. در ان آثاراز طرفی به فلاسفه و طبیعونی بر میخوریم که وجود حق را به کلی انکار کردند و از طرف دیگر به کسانی که نمادی را در عالم جمادی، نباتی، حیوانی ، حتی ملائکه ویا انسان ( مثلا فرعون) را اله و معبود خویش شمردند و به پرستش ان پرداختند. در این زمره نیز کسانی صفات انسانی را در تصور خویش به حد کمال و نهایت رسانده و از ان خدایی انسانگونه در ضمیر خود خلق کردند و به ستایشش پرداختند. خدایی که رحمن است و رحیم و داناست و بینا . خدایی که نیچه او را مرده خواند .
در این مابین، هدف و نقش دین الهی در هر مرحله از ظهور و تکمیل خویش نسبت به فهم و درک جامعه ای که در ان ظهور نمود از طرفی اثبات وجود پروردگاری یگانه است واز طرف دیگرارائه بینشی صحیح و هرگونه شرک زدایی در رابطه بین حق و خلق میباشد . این بینش و شرک زدایی در هر مرحله از تکامل دین به حدی والاتر رسید و در آثار دیانت بهائی به اعتقاد این حقیر به مرحله اعلای خویش ترقی نموده است (البته حدی که در این برهه از تکامل انسان عقل وی را اجازه میدهد:" و ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم" :یعنی چیزی وجود ندارد مگر آنکه خزائن آن نزد ما موجود باشد و ما تنها به اندازه ای مشخص آنرا نازل می کنیم: سوره حجر آیۀ 21).
هما نطورکه ذکرشد فقط نشر الواح و آثاری که از آئین بهائی در مورد الهیات نازل شده محتاج کتابی چند صد صحفه خواهد بود و بررسی تمام ان متون از حوصله این مقاله خارج است. در اینجا فقط به ذکر مستخرجاتی از چند لوح خواهم پرداخت. همچنانکه دوستان بیطرف مشاهده خواهند کرد ، به جرات میتوان اذعان کرد که این الواح هم از نظر معانی کلام و محتوی و قدرت بیان و هم از نظر فصاحت و بلاغت درادبیات فارسی و عربی بینظیرند:
حضرت بهاالله در لوحی که با ﴿هو الباهی البهيّ الابهی﴾ شروع میشود چنین میفرمایند :
"حمد مقدّس از عرفان ممکنات و منزّه از ادراک مدرکات، مليک عزّ بی مثالي را سزاست که لم يزل مقدّس از ذکر دون خود بوده و لا يزال متعالی از وصف ما سوی خواهد بود * احدی بسماوات ذکرش کما هو ينبغی(آنطور که شایسته است ) ارتقا نجسته * و نفسی بمعارج وصفش علی ما هو عليه(چنانکه بر او روا باشد ) عروج ننموده * و از هر شأنی از شئونات عزّ أحديّتش تجلّيات قدس لانهايه مشهود گشته * و از هر ظهوری از ظهورات عزّ قدرتش انوار لابدايه ملحوظ آمده * چه بلند است بدايع ظهورات عزّسلطنت او که جميع انچه در آسمانها و زمين است نزد أدنی(کوچکترین) تجلّي آن معدوم صرف گشته * و چه مقدار مرتفع است شئونات قدرت بالغه او که جميع انچه خلق شده از أوّل لا أوّل الی آخر لا آخر از عرفان ادنی آيه آن عاجز و قاصر بوده و خواهد بود *
در این آیات در نهایت شفافی جمال مبارک بیان مینمایند که آنچه که در آسمانها و زمین خلق گشته در نزد یک تجلی از ظهورات حق معدوم صرف است و جمیع از شناساییحتی کوچکترین ایه حق عاجز و قاصرند چه رسد به ادراک آن ملیک عزّ بی مثال .
"هياکل اسماء لب تشنه در وادی طلب سرگردان * و مظاهر صفات در طور تقديس ربّ أرِنی(پروردگارا، خود را به من بنما ) بر لسان * مَوْجی از طمطام(عمق دریای) رحمت بی زوالش جميع ممکناترا بطراز عزّ هستی مزيّن نموده * و نفحه از نفحات رضوان بی مثالش تمام موجوداترا بخلعت عزّ قدسی مکرّم داشته * و به رشحه مطفحه(تراوشی لبریز) از قمقام (سخاوت ) بحر مشيّت سلطان أحديّتش خلق لا نهايه بما لانهايه را از عدم محض بعرصه وجود آورده لم يزل بدايع جودش را تعطيل اخذ ننموده و لا يزال ظهورات فيض فضلش را وقوف نديده * از أوّل لا أوّل خلق فرموده و الی آخر لا آخر خلق خواهدفرمود * و در هر دوری از أدوار و کوری از اکوار از تجلّيات ظهورات فطرتهای بديع خود خلق را جديد فرموده تا جميع انچه در سماوات و أرضينند چه از آيات عزّ آفاقيه و چه از ظهورات قدس انفسيّه از باده رحمت خمخانه عزّ احديتش محروم نمانند * و از رشحات فيوضات سحاب مکرمتش مأيوس نگردند * چه قدر محيط است بدايع فضل بی منتهايش که جميع آفرينش را احاطه نموده بر مقاميکه ذرّه در ملک مشهود نه مگر انکه حاکی است از ظهورات عزّأحديَّت او و ناطق است بثنای نفس او و مدلّ است بر أنوار شمس وحدت او * و بشأنی صنع خود را جامع و کامل خلق فرموده که اگر جميع صاحبانعقول و أفئده اراده معرفت پست ترين خلق او را علی ما هو عليه نمايند جميع خود را قاصر و عاجز مشاهده نمايند تا چه رسد بمعرفت آن آفتاب عزّ حقيقت و آن ذات غيب لا يُدْرک * عرفان عرفاء و بلوغ بلغاء و وصف فصحاء جميع بخلق او راجع بوده و خواهد بود"
عدم درک حق فقط منحصر به عرفا و فصحاء نیست:
" صد هزار موسی در طور طلب بندای لَنْ ترانی منصعق * و صد هزار روح القدس در سماء قرب از اصغاء کلمه لَنْ تَعْرفَنی (هرگز مرا نخواهی شناخت ) مضطرب * لم يزل(همیشه ) بعلوّ تقديس و تنزيه در مکمن ذات مقدّس خود بوده و لا يزال(تا ابد )بسموّ تمنيع و ترفيع در مخزن کينونت خود خواهد بود * متعارجان سماء قرب عرفانش جز بسر منزل حيرت نرسيدهاند * و قاصدان حرم قرب و وصالش جز بوادی عجز و حسرت قدم نگذاردهاند"
و در همین لوح زیبا و منیع خویش را "ذره نا چیز " میخوانند "
" چه قدر متحيّر است اين ذرّه لا شئ از تعمّق در غمرات لجّه( ژرف درياهای) قدس عرفان تو * و چه مقدار عاجز است از تفکّر در قدرت مستودعه (به ودیعه گذاشته شده )در ظهورات صنع تو اگر بگويم ببصر در ائی بصر خود را نبيند چگونه تو را بيند * واگر گويم بقلب ادراک شوی قلب عارف بمقامات تجلّی در خود نشده چگونه تو را عارف شود * اگر گويم معروفی تو مقدّس از عرفان موجودات بوده * و اگر بگويم غير معروفی تو مشهودتر از آنی که مستور و غير معروف مانی * اگر چه لم يزل أبواب فضل و وصل و لقايت بر وجه ممکنات مفتوح * و تجلّيات أنوار جمال بيمثالت بر اعراش وجود از مشهود و مفقود مستوی * مع ظهور اين فضل أعظم و عنايت اتمّ أقوم شهادت ميدهم که ساحت جلال قدست از عرفان غير مقدّس بوده * و بساط اجلال أُنْست از ادراک ما سوی منزّه خواهد بود * بکينونت خود معروفی و بذاتيّت خود موصوف * و چه قدر ازهياکلعزّ أحديّه که در بيداء هجر و فراقت جان باختهاند * و چه مقدار از ارواح قدس صمديّه که در صحرای شهود مبهوت گشتهاند * بسا عشاق با کمال طلب و اشتياق از شعله ملتهبه نار فراق محترق شده * و چه بسيار از احرار که برجای وصالت جان دادهاند * نه ناله و حنين عاشقين بساحت قدست رسد * و نه صيحه و ندبه قاصدين و مشتاقين بمقام قربت در آيد *" (مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر ص ۳۳۸ )
و به همین فصاحت و بلاغت در کتاب مستطاب ایقان (ص ۱۰۳)میفرمایند :
لطائف و جواهر اين باب آنکه بر صاحبان نفوس زکيّه ومرايای قدسيّه مبرهن و واضح شود که شموس حقيقت ومرايای احديّت(پیامبران) در هر عصر و زمان که از خيام غيب هويّه به عالم شهاده ظهور می فرمايند برای تربيت ممکنات و ابلاغ فيض بر همه موجودات، با سلطنتی قاهر و سطوتی غالب ظاهر می شوند. چه که اين جواهر مخزونه و کنوز غيبيّه مکنونه محلّ ظهور يَفعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ وَ يَحکُمُ ما يُريد اند. وبر اولی العلم و افئده منيره واضح است که غيب هويّه و ذات احديّه مقدّس از بروز و ظهور و صعود و نزول و دخول و خروج بوده و متعالی است از وصف هر واصفی و ادراک هرمُدرکی. لم يزل در ذات خود غيب بوده و هست و لايزال به کينونت خود مستور از ابصار و انظار خواهد بود. " لا تُدرکُهُ الاَبصَارُ و هُوَ يُدرِکُ الاَبصارَ و هُوَ اللَّطيفُ الخبير(سوره انعام، آيه ۳۱ )چه ميان او و ممکنات، نسبت و ربط و فصل و وصل و يا قرب و بُعد و جهت و اشاره به هيچ وجه ممکن نه زيرا که جميع من فی السّموات و الارض به کلمه امر او موجود شدند و به اراده او که نفس مشيّت است از عدم و نيستی بحت بات به عرصه شهود و هستی قدم گذاشتند. سبحان اللّه، بلکه ميانه ممکنات و کلمه او هم نسبت و ربطی نبوده و نخواهد بود. "وَ يُحَذّرُکُم اللّهُ نَفسَهُ"( سوره آل عمران، آيه٢٨) بر اين مطلب برهانی است واضح "وَ کانَ اللّهُ وَ لَم يَکُن مَعَهُ من شَيْءٍ " دليلی است لائح. چنانچه جميع انبياء و اوصياء و علماء و عرفاء و حکماء بر عدم بلوغ معرفت آن جوهر الجواهر و بر عجز از عرفان و وصول آن حقيقة الحقائق مقرّ و مذعن اند.
و از حضرت باب :
بسم الله الامنع الأقدس :تسبيح وتقديس بساط عزّ مجد سلطانى را لايق كه لم يزل ولا يزال بوجود كينونيّت ذات خود بوده وهست ولم يزل ولا يزال بعلوّ ازليّت خود متعالى از ادراك كلّ شيء بوده وهست خلق نفرموده آية عرفان خود را در هيچ شيء الاّ بعجز كلّ شيء از عرفان او وتجلّى نفرموده بشيء الاّ بنفس او اذ لم يزل متعالى بوده از اقتران بشيء وخلق فرموده كلّ شيء را بشأنى كه كلّ بكينونيّت فطرت اقرار كنند نزد او در يوم قيامت باينكهنيست از براى او عدلى ونه كفوى ونه شبهى ونه قرينى ونه مثالى بل متفرّد بوده وهست بمليك الوهيّت خود ومتعزّز بوده وهست بسلطان ربوبيّت خود نشناخته است او را هيچ شيء حقّ شناختن وممكن نيست كه بشناسد او را شيء بحقّ شناختن زيرا كه آنچه اطلاق ميشود بر او ذكر شيئيّت خلق فرموده است او را بمليك مشيّت خود وتجلّى فرموده باو بنفس او در علوّ مقعد او وخلق فرموده آيه معرفت او را در كنه كلّ شيء تا آنكه يقين كنند باينكه او است اوّل وآخر واو است ظاهر وباطن واو است خالق ورازق واو است قادر وعالم واو است سامع وناظر واو است قاهر وقائم واو است محيى ومميت واو است مقتدر وممتنع واو است متعالى ومرتفع واو است كه دلالت نكرده ونميكند الاّ بر علوّ تسبيح او وسموّ تقديس او وامتناع توحيد او وارتفاع تكبير او ونبوده از براى او اوّلى الاّ باوّليّت خود ونيست از براى او آخرى الاّ بآخريّت خود ... ( منتخبات آيات از آثار حضرتنقطهء اولی ص ۷۸ )
و همچنین:
"سبیلی از برای احدی بسوی ذات ازل نبوده و نیست نه در بدء و نه در عود "(بیان فارسی :الباب العاشر من واحد الثانی ).
"ذات ازل بذاته لن یدرک و لن یوصف و لن ینعت و لن یوحد ولن یری بوده " (بیان فارسی الباب السابع من الواحد الثالث)
از برای حسن ختام این قسمت، ازبیانات حضرت عبدالبهاء وولی امرالله که مراکز تبین و تفسیر و تاویل آیات الهی هستند شواهدی در عظمت مقام ان ذات غیب منیع لا یدرک ذکر میشود :
از آثار حضرت عبدالبهاء:
"ای بنده الهی ، حقیقت الوهیت غیب منیع لایدرک ذات بحت لا یوصف منقطع الوجدانی بتصور انسان نیاید و در حوصله عقل و فکر گنجایش نیابد لهذا مظاهر ظهور محل توجه اند "(مائده آسمانی جلد ۹ ص ۹)
"حمد لمن تقدس بذاته عن مشابهه مخلوقاته" (ستایش او را سزاست که منزه است به ذات خویش از هر مشابهتی با مخلوقش"
و در لوح مبارک بسیار زیبای عربی که در زیر بنظر دوستان میرسد حضرت عبدالبهاء ذات باری را بسیط و بدون ترکیب و مجهول التوصیف بیان فرموده اند که در تحت احاطه عقول و افکار در نمیاید . مجاهدت در عرفان ذات الهی را به یک نوع تجارتی که در ان سودی نیست (و کلّ صفقة خاسرة فی عرفانها) تشبیه فرموده اند و اوهام انسانی را به عنکبوتی مثال زده اند که تارها یش در زوایای ان قصر مشید نتند :
" اعلم انّ حقيقة الالوهيّة الذات البحت و المجهول النعت لا تدرکه العقول و الابصار و لا تحيط بها الافهام و الافکار کلّ بصيرة قاصرة عن ادراکها و کلّ صفقة خاسرة فی عرفانها انّی لعناکب الاوهام ان تنسج بلعابها فی زوايا ذلک القصر المشيد و تطلع بخبايا لم يطّلع عليها کلّ ذی بصر حديد و من اشار اللّه آثار الغبارو زاد الخفاء خلف الاستار بل هی تبرهن عن جهل عظيم و تذلّ علی الحجاب الغليظ فليس لنا السبيل و لا الدليل الی ادراک ذلک الامر الجليل حيث السبيل مسدود و الطلب مردود و ليس له عنوان علی الاطلاق و لا نعت عند اهل الاشراق "(مائده آسمانی جلد ۹ ص ۱۰۳ )
حضرت ولی امرالله در توقیع منیع "دور بهائی " بیانات مشروحی در موضوع الوهیت و تاکید بر اصول عقاید بهاییان و مقام حضرت بهاالله میفرمایند . این تشریح و تنویر راهنمایی کامل و مستند یست از برای اهل تحقیق وانشاالله که رافع هر نوع شبهه ایست در توهم و تصور منتقدان این آئین :
" جای آن است که ... نکتهای بر سبيل تذکّر به خوانندگان اين اوراق گفته شود . مبادا نفوسی که بر اثر مطالعهء آيات فوق درکيفيّت ظهور حضرت بهآءاللّه تفکّر و تعمّق مينمايند به خطا رفته و مقصود شارع را بر خلاف حقيقت تعبير کنند . ذکر مقام الوهيّت بر آن نفس اعظم و اطلاق جميع اسماء و صفات الهيّه بر آن ذات مکرّم نبايد بهيچوجه به خطا تفسير شود و در فهم آن اشتباهی حاصل گردد . زيرا بر طبق معتقدات اهل بهاء هيکل عنصری که جلوهگاه چنين ظهور مهيمنی است کاملاً از کينونت آن روح الارواح و جوهر الجواهر متمايزاست و آن خدای غيبی که وجود او ثابت و الوهيّت مظاهر مقدّسهاش مورد ستايش اهل ارض است هرگزحقيقت نامتناهی محيطهء ازليّهء لا يدرک خود را در قالب فانی عنصری محدود تجسّم ندهد و فی الحقيقه خدائی که ذات خويش را در هيکل بشری مجسّم سازد بر وفق تعاليم حضرت بهآءاللّه فی الحين نسبت خدائی از او منقطع ميگردد .اين نظريّهء عجيب و سخيف يعنی تجسّم ذات خداوند در عالم کون نيز مانند عقايد وحدت وجود و تجسّم خداوند بصورت انسان ، مخالف عقيده اهل بهآء و غير قابل قبول است و حضرت بهآءاللّه هر يک از اين دو عقيده را در ضمن الواح و آثار خود بالصّراحه ردّ و بطلان آنرا بيان ميفرمايند". (دور بهائی ص ۲۹ )
پس از تفا صیل فوق در تشریح رتب حق، در قسمت بعد به ذکر مقام عالم امر که مقام ظهور مظاهر الهی میباشد میپردازم.
بهارتان خوش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر