جناب آقای موسوی
این متن را هنگامی می نویسم که دست هایم از خشم و قلبم از درد می لرزد. آقای موسوی، ما فرزندان نسلی هستیم که سی سال پیش پدران و مادرانمان جمهوری اسلامی را فریاد زدند، فرزندان نسلی که پدرانمان 8 سال سینه پر دردشان را جلوی گلوله دشمن سپر کردند. کودکانی بودیم که زیر موشک باران ها به عکس آقای خمینی می نگریستیم و فکر می کردیم او قدرتی برتر دارد و نجاتمان می دهد که بسی خیال گزاف بود و شاهدش این که کوچه ها خیابان های شهرهایمان به نام شهیدانیست که امروز نامشان اسباب بازی دولت مردان است. نوجوانیمان با تحقیر و سرکوب و فقر گذشت و هنوز فکر می کردیم باید پیرو ولایت بود تا خون شهیدانمان پایمال نشود. جوانی مان بر بیم و امید پوچ اصلاحات گذشت، چیز زیادی نمی خواستیم جز اندکی فضا برای نفس کشیدن و آن را در اصلاح طلبی در چهارچوب ولایت میدیدیم. هنوز فکر میکردیم ولایت پشتیبان و مصلح است.
امروز خیابان های ایران به خون همنسلان ما گلگون شده، و گلگوله شاید از همان اسلحه ای بیرون می آید که پدرانمان روزی آنرا برای دفاع از آب و خاک و ناموس و دین در دست گرفتند.
اکنون حجت بر ما تمام است، بیایید خالصانه بپذیریم که اشتباه می کردیم، راه انسانیت و کمال از گذرگاه هیچ استبدادی نمی گذرد، خواه ژنرال باشد و خواه کشیش، چه شاه باشد و چه آیت الله. آقای موسوی بیایید بپذیریم که هیچ انسانی آنقدر مقدس نیست که او را قدرت مطلق قرار دهیم و گوش به فرمانش شویم. بیایید به حرمت خون شهیدان 57، صداقت مردان 8 سال جنگ و بی گناهی دختران و پسرانی که در خرداد 88 و در عاشورای در خون خود غلطیدند در راه آزادی مبارزه کنیم، برای یک جمهوری واقعی برای ایران بجنگیم.
امروز ما را فقط یک چیز آرام میکند، یک همه پرسی آزاد، همه پرسی زیر نظر نهادهای بین المللی، یک رفراندم…
فرزند کوچک شما
6 دی 1388
رونوشت: همه اصلاح طلبان جوانمرد و آزاد اندیش، با این امید که زین پس نام اصلاح طلب را به آزادی خواه تغییر دهند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر