کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

[farsibooks] سخنی با فعالان کارگری

 


کمیته هماهنگی، غفلت یا چرخش

کمیته هماهنگی، غفلت یا چرخش

بیژن رنجبر: "این حرف به معنای زیر سوال بردن کسی نیست. قرار نیست خدای نکرده قشر زحمتکش و مومن و انقلابی در بخشی از بدنه جریان سرمایه دار کشور مورد اتهام قرار گیرند."به نقل از مطلبی تحت عنوان "از کارگران محبوس شیلی تا کارگران مدفون کرمان" نوشته "محسن مهدیان" مندرج در سایت "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری". ...

چندی است مطلبی که یک جمله از آن عینا در فوق نقل گردید در صدر ستون سمت چپ سایت رسمی "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" درج گردیده است. هر چند مسئولیت هر نوشته ای به عهده نویسنده آن است، لیکن درج هر مطلبی در سایت رسمی یک جریان معین و مطرح کارگری از مسئولیت پذیری در قبال مفاد مندرج در مطلب مفروض فارغ نیست و از سوی خواننده به ناچار مهر تائید جریان مذکور بر آن نوشته مشاهده می گردد.

اکنون سوال این است که آیا این مطلب سهوا و یا اینکه آگاهانه از سوی رفقای دست اندرکار سایت کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری منتشر شده است؟

من فرض محتمل را گزینه نخست در نظر می گیرم، گرچه در انعکاس مضمونی و محتوایی اصل قضیه در سطح جنبش کارگری و کمونیستی ایران تغییر چندانی ایجاد نمی کند و تنها کمک خواهد کرد تا همه رشته های امید نگسلد و قضاوت نهایی، تعیین کننده و استراتژیک را با احتیاط و قدرشناسی نسبت به روند پرتلاش تاکنونی جریان پر وزن کارگری مورد اشاره به تاخیر می اندازد و با حزم، عقلانیت و انصاف همراه می سازد.

در هر دو صورت جای بسی تاسف است که کمیته هماهنگی این چنین دچار غفلت و بی دقتی شده و یا این که رسما با درج مطلب فوق الذکر از خط مشخص ضدکارگری رفرمیسم دولتی در چهارچوب جمهوری اسلامی به حمایت برخاسته باشد.

آیا واقعا نمایندگان تفکر غالب بر کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری بر این باورند که بخشی از سرمایه داری حاکم بر ایران به قول نویسنده مقاله مورد اشاره "زحمتکش ... و انقلابی" است؟

آیا کمیته هماهنگی با درج چنین مطلبی در سایت خود از بنیادی ترین مفاهیم اقتصاد سیاسی مارکسیستی روی برتافته و به سمت متافیزیک اخلاقی رمانتیک میل نموده است، آیا کمیته هماهنگی از درک رابطه کار و سرمایه و سیستم کارمزدی به مثابه جانمایه و به عنوان مفاهیم بنیادین فهم علمی سیستم سرمایه داری عاجز است. آیا کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری دچار چرخش به سمت رفرمیسم شده و در نظریات پیشین رادیکال طبقاتی خود از منظر منافع کارگران به عنوان یک طبقه واحد اجتماعی و رودروی بورژوازی، تجدیدنظر کرده است؟

به نظر می رسد از آنجا که لازم است در خصوص قضاوت نهایی درباره موضع رسمی و واقعی کمیته هماهنگی به عنوان جریانی اثرگذار و مطرح در درون جنبش کارگری ایران با احتیاط و مسئولانه و صمیمی عمل کرد، لذا سخن را در همین جا کوتاه می کنم. اجازه بدهید پاسخ به این ابهامات را به خود رفقای کمیته هماهنگی واگذار کنیم و منتظر بمانیم.

بازم سلام
روزهای خیلی بدی ودارم میگذرونم وخیلی هم شلوغ
بخاطرقضیه اعدام حبیب لطیفی سرم خیلی شلوغ بودوالبته بازم شانس اوردم وگرنه الان تو این سرما بایدتو انفرادیهای ستادخبری بودم!امشبم بازبه یه چتدتاازرفقا درگیرشدم البته بیشترسرمسایل مربوط به جنبش کارگری وتزهای مندرآوردی این آقایونه!متاسفانه رادیکالیسم به حاشیه رفته وسوسیالیزم بورژوای وسازشکارعرصه روبرفعالین واقعی طبقه کارگرتنگ کرده.
میخوام ازاین به بعد دراین موردبیشتربنویسم بنظرم درشرایط حاضربایدمرزبندیهامشخص بشه من بااون شعاروحدت عمل واتحادکارگری موافق نیستم آخه به چه قیمتی میشه بایه عده خرده بورژوابه تفاهم رسیدماهیچگونه منافع مشترک طبقاتی باهم نداریم!این به ظاهر تشکلها وفعالین کارگری بیشتر شبیه یه عده دلال میمونم که میخوان این وسط سرحق وحقوق کارگرها چونه بزنن واصلا چیزی به اسم انقلاب ودیکتاتوری برولتاریاروقبول ندارن.بنظرم بیشتر سروکله زدن بااین جماعت فقط وقت تلف کردنه!
میدونم بااین مطلب شایدخیلیهاازم دلخوربشن وبعضیها هم که نزدیکترینشون داداشمه تحسینم کنن که بایدزودتر به این نتیجه میرسیدم ولی من تواین چندساله سعی میکردم بخاطرنفوذی که روی رفقای رادیکالترداشتم بازم به این رابطه ویاچه میدونم وحدت عمل ادامه بدیم شایدبتونیم باسبعیتی که سرمایه داری هرروز بیشترازخودش نشون میده بتونیم این رفقاروهم جذب کنیم ولی اعتراف میکنم که شکست خوردم ودستهاموبه نشانه تسلیم بالا میبرم شایداین اعتراف به شکست سرآغاز یه فصل جدیدی باشه ازیه مبارزه بی امان ورادیکال!!!
بایدمنطقی بودسوسیالیسم کارگری یاهمون کمونیسم که مارکس میگه ومن بابوست واستخونم قبولش دارم چون تجربش کردم ودرکش کردم خیلی تفاوت داره باسوسیالیزمی که مثلاسجاداعترافات جیران وچندتادیگه ازرفقای توی همین نت قبول دارن.البته یادآوری کنم که هنوزم به دیده احترام به این رفقاوافکاروعقایدشون نگاه میکنم ولی من یکی نمیتونم بخودم بقبولونم که مثلا میشه باشعاریاحسین وکربلایه انقلاب کارگری به راه انداخت یاچه میدونم باافه های شبه روشنفکری وبزک کردن یه قسمت ازلجنزاری که سرمایه داری درست کرده بشه به جای رسیدایناصرفامیتونه دریه مقطع زمانی ودربخش کوچکی ازجامعه جواب بده اما یه حرکت رادیکال اصیل وبنیادی نیست ونمیشه زیادروش حساب کرد.
وظیفه فعالین واقعی ورادیکال طبقه کارگره دربرهه حساس زمانی که دراون قرار داریم اینه که سوسیالیزم رادیکال وکارگری وازمیان اینهمه هاله های مقدس نمای شبه بورژوای که به دورش تنیده شده بیرون بکشن وبدون هیچگونه مماشات سازش ویافریب شعارهای سندیکالیستی که اینروزهابه بحث روز تبدیل شده راه واقعی مبارزه ورسیدن به جامعه ایده آل وانسانی وبه طبقه کارگر نشون بدن که همانابرقراری دیکتاتوری برولتاریاجهت گذار ازسوسیالیزم به یه جامعه آرمانی کمونیستیه!
دیگه نبایدفریب شبه روشنفکرهای ریویوزنیستی که باشعارهای سندیکالیستی مماشات کارانه مکتب فرانکفورت وسوسیال دموکرات نوع غربی جلو اومدن تاقدرت طبقه کارگروبه نفع امیال وخواسته های طبقه متوسط مصادره کنن وخوردبلکه باید باقاطعیت وصراحت بااین گونه شعارهای که متاسفانه مثل آفت به جان رادیکالیسم افتاده مبارزه کرد.
حرف دراین زمینه برای گفتن بسیاره وامیدوارم درآینده بیشتر بتونم دراینموردبنویسم!
شورشی نوشت:
میگن هرشکست بلیه بسوی بیروزی باشد که برای ماهم اینطوری باشه!
درسته که شکست خوردم وخودمم قبول دارم اما بهیچوجه یه بازنده نیستم واین برام خیلی مهمه!!!
کسی بین شمارفقااین روزهاخبری ازعقابهای سرخ گردان شوان نداره؟اگه هرکدومشون ودیدین بهشون بگین تابه فرماندشون شوکی خیرآبادی بگن که دیروزبدرش بعدیه عمرچشم انتظاری بالاخره واسه همیشه چشاشو بست!خیلی سخت بودخیلی سرخاک یه غوغایی به باشده بودوقاب عکس رفیق شوکی هم ...!
تواین اشفته بازاری که رادیکالیسم وانقلابی گری دیگه اووف شده ونباید حتی اسمشم بردخیلی دلم هوای حمیداشرف وکرده!بقول شعریکی ازرفقاکاش حتی یه ردازموتورش داشتم اونم درسال هزاروسیصدسازش ننگ و..!
چه شورشی نوشتی شدنه؟خیلی وقته که اینجا ننوشتم ودلمم خیلی بره!خوبه خودمم جواب خودمو میدم
http://tarafe-ma2.blogfa.com/

سایت کارگری یا تریبون سرمایه داران «زحمتکش و مؤمن و انقلابی»؟!

پنجشنبه ، 9 دی 1389 ، 00:00 کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری
فرستادن به ایمیل چاپ مشاهده در قالب پی دی اف

درج نوشته محسن مهدیان به نام «از کارگران محبوس شیلی تا کارگران مدفون کرمان» در سایت «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری»، بدون کوچک ترین نقدی از مضمون یکسره سرمایه دارانه آن، هیچ معنایی جز تایید این نوشته از سوی این سایت ندارد. پایین تر به مضمون این نوشته و افشای درج آن در یک سایت کارگری اشاره خواهیم کرد. اما پیش از آن لازم است به خوانندگان یادآوری کنیم که که محسن مهدیان نویسنده مطالب کارگری سایت «الف» است، سایتی که دیدگاه های احمد توکلی و دار و دسته او در درون نظام جمهوری اسلامی را منعکس می کند. احمد توکلی نیز شناخته تر و به ویژه برای کارگران بدنام تر از آن است که به معرفی نیاز داشته باشد. او همان وزیر کار جمهوری اسلامی در کابینه میرحسین موسوی در دهه 1360 است که از جمله اقدامات ضدکارگری و ارتجاعی  او یکی این بود که در پیش نویسی که برای قانون کار ارائه داد کوشید مفهوم «کارگر» را به مفهوم «کارپذیر» تبدیل کند. توکلی در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی تنها رقیب او بود و بخشی از جناح راست سنتی در مقابل رفسنجانی از او حمایت کرد. او هم اکنون نماینده مجلس سرمایه است و ضمن انتقاد به احمدی نژاد از سرسخت ترین مدافعان جمهوری اسلامی است. محسن مهدیان کسی است که برای سایت احمد توکلی و دار و دسته او مطلب کارگری می نویسد. او همان است که سال پیش به دنبال اعتراضات پس از انتخابات 22 خرداد مطلبی در همین سایت «الف» نوشت تحت عنوان «موج اعتراض یقه آبی ها در راه است؟». ما در همان زمان، طی دو نوشته پیاپی مطلب محسن مهدیان را افشا کردیم و نشان دادیم که این مزدور سرمایه و جناح متبوع او در حاکمیت سرمایه بسیار بیش از آن که از «جنبش سبز» بترسند از جنبش کارگری یا، به تعبیر او، از«جنبش یقه آبی ها» می هراسند. این دو نوشته را (که اولی حاوی مطلب مهدیان نیز هست) برای یادآوری و مطالعه مجدد در اینجا به پیوست می آوریم.

اما در مطلب سایت «الف» به نام «از کارگران محبوس شیلی تا کارگران مدفون کرمان»، که در سایت «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری» نیز آمده است، محسن مهدیان حادثه معدن سن خوزه شیلی را با انفجار اخیر معدن هجدک کرمان و کشتار 4 تن از معدنچیان مقایسه می کند. او البته موضع یکی از مسئولان وزارت کار جمهوری اسلامی را تایید می کند که گفته بود حادثه معدن سن خوزه شیلی را نباید با واقعه معدن هجدک کرمان مقایسه کرد زیرا در شیلی کارگران «محبوس» شدند حال آن که در کرمان کارگران «مدفون» شدند. اما درعین حال به دولت احمدی نژاد انتقاد می کند که چرا ماشین خاک برداری نفرستاده است تا اجساد معدنچیان را از زیر آوار معدن بیرون بکشد. این تمام انتقاد محسن مهدیان به دولت جمهوری اسلامی در مورد حادثه معدن هجدک است. البته او برای کارگران اشک تمساح نیز می ریزد و می گوید آنچه در این معدن مدفون شد «انسانیت و ارزش جان آدمی»!! بود. او همچنین می نویسد : «ماجرای شیلی - کرمان هر دو بر یک پاشنه می چرخد. سود بیشتر با کم کردن هزینه ها. مرگ کارگر بی ارتباط با سود نیست.» اما بلافاصله یادش می آید که نباید از خط قرمز عبور کند و، از همین رو، اضافه می کند که «این حرف به معنای زیر سئوال بردن کسی نیست. قرار نیست خدای نکرده قشر زحمتکش و مؤمن و انقلابی در بخشی از بدنه جریان سرمایه دار کشور مورد اتهام قرار گیرند. صحبت بر سر نظام است.» (تاکید از ماست). بدین سان، مهدیان نشان می دهد که منظورش از دل سوزاندن برای «انسانیت و ارزش جان آدمی» و انتقاد به «سود بیشتر با کم کردن هزینه ها» چیزی جز دفاع از نظام جمهوری اسلامی به ویژه سرمایه داران «زحمتکش و مؤمن و انقلابی» این نظام نیست. به عبارت دیگر، کاربرد عبارت «انسانیت و ارزش جان آدمی» برای کارگران جان باخته در معدن هجدک کرمان پوشش عوام فریبانه ای است برای دفاع از نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی. محسن مهدیان دلش برای سرمایه و نظام مدافع آن می سوزد نه برای مدفون شدن کارگران.

به این ترتیب، آیا «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری» با درج تاییدآمیز مطلب محسن مهدیان سایت خود را به تریبون سرمایه داران «زحمتکش و مؤمن و انقلابی» تبدیل نکرده است؟ شاید مهدیان در خواب هم نمی دید که روزی یک سایت کارگری این گونه به تبلیغ نظرات سرمایه دارانه او بپردازد. اما رفرمیسم شاخ و دم ندارد. «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری»  از جمله مواردی است که نشان می دهد می توان از کارفرما و دولت مستقل بود اما تا مغز استخوان به سرمایه وابسته بود. کارگران حق دارند اگر از این کمیته بپرسند که قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را؟!  شعار «کارگران علیه سرمایه متشکل شویم» را باور کنیم یا تبلیغ نظرات سرمایه داران «زحمتکش و مؤمن و انقلابی» را؟!

 

کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری

9 دی 1389

http://www.hamaahangi.info

جنبش کارگری ایران: وضعیت کلی و گرایش های رایج

  دور جدیدی از بحث و جدل بر سر خصوصیات و نقش جنبش کارگری ایران در میان عناصر و گروه هایی که چپ و سوسیالیست خوانده می شوند، آغاز شده است. در این جدل، عملکرد کمیته های گوناگون و نیز تشکل های مستقل سندیکایی زیر ذره بین قرار گرفته است. اگر چند سال پیش، گروه ها و یا عناصر چپ  اختلاف نظرهای شان با نحوه عمل تشکل های موجود و سیاست رهبران شان را مسکوت می گذاشتند و دهان را فقط برای تحسین و ستایش از آن ها باز می کردند، حالا شمشیر انتقاد را بیرحمانه بالای سر می چرخانند. چه عواملی باعث این تغییر رویه شده است؟ چه روحیه و انگیزه ای پشت جدل های امروز قرار دارد؟ مهم تر اینکه، مبارزه نظری و سیاسی کنونی باید چه سمت و سویی اتخاذ کند و به چه پرسش هایی پاسخ بگوید تا گرهی از کار باز کند و در خدمت به پیشروی و تکامل جنبش طبقه کارگر قرار بگیرد؟
آنچه پیش رو دارید نخستین بخش از مجموعه ای است که به شکل فشرده به پرسش های بالا می پردازد. تلاش ما اینست که هر بخش در عین پیوستگی با بخش های دیگر، تا حدی خصلت مستقل هم داشته باشد. بر همین مبنا از همه رفقا و دوستان علاقمند به اظهار نظر و مطرح کردن دیدگاه های نقادانه خود در مورد این مجموعه دعوت می کنیم که منتظر انتشار همه بخش ها نشوند و نظرات خود را بر سر هر بخش در دسترس ما قرار دهند.

بخش اول:

عینیت جامعه و ذهنیت فعالان جنبش کارگری

امروز بعد از یک دوره کم حرفی یا سکوت، بار دیگر شاهد جنب و جوش نظری در بین افراد و نیروهای منتسب به جنبش کارگری و تغییر رویه آن ها در برخورد به اختلافات درونی این جنبش هستیم. به عقیده ما دو عامل در کار است. یکم، خیزش عمومی سال 88 و فضای سیاسی و ایدئولوژیک حاکم بر جامعه که نقاط ضعف نیروهای چپ را به نمایش گذاشت. آن ها نتوانستند تاثیر سیاسی مهمی بر مردم به پا خاسته بگذارند و حداقل در سازماندهی بخش های پیشروتر توده ها موفق باشند. این ناتوانی، بیش از همه به خود این نیروها نشان داد که کجای کارند. دوم، فاصله نسبی بین جنبش کارگری با جنبش عمومی سیاسی که نیروی مهمش را زنان و مردانی تشکیل می دادند که عمدتا از قشرهای متوسط و غیر کارگری و نوک پیکانش جوانان و نوجوانان دانشجو و دانش آموز بودند. روشن باشد که منظورمان عدم حضور کارگران در خیزش 88 نیست. در جریان تظاهرات های هشت ماهه آن سال، جویندگان کار و بخشی از کارگران جوان بخش «خدمات» و مشاغل موقت، شرکت فعال داشتند. اما این حضور، رنگ و بوی طبقاتی نداشت. این کارگران در غیاب آگاهی و سیاست انقلابی طبقاتی و محروم از تشکل یا تشکل های طبقاتی خود به خیابان ها آمده بودند. این هم واقعیتی است که فضای سیاسی برخاسته از خیزش 88، در جنبش جاری کارگری چندان منعکس نشد و تاثیر ملموسی بر شعارها و خواست های مبارزات کارگری نداشت.
این واقعیات عینی قاعدتا در ذهن همه عناصر و گروه هایی که حرکت خود را با منافع طبقه کارگر و جنبش کارگری تعریف می کنند سوال ایجاد کرد. از یک طرف موج خیزش توده ای، به گرایش قدیمی دنباله روی از حرکت خود به خودی بیشتر پا داد. در صفوف همه محافل و گروه های چپ، گرایش ها یا اختلاف نظرهایی بروز کرد. گرایش به همراهی آشکار یا خجالتی با «جریان سبز» و مسکوت گذاشتن سیاست بورژوایی و ضد مردمی اصلاح طلبان حکومتی تحت استدلال های گوناگون بیان می شد. در مقابله با گرایش هایی که خیزش توده های معترض را یکسره تحت عنوان «ارتجاعی» نفی می کردند (1) و ملتمسانه از کارگران و نیروهای چپ می خواستند که کاری به کار این حرکت نداشته باشند و در خانه بنشینند تا این موج بگذرد و مبارزه طبقاتی دوباره روی «مسیر طبیعی» اش بیفتد، بحث های نادرستی زمزمه شد که از استدلال علمی و از واقعیت عینی بسیار فاصله داشت. مثلا ادعا شد که خیزش 88 تحت تاثیر مبارزات کارگری جاری طی پنج شش سال گذشته صورت گرفته است. سیاه روی سفید نوشته شد که مراسم اول ماه مه در پارک لاله تهران که پیش از شروع مورد حمله نیروهای امنیتی قرار گرفت و به دستگیری نزدیک به 200 نفر انجامید، روحیه تعرضی را در بین توده های مردم انتشار داد و نتیجه اش را در جریان وقایع بعد از انتخابات ریاست جمهوری اسلامی دیدیم! خعجز در مقابل نفوذ و تاثیر تعیین کننده بخش «سبز» طبقه حاکمه اسلامی در خیزش محقانه مردم بود. یا گروهی دیگر برای اینکه به بورژوازی امتیاز ندهند و کارگران هم در کلاس تاریخ، نمره منفی نگیرند چنین ادعا کردند که در خیزش اخیر اصلا طبقه ب، استیصال از سر و روی چنین «تحلیلی» می بارید. این خیال بافی دلخوشکنک، بیان استیصال و احساس متوسطی در کار نبود. کسانی که به خیابان آمدند همه از مزدبگیرانی بودند که تنها دارایی شان نیروی کارشان است. در واقع، همه کارگرند! اما این ادعای غیر واقعی هم نمی توانست دردی را دوا کند.
وقتی که خیزش 88 فروکش کرد، تغییر چندانی در وضعیت تشکل های مستقل کارگری و به طور کلی جنبش کارگری پدید نیامد. یا آن طور که بخشی از چپ انتظار داشت، «مبارزه طبقاتی» روی غلتک نیفتاد. فروکش خیزش، هم نتیجه سرکوب فشرده و ارعاب سیستماتیک مردم از سوی رژیم بود و هم حاصل منطقی سیاست و جهت گیری اصلاح طلبان حکومتی که رهبری حرکت مردم را در دست داشتند. اما فقط این نبود. ضعف و ناآمادگی، نفوذ ناچیز، و بی بهره بودن از یک نقشه استراتژیک و یک برنامه عملی برای سازماندهی و بسیج توده ها، در حرکت نیروهایی که خود را نماینده منافع طبقه کارگر و رهایی نوع بشر می دانند موج می زد. نوع پیشرفت خیزش و شکل فروکش آن، تحت تاثیر این وضع هم بود. امروز فضای آزار دهنده ای که بر مجموعه نیروهای منتسب به جنبش کارگری و چپ حاکم است، فضای بن بست است. این نیروها اگر با دید علمی، جهت گیری نقادانه انقلابی و رفتار صادقانه به بن بست کنونی نگاه کنند می توانند سر منشاء و علل شکل گیری این وضع را در نگرش و اهداف و سیاست های خود در سال های قبل از خیزش 88 بیابند. بن بست عملی امروز، نتیجه و بازتاب بن بست سیاسی و ایدئولوژیک سال های گذشته است. به همین علت، انتقادهای سطحی، نق زدن های ضعیف و حمله های سکتاریستی ره به جایی نمی برد. باید به ریشه ها پرداخت.

(1)در این زمینه رجوع کنید به تبلیغات حزب حکمتیست و نظرات افرادی مانند بهمن شفیق و عباس فرد

بخش دوم:

اختلاف و اشتراک گرایش های موجود

سال هاست که در صفوف فعالان جنبش کارگری و چپ ایران شاهد تسلط چند گرایش و نگرش و سیاست به هم مرتبط هستیم: اکونومیسم، رفرمیسم و قانونی گرایی. تا وقتی که یک مرزبندی و تسویه حساب عمیق علمی با این گرایش ها و نگرش ها انجام نگیرد، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. خوبست نگاهی بیندازید به انتقادها و حملاتی که هم اینک در سطح جنبش چپ و کارگری، حول تجربه دو سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه جریان دارد. در این بحث و جدل ها از عباراتی مانند «سه جانبه گرایی»، «سازشکاری»، «توده ایسم و نئو توده ایسم»، «فرقه گرایی» و.... استفاده می شود، اما در نهایت راه حل ها و پیشنهادها فاصله یا تفاوت چندانی با هم ندارند. همه در یک دایره می چرخند. نقطه مشترک اساسی در همه آن ها، ناتوانی از پیوند دادن تشکل های مستقل موجود و مبارزات کارگری جاری با یک استراتژی و سیاست انقلابی است. هیچیک نمی توانند به درستی جایگاه مبارزات روزمره کارگری را تعیین کنند، چرا که در واقع درک روشنی از مفهوم و نحوه تدارک و انجام انقلاب اجتماعی به رهبری طبقه کارگر و نقش پیشاهنگ انقلابی در آن ندارند. تعریف و تمجید از مبارزات کارگری جاری، و تحسین کارگران صرفا به علت کارگر بودن شان، در واقع جنبه تعارف پیدا کرده است. چرا که امید، امید متکی به تحلیل علمی از تضادهای اصلی جامعه سرمایه داری و جایگاه طبقه کارگر در حل آن ها، در ذهن نیروهای گرفتار اکونومیسم و رفرمیسم رنگ باخته است. فعالیت عملی این نیروها بیشتر سمت و سوی «مدد کاری اجتماعی» و «همدردی با کارگران محروم» پیدا کرده است. سطح توقع ها به شدت پایین آمده. علیرغم فحش هایی که به سیاست «سه جانبه گرایی» و «سازش طبقاتی» داده می شود، جوهر سیاست پیشنهادی بخش بزرگی از نیروهای چپ، چک و چانه زدن بهتر کارگران با کارفرمای دولتی و یا خصوصی است. حتی دعواهایی که بر سر رفتارهای سکتاریستی درون فعالان جنبش کارگری جریان دارد حول اینست که چک و چانه زدن را اگر متحدانه جلو ببریم بهتر به نتیجه می رسیم یا جدا از هم؟ در این جدل ها عوامل تعیین کننده و جهت دهنده ای مثل قدرت سیاسی، استراتژی و سیاست های عمومی، و شکل ها و ابزارهای مختلف سازمان یابی و پیشبرد مبارزات انقلابی که اساسا غیرقانونی است، غایبند. گله گذاری ها بر سر تفرقه افکنی در صفوف این یا آن سندیکا است و زیر سوال بردن این یا آن کمیته فعالان کارگری. (1) حتی آنجا که یک گرایش قصد نقد سندیکالیسم را تحت شعار لغو کار مزدی دارد، خود به ستایش از جنبش خودانگیخته کارگری می پردازد و کارگران را از رهبری حزب پیشاهنگ انقلابی و ابزار ضروری برای کسب قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و هدایت ساختمان سوسیالیسم با هدف ایجاد دنیای کمونیستی بر حذر می دارد. (2) این گرایش با نفی محدودیت ها و خصلت تریدیونیونی و تمایل جنبش خودانگیخته به رفتن زیر پر و بال بورژوازی، با نفی وظیفه مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک برای منحرف کردن این جنبش به یک حرکت آگاهانه و متشکل انقلابی، و با نفی ابزار تشکیلاتی ضروری برای هدایت کل این فرایند که هیچ چیز نیست مگر یک حزب کمونیست، عملا کارگران را محکوم به چرخیدن در دایره بسته فروش نیروی کار می کند، گیریم با یک چهره رادیکال و لحن پرخاشگرانه و تحت عباراتی مانند «تسخیر کارخانه»، «تشکیل شورا» و... اینان از مبارزه برای لغو کار مزدی می گویند اما به زبان بی  زبانی به ما اعلام می کند که دغدغه اصلی شان سطح معیشت و دستمزد است. البته این گرایش در قالب عباراتی مثل «سلاخی سفره های خالی»، «قتل عام تمامی دار و ندار»، «قتل عام موحش حداقل معیشت» و «سلاخی امکانات» بیان می شود. و توجه داشته باشید که از این عبارات «خونین» در مورد وضع معیشت و دستمزد کارگران اسکاندیناوی استفاده کرده اند!
در این بن بست عملی و سر در گمی نظری، راه جریان هایی هموار شده که در صفوف طبقه کارگر علنا سازش طبقاتی را تبلیغ می کنند. سندیکالیست هایی که در سیاست، متحد «جریان سبز» یا در واقع همراه بخش مغلوب و مغضوب طبقه سرمایه دار حاکم و رژیم اسلامی هستند، دوباره میداندار شده اند. جریان هایی که خود چند سال پیش برای کنار زدن این «سه جانبه گرایان» و «مبلغان سازش طبقاتی» و میراث داران «حزب توده» در محافل و تشکل های کارگری مبارزه کرده بودند، در وضعی قرار گرفته اند که در جریان تدارک اول ماه مه سال 89 عملا دنبال همان ها افتادند و کوشیدند قطعنامه و اقدامات خود را با آن ها هماهنگ کنند. (3) در شرایطی که سیاست های انقلابی و اهداف کمونیستی در سطح جامعه و در افق دید طبقه کارگر به صورت یک قطب متشکل مادیت پیدا نکرده، روی برگرداندن از مواضع به ظاهر با ثبات، به یک امر طبیعی تبدیل می شود. برای مثال به موضوع «خانه کارگر» و ماهیت ضد کارگری و ارتجاعی این نهاد وابسته به نظام حاکم نگاه کنید. تصور این بود که موضع گیری در قبال این نهاد سرکوبگر به یکی از اصول جنبش چپ و کارگری ایران تبدیل شده است. ولی حالا می بینیم که اینطور نیست و در لابلای بعضی نظریه پردازی ها برای جنبش کارگری، «خانه کارگر» به صفوف جنبش کارگری راه داده می شود و برایش جایی در منتهی الیه راست این جنبش رزرو می کنند. (4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-   در این زمینه می توانید رجوع کنید به نقد امیر پیام بر نظرات بهمن شفیق در مورد سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، تحت عنوان «از این فرقه هم باید فاصله گرفت»/ آبان 89/ در سایت «افق روشن»
2-     رجوع کنید به مقاله «جنبشی که در اسارت بی افقی است» به قلم ناصر پایدار/ آذر 89/ در سایت «افق روشن»
3-     در اینجا مشخصا سیاست و رفتار نیروهای حاضر در «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری» را مد نظر داریم.
4-     رجوع کنید به مقاله «سیاست خارجی جنبش کارگری» به قلم محمد قراگوزلو/ از سایت «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد...»
بخش سوم:
تشکل یابی، سازماندهی و خط سیاسی

مدت هاست که در زمینه سازماندهی کارگران شاهد گرایش های متضاد در میان گروه ها و عناصر مختلف مرتبط با جنبش کارگری هستیم. به این معنا که هر یک شکلی از سازمان را بر شکل های دیگر ترجیح می دهند. این ترجیح دادن، پیش از آنکه برخاسته از یک تحلیل مشخص از شرایط مشخص و قرار دادن هر شکل از سازماندهی بر بستر یک نقشه عمومی و درازمدت باشد، بازتاب گرایش و بینش سیاسی این نیروهاست. مثلا اغلب اوقات که با دعوت به سندیکا سازی روبرو می شویم، در این دعوت رد پای گرایشی را می بینیم که انقلاب را امری ناممکن یا بعید تلقی می کند. یا زمانی که صحبت از تشکیل شورای کارگری به میان می آید بیشتر اوقات با یک درک ساده و خودانگیخته از «انقلاب کارگری» مواجهیم که اساسا قرار است مستقل از استراتژی و نقشه یک حزب پیشاهنگ انقلابی به وقوع بپیوندد. جنبش کارگری ایران در دهه 1380 شاهد دو فعالیت سندیکایی عمده (اتوبوسرانی و هفت تپه) بوده است. در اینجا ما آگاهانه از عبارت «فعالیت سندیکایی» به جای «تشکل سندیکایی» استفاده کرده ایم، چرا که در هیچیک از این موارد با یک سندیکا به معنای یک تشکل نسبتا توده ای و پایدار روبرو نبوده ایم. سازماندهی یا به انجام رساندن موفق یک اعتصاب به نام سندیکا، جمع آوری امضاء از هزاران کارگر در حمایت از یک سندیکا، صدور بیانیه و اطلاعیه از سوی هیئت موسس یا هیئت رئیسه سندیکا، و حتی برگزاری انتخابات در درون اینگونه هیئت ها، هنوز به معنی وجود یک تشکل سندیکایی نیست. شرط وجود چنین تشکلی، وجود ارتباط ارگانیک با توده کارگرانی است که خود را عضو آن تشکل می دانند و در اتخاذ مواضع، تصمیم گیری ها و سازماندهی شکل های مختلف مبارزات آن سهیم هستند. تجدید حیات سندیکای کارگران اتوبوسرانی تهران و اعلام تشکیل سندیکای هفت تپه، هر دو با اتکاء به یک فضای اعتراضی و حرکت حق طلبانه کارگری انجام گرفت. بدون شک، ابراز پیوستگی و همبستگی کارگران با این دو تشکل یک دستاورد مهم در چارچوب جنبش خودانگیخته کارگری ایران محسوب می شد. اما به رسمیت شناختن این دستاورد یک چیز است و غافل شدن از شرایط مشخص و از نظر دور داشتن سایر شکل های سازماندهی و روش های مبارزاتی برای پیشبرد جنبش کارگری، چیزی دیگر. این واقعیتی است که در شرایط استبداد و سرکوب، حفظ یک تشکیلات مبارزه جوی مستقل توده ای و علنی به صورت پایدار، اگر نگوییم ناممکن اما بسیار دشوار است. البته عواملی نظیر سابقه تاریخی و فضای سیاسی و اجتماعی در مناطق گوناگون یک کشور می تواند در میزان این پایداری نقش بازی کند. مثلا چندین و چند دهه است که در بسیاری از کشورهای قاره آمریکا، وجود «اتحادیه کارگری» یک تابو محسوب نمی شود. و بر همین بستر، امکان شکل گیری و ظهور تشکل های مستقل (نسبتا توده ای و نسبتا علنی) در مقاطعی وجود دارد. حتی در بعضی مناطق یک کشور اگر جنبش مقاومت توده ای به سطوح بالاتری برسد و مثلا به شکل مسلحانه جریان یابد، تناسب قوا آنچنان دستخوش تغییر خواهد شد که ایجاد یک تشکیلات سندیکایی توده ای پایدار چندان دور از ذهن نخواهد بود.
اما در جامعه ای که تحت استبداد خشن مذهبی قرار دارد چه؟ آیا مقاومت و اعتراض روزمره اما پراکنده و خودانگیخته کارگران قابل سازماندهی نیست؟ آیا فعالان جنبش کارگری در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و یا در مجتمع نیشکر هفت تپه، اشتباه کردند که توده کارگران را به حمایت از تشکیلات سندیکایی مستقل کارگری دعوت کردند؟ بدون شک خیر. خواست سازمان یابی و ایجاد یک تشکیلات برای پیشبرد موثر و قدرتمند مبارزه، در بین کارگرانی که درگیر یک اعتراض و مقاومت متحدانه شده اند، به طور خودانگیخته ایجاد می شود. این همان چیزی است که در آثار مارکسیستی نامش را «آگاهی تریدیونیونی» می گذارند. توقع و انتظار کارگرانی که علیه اجحافات و مصائب سرمایه داری به مبارزه برخاسته اند از کسانی که در صف اول این مبارزه قرار دارند و آگاهی و توانایی بیشتری از خود بروز می دهند اینست که راه پیروزمندی (حتی در سطح همان اهداف حق طلبانه تریدیونیونی) در برابرشان قرار دهد.  اینجاست که به ناگزیر مساله بینش و سیاست و دورنما به میان می آید. اگر هدف فعالان آگاه، سازماندهی انقلاب اجتماعی باشد به مقاومت و اعتراض حق طلبانه و خودانگیخته کارگران، مثلا به اعتصابات و تحصن های جاری، به مثابه «مدرسه جنگ» نگاه می کنند. یعنی اصولا باید خیال «جنگ» در اذهان انقلابی وجود داشته باشد تا کسانی به فکر سازماندهی اش بیفتند! طبیعی است که اگر یک فرد فعال و حاضر در جنبش خودانگیخته کارگری، انقلاب اجتماعی را ناممکن، بعید یا حتی نامطلوب بداند، آن وقت «مدرسه جنگ» برایش مطرح نخواهد بود بلکه به مبارزه جاری بیشتر به عنوان «اهرم فشار» به قصد انجام این یا آن رفرم رفاهی ــ اقتصادی خواهد نگریست. پیوستگی و همبستگی کارگری نیز که در سطوح گوناگونی از تشکل مستقل نطفه می بندد و پرورش می یابد، بر اساس این دو هدف و دورنمای متفاوت (انقلابی یا رفرمیستی)، دو ماهیت و چارچوب کاملا متفاوت پیدا خواهد کرد.
آنچه امروز در حیطه فعالیت سندیکایی می بینیم از یک طرف بازتاب مقاومت محقانه توده های کارگر در برابر حمله لجام گسیخته دولت سرمایه داری به سطح معیشت و دستمزد و امنیت کاری است و از طرف دیگر بیان رفرمیسم و اکونومیسم فعالانی که خود را چپ و مدافع منافع طبقه کارگر می دانند. سیاست و روش این فعالان اساسا با قانونی گرایی و علنی گرایی مشخص می شود. میان این سیاست و روش، با واقعیت استبداد و سرکوب خشن حاکم، یک تضاد واقعی وجود دارد. اینکه کارگران یک بخش یا رشته اقتصادی تا چه حد از وضع ناراضی باشند، یا تا چه اندازه از خود فداکاری و استقامت مبارزاتی نشان دهند، وجود این تضاد واقعی را زیر سوال نمی برد. این را هم در مورد کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران دیدیم و هم در مورد کارگران نیشکر هفت تپه. سندیکای کارگری با لیست علنی مسئولان و فعالان و اعضاء هر لحظه در معرض حمله ارتجاع حاکم قرار دارد و با خطر برچیده شدن روبروست. حتی تایید اولیه سندیکا یا هر تشکل مستقل علنی دیگر توسط کارگران نمی تواند تضمینی باشد برای ادامه کار آن تشکل. جمع آوری هزاران امضاء در ابتدای کار، به خودی خود نمی تواند جلوی پا پس کشیدن ها و ساکت ماندن بسیاری از اعضاء سندیکا به هنگام دستگیری و سرکوب نمایندگان کارگران و مسئولان تشکل مستقل را بگیرد. تجارب تاریخی در کشورهای مختلفی که با مساله سرکوب عریان و استبداد خشن روبرو بوده اند نشان می دهد که شکل های محدودتر و عمدتا مخفی تشکل های کارگری در مراکز کار و زندگی طبقه کارگر کارایی و تاثیر و ماندگاری به مراتب بیشتری از شکل های علنی و گسترده دارد. در اینجا حرف ما از هسته های مخفی حزبی که منجمله شامل عناصر انقلابی با خاستگاه کارگری باشد نیست. بلکه داریم از تشکل های سازماندهی مبارزه کارگری که بسته به شرایط می تواند شکل اعتصاب، تحصن، راهپیمایی، تسخیر کارخانه و ادارات و... به خود بگیرد، صحبت می کنیم. این تشکل می تواند کمیته مخفی باشد که با افشاگری های به موقع خود سیاست ها و اهداف دولت و مقامات شرکت یا بنگاه، بر ملا کردن جنایات حکومت و سرکوب مردم ستمدیده، و تبلیغ مقاومت ها و مبارزات دور ونزدیک، آگاهی توده ها را افزایش می دهد و در مواقع مناسب آنان را حول شعارهای معین به این یا آن شکل از مبارزه متحدانه فرا می خواند. افراد تشکیل دهنده این کمیته ممکنست از نظر سیاسی و ایدئولوژیک هم نظر باشند؛ برای مثال ممکنست همگی از کمونیست های انقلابی باشند. اما این هم کاملا محتمل است که چنین کمیته ای ظرف اتحاد عمل چند پیشرو جنبش کارگری باشد که نبض محیط کار را در دست دارند، تماس ها و ارتباطات محکمی با کارگران دارند و از اعتماد مبارزاتی آنان بهره مندند، و قوه ابتکار و توانایی خوبی در ترسیم شیوه های مبارزه و تعیین شعارهای موثر دارند. حتی اگر کسانی به دنبال همبستگی و پیوستگی کارگران به طور مجرد می گردند، یا هدف نهایی خود را انجام بهبود و اصلاح در وضع زندگی و کار آنان قرار داده اند، و اصلا در پی منحرف کردن مبارزات خودانگیخته کارگری به سوی هدف انقلاب اجتماعی نیستند، باید بدانند که تشکیل چنان کمیته هایی و اتخاذ چنین روش های محکم و پایداری، بیشتر می تواند به هدفشان خدمت کند تا تشکل های بی در و پیکر و روش های ساده انگارانه؛ آن هم در برابر دشمن هاری که به هیچ وجه ساده اندیش نیست.

چرا کارگران شکست می خورند و چرا بورژوازی عقب نمی نشیند؟

چرا کارگران شکست می خورند و چرا بورژوازی عقب نمی نشیند؟

فعالین جنبش لغو کار مزدی: آنچه در انگلیس روی داد نمود کوچکی از دنیای حوادثی است که این سال ها هر روز در این یا آن نقطه جهان موجود روی می دهد. هزاران و گاه میلیون ها کارگر و انسان معترض، علیه هجوم هار سرمایه به شیرازه معاش خویش، به خیابان ها می ریزند. دست به اعتراض می زنند، تظاهرات می کنند...

خواستار انصراف بورژوازی و دولت سرمایه از سلاخی سفره خالی خود می گردند، همه این کارها را می کنند و چند ساعت بعد یا چند روز بعدتر دست از  پا درازتر، مغلوب و مقهور و مستأصل و مآیوس، به قبول تمامی تهاجمات توحش بار بورژوازی تن می دهند. اجتماع دانشجویان انگلیس در مقابل پارلمان این کشور و سرنوشت اعتراض و خیزش و مقاومت آنان تازه ترین حلقه از زنجیره طولانی این نوع کشاکش ها و رویاروئی ها در طول چند دهه اخیر است.    

بورژوازی همه جا با توپ پر به میدان می آید، همه جا همه چیز را به هیچ می گیرد، می کوبد، در هم می شکند، در مقابل همه اعتراضات می ایستد، به هیچ خواست هیچ کارگری هیچ وقعی نمی گذارد. عظیم ترین تظاهرات خیابانی را سخت تحقیر می کند و با خونسردی تمام منتظر ختم آن ها می ماند. ابعاد ایستادگی و سخت جانی بورژوازی در مقابل خواسته ها، جنگ و ستیزها، خیزش های وسیع، حتی طوفان خشم و قهر توده های کارگر و انسان های عاصی جهان اصلاً قابل قیاس با گذشته نیست. هیچ اعتراض کارگری به هیچ نتیجه ای منتهی نمی شود، کمتر اعتصابی به کمترین نتیجه دست می یابد. رویدادهای یونان، اسپانیا، ایتالیا، بلژیک، آلمان، انگلیس و عروج میلیونی کارگران خشمگین علیه تهاجمات وحشیانه سرمایه در هیچ کجا هیچ نتیجه ای به بار نیاورده است. صف آرائی های چند میلیونی فوج های عظیم معترضین در مقابل مراکز قدرت سرمایه یا اماکن برگزاری نشست های حاکمان دژخیم سرمایه داری در چهار گوشه جهان، هیچ رعشه ای بر اندام هیچ سرمایه دار و دولتمرد سرمایه داری نیانداخته است. تظاهرات ضد جنگ روزهای متوالی صد میلیون سکنه کره زمین هم نتوانست کمترین تأثیری بر اراده قاهر دولت های جنگ افروز و تهاجم سبعانه ارتش های سرمایه به توده های کارگر این کشور و آن کشور وارد سازد. در نقطه، نقطه جهان سرمایه داران و دولت ها با فراغ بال تصمیم می گیرند. هارترین و خونبارترین یورش ها را علیه زندگی و زنده بودن توده های کارگر سازمان می دهند. همه جا کارگران دست به مقاومت می زنند و فریاد اعتراض سر می دهند و همه جا بدون هیچ استثناء سرمایه است که پیروز می شود و کارگران هستند که شکست می خورند. آنچه در انگلیس رخ داد نیز صحنه کوچکی از همین سناریو بود. در اینجا نیز خیل وسیع دانشجویانی که بخش اعظم آن ها آحاد خانواده های کارگری و افراد طبقه کارگر بودند، به دنبال ساعت ها تظاهرات و جنگ و ستیزهای خیابانی، سرانجام بدون هیچ نتیجه راهی خانه های خویش گردیدند. شکست مقام « امر مقدر» پیدا کرده است! و اعتراض و تظاهرات خیابانی و اعتصاب و اشکال مختلف مبارزه جاری نقش نوعی واکنش جبری بی فرجام یا ادای تکلیف باری به هر جهت یافته است. چنین به نظر می رسد که اساساً مبارزه برای توده های کارگر دنیا مفهوم تازه ای یافته است!! این مفهوم که اولاً هر نوع تعرض به موجودیت سرمایه و حتی وضع موجود سرمایه اکیداً ممنوع است!!! زندگی در گستره قدرت و حاکمیت و ارزش افزائی و استثمار و خودگستری و توحش سرمایه امر مقدر و مفروض است. از این هم وحشتناک تر! حتی در دائره این مفروضات موحش هم مطالبه هر بهبودی در شرائط کار و زندگی سراسر نکبت و ادبار و حقارت و توهین و فقر و ذلت را باید حتماً به کنار نهاد، باید از همه این ها دست برداشت و از هر کاری که کمترین خللی در غرش سیلاب وار سود سرمایه پدید آرد اجتناب نمود. باید هیچ یک از این کارها را نکرد، همه این ها را از پرونده مبارزه طبقاتی شستشو نمود و در بهترین حالت فقط به نقد تهاجمات بسیار هار و درنده سرمایه داران اکتفاء کرد. فاجعه به همین جا خاتمه نمی یابد. حتی در این بخش باقی مانده نیز باید حریم مین گذاری ها را حتماً از جان و دل پذیرا شد. باید در مقابل موحش ترین تهاجم ها و یکه تازی ها فقط تا آنجا پیش رفت که سرمایه اجازه می دهد و انجام آن را مضر حال خود نمی داند!! باید به شکلی، با خواهش، توسل به میانجیگیری اتحادیه ها و سازمان های نظم سرمایه، از طریق تظاهرات و ریختن به خیابان ها، بست نشینی، تهیه طومار و عریضه پردازی و مانند این ها دامن سرمایه را گرفت. از سرمایه داران و دولت آن ها خواست که عجالتاً از تهاجم و تطاول وحشیانه خود منصرف شوند، همین اندازه پا پیش نهاد و بعد فاتحه همه چیز را خواند. قبول یا عدم قبول این خواست، امر سرمایه و دولت سرمایه داری است و به محض این که اینان قبول نکنند، به محض آنکه تهاجم هار سرمایه لباس قانون پوشد، همه چیز تمام است. اعلام تصمیم دولت ها نقطه ختم ماجرا و پایان مبارزه است. هر هجوم طاعونی آکنده از وحشت و دهشت سرمایه در همان لحظه که مهر تصمیم قطعی سرمایه می خورد و همان دم که سرمایه آن را « قانون» اعلام می کند، قانون حیات و صلاح زندگی همگان می شود!! و باید حتماً آن را گردن نهاد!! همه چیز چنین شده است و مبارزه برای کارگران دنیا چنین تعبیر و معنائی یافته است. میلیون ها کارگر به خیابان می ریزند. در بسیاری موارد چرخه تولید سود را متوقف می کنند، خواستار عقب نشینی بورژوازی از یک گوشه ناچیز تهاجمات طاعونی سراسری اش علیه زندگی خویش می گردند اما با مشاهده مقاومت سرمایه و اعلام مخالفت بورژوازی با این درخواست میدان اعتراض را به سوی محیط کار و از سر گیری تولید اضافه ارزش و سرمایه ترک می گویند.  بحث بر سر بزرگ یا کوچک بودن خواسته ها نیست. اصلاً  هیچ خواست تازه ای در کار نیست. حداکثر آرزو و انتظارات دفع تعرضات مستمر سرمایه است، با این وجود هیچ کارگری و کارگران هیچ کشوری در هیچ یک از میدان های جدال پیروز نیستند، همه جا مقهورند و بورژوازی در همه جا فاتح یکه تاز میدان هاست. همه جا وقتی سرمایه تصمیم نهائی خود را می گیرد کارگران عقب می نشینند و کل فقر و فلاکت و تحقیر و ذلت و خانه خرابی های دستاورد این هجوم ها داربست متعارف زندگی و روال عادی زنده ماندن می شود.

آنچه گفتیم چند سؤال اساسی را بر پیشانی خود دارد. دسته نخست این پرسش ها را می توان چنین فرمولبندی کرد. چرا این گونه است؟ چرا کارگران علیه اساس سرمایه داری و برای نابودی بردگی مزدی نمی جنگند. چرا حتی خیال تحمیل بهبود معیشت روز خود بر این نظام گند و خون و دهشت و وهشت را از سر بیرون نموده اند. چرا سرنوشت روز همه جنگ و ستیزهای میان طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار به شکست حتمی اولی و پیروزی محرز دومی حواله شده است؟ چرا قبول شکست ها تا این حد متعارف و روتین گردیده است؟ چرا جنبش کارگری در مدار این شکست ها به دور خود چرخ می خورد و راهی به خروج از این وضع نمی جوید؟ چرا تصمیم نهائی تمامی کشاکش های فیمابین را حتماً سرمایه داران می گیرند و هر گونه بخواهند می گیرند؟ چرا توده های کارگر دنیا این تصمیمات را پایان اعتراض و ختم ماجرای مبارزه روز خود محسوب می کنند؟ این همه فروماندگی و ضعف و شکست پذیری از کجا جوشیده است؟ تا به کجا قرار است تداوم یابد. آینده این وضع چیست و راه تغییر آن در کجا قرار دارد. لیست این سؤالات مسلمآً طولانی است اما همگی درونمایه واحدی دارند.

گروه دوم پرسش ها به احزاب، محافل، کمیته ها، جماعات و سندیکاهای طیف چپ مربوط است. این ها چند نسل متوالی است که به اعلامیه دادن، اطلاعیه صادر کردن، بیانیه نویسی، راه حل یابی، شعاردادن، انتشار ارگان و خبرنامه، اداره سایت و وبلاگ، ساختن حزب و تشکیل سندیکا، تکه تکه کردن احزاب قدیمی و برپائی محافل جدید، توسعه دامنه انشعابات و اشاعه اهمیت وحدت پرداخته اند. هر روز هزاران صفحه در این گذر سیاه کرده اند، دنیائی اخبار و گزارش منتشر ساخته اند، صدها آکسیون چند نفری، چند ده نفری و گاه چند صد نفری برگزار نموده اند. طومارهای فراوان با امضاء شمار کثیر افراد به همه جا ارسال داشته اند. از همه رؤسای اتحادیه ها، دولتمردان، سیاستمداران سرمایه، سران احزاب بورژوازی طیف چپ یا راست درخواست حمایت نموده اند، توصیه ها و نامه های این شخصیت های خیر!! و متعهد!! و سرشناس حقوقی و حقیقی را به گوش همه حاکمان وقت سرمایه در ایران و هر کجای دیگر رسانده اند و فراوان کارهای دیگر از این دست انجام داده اند و می دهند.

اگر از دهه های بسیار پیش تر بگذریم، حداقل در همین چند دهه اخیر آنچه تا این جا تیتروار بیان کردیم، خواه در مورد جنبش کارگری و خواه طیف وسیع فعالین متفرق، متشکل، متشتت، منفرد، متحزب، سندیکائی، چپ و در هر حال مدعی سنگربانی و پیشقراولی مبارزه طبقاتی توده های کارگر به طور واقع مصداق دارد. بسیار بعید است انسانی حتی با کمترین میزان ممکن صداقت، دست به کار دخالت در سیر رویدادها یا حداقل شاهد جریان حوادث باشد و وجود چنین وضعی را منکر گردد. با همین حساب گروه دوم سؤالات این خواهد بود که محصول این به اصطلاح کارها و تلاش ها یا مبارزات چه بوده است؟ با انجام این کارها چه خاکی بر سر طبقه کارگر بیخته شده است که بدون انجام آن ها بیخته نمی شد. چرا باید نام این جست و خیزها را فعالیت مربوط به مبارزه طبقاتی کارگران گذاشت؟ و چرا انجام دهندگان آن ها را باید فعالین جنبش کارگری نامید؟ کدام کارگر به کدامیک از این پیام ها پاسخ مساعد داده است؟ چند تا کارگر در انتظار صدور این فراخوان ها بوده اند. کارگران کدام کارخانه، مدرسه، بیمارستان، بندر، اتوبوس رانی، راه آهن، کمترین و نازل ترین تأثیر را از این هزاران تن اطلاعیه و اعلامیه و تراکت و شبنامه و روزنامه و سایت از خود بروز داده اند و در مبارزات روز خود به کار گرفته اند. اساساً چرا و بر پایه کدام منطق انسانی باید کارگران به احزاب، محافل، سندیکاسالاران و گروهبانان نویسنده، گوینده، صادر کننده، انتشار دهنده و توزیع  کننده این اوراق اعتماد بنمایند. مگر نه این است که عده ای با هزاران کبکبه و دبدبه و جنجال و شعار و غوغا حزبی بر پا می کنند. زمین و زمان را از حرافی پر می نمایند، کارگران منطقه ای را از حوزه مبارزه و اعتراض و جنگ طبقاتی ضد سرمایه داری خود خارج می سازند. آن ها را لباس افتخار سربازی برای جنگ تعیین حق سرنوشت ملی بر تن می کنند، بعد از چندی خودشان به جان هم می افتند، عده ای شرکای دیروز خود را ناسیونالیست و دومی ها نیز اولی ها را بزدل و ترسو و پاسیفیست نام می گذارند. مگر نه این است که هر کدام این دو دار و دسته شریکان سابق، چند ماه بعدتر باز هم دو شقه می شوند. باز هم اتهامات هولناک را علیه هم لیست می کنند. همه آن ها در تحلیل ها، نقدها و ادبیات فیمابین، بورژوا و مرتجع و ضد کارگر و ضد کمونیسم و ضد انقلاب و ضد انسان و انسانیت و مانند این ها ارزیابی می گردند. مگر نه این است که این بازی هر روز توسط همه این دار و دسته ها تکرار و باز هم تکرار می گردد. حزب هر روز انشعاب می زاید و با هر انشعاب چندتا کارگر سمپات هم به دشمنان خونی همزنجیران خویش بدل می گردند. کار واقعی این جماعت ها این است و سؤال ساده از آن ها نیز این است که چرا هیچ گاه هیچ تعمقی در کارنامه خود نمی کنند و هیچ نیازی به حساب و کتاب آنچه کرده اند و می نمایند به نظرشان نمی رسد. مگر نه این است که آدم های جدی دنیا خود را موظف می بینند به مخاطبان فراخوان های خویش، به افراد طرف گفتگوی خود، به توده انسان های محل رجوع خود، پاسخگو باشند و حاصل تلاش و تأثیر مبارزات خود را به آنان گزارش بنمایند. اصلاً گزارش به توده های کارگر پیشکش! چرا خودشان از خودشان، اعضای هر حزب از رهبران خود و رهبران هر حزب از اعضای خود هیچ سؤالی نمی کنند که سرنوشت فعالیت ها و کار و پیکار آن ها در عرصه کارزار طبقاتی میان کارگران و سرمایه داران چه بوده است و به کجا منتهی شده است یا نشده است؟ از این مهم تر و بدتر مگر نه این است که همه اینان به شمار چند نسل کل بگو و مگو و ابراز حیات اجتماعی خود را به انجام همین کارها و با روایت خودشان پیشبرد مباررزه کارگران اختصاص داده اند، چرا این واقعیت سیاه که جنبش کارگری هر روز دچار وضعیتی بسیار وخیم تر، رقت بارتر، شکست پذیرتر و فرومانده می شود اصلاً مسأله هیچ کدام آن ها نیست، چرا حتی این وضع فاجعه بارتر و اسفناک تر و هولناک تر در هیچ کجای هیچ نوشته آن ها انعکاس نمی یابد؟ دامنه این چراها طولانی است اما اجازه دهید در این جا نکته ای را اضافه کنیم و بعد سراغ مسائل دیگر رویم. نکته ای که بیشتر به طنز، اما طنزی بسیار چندش بار می ماند. طیف دار و دسته هائی که از آن ها سخن می گوئیم اخیراً بساط تحلیل پهن کرده اند و گفته اند و نوشته اند که بزرگترین دلیل بی ثمری و شکست مبارزات ماه های اخیر فرانسه، اسپانیا، یونان و جاهای دیگر فقط نبود حزب بوده است!!!! منظور آن ها از حزب طبیعتاً احزابی از نوع خودشان است. احزابی از سلسله بسیار طویل احزاب مادر و اولاد و نبیره و نتیجه و نسل های چندمی و چند دهمی که هر کدام آن ها حاصل انشعابی از سلسله انشعابات طولانی حزب اول است. احزابی که در زمان همراهی و وحدت، کارگران کردستان را ارتش جنبش ناسیونالیستی و تعیین سرنوشت ملی کردند تا از طریق این ارتش راه تسخیر قدرت سیاسی و نوعی از برنامه ریزی کار و تولید سرمایه به جای نوع دیگر را، برای خود هموار سازند. احزابی که با شروع انشعاب و انشعاب و انشعابات متعدد، هر کدام شماری کارگر را در صف مقابل و متخاصم سایر کارگران قرار دادند. هر کدام آن ها چند کارگر را وسیله آرایش ویترین کارگری حزب ساختند و در جریان همه این ماجراها توده های کارگر کرد را از ریل هر نوع مبارزه ضد سرمایه داری دورتر و دورتر ساختند. بخش هائی از همین کارگران را سپاه جنبش سبز موسوی کردند. این هم یک طنز تلخ و زشت تاریخ است که همین احزاب وقتی هم که خواسته اند در باره علت شکست ها حرفی بزنند، وقتی که مترص نسخه پیچی راه خلاص طبقه کارگر فرانسه و یونان و اسپانیا و ایسلند و ایرلند از تحمل شکست شده اند!!! قلم اول و آخر نسخه خویش را  فقدان احزاب نوع خود اعلام داشته اند!!! دنیای سرمایه داری مالامال از بیهوده ترین و مبتذل ترین حرف هاست اما راستش ادعا و تحلیل و سخن اینان در زمره بیهوده های طنزآلود قرار می گیرد.  به بحث اصلی باز گردیم.

از دید ما هر دو گروه سؤالات فوق به صورتی اندرونی و ارگانیک به هم تنیده اند و پاسخ آن ها نیز همگن و همراز و هم سنخند. جنبش کارگری بسیار ضعیف و فرتوت و فرومانده و در حال شکست و شکست و شکست های سهمناک تر است زیرا این جنبش در موقعیت اعمال قدرت متحد و متشکل علیه سرمایه و حتی علیه تهاجمات هار سرمایه نمی باشد. برای اینکه جنبشی تسلیم شکست نشود باید توان اجتناب خویش از تحمل شکست و ظرفیت تحمیل شکست بر دشمن را در همه وجوه موجودیت خود تولید و بازتولید کند، جنبش کارگری باید نظام بردگی مزدی را منزلگاه اول و آخر هستی خود نداند تا در تدارک نابودی آن باشد. شعور و شناخت و  دانش و باور به امکان نابودی سرمایه داری، عقب راندن بورژوازی و تحمیل اراده خود بر سرمایه داران و دولت ها گردش مبارزات جاری هر روزش گردد تا این مبارزات محتوای عینی و عملی تعرض به سرمایه و اعمال قدرت علیه بردگی مزدی را نیز احراز نماید. به صورت مدام خود را در حال جنگ علیه رابطه خرید و فروش نیروی کار بیند، تا قدرت مقاومت در مقابل هر تهاجم هار سرمایه در او بارور گردد. باید الگوی سازمانیابی او تشکل ضد کار مزدی، افق پیکارش برون رفت از سیطره استثمار و قدرت و قانون و مدنیت و حقوق و حاکمیت سرمایه، رژیم ستیزی وی شلیک تیر از عمق سنگر ضد سرمایه داری و در یک کلام همه چیز و همه اشکال جنگ و ستیز او علیه هستی سرمایه باشد تا قدرت هماوردی فاتحانه با بورژوازی نیز در او بپرورد و رشد یابد و شکوفا بشود.

جنبشی که سرنوشت کار و زندگی و همه وجوه هستی خود را به چرخه بازتولید و ارزش افزائی سرمایه گره زده است، قانون سرمایه را قانون زندگی خود، حقوق سرمایه را حقوق خود، دولت سرمایه داری را دولت خود، نظم بردگی مزدی را نظم زندگی خود، برنامه ریزی کار و تولید سرمایه داری را داربست حیات خود، تلاش برای سودآوری بیش و بیشتر سرمایه ها را چشم انداز بهبود زندگی خود، اصلاح این یا آن قانون و قرار سرمایه را ضامن زندگی بهتر خود پندارد، چگونه می خواهد با سرمایه و با تهاجمات هار سرمایه بجنگد؟!! برای این جنبش تصمیم نهائی سرمایه به اعلام مخالفت نقطه پایان مبارزه است. زیرا شورش علیه این تصمیم، نیازمند تدارک قوا برای زیر پا نهادن قدرت سرمایه و کشیدن مهمیز تعرض علیه اراده و حکم و قانون و حکمرانی سرمایه است، از دید چنین جنبشی استدلال سرمایه داران در باره ناممکنی پسگرد از تهاجماتشان نسخه کفایت پیکار و ختم تظاهرات خیابانی است. قدرت نمائی سرمایه دلیل کافی یأس از پیروزی و عقلانی شمردن اجتناب از تداوم مبارزه است. در سرزمین رفرم خواهی و مطالبه اصلاح نظام سرمایه داری سکوی قدرت ضد سرمایه داری معماری نمی شود. در کارگاه سندیکالیسم و سندیکاسازی، قرار نیست سلاح قدرت جمعی و طبقاتی  کارگران علیه سرمایه تولید شود و تیز و برا گردد، کاملاً بالعکس بناست که هر احساس نیاز به این سلاح به طور کامل ذوب گردد و خمیر متعفن تمکین و تسلیم و مماشات و عبودیت در مقابل سرمایه شود. هر کجا که در سندیکائی باز می شود، در برپائی یک شورای اعمال قدرت ضد کار مزدی بر روی کارگران بسته می شود. جنبش کارگری به این دلیل در دالان تاریک بی انتهای شکست ها می چرخد، که دهه هاست ریل پیکار مستقیم افق دار و آگاه ضد سرمایه داری را از دست داده است، این ریل را زیر پای آن خراب کرده اند. نوع خواست هایش، تحقق هر خواستش را، راهکار اعتراضش را، نوع متشکل شدنش را، دورنمای جنگش را و همه چیزش را به چرخه بازتولید و به دار ماندگاری نظام سرمایه داری میخکوب کرده اند.

پرسش بعدی آن است که این وضعیت از کجا ناشی گردیده است. جواب این سؤال را ما در طول چند دهه اخیرهر روز از لا به لای نوشته های متعدد مطرح کرده و توضیح داده ایم. وضع حاضر جنبش کارگری قبل از هر چیز معلول حاکمیت سالیان دراز دیکتاتوری هار و حمام خون های لحظه، لحظه سرمایه علیه جنبش کارگری است. این مسلماً اساسی ترین و اثرگذارترین عامل در پیدایش این وضع است اما تنها عامل نیست. میدان داری رفرمیسم راست و چپ در سطح جهانی نیز نقشی بسیار عظیم در این گذر ایفاء کرده است. سوسیال دموکراسی، رفرمیسم راست اتحادیه ای، همه اشکال کمونیسم بورژوائی، احزاب اردوگاهی سابق و هنوز موجود کشورها، رفرمیسم چپ میلیتانت و محافل سرنگونی طلب غیر کارگری، حزب سالاری و سندیکالیسم و سندیکاسازی مکمل حزب پردازی ها همه و همه در تحمیل این وضعیت بر جنبش کارگری جهانی نقش کارساز داشته اند. این رویکردها در طول سالیان دراز برای توده های کارگر نسخه سندیکاسازی پیچیده اند و هنوز هم می پیچند. قرنی است به کارگران می گویند که به حزب بالای سر خود بیاویزند و کل قدرت خود را نردبان عروج احزاب به اریکه قدرت سیاسی سازند. از کارگران خواسته و می خواهند که برای مبارزات روز خود سندیکا درست کنند و برای آتیه خویش به حزب بیاویزند و در این میان یک کار را هیچ گاه و در هیچ شرائطی نکرده و ننمایند. هر نوع اندیشه متشکل شدن ضد کار مزدی توده های طبقه خویش را از سر به در کنند، هر شکل و هر میزان و هر سطح اعمال قدرت متحد و سازمان یافته خود علیه سرمایه را در گورستان فراموشی به خاک بسپارند. از زمین و آسمان به کارگران درس می دهند که حزب ماوراء آن ها همه چیز و خودشان هیچ چیز هستند. تشکل سندیکائی زیر هر نام، سندیکا یا « شورا» یا کمیته یا مجمع بسیار بسیار خوب و پربرکت و منطبق با موازین شرع است، اما سازمانیابی شورائی ضد کار مزدی حتماً حرف شیطان و توطئه خرابکاران و راهبرد مفسدان و باغیان است. آنچه اینان در پیش روی توده های کارگر باز کرده اند نسخه سندیکاسالاری، کمیته چی بودن، شمشیر زدن برای حزب، انصراف از محاسبه قدرت طبقاتی خویش و کفن و دفن کامل این قدرت در گورستان رفرمیسم راست یا در آستان اقتدار و استیلای حزب بوده است.

در همین جا این سؤال پیش می آید که آیا طیف رفرمیسم راست و چپ  موجود در جامعه ما نیز به طور واقعی در تداوم این وضع دینقش است و اگر چنین است پس بخش قبلی صحبت ها در همین نوشته، در رابطه با افلاس و بی تأثیری این احزاب یا محافل و جریانات چه می شود؟ پیش تر گفتیم که اطلاعیه ها، اعلامیه ها، فراخوان ها و همه حشر و نشر احزاب یا گروه های طیف چپ هیچ بردی در میان هیچ بخش طبقه کارگر ندارد، صدای آن ها در هیچ کارخانه و مرکز کار کارگران پژواک نمی شود، اگر این چنین است چرا باید وجود آنان را در پیدایش موقعیت فرسوده و مستهلک و مقهور کنونی جنبش کارگری مؤثر دانست؟! در باره این سؤال می توان به تفصیل بحث کرد، اما پاسخ ما در این جا و در این نوشته کوتاه، در چند نکته قابل تلخیص است. اولاً همان گونه که توضیح دادیم، وقتی از طیف رفرمیسم  راست و چپ می گوئیم موجودیت و اثرگذاری تاریخی نیروهای این طیف را مطمح نظر داریم. طیفی که برای خود تاریخی دارد، وجود جهانی داشته است و همچنان دارد. کل جنبش اتحادیه ای در سطح دنیا، سوسیال دموکراسی، کمونیسم بورژوائی، و بسیاری از احزاب و نیروهائی که بعدها به قدرت هار مسلط سرمایه در بخش وسیعی از جهان تبدیل شدند، زمانی دراز تکیه گاه قدرت این طیف بوده اند. این نفوذ در آن روزگاران و حتی دوره های بعد در جامعه ما هم کم و بیش چشمگیر بوده است. کافی است به وسعت میدان داری حزب توده در سال های قبل از کودتای 28 مرداد یا دامنه نفوذ حزب کمونیست ایران در روزهای پیش از دیکتاتوری هار رضاخانی چشم دوزیم تا ابعاد محتمل اثرگذاری ها و اثرپذیری های مورد اشاره را حدس زنیم. ثانیاً رفرمیسم حتی طیف رفرمیست های آماج قهر و خشم دیکتاتوری هار سرمایه در مضمحل ترین و فرسوده ترین حالت هم از یک پشتوانه اثرگذاری مخرب بر جنبش کارگری برخوردارند. این پشتوانه به طور واقعی خود نظام سرمایه داری است. این ها همان را می گویند و همان راه حل ها و راهکارهائی را پیش چشم کارگران قرار می دهند که به طور مدام در چرخه بازتولید سرمایه جهانی به صورت راهبرد، راه حل و راهکار رفرمیستی مبارزه  تولید و باز تولید می شود و برای انصراف کارگران از مبارزه ضد کار مزدی به ذهن آن ها القاء و بر جنبش آنان تحمیل می گردد. معضل رفرمیسم چپ و حتی راست، در جامعه ما این است که به رغم اینکه همه راهبردهایش سرمایه سالارانه و بی ربط به جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر است اما خود آماج خشم و قهر و ضربات کوبنده دیکتاتوری هار نظام بردگی مزدی است. در این جا سرمایه حضور هیچ تلاش برای هیچ نوع بهبود در وضع معیشتی و زندگی اجتماعی طبقه کارگر را بر نمی تابد، هیچ شکل سندیکاسازی و حزب سالاری اپوزیسونی و تلاش رسانه ای مخالف را تحمل نمی کند. نه رفرمیسم چپ یا راست که حتی هیچ نغمه مخالف اندرونی خود را مجال هیچ بروز نمی دهد. رفرمیسم در چنین شرائطی تا جائی که به سازماندهی اعتراضات کارگری در مقابل سرمایه داران و دولت مربوط می شود پدیده ای مستأصل و بی تأثیر است و این همان چیزی است که در جائی از نوشته بدان اشاره شد و پاسخ به سؤالی است که آن را مهم و نیازمند بررسی دیدیم. اما این فقط یک رویه ماجراست. رویه دوم آن این است که رفرمیسم راست و چپ و طیف حزب سالاران، سندیکابانان، کمیته چیان، گروه ها، محافل و دار و دسته های متشکله آن  برای وارد آوردن ضربه بر هر جنب و جوش ضد کار مزدی طبقه کارگر و هر تلاش سازمانیابی این جنبش، قادر به ایفای نقش هستند، دلیل این امر را نیز بالاتر گفتیم. حرف اینان حرف رفرمیسم در سطح جهانی و حرف بخشی از طبقه سرمایه دار جهانی است. حرفی است که در یک تاریخ طولانی، جنبش کارگری جهانی را زیر فشار تأثیر خود داشته است. افق ها، راهکارها، راهبردها، سنت ها  و همه چیزش در مقابل رویکرد ضد کار مزدی طبقه کارگر مستولی تر و جاافتاده تر و آشناتر است.

به آخرین سؤال بپردازیم. اگر رفرمیسم راست و چپ با آنچه کرده است و می کند فقط آب بر آسیاب سرمایه داران و دولت سرمایه داری می ریزد، اگر حتی برای بنای قدرت رفرمیسم هم قادر به گذاشتن سنگی بر روی سنگ نیست. اگر دیکتاتوری هار سرمایه امکان رسوخ حرف های آنان را نیز در میان توده های کارگر سلب می کند، اگر فراخوان ها و جار و جنجال هایشان برای یارگیری از کارگران، برای سندیکاسازی، برای یافتن نردبان قدرت حزب در درون جنبش کارگری هم به هیچ کجا نمی رسد و هیچ کارائی ندارد، پس چرا باز هم در این مدار بی حاصل می چرخند؟ چرا هر روز ره دیروز را از سر می گیرند و به همان نقطه شروع باز می گردند. چرا به نقد ضد کار مزدی رویکرد و فعالیت خود نمی پردازند؟ این پاسخ را البته باید خود آنان بدهند اما تا جائی که به جنبش ضد کار مزدی مربوط است پاسخ این است. احزاب، گروه ها، کمیته ها، سندیکاها و محافل طیف رفرمیسم راست و چپ هیچ تمایلی به انصراف از رفرمیسم و پیوستن به جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر ندارند. رفرمیسم به صورت میلیتانت یا مماشات جو برای آنان خانه امید و بساط کاسبکاری است. وضعیت موجود برای آنان اگر با هیچ چشم انداز بنای قدرت و معراج حاکمیت همراه نیست اما بازار مساعدی برای دکانداری و ادامه حیات تا اطلاع ثانوی هست. اینان نیروهای رو به زوال تاریخند. نه اهل پیکار ضد کار مزدی هستند و نه قدرت سیاسی سرمایه آن ها را جدی می گیرد. روزی که جنبش ضد کار مزدی توده های کارگر قوام و قدرت گیرد اینان شاید به این جنبش پیوندند و شاید با بدترین مدافعان نظام بردگی مزدی علیه این جنبش متحد گردند. این جنبش لغو کار مزدی است که نه فقط تکلیف سرمایه داری که تکلیف رفرمیسم راست و چپ را نیز تعیین خواهد کرد.

فعالین جنبش لغو کار مزدی

دسامبر 2010

تکثیراز جهانگیر محبی

ارسال به: اعضای گروه یاهو،گوگل،شخصیتهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی

هنری،سازمانها،احزاب،نشریات،رادیوها،تلویزیونها،انجمنهای

زنان-دانشجویان-دانش آموزان-معلمان-روزنامه نگاران

وبلاگ نویسان-نویسندگان،سندیکاهای کارگری

و سایت ها در داخل و خارج از کشور

__._,_.___
Recent Activity:
This is a non-political list.
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ