مبارزه براي رفع ستم و نابرابري از زنان، مبارزه براي تقويت صفوف كارگران است سارینا پیکر نابرابری و ستم کشی از همان ابتدای زندگی گریبان زنان را می گیرد؛ حتی در زمان تولد و براساس جنسیت. از همان ابتدای کودکی دختران خردسال از طریق باربی و عروسکهای امثال آن و بعدا در کتابهای درسی، نقش خود به عنوان زن آیده ال در جامعه سرمایه داری مردسالار را فرا می گیرند و کار خانگی و خانه داری را تمرین می کنند و در نقش مادر خانه دار ظاهر می شوند. تحت نظارت و با تشویق مادر و اعضای خانواده لباس می شویند، جارو می کنند، غذا می پزند و برای ایفای نقش آینده شان یعنی شوهر کردن و بچه دار شدن و تیمارداری خانواده آماده می شوند. در مقابل در بسیاری از خانواده ها هنوز نه فقط مردان و پسرهای بزرگ خانواده ها بلکه پسربچه ها هم از انجام کارهای خانه و بلکه کارهای شخصی خود معاف هستند. در عوض، در کوچه و خیابان و اجتماع ظاهر می شوند، قدرت هوش و ابتکارشان رشد می کند، کارهای فنی و امور پیچیده را انجام می دهند. در مقابل دختران از سواد، آموزش و فرهنگ محروم می مانند، در پوشیدن لباس دلخواه خود و در مراودات و مناسبات اجتماعی با دیگران چه رسد با پسران و جوانان همسال خود، محروم می مانند. حتی اگر در انتخاب همسر آینده خود هم آزاد باشند و تحت فشار و اجبار نباشند بدلیل همین محرومیت های اجتماعی نمی توانند بدرستی تصمیم بگیرند. زن معمولا اختیار ندارد هیچ کاری را بدون اجازه پدر، برادر و همسرش نمیتواند انجام بدهد. وابسته به مرد است؛ مستقل نیست و این عمیقا در اعتماد به نفس و شخصیت وی تاثیر منفی دارد. باید روابط اجتماعی، سفر کردن، خندیدن، رفت و آمد، در مجالس و مجامع ظاهرشدن، حتی سلیقه و یا امنیت رفت و آمدش در جامعه وابسته به مردان و باید با اجازه مردان باشد. در جوامعی مانند ایران، حاکمیت اسلامی به این ابعاد سرسام آوری می بخشد. در خانواده از همان ابتدا پسر بچه عزیزتر و دختربچه مورد بی مهری است و مهر و عاطفه و امکانات مالی و حمایت خانواده بطور تبعیض آمیزی بین دختران پسران تقسیم می شود. فرهنگ مسلط بر جامعه، فرهنگی مردسالار است و همه در متن چنین فرهنگی بار می آیند. از همان ابتدا آموزش مدارس به کودکان می آموزد که زن و مرد فقط در برخی از آیه های قرآن برابرند و لاغیر؛ زنان باید از مردان حساب ببرند. زنان نسبت به مردان جنس فرودست محسوب شده و از حقوق و مسئوليت هاى کمترى برخوردارند. در محضر دادگاه و در مورد ارث يک زن نيمه مرد بحساب مى آيد، همچنين در زمينه ازدواج و طلاق نسبت به مرد بی حقوق تر است. همسر يک زن اخلاقا، قانونا و دينا موظف است او را کتک بزند. زن از حق انتخاب همسر، تعيين محل سکونت، يوشش خود و حق سفر کردن محروم است. شخصيت زن و تمايلات فردى و جنسى او در تناقض با مصالح جامعه است. زن شيطانى است که مى تواند مردان و جامعه را منقلب کند پس باید کنترل بشود. در این فرهنگ، زن شايسته، کسى است که از ضعف و کمبودهاى فيزيکى و مغزى خود نسبت به مردان آگاه است، جاى خود را مى داند، کم حرف مى زند و کم مي خواهد، شکننده، احساساتى و وابسته به مردان است. از خطر بروز تمايلات جنسى اش آگاه است. ضعف و انفعال خود را پذيرفته و به بخشى از وجودش تبديل شده است. چنين زنى احترام و يکسانى و حقوق فردى براى خود نمى خواهد. او با صبر و خفت رنج مى برد و تحمل مى کند . تاثير روان شناسانه چنين تلقى اى از زن، بى ارزشى و فرودستى زن، و اعتماد به نفس و قدرت بيش از اندازه مرد است. بر اثر خشونت های خانگی است راه فرار برای دختران به خیابان و نهایتا اقدام به تن فروشی پرداختن یا پذیرش انقیاد مردی دیگر است و گاه فجایع قتل های ناموسی. در خدمت به منافع سرمایه، حکومت اسلامی قبل از همه چیز زنان را با توسل به قوانین مذهبی از همه حقوق اجتماعی شان محروم کرد و آنان را به پست ترین موقعیت راند. جمهوری اسلامى توانست تمام جامعه بويژه خانواده ها و خانه ها را به زندان ها و بازداشتگاههاى زنان تبديل سازد که در آنها کنترل زنان، محروميت آنان از بسيارى از عرصه هاى تحصيل و اشتغال و رسوم و سنن وحشيانه عليه شان به قانون حاکم بر جامعه تبديل گرديد. بعلاوه، اين زن ستيزى که زبان و فرهنگ اصلى در مورد زنان شد، موجى ازخشونت و توحش مردسالارانه عليه زنان در ايران به راه انداخت. در پرتو قوانین مذهبی و در برآوردن نیازهای سرمایه داری، زن آشکارا موقعیتی پست تر از مرد دارد. زنان در اسلام بردگان مردانند و باید مطیع آنان باشند. در خانواده مردان حکم می رانند و می توانند برای مطیع کردن زنان، آنها را کتک بزنند. زن جزء مایملک مرد است و آن را به مهر می خرند و می فروشند. دختر از آن پدر و متعلق به شوهر است. زن مادر بچه های مرد است. پدر، ولی و سرپرست فرزندان است و مادر، هیچ حقی ندارد. زن بدون اجازه شوهر حق کار کردن و حتی خارج شدن از منزل را ندارد. زن حق جدا شدن از همسرش را ندارد و در عوض مرد می تواند زنش را بدون هیچ دلیلی حتی در غیاب خود طلاق بدهد. در اسلام و حکومت آن، حاکم شرع مرد است، قاضی مرد است، فقیه مرد است تمام موقعیت های مسلط متعلق به مرد هستند. زنان اگر پا را فراتر از زندانی که برایشان مقرر کرده اند بگذارند، با قصاص و سنگسار و شلاق روبرو می شوند. زنان اولین قربانیان بیکارسازی ها و اخراج های جمعی بوده اند و رسما فاقد قابلیت کار برابر با مردان اعلام شده اند. سرمایه داری با اتکا به دین، زنان را ناقص العقل اعلام کرد. زنان کارگر را بیکار و به خانه ها فرستاد تا کاملا در نقش مستخدم بی مزد و بی حقوق سرمایه داری خدمت کنند و وظیفه رسیدگی به مرد کارگر و تولید مثل را بدون اجر و مزد در فضای آکنده و مملو از تحقیر و خفت در خدمت سرمایه داری انجام بدهند. بورژوازی به این ترتیب معیشت نیمی از طبقه یعنی زنان را بر معیشت نیمی دیگر یعنی مردان تحمیل کرد. واقعیت این است که ما به عینه شاهدیم که علیرغم زندگی در شرایطی که در بالا توصیف کردیم، زنان در کار و رنج و زحمت کشیدن نه تنها با مردان برابرند بلکه چه بسا که بیش از آنان کار می کنند و رنج میبرند.؛ نان شاغل و کارکنی که از ابتدایی ترین حقوق بی بهره اند . در طول دوران حاملگی، زایمان و پس از آن باید رنج و مصیبت ها و فشار کار طافت فرسا را تحمل کنند و در مقابل دستمزد کمتر دریافت نمایند. از حقوق مادری مانند مرخصی زایمان، مهد کودک و شیرخوارگاه بی بهره اند و با تنی لاغر و تکیده و رنگ پریده مبتلا به انواع بیماری های مزمن زنانه، زندگی پر رنج و زحمت خود را سپری می کنند. خانه داری و کار خانگی به طور طبیعی و عادی وظیفه زنان محسوب می شود. زن صبح سحر از خواب بیدار می شود، شستشو و رفت و روب می کند، کار پر مشقت خرید نان و گوشت و نفت . ... می ایستد، بار سنگین حمل می کند از بچه ها نگهداری می کند. در جامعه سرمایه داری مانند ایران هیچکس زن خانه دار را بیکار به حساب نمی آورد چرا که زنان در خانه بیکار نیستند. شاید بتوان گفت کاری که در خانه به آنها تحمیل شده طاقت فرساتر از تصدی بسیاری از مشاغل رسمی است. زن در خانه همیشه مشغول تهیه غذاست. نه چند روز و چند ماه بلکه مادام العمر! همیشه جارو می کند، وصله می کند و می بافد، دائما لباس می شوید و دائما از افراد خانواده تیمارداری می کند یعنی در یک کلام بدون دریافت هیج اجر و مزدی نیروی کار امروز و فردا را برای سرمایه دار فراهم و آماده می کند. ثمره کار طاقت فرسا و ملال آور و بدون دستمزد زنان خانه دار که صرف بخشیدن توان به همسر و فرزندان خود می شود، یک راست به جیب سرمایه داران می رود. سرمایه دار هزینه زنده ماندن طبقه کارگر را می پردازد و در عوض محصول کار وی را تصاحب می کند و همین منشا سود سرمایه دار است. سرمایه دار مزد کارگر یا در واقع قیمت کالاها و خدماتی را که برای زنده ماند کارگر و استثمار شدن مجدد او لازم است را به نرخ بازار به کارگر نمی پردازد بلکه عملا قیمت مواد اولیه را می پردازد و می گذارد که همسر یا مادر کارگر در خانه این مواد اولیه را برای مصرف کارگر و تامین نیروی کار روز بعد وی، آماده کند. کارگر برای زنده ماندن به غذا، لباس، خانه گرم و تمیز و نگهداری فرزندان احتیاج دارد.اگر کار خانگی زن نبود، اما کارفرما عملا قیمت غذا در رستوران، قیمت پوشاک در فروشگاه و هزینه مسکن و هزینه مهد کودک و نگهداری و رسیدگی به خانه را به کارگران نمی پردازد. تبدیل سبزی و گوشت و آرد به خوراک قابل استفاده کارگر، بصورت کار خانگی تامین میشود. اینها همه کارهایی است که زن باید در خانه انجام دهد. این کارها همه ضروری هستند اما در این میان برای زن مزدی در کار نیست. بله، کار خانگی بیگاری است و هیچ جا بحساب نمی آید. در جامعه سرمایه داری این وظیفه بر دوش زنان گذاشته شده و علاقه و وابستگی عاطفی زنان به همسر و فرزندانشان را مایه یک عمر خدمتکاری، بندگی و انجام کار شاق و بی جیره و مواجب قرار داده اند. در غیر این صورت، سرمایه داران مجبورند خانه خوب، امکانات و تسهیلات لازم برای کارگران و سایر نیروهای شاغل در جامعه تهیه کنند؛ سالن های غذاخوری بسازند، مهد کودک، کودکستان، کلوبهای پس از ساعات درسی، شیرخوارگاه و ... بسازند و کلیه کارهایی که زنان در خانه انجام می دهند را به خرج خود سازمان دهند و این با منفعت سرمایه که کسب سود هرچه بیشتر و استثمار بیشتر کارگران است، تناقض دارد. اینجاست که مقام زن و مادر تقدیس می شود و بهشت زیر پای مادران قرار می گیرد و زن در خدمت نیازهای سرمایه به خدمتکار خانه تبدیل می شود. به همین دلیل است که سرمایه داری، نظام موجود خانواده را به شدت حفظ و تحکیم می کند و به مرد برای حفظ بردگی زن؛ برتری می دهد. کار خانگی زنان یک پایه ستم کشی آنان در جامعه سرمایه داری است. هنگامی که سرمایه داری در دوران بحران یعنی کسادی و رکود اقتصادی قرار می گیرد، منطق سرمایه حکم می کند که زنان از محیط های کار و کارخانه ها به خانه بازگردانده شوند، مهد کودک ها تعطیل شوند، غذاخوریهای موجود در محل های کار برچیده شده و کارکرد آنها بر دوش زنان بیکار شده قرار داده شود تا سرمایه داری از بحران نجات یابد. بنابراین، موج اخراج و بیکارسازهای زنان کارگر و زحمتکش برای بورژوازی، بیکار کردن آنها نیست، بلکه طولانی تر کردن کار بی اجر و مزد آنهاست و از سوی دیگر، تعطیل کردن مهد کودک ها، شیرخوارگاه ها، و غذاخوری های محل های کار، گامی است در جهت تشدید کار این بردگان بی اجر و مزد! این ها، آن منفعتهای اقتصادی است که حمله به زنان را در مقایسه با مردان، برای بورژوازی مطلوب تر می کند. به همین دلیل به طور مثال تلاش سرسختانه جمهوری اسلامی برای بازگرداندن زنان به خانه و اجبار آنها به اطاعت از قوانین اسلامی اقدامی برای جوابگویی به منافع سرمایه داری است و مذهب به عینه و مانند همیشه به طبقات حاکم خدمت می کند. سرمایه داری با تکیه بر مذهب، ستمکشی زنان را موجه و عادی می سازد. متاسفانه بسیاری از کارگران مرد و زن هم مانند بقیه اعضای جامعه این ستم کشی را پذیرفته اند، گویی آن را عادی تلقی می کنند. سنتهای مردسالارانه عرصه زندگی را بر زنان تنگ می کند و ستمکشی و قابل ستم بودن زنان هر روزه در ابعاد سرسام آوری بازتولید می شود و در میان مردم نفوذ دارد. زنان علاوه بر تبعیضاتی که در جامعه با آن روبرویند و تحمل رنج و مشقت کار خانگی، در خانواده هم از جانب همسران، برادران و پدران و سایر افراد ذکور خانواده مورد ستم و بی حرمتی و خشونت قرارمی گیرند. متاسفانه بسیاری از مردان در خانواده و در جامعه با زنان طوری رفتار می کنند که گویی فرودستی زنان را ازلی و ابدی می پندارند. کم نیستند مردانی که خود را ذاتا برتر از زنان می دانند و با زنان چنان رفتارمی کنند که آنان بی حقوقی خود را ناشی از جنسیت و فطرت خود بدانند. با زنان مانند انسانهای کم عقلی که کفایتی در ادازه زندگی اجتماعی ندارند، رفتار می کنند. و این در حالیست که تلاش و مبارزه و مقاومت زنان بخصوص در چند دهه گذشته پس از حاکمیت جمهوری اسلامی به پاشنه آشیل این رژیم زن ستیز تبدیل شده است. در چنین فضایی زنان از ابراز نیازها، تمایلات و علائق و حتی بیماریها و مشکلاتشان منع می شوند و عرصه زندگی بیش از پیش بر آنان تنگ می شود. کم نیستند مردانی که درمقابل اعتراض زنان به بیحقوقی و یا ابراز حق خواهیشان، آنها را مورد تحقیر، بی تفاوتی و حتی خشونت فیزیکی قرار می دهند. در نظام سرمایه داری و تحت حاکمیت دولتهای سرمایه داری بویژه در جوامعی مانند ایران با زنان مانند نیمه انسان رفتار می شود و بردگی زنان در خدمت سود رساندن به سرمایه ایفاء و تحکیم می گردد. در خانواده ها نیز با زنان چنین رفتار می شود. مردان یعنی همسران، پدران، برادران بخوبی آگاهند که بدون زنان و کار و شرکت آنان در تولید و زندگی اجتماعی و خانه، چرخ زندگی نخواهد چرخید و گردش زندگی متکی به آنهاست.با اینحال آنها را ضعیف می پندارند و در مقابل تبعیض و ستم رواداشته با آنان بی تفاوتند و حساسیتی نشان نمی دهند. کم نیستند زنان و دخترانی که بدلیل این ستم و بی تفاوتی ها، محرومیت ها و تنگ شدن عرصه زندگی به آنها، تن به ازدواج و یا در واقع انقیاد مرد دیگری می دهند یا فرار کرده و به بی خانمانی و تن فروشی و تباهی کشیده می شوند. هر چند که سازمان اجتماعی کار و مجتمع های بزرگ تولیدی، کارگران را در کنار هم قرار داده و شرکت آنها در کلیه امور زندگی و مبارزه و مقاومتشان برای درهم شکستن بندهای بردگی و اسارت سرمایه داری و اسلام، خود بخود بسیاری را از راه مشاهده و تجربه قانع می کند که بسیاری از آموزشهای جامعه در مورد زنان یاوه ها و خزعبلاتی بیش نیستند با اینحال سطح خودآگاهی عمومی مردان و جامعه متاسفانه در حد پائینی است. چنانکه گفتیم نظام سرمایه داری، مرد را برای حفظ بردگی زن در خدمت سرمایه، برتری می دهد. بنابراین در همه جا بورژوازی حمله به کارگران و زحمتکشان را با حمله به زنان آغاز می کند چرا که می تواند از تمایلات و گرایشات برتری طلبانه بخشی از کارگران مرد در پیشبرد منافعش استفاده کند. در واقع بورژوازی با هدف قرار دادن زنان به منافع کل کارگران و زحمتکشان حمله می کند اما در عین حال بخشی از همین کارگران را به همدستان خود بدل می کند تا عملا بر منافع خودشان و لااقل برضد وی وارد عمل نشوند. مارکس در کتاب »خانواده مقدس« که در سال ١٨٤٩ نوشت بر ستم کشى زن که ريشه آن را نه در اقتصاديات و آرا و افکار واپسگرايانه و ارتجاعى قرون وسطى بلکه در مناسبات بورژوايى حاکم و نظام مالکيت خصوصى و کارمزدى مىديد، تاکيد کرد و نوشت: »شاخص آزادى و پيشرفت هر جامعهاى، رهايى و پيشرفت زنان در آن جامعه است و موقعيت عمومى زنان در جامعه مدرن سرمايهدارى غيرانسانى است«. »پيشروى زنان به سوى رهايى همواره معيار تحول و تکامل هر دورهاى از تاريخ است. چرا که درست در رابطه زنان با مردان و ضعيف نسبت به قوى است که غلبه و پيروزى طبيعت انسانى بر توحش آشکار و عيان مىشود. رهايى زنان در جامعه شاخص سنجش رهايى کل آن جامعه است. موقعيت حقارتبار زنان وجه مشخصه تمدن معاصر است، همانطور که زنان در دوران بربريت و توحش، موقعيت فرودستى داشتند با اين تفاوت که در دوران بربريت ستم بر زنان بطرز آشکار و بدون ابهام و پيچيدگى اعمال مىشد. در جامعه معاصر سرمايهدارى ستم بر زنان بشکلى پيچيده، فريبکارانه، مبهم و رياکارانه اعمال مىشود. در اين نظام مردان در موقعيتى متجاوز قرار داده مىشوند تا زنان را بعنوان زيردست و برده خود نگاه دارند«. آن برتری و امتیازی که سرمایه داری به خاطر حفظ منافع سرمایه به مردان عطا کرده عاملی میشود که با اتکاء به آن، کارگران مرد را رودروی زنان کارگر قرار دهد و یا الاقل حق السکوتی می شود که مردان کارگر را وادار به سکوت در مثابل حمله و یورش به زنان می نماید. تبلیغاتی که بر ضد زنان و در جهت اثبات فرودستی زنان و برتری مردان صورت می گیرد، در واقع برای تحریک هرچه بیشتر مردان به استفاده از امتیازات اعطایی شان در خدمت منافع سرمایه است. تبلیغ برتری مرد و فرودستی زن تبلیغی است در خدمت شکاف انداختن در صفوف کارگرانی که باید همگی برای رهایی از کلیه مصائب این نظام با هم متحد همبسته بشوند. مشابه این سیاستهای تفرقه افکنانه را در مورد کارگران بیکار و شاغل دیده ایم و یا تلاش سرمایه داران برای مقصر جلوه دادن کارگران افغانی و اینکه گویا آنها عامل و منشا بیکاری کارگران در ایران هستند. . این مختص جمهوری اسلامی نیست کلیه دولتهای سرمایه داری در اقصی نقاط دنیا به تاکتیک تفرقه در میان کارگران دست می زنند. سرمايه از تقسيم جنسى انسانها به زن و مرد در قلمرو توليد بعنوان يک عامل مهم اقتصادى و سياسى در تضمين سودآورى و انباشت بيشتر استفاده کرده و با استفاده از اين تقسيم جنسى در اردوى مردم کارگر و مزدبگير شکاف و رقابت و کشمکش ايجاد کرده و با ايجاد و تضمين بخش هاى محروم تر در جامعه سطح زندگى و معيشت کل طبقه کارگر را بطرز بي سابقه اى پائين نگه داشته است. سرمايهدارى با ايجاد جدايى و شکاف بين زن و مرد خودآگاهى انسانى و طبقاتى بشريت مزدبگير و محروم را مخدوش و تداوم آرا و افکار و تعصبات کهنه و پوسيده را امکانپذير ساخته است. از اين رو اعم از اينکه سرمايهدارى بطور اعم با برابرى زن و مرد خوانايى داشته باشد يانه، سرمايهدارى در انتهاى قرن بيستم اساسا خود را بر نابرابرى زنان بنا کرده است. منشا ستم کشی زنان، نظامى است که زن را در دين، سنت، رسم، قانون، فرهنگ، روابط، خانواده، شغل، عاطفه و همه چيز، انسانى کم ارزش، ضعيف و قابل ستم کرده است. زنان در خانه، خانواده، خيابان، مدرسه، کارخانه، در دادگاه و محضر قانون، کليسا و مسجد و پليس و دولت بطور سيستماتيک پست و بى ارزش شمرده شده و قربانى جنايت و وحشيگرى مى شوند. منشاء این ستم، نظام سراپا حيوانى اى است که آشکار يا پنهان و زمخت يا ظريف، زن را در تملک مرد و کم ارزش تعريف کرده است. نظامى که تار و پود آن با توحش، خشونت، مردسالارى، مذهب و سنتهاى کهنه تنيده شده و زن ستيزى و تبعيض جنسى و بي حقوقى زن، از ارکان اصلى سرپا ماندن و بقاى آن است. از این رو هر کارگر مردی که تبعیض علیه زنان را بپذیرد و از امتیازاتی که نظام سرمایه داری بخاظر حفظ منافع سرمایه به او اعطاء کرده است برای انقیاد هرچه بیشتر زنان و تحمیل موقعیت درجه سوم به آنها استفاده کند، به نفع بورژوازی و بر ضد منافع کل طبقه خود عمل کرده است، هر اندازه هم که خود در شورا و سندیکا و سازمان هایش بر علیه سرمایه داری بجنگد و شعار دهد و مبارزه کند، تغییری در این واقعیت نمی دهد که او در جبهه دیگری هم دست بورژوازی است. حاصل نفوذ این تفکر غلط یعنی اعتقاد به فرودستی زنان در میان کارگران، آنجا که صحبت از مبارزه برای حقوق زنان است، بطور مستقیم کاهش یافتن فاحش داوطلبان شرکت فعال در مبارزه است. به عبارت دیگر کارگران برای دستمزد اضافی و سایر خواستهای خود مبارزه می کنند اما اگر مساله تحمیل حجاب به زنان، زورگوئیهای حراست و اعتراض به آپارتاید جنسی و بی حقوقی زنان و یا مبارزه علیه ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها باشد، معمولا کاری نمی کنند و بی تفاوتی و عدم حساسیت عکس العمل آنهاست. این برای طبقه کارگر مبارزه ضعف و نشانه کمبود خودآگاهی طبقاتی و لاقیدی ما نسبت به سرنوشت نیمی از نیروی طبقه مان است. هر کارگر زنی که مورد اجحاف قرار گیرد، به قدرت طبقه ما لطمه وارد شده است. هر 100 تومانی که از دستمزد هر کارگر زن کم بشود، نان سفره هم طبقه ای های ما کم شده است. کارگران باید بدانند که مساله زنان مساله طبقه کارگر و رهایی کلیه زنان، امر کارگران است. فقط یک طبقه کارگر آگاه می تواند نقطه پایانی بر حجاب اجباری، آپارتاید جنسی، خشونت به زن و قوانین زن ستیز اسلامی بگذارد. نه یک میلیون امضا بلکه 70 میلیون امضا هم نمی تواند در غیاب مبارزه کارگران خودآگاه به ستمکشی زنان و متعهد به رهایی زن، کاری پیش ببرد، بلکه برعکس با لاپوشانی کردن منشا واقعی ستم بر زنان و به میدان نیاوردن نیروی آنان برای خشک کردن ریشه ستم بر زن یعنی نظام سرمایه داری، مذهب و خرافه و سنتهای عقب مانده و گرایشات بازدارنده مانند ناسیونالیسم، موجب تداوم ستم بر زن می گردند. کارگران باید بدانند که حمله به حقوق مسلم زنان و نه فقط زنان کارگر، حمله مستقیم به طبقه کارگر است. کارگران باید بدانند که دفاع از حقوق زنان و مبارزه برای رفع ستم از زنان، مستقیما مبارزه ای برای تقویت صفوف کارگران است. نیروی طبقه ما در کثرت آن در جامعه است و زنان نیمی از ما را تشکیل می دهند. کوچکترین تعرضی به زنان، تعرض به طبقه ماست. این الفبای اتحاد ماست. سرنوشت رهایی زنان به بیداری و آگاهی طبقه کارگر و زنان پیشرو گره خورده است. کارگران آگاه می دانند که رفع ستم از کلیه زنان و نه فقط زنان کارگر و زحمتکش وظیفه ماست. مبارزه برای لغو کلیه قوانین زن ستیز، مبارزه و تلاشی بورژوایی و لیبرالی نیست بلکه مستقیما به نفع صفوف طبقه کارگر است و این طبقه را به منادی و پرچمدار رهایی زنان تبدیل می کند. از این رو نباید به هیچ وجه در دامی که دشمنان کارگران گسترانده اند، افتاد. طبقه کارگر باید خواهان لغو حجاب اجباری، آپارتاید جنسی و کلیه قوانین زن ستیز حاکم باشد و برای برابرى کامل و بىقيد و شرط زن و مرد در حقوق مدنى و فردى و تامين فورى برابرى کامل زن و مرد در شرکت در حيات سياسى جامعه در سطوح مختلف تلاش کند. ما باید برای تحقق برابرى کامل حقوق و موقعيت قانونى زن و مرد در خانواده بکوشیم. برابرى کامل زن و مرد در قلمرو اقتصادى و اشتغال حرفه اى و شمول يکسان قوانين کار و بيمه هاى اجتماعى بر زن و مرد بدون هيچ نوع تبعيض و مزد برابر در ازا کار مشابه براى زنان و مردان باید از رئوس خواستهای ما برای رهایی زنان باشد. ايجاد موسسات و نهادها و فراهم کردن رايگان تسهيلاتى نظير شيرخوارگاهها و مهد کودک ها و کلوبهاى تفريحى - تربيتى کودکان در سطح محلى که با توجه به فشار يکجانبه کار خانگى و نگهدارى فرزندان بر زنان در شرايط کنونى، ورود زنان به فعاليت اقتصادى و سياسى و فرهنگى در خارج خانواده را تسهيل مى کند. در فضای پر از تبعیض و استثمار کنونی و تعرض وحشیانه سرمایه داری به حیات اکثریت مردم بویژه زنان، باید به میدان آمد و قوانین اقتصادی و اجتماعی را به نفع زنان تغییر داد. میتوان علیه خشونت در حق زنان ایستاد، میتوان علیه مردسالاری به مبارزه برخاست، می توان از کاهش دستمزد زنان جلوگیری کرد، میتوان آپارتاید اجتماعی علیه زنان را درهم ریخت، ، می توان برای مقابله با کار خانگی زنان، بیمه بیکاری مکفی را از حلقوم سرمایه داران بیرون کشید. باید به منشا ستم بر زنان آگاه شده و زنان را برای رفع این ستم بسیج کرده و به میدان بیاوریم. تنها راه قطعی رهایی کامل و همه جانبه زنان، آگاهی و اتحاد طبقه کارگر، علیه نظام استثمارگر سرمایه داری و تلاش در جهت برقراری آزادی، برابری است. نوشته ی:سارینا پیکر شنبه15اسفند1388.برگرفته ازنشریه سوسیالیست ارگان دانشجویان سوسیالیست دانشگاههای ایران تکثیراز جهانگیر محبی ارسال به: اعضای گروه یاهو،گوگل،شخصیتهای سیاسی-اجتماعی فرهنگی هنری-اقتصادی،احزاب،سازمانها،نشریات،رادیوها،تلویزیونها انجمنهای زنان-دانشجویان-دانش آموزان-معلمان-نویسندگان وبلاگ نویسان-روزنامه نگاران،سندیکاهای کارگری و سایتها در داخل و خارج از کشور |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر