کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

[farsibooks] بازنگری و مروری بر مواضع اپوزیسیون به اعتراضات اخیر

 

http://triboonshoma.blogfa.com/post-366.aspx

چند ماهی جامعه‏ی ایران شاهد اعتراضات مردمی در ابعادی وسیع بود؛ اعتراضاتی که بالطبع می‏توان از میان آن درس‏های فراوانی را به بیرون کشید و به عنوان متد و سر فصل‏های نظری - آموزشی خود قرار داد. می‏توان یک‏بار دیگر نگاهی هم به چند ایده‏ی اساسی طرح شده در درون اپوزیسیون مدافع‏ی سرمایه و هم‏چنین نیروهای موجود در خارج از کشور انداخت و به این جمع‏بند دست یافت که جدا از بی‏دخالت‏گری‏های عملی، از زاویه‏ی سیاسی – نظری تا چه اندازه این ایده‏ها منطبق بر واقعیات بوده است و کدامین‏یک، در خلاف منفعت توده‏ها و در بی وظیفه‏گی سیاسی و یا این‏که کدامین‏یک نمایان‏گر ذوق‏زدگی و تحریف حقایق اعتراضات اخیر مردمی‏ بوده است.

در حقیقت از میان نظرات متفاوت ارائه‏ داده شده می‏توان چهار نظر را بعنوان رکن اساسی ایده‏های طرح شده مورد بازنگری و بررسی قرار داد و به درستی و یا بنادرستی‏ آن‏ها پی بُرد؛ نظرات و ایده‏هایی که بی شک دارند از منفعت سیاسی – طبقاتی‏ای پیروی می‏نمایند و مبلغ سیاست‏های معین‏اند.

۱.    تفکری‏ست که همواره دارد چراغ راهنمای خود را هم‏زمان با اپوزیسیون دولتی نظام جمهوری اسلامی از جمله خاتمی، موسوی، کروبی و امثالهم خاموش و روشن می‏نماید و تا به حال و در عمل هم نشان داده‏اند که سیاست‏ها، سازماندهی و شعارهای‏شان در خدمت و تقویت بخش‏هایی از جناح‏های حکومتی و سرمایه است.

۲.    نظری بر آن است‏که اعتراضات اخیر مردمی من‏حیث‏المجموع، به دلیل این‏که پرچم "سبز" را در دست گرفته است، "ارتجاعی"‏ست و شرکت در آنرا دارد، آب به آسیاب ریختن سرمایه و در خلاف منفعت کارگران و زحمت‏کشان توضیح می‏دهد.

۳.    عده‏ای دیگر بر این عقیده‏اند، که تحرکات اخیر ماحصل فعالیت‏های سازمانی – حزبی, سازمان و جریان متبوع‏شان بوده است و هم‏چنین دارند سخن از "انقلابی" دیگر می‏گویند و یا این‏که بر این باوراند اعتراضات مردمی کاملاً "سبز" را دور زده است و عناصر و وفاداران به نظام جمهوری اسلامی هیچ جایگاهی در میان مردم نداشته و ندارند.

۴.    نظر دیگری بر این اعتقاد است‏که اعتراضات مردمی بدلیل تنوع طبقاتی در درون جامعه‏ی ایران، از لایه‏های متفاوتی تشکیل گردیده که طبعاً هر یک از اقشار و طبقات شرکت کننده در آن در تقابل با منفعت سران حکومت جمهوری اسلامی ذینفع‏اند و به‏همین دلیل وظیفه‏ی کمونیست‏ها و نیروهای انقلابی می‏داند تا به هر طریق ممکنه، بر رادیکالیزم مبارزات مردمی بی‏افزایند. 

بی تردید در میان نظرات فوق، حکایت و وضعیت دسته‏ی اوّل کاملاً روشن است و اینان کاری به منفعت کارگران و زحمت‏کشان ندارند و در حقیقت حساب‏شان با حساب انقلاب و مدافعین منافع‏ی توده‏های محروم مشخص و معین می‏باشد. اینان – از جمله سازگارا، گنجی و نیروهائی هم‏چون اکثریت (اگر چه می‏بایست تفاوت‏هایی از زوایای متفاوت فیمابین آنان قائل شد) – به اثبات رسانده‏اند که کار و بارشان با انقلاب نیست و هیچ‏گونه تعلقی به این صف و انقلاب و مردم ندارند؛ به اثبات رسانده‏اند که سیاست‏شان، سیاست چانه‏زنی با بالاهائی‏ست و دائماً دارند نقش سوپاپ اطمینان سرمایه در درون جامعه را ایفاء می‏نمایند؛ نشان داده‏اند که وظیفه‏ای به غیر از به انحراف کشاندن اعتراضات بحق توده‏های محروم ندارند و هر زمان که جنبش‏های اعتراضی به سمت ارگان‏های سرکوب‏گر نظام نشانه گرفته است، با شتابی دو چندان به میدان آمده‏اند و در وصف عدم بکارگیری خشونت و بر نتایج "مخرب" آن سخن راندند و به تبلیغ و ترویج مبارزه‏ی بی سرانجام و "مسالمت آمیز" پرداخته‏اند. واضح است‏که جایگاه این نظر و علی‏رغم بسیج و گردآوری نیروی وسیع بی‏مایه است و منفعت‏شان با حفظ و پایداری مناسبات ظالمانانه‏ی سرمایه‏داری گره خورده است. متأسفانه باید اذعان نمود که این تفکر بر خلافِ دیگر نظرات و بنابه ده‏ها دلیل دیگر دست بالا را دارد و به همین اعتبار هم توانسته است، من‏حیث‏المجموع اعتراضات مردمی را بر اساس شعارها و منفعت درازمدت خود سازمان دهد.  

در حقیقت کارکرد این جناح از سرمایه و مدافعین‏اش را می‏توان در چند دهه‏ی اخیر و در دوران حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی بخوبی نشان داد و به اثبات رساند که این عناصر و جریاناتی هم‏چون اکثریت وظیفه و مسئولیت‏شان چیزی جز به انحراف کشاندن مبارزات توده‏ای نیست. بدون کمترین شک و شبهه‏ای تکلیف انقلاب با این دسته از عناصر و جریانات روشن می‏باشد و اینان را باید و می‏بایست بعنوان سموم جنبش‏های اعتراضی به حساب آورد. به بیانی حقیقی باید گفت که این پایداران به نظام سرمایه‏داری روزی در هیبت "اصلاح طلبی" به میدان می‏آیند و روزی دیگر دارند افکار و تن خود را با رنگ "سبز" و آن‏هم به بهانه‏های واهی‏ای هم‏چون "جنبش رنگین کمان" آغشته می‏نمایند. طرد و افشای بیرحمانه‏ی این عناصر و جریانات از میان خودی‏ها، از ملزومات اولیه‏ی فعالیت‏های انسانی‏ست. باید آگاه بود که خم شدن در زیر چنین پرچم‏هایی در خدمت به رشد افکار عمومی و در خدمت به شکوفائی مبارزات توده‏ای نیست و ریشه‏ی جنبش‏های اعتراضی را از درون می‏خشکاندد. بنابر این وظیفه‏ی هر عنصر مدافع‏ی منافع‏ی مردمی‏ست تا ضمن خط کشی آشکار با مدافعین سخت‏کوش سرمایه هر چه بیش‏تر ماهیت کثیف آنانرا در اذهان عمومی بر سازند.

در تقابل با اپوزیسیون ضد انقلاب و هم‏چنین در خلاف نظر فوق، ما شاهد ایده‏های بناصحیح عناصر و احزابی هم‏چون "حکمتیست"ها در درون هستیم که دارند کلیت اعتراضات مردمی را یک‏جا به حساب "سبز" واریز می‏نمایند و بدنبال جنبش‏های اعتراضی "پاک" و "منزه"اند. باید گفت که حاملین نظر فوق از همان آغاز, دور اخیر اعتراضات مردمی تکلیف خود را با آن روشن نموده‏اند و کاری به آن ندارند که هر جا مردم علیه‏ی حاکمان زورگو بپاخاسته‏اند، کمونیست‏ها هم می‏بایست حضور یابند و به توضیح سیاست‏ها و عمل‏کردهای ناصحیح آن‏ها بپردازند؛ کاری به آن ندارند که مردم خواسته‏ها مملوسی دارند که بر گرفته شده از عینیت مبارزه‏ی سخت و طاقت‏فرسای طبقاتی‏ست؛ مهمتر از همه‏ی این‏ها کاری به این ندارند که کمونیست‏ها صرفاً و صرفاً، بدنبال جنبش "خالص" و "بی ایراد" نیستند و تنشه‏ی بروز چنین وضعیت و رخ‏دادها و اعتراضات مردمی‏اند. روشن است‏که کمونیست‏ها با چنین اهداف و چشم‏اندازهای روشنی به میدان می‏آیند و بر این باوراند که بدون ارتباط و نفوذ در درون جنبش‏های اعتراضی، سخن گفتن از پیشرفت و بالندگی مبارزات مردمی بی معناست. به بیانی روشن آرمان کمونیستی آرمان دخالت‏گری‏ست؛ آرمانی‏ست که "حکمتیست"ها، بنابه خصوصیات و افکارشان از آن فاصله گرفته‏اند و به هیچ صراطی هم مستقیم نیستند و نمی‏خواهند به این جمع‏بند دست یابند که جنبش همگانی مردمی، جنبش حامل تضادها و جنبش طبقاتی‏ست. نمی‏خواهند افکار خود را با منطق و وظایف کمونیستی منطبق نمایند و نمی‏خواهند بخود بقبولانند که کمونیست، جریان و یا احزاب کمونیستی‏ای که دارند به خصوصیات متضاد مردم، خیابان و نقش عنصر روشنفکر، از خود بی توجه‏ای کامل نشان می‏دهند قادر به روشنگری و بارآوری اعتراضات مردمی نیستند؛ به عبارتی حقیقی باید گفت که اینان اساساْ با خیابان‏ها مشکل دارند و بنابه ده‏ها دلیل هم نمی‏خواهند درک نمایند که خیابان، مردم و اقشار متفاوت را در خود جای داده و مبین منافع‏ی متفاوت طبقاتی‏ست. این خاصیت گردهمائی‏های خیابانی‏ست. به این دلیل که خیابان‏ها محل تقاطع خواسته‏های متفاوت درونی و بیرونی و حامل تضاد منافع‏ی طبقات حاکم با طبقات انقلابی از یک‏سو و تضاد درون اقشار و طبقات انقلابی از سوی دیگر است.

براستی که فارغ از همه‏ی این‏ها در کدام متون مارکسیست – لنینیستی آمده است‏که مردم بخودی خود و بدون دخالت‏گری‏های کمونیست‏ها قادراند قدراه‏بندان را از سر راه خود بر دارند و هم‏چنین قادراند مبارزه‏ی جهت‏دار و هدف‏مندی را سازمان دهند؟ مگر به غیر از این است‏که این‏ها از زمره وظایفِ پیشاهنگان و نمایندگان سیاسی آنان در قبال حاکمان می‏باشد و مگر به غیر از این است‏که بدون نقش‏آفرینی مدافعین توده‏های محروم کار انقلاب با دست‏اندازهای بی‏شماری مواجه خواهد گردید؟ 

در هر صورت ایده‏ی فوق و برخورد "حکمتیست"ها نسبت به اعتراضات مردمی را اصلاً و ابداً نباید به حساب وظایف کمونیستی گذاشت. چرا که کمونیستِ مدافع‏ی محرومان و استثمارشوندگان، بیزار از اعتراضات مردمی نیست؛ چرا که بر این باور است ظلم و ستم در ایران دامان تمامی اقشار و طبقات انقلابی را در بر گرفته است و رژیم جمهوری اسلامی هم سی سالی‏ست که دارد به یُمن زور و سلاح، اعتراضات بحق آنانرا به عقب می‏راند. سرکوب کارگران، دست‏اندازی به جان و مال زحمت‏کشان، تعرض به میادین آموزشی و دخالت در تعیین دروس دانشجویان، جداسازی دختران و زنان با پسران و مردان، تحمیل فرهنگ و نوع, زندگی دل‏بخواه‏ی خود به میلیون‏ها انسان محروم و غیره بنوبه‏ی خود نمایان‏گر بی افقی زندگی آنانی‏ست که روزانه دارند مورد تعرض وحشیانه‏ی حاکمان زورگو قرار می‏گیرند. سی سالی‏ست که چنین وضعیتی دارد بر شانه‏های کارگران و زحمت‏کشان و فرزندان‏شان سنگینی می‏کند و بموازات آن‏ها سی سالی‏ست که مخالفین و معترضین به چنین سیستم و مناسباتی، با ظالمان در گیراند و در میادین متفاوت و در خیابان‏ها دارند سران حکومت را به چالش می‏کشند. این سیمای جامعه‏ی ایران و اوضاع معیشتی - سیاسی میلیون‏ها انسان زحمت‏کش است. واضح است‏که جنبش مردمی، با تنوع طبقاتی معنا می‏یابد و مهمتر از همه‏ی آن باید عمیقاً بر این باور بود که جنبش مردمی، جنبش یک‏دست و جنبش طبقه‏ی خاص و معینی نیست بلکه متشکل از همه‏ی طبقات و اقشار ستم‏دیده است. در بستر چنین حقایق و اوضاعی وظیفه‏ی کمونیست مدافع‏ی منافع‏ی توده‏های ستم‏دیده، دخالت‏گری فعال و به تبع از آن‏ها افشای ماهیت لمیدگان درون انقلاب است. بنابر این ضروری‏ست تا به درون جنبش‏های اعتراضی نفوذ نماید و شعارها و سیاست‏های انحرافی آنانرا به سمت شعارها و سیاست‏های صحیح و اصولی سمت‏و‏سو دهد؛ به دلیل این‏که دشمنان مردم، همه‏ی تلاش‏شان بر آن است تا هدایت مبارزات اعتراضی را در دستان خود قبضه نمایند و مانع‏ی رادیکالیره شدن هر چه بیش‏تر آنان گردند. این کار معین و دیکته شده‏ی دشمنان کارگران و زحمت‏کشان است و در مقابل وظیفه‏ی روتین و اولیه‏ی هر کمونیستی‏ست تا دشمنان مردم را در حوزه‏های متفاوت خلع سلاح نماید. 

با این اوصاف می‏بایست مختصات خیابان‏ها و نیروهای درگیر در آنرا بدرستی شناخت و گره‏های کور و نا سر انجام آنرا با شکیبائی کمونیستی باز نمود. شکی در آن نیست که انجام این‏کار صرفاً و صرفاً بر عهده‏ی کمونیست‏های جدی و متعهد به آرمان‏های کارگران و زحمت‏کشان است. به دلیل این‏که خودِ توده‏ از درک واقعی و عمیق تضادها و هم‏چنین از درک و شناخت ماهیت عناصر وابسته به سرمایه ناآشنا و ناتوان است. به دلیل این‏که شناخت‏اش همواره نسبت به محیط و عناصر خزنده، احساسی و ناپخته است. اگر بر این باور باشیم که توده بخودی خود قادر به درک عمیق پدیده‏ها و راه و رسوم صحیح و بی ایراد مبارزاتی‏ست، آن وقت چه نیازی به کمونیست‏هاست؟ مگر خاصیت کمونیست‏ها در چنین برهه‏هایی از زمان معنا نمی‏یابد و مگر در چنین دورانی نیست که می‏بایست با تمام وجود پای به میدان بگذارند و به روشنگری و هدایت مبارزات مردمی بپردازند و دشمنان مردم را از صفوف‏شان طرد نمایند؟ به غیر از آن است‏که کمونیستِ مدافع‏ی جنبش‏های اعتراضی بدنبال جنبش, بدون ایراد و بدنبال جنبش حالص نیست و همواره در پی آن است تا با اتخاذ سیاست‏های صحیح، طبقات متفاوت ستم‏دیده را حول شعارها و منافع‏ی مشترک علیه‏ی سرمایه و ظالمان سازمان دهد؟ این‏ها از جمله وظایف پیش پا افتاده و روشنی‏ست که بعضاً کمونیست‏ها و بویژه "حکمتیست"ها دارند از انجام آن سر باز می‏زنند. اگر چه باید اذعان نمود که از یک‏طرف "حکمتیست"ها کلیت مردم و اعتراضات براه افتاده را با الفاظی هم‏چون "جنبش ارتجاعی" استقبال نموده‏اند و دارند آنرا بدرقه می‏نمایند و از طرف دیگر هم‏زمان و عملاً با براه‏اندازی کمپین‏های متفاوت در اینور و آنور به حمایت از همان اعتراضات "ارتجاعی" برخاسته‏اند. البته تناقضی که حاملین این افکار از ابتدا با آن رو در رو بوده‏اند که بی تردید پاسخ و توضیح دلائل آن، به عهده‏ی خود آنان است. 

خلاصه این‏که اگر ایده‏ی فوق، کلیت اعتراضات مردمی را به "ارتجاع" منتسب نموده است، بوده‏اند عناصر، سازمان‏ها و احزابی هم‏چون "حزب کمونیست کارگری ایران"، که منکر سیطره‏ی رنگ "سبز" و رهبری موسوی و کروبی بر اعتراضات مردمی بوده و می‏باشند. اینان با ذوق‏زدگی تمام دارند از "انقلابی" دیگر سخن می‏گویند و تاکیدشان بر آن بوده و است که مدافعین سرمایه هیچ جایگاهی در میان مردم نداشته و ندارند!! به دنبال آن عده‏ای ساده اندیش هم با "تحقیقات" خود پی بُرده‏اند که این جنبش از همان نیمه شب ۲۲ خرداد موسوی و امثالهم را دور زده است و با واژه‏های غیر واقعی‏ای هم‏چون "اعتلا"ی جنبش، مردم "آگاه" و "انقلابی"، آگاهانه به تحریف حقایق پرداخته‏اند!!! اگر مدافعین ایده‏ی "جنبش ارتجاعی" بر وظایف روشنگری خود خط بطلان کشیده‏اند، ایده‏ی فوق یعنی مدافعین "انقلاب" براه افتاده و دور زدگان پرچم "سبز" را باید و می‏بایست به حساب ذوق‏زدگان سیاسی و "قلم"‏زنان تحریف حقایق نوشت. "قلم‏"زنانی که یک‏جانبه و بر اساس تمایلات درونی خود به شرح رویدادها نشسته‏اند.

براستی که آیا چنین موضع‏گیری‏هایی می‏توانست منطبق بر واقعیات و عینیت جامعه‏ی‏مان باشد و یا این‏که در خدمت به تحریف حقایق بوده و است؟ آیا علی‏رغم میل باطنی‏مان، رنگ "سبز" – بنابه هر دلیلی - بر اعتراضات مردمی سیطره نی‏انداخته بود و موسوی و امثالهم فاقد پایگاهِ مردمی و توده‏ای بوده‏اند؟ آیا همه‏ی رأی دهندگان به موسوی و کروبی از همان روزهای آغازین، پی به ماهیت و ریاکاری‏های رهبران "سبز" بُرده بوده‏اند و آنانرا از صفوف خود طرد نموده‏اند؟ آیا لازم و ضروری نیست تا بعد از بازگشت "آرامش" نسبی و به عبارتی دقیق‏تر آرامش دل‏بخواه‏ و موقت حاکمان و همه‏ی مدافعین بی چون و چرای سرمایه، یک‏بار دیگر حاملین نظرات فوق و بعد از مشاهدات عینی از رنگ و پرچم "سبز" در میان انبوهی از جوانان داخل و خارج بخود آیند و جمع‏بند کوتاهی از آن‏چه را که بر جنبش‏های اعتراضاتی رفته است و آن‏چه را که بر زبان رانده‏اند، ارائه دهند، تا هم بهتر بتوان آموخت و هم در آینده، کمتر دچار خطاهای سیاسی شد؟ براستی که چگونه می‏توانند بعنوان مدعیان کمونیست و مدافعین منافع‏ی مردمی خود را متقاعد سازند که چه بر سر آن "جنبش" کنار نهاد شده‏ی "سبز" و آن جنبش "رادیکال" و آن جنبش رو به "اعتلاء"، "آگاهانه" و امثالهم آمده است و با کدامین سیاست‏ها مسیر سکوت نسبی را انتخاب نموده است؟ این مدعیان توده‏های ستم‏دیده چگونه می‏توانند ایده‏ی سراسر عقب‏مانده، تحریف شده و ذوق‏زده‏ی خود را جمع و جور نمایند؟ چگونه می‏توانند اوضاع فعلی را در افکار مغشوش و غیر کمونیستی و منفعت طلبانه‏ی خود راست و ریز نمایند؟ 

به هر حال لازم است تا یک‏بار دیگر و جدا از آن‏چه را که تاکنون گفته شده است، تاکید نمودد که زنگ آغاز اعتراضات اخیر مردمی با تقلب و با "سرقت" آرای مردم و جوانان از جانب بخشی از حاکمیت و بویژه سپاه پاسداران بعنوان بازوی نظامی – اقتصادی نظام جمهوری اسلامی زده شده است. مردم نه فقط در همان شب اولیه‏ی انتخابات بلکه روزها بدنبال آرای پایمال شده‏ی خود بودند. گام به گام و در اثر برخورد خشونت آمیز "برندگان" انتخابات ریاست جمهوری و به تبع از آن‏ها‏ موضع‏گیری‏های ریاکارانه‏ی موسوی، کروبی، رفسنجانی و غیره، بر تنش سیاسی و اعتراضات مردمی افزوده گردیده تا جائی‏که شعار "مرگ بر دیکتاتور" بجای "رأی مرا پس بده" نشست. در چنین شرایطی جنگ طبقاتی لفظی درون هئیت حاکمه و بیرون به خیابان‏ها کشیده شد و بار دیگر سلاح و سرکوب جایگاه واقعی خود را در انظار عمومی و جهانیان بنمایش گذاشت و خشونت عریان ذاتی و بی پروای حکومت‏مداران هم، انزجار و تنفر مردم را نسبت به سران حکومت دو چندان نمود. در چنین وضعیتی چشم و نگاه مردم بدلیل فقدان اپوزیسیون سالم و انقلابی به جناح‏های رقیب دولتی – که طبعاً ریشه‏ی چندین دهه دارد -، دوخته شده است و این‏بار رنگ "سبز" و موسوی نه تنها به عنوان نماد منافع‏ و "رهبر" مردم تعیین گردیده‏اند بل به کعبه و آمال آرزوهای دیرینه‏ی بعضاً "کمونیست‏ها" و "روشنفکران" خارج از کشور هم مبدل گشته‏اند. موسوی جنایت‏کار توجه‏ی نیروی عظیمی از جامعه و جهانیان را به خود جلب نمود و این‏بار بعنوان "ناجی" و در هیبت "سبز" و حامی "دموکراسی" و "آزادی‏خواهی"به میدان آمد. تداوم اعتراضات مردمی که بی ‏ربط با "پایداری" و "ایستادگی" منافع‏ی این جناح از رقیبان حکومتی نبود، رو بجلو بود تا جائی‏که در روز تاسوعا و عاشورا ابعاد اعتراضات رادیکال بُعد وسیع‏تری بخود می‏گیرد و شُک تازه‏ای بر بدن‏های نحیف مدافعین سرمایه وارد می‏سازد. در چنین مقطعی نقاب "دمکراسی خواهی" رهبران "سبز محمدی" بر زمین می‏افتد و اینان در جهت حفظ و پایداری کلیت نظام، رایزنی‏هایی را بمنظور عقب‏نشینی‏ و خاموشی اعتراضات مردمی آغاز می‏نمایند که ماحصل آن دعوت مردم به تظاهرات دولتی در روز بیست و دو بهمن بود.

خلاصه این‏که مردم و جوانان بر خلاف ارزیابی‏ها و موضع‏گیری‏های کمونیست‏ها در ابعاد بی سابقه‏ای به پای صندوق‏های رأی رفتند تا این‏که رأی‏شان به حساب نیآمد. به خیابان‏ها سرازیر شدند، سرکوب شدند و مقاومت نمودند تا این‏که به مرور زمان، شعارهای بعضاً مردم رنگ و بوی دیگری بخود می‏گیرد. این‏ها شرح حقیقی واقعه‏ای بوده است که مدتی بر فضای جامعه‏ی‏مان حاکم گردید. البته که دلیل این امر – یعنی به انحراف کشانده شدن و تسلط یافته‏گی مدافعین سرمایه بر اعتراضات مردمی – را در یک کلام می‏توان در فقدان چپ واقعی و عمل‏گرا در میدان اصلی، در بی وظیفه‏گی و در عدم فعالیت سازمانیافته‏ی کمونیست‏ها در درون توضیح داد. در بستر چنین حقیقت تأسف‏بار و شکاف دیرینه‏ای‏ست که اپوزیسیون دولتی دارد به یگانه اپوزیسیون مردمی تبدیل می‏گردد؛ اپوزیسیونی که وظیفه‏اش کنار زدن جناح رقیب از یک‏سو و حفظ و پایداری نظام سرمایه‏داری از سوی دیگر است. این‏ها آن واقعیاتی‏ست که مدافعین تحریف حقایق، آگاهانه دارند آنرا از قلم می‏اندازند تا به تمایلات درونی خود پاسخ دهند.

به بیانی دیگر "سبز" همه‏جا را گرفته است، بر دست و پا و گردن و بر تن هر جوان و زن و مردی نفوذ کرده بود و دامنه‏ی آن گریبان بعضاً "چپ"های خارج از کشور  را هم گرفته است، امّا اینان منکر چنین جایگاه و حقایق تلخی بوده و می‏باشند؛ براستی آیا با چنین نگاه و موضع‏ای می‏توان راهگشایی نمود؟ آیا اصل هر کار و فعالیت سالمی در شرح حقایق مربوط نمی‏باشد و مگر پایه‏ی هرگونه تحلیل سیاسی صحیح‏ای در شرح واقعیات و در برسمیت شناختن و در دخالت‏گری‏های عملی نیروهای متفاوت در آن نهفته نمی‏باشد؟ متأسفانه یکی اصرارش در آن بوده و می‏باشد که در این جنبش هیچ "صندلی" برای "سبز"ها باقی نمانده است و دیگری بر این نظر بوده و است که مردم از "سبز" کاملاً "عبور" نموده‏اند!!! یکی رنگ "سبز" را "قرمز" می‏دید و دیگری دارد این رنگ را صرفاً و صرفاً، "بهانه"‏ی طرح مطالبات پایمال شده‏ی چندین دهه‏ی مردم توضیح می‏دهد!!! 

در هر صورت کار و وضعیت حاملین ایده‏ی فوق وخیم‏تر از آن است که بتوان توضیح‏اش را داد. وقت آن است تا اینان بمنظور تصحیح افکار بی در و پیکر و منفعت‏جویانه‏ی خود و بدور از التهاب سیاسی گذشته، به نادرستی نظرات گذشته‏ی خود نیم نگاهی بی‏اندازند و نشان دهند که تا چه اندازه ایده‏های‏شان سوار و یا در خلاف واقعیات اعتراضات مردمی بوده است. واضح است‏که بدون ارائه‏ی جمع‏بندی و ارزیابی صحیح‏ای نمی‏توان بیش از این، سخن از فعالیت کمونیستی نظری در خارج از کشور به میان آورد؛ واضح است‏که جنبش ایران در شرایطی می‏تواند مسیر صحیح خود را باز یابد که در درجه‏ی نخست، سازمان و حزب مدافع‏ی وی در درون حضور یابد و در ثانی به نقد ایده‏های ناصحیح خود به نشیند؛ واضح است‏که از سر فقدان حضور نمی‏توان زیر علم هرگونه رنگی سینه زد. این روزها مردم نیاز به سینه زنان زیر علم ندارند بلکه نیاز به هدایت و راهنمائی روشنفکران و کمونیست‏ها و مدافعین واقعی خود و آن‏هم در گره‏گاه‏های تاریخی دارند. این تفاوت‏ها را باید و می‏بایست در هر شرایط و موقعیتی شناخت و بی‏گدار به آب نزد.  

در پایان و در خلاف تمامی ایده‏های طرح شده باید گفت نظری بر این اعتقاد بود که من‏حیث‏المجموع رنگ و افکار "سبز" بر اعتراضات مردمی سوار شده‏اند و مردم بدلیل فقدان آلترناتیو انقلابی در درون و از میان "بد" و "بدتر"، بر شانه‏های "بد" آویزان شده‏اند. تجمع در صندوق‏های رأی‏گیری در روز انتخابات نمایان‏گر چنین حقایق و ارزیابی‏های روشنی‏ست. بدون کمترین شک و شبهه‏ای بکارگیری چنین سیاست و تجربه‏ای را نمی‏توان به حساب تازه‏گی سیاست مردمی گذاشت. مضافاً این‏که شکی در آن نیست ‏که بعضاً مردم و جوانان در برخورد با دشمن سنگ تمام گذشته‏اند، امّا باید دانست تا زمانی‏که شور اعتراضی با شعور انقلابی و با آگاهی طبقاتی توأم نگردد جنبش‏های مردمی از ثمربخشی خود باز خواهند ماند. بی تردید وصل و اتصال چنین حلقه‏هایی بر عهده‏ی نیروهای کمونیستی و پیشروان انقلاب است؛ پیشروانی که آگاه از تغییر و تحولات درون حاکمیت و آگاه از تضاد منافع‏ی جناح‏های رقیب حکومتی و هم‏چنین آگاه از تضاد طبقاتی درون جامعه‏اند. بدون انجام چنین وظایفی اعتراضات مردمی قادر به احقاق حقوق اولیه‏ی خویش نیست. هم‏چنین تجربه‏ی تاکنونی نشان داده است هر زمان که تضاد درون حاکمیت ابعاد گسترده و علنی‏ای بخود گرفته است، فرصت‏های اعتراضات علنی و وسیع، آماده‏تر گردیده و مردم، جوانان، دانشجویان و زنان به خیابان‏ها سرازیر شده‏اند. اعتراضات چند ماهه‏ی اخیر هم بنوبه‏ی خود از یک‏سو گواه‏ی این مدعاست و از سوی دیگر و بار دیگر به اثبات رسیده است‏که با وجود و هدایت اپوزیسیون جناح‏های رقیب دولتی، جنبش‏های اعتراضی ره بجائی نخواهند بُرد و در دوران حساس و سرنوشت‏ساز توسط همین جانیان به بیراهه کشانده خواهند شد.

متأسفانه دهه‏هاست که مردم دارند آهنگ سازمانیافته‏ی اپوزیسیون جناح‏های رقیب دولتی – حکومتی را در گوش‏های خود می‏شنواند که با آهنگ دل‏بخواه‏ی‏شان هیچ‏گونه ‏هم‏خوانی‏ای ندارد. تاز زمانی‏که نوازندگان سازهای رهائیبخش بنیاناً و عملاً در ذهن و در دل مردم جای باز نکنند، چرخه‏ی زمانه به مسیر تاکنونی خود ادامه خواهد داد. به واقع که مردم مستحق چنین زندگی فلاکت‏باری نیستند و مهمتر از همه‏ی این‏ها بخودی خود هم قادر به تغییر وضع موجود نیستند. نیاز به مدافعین آگاه و هدایت‏گر و عنصر جدی کمونیست دارند. تنها در بستر چنین تغییر و تحولات و نقش آفرینی‏هایی‏ست که اپوزیسیون وابسته به سرمایه از دل مردم بالکل کنده خواهند شد و نمایندگان واقعی جایگزین آنان خواهند گردید. شکی در آن نیست که این شکاف عظیم چندین دهه، فقط و فقط با مرگ بی عملی و با حضور کمونیست‏های تحول‏گرا در میادین طبقاتی پُِر خواهد گردید.

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هشتم فروردین 1389ساعت   توسط شباهنگ راد |  نظر بدهید

__._,_.___
Recent Activity:
This is a non-political list.
MARKETPLACE

Stay on top of your group activity without leaving the page you're on - Get the Yahoo! Toolbar now.


Welcome to Mom Connection! Share stories, news and more with moms like you.


Hobbies & Activities Zone: Find others who share your passions! Explore new interests.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ