--
مقدمه ای در نقد انحصارگرایی دینی 1
نوشته شده توسط Administrator |
۰۶ فروردين ۱۳۸۹ |
مقدمه ای در نقد انحصارگرایی دینی 1 بررسی تطبیقی اخلاق اسلامی و بهائی: آمرزش با عمل و یا با ایمان؟
کاویان صادق زاده میلانی
مذهب الهی مخصوص اتحاد و اتفاق و الفت و وداد بوده و لکن عباد جاهل او را سبب و علّت بغضا نموده اند. اینست نار جهانسوز... (بهاءالله) لازمۀ انسان، انسانیت است (بهاءالله) انحصارگرایی دینی از هر موضعی رخ بکشد موجب توجیه آزار دیگران خواهد بود. دراین یادداشت به بررسی برخی زاویه های اخلاقی و اجتماعی دین بهائی در نقد انحصارگرایی می پردازیم. برای مطالعه چارچوب اخلاق و ارزشهای اخلاقی و آموزه های بهائی برخی نصوص مشابه اسلامی و بخصوص شیعه را مد نظر خواهیم داشت. این بررسی ناچار اجمالی خواهد بود و برای گشایش درب گفت و شنود بحث است. گفتارهای تکمیلی آن را در آینده به مرور پس از بحث و شنود در فضای مجازی معرفی خواهم کرد. چکیدۀ بحث زیر این است که انحصارگرایی عقیدتی باردار است و آبستن اخلاق و ارزشهایی که با حقوق بشر و محبت و خدمت به نوع انسان مغایرت دارد. یکی از دشواریهایی که حقیر در معرفی دین بهائی به مسیحیان به آن برخورد کرده ام و برای عزیزان مسیحی حجابی پررنگ است و مانعی صعب العبور مسالۀ بخشش گناهان توسط مسیح است. تئوری مطرح شده چنین است که بشر اساسا" گناهکار است و این گناه از گناه حضرت آدم و خوردن سیب از شجر ممنوعه است. خداوند مسیح را برای بخشش گناه بشر فرستاده است و انسان تنها ار طریق باور به مسیح می تواند رستگار شود و مورد عفو الهی قرار گیرد. البته بر این باور هستم که انجیل جوابگوی این قرائت ساده است ولی اکنون به آن نمی پردازم. ایراد القا ساده این نظر توجیه بی بندو باری اخلاقی در جامعه است، که دودش هم به چشم شخص می رود و برای اجتماع نیز ضرر بار است. یعنی مثلا شخصی می تواند 6 روز هفته دروغ بگوید، دزدی کند، به ناموس دیگران به نظر غیر پاک نظاره کند، بی عفت باشد و در یکشنبه به کلسیا برود و توبه کند و بخشیده شود. یا اصلاَ توبه نکند چون تمام گناهان او از پیش بخشیده شده است و بار گناهان را مسیح کشیده و بخشش الهی تضمین شده است. بار چنین بدآموزی بر جامعه مسلماً بسیار منفی است. البته اطاعت آموزه های انجیلی نباید چنین رفتاری بدنبال داشته باشد و منظورم هم این نیست که مسیحیان عامل به بد یا زشتکار هستند. ولی این واقعیتی است که اگر کسی از آمرزش نهایی خود مطمئن و قطعاَ به آن باور داشته باشد دیگر دلیلی برای رفتار پسندیده نخواهد داشت. عمل زنا یا نظر ناپاک یا پول مردم را خوردن یا ازار دگر اندیش یا خوردن مشروبات الکلی اگر دخلی در سعادت اخروی و آمرزیدگی شخص نداشته باشد البته لابد مانعی هم ندارد. در احادیث فراوانی که در ادبیات شیعه نقل شده است داریم که باور به «لا اله الا الله» به خودی خود متضمن نجات اخروی و امن از عذاب از مجازات برای گناه و بازخواست اخروی را بدنبال دارد: «...من جائکم منکم بشهادة اَن لا اله الّا الله بالاخلاص دخل فی حصنی و امن من عذابی» (کتاب التوحید شیخ صدوق 25) کسی که آمد بر شما به شهادت "نیست معبودی جز الله" با اخلاص در قلعه من وارد شده و از عذاب من در امان است. یعنی اگر کسی با اخلاص و از روی صدق و باور شهادة را بر زبان بیاورد، زنا کار و تروریست و ازار جنسی رسان به کودکان و بدترین خلق هم باشد جایش در حصن الهی و بهشت است. و عذاب بی عذاب. انیشتین و گاندی و مادام کوری برای یک لیوان شراب در اتش ابدی خواهند سوخت ولی کثیفترین و فاسدترین نوع بشر با یک شهادة خالصانه و اقرار بر توحید اسب شرف از گنبد کیهان رانده است و بر او هرجی نیست. ایراد اخلاقی چنین نظری و کاستی تئوریک آن پر واضح است. جور دیگر بگویم. مسلمانی که چنین باوری داشته باشد دیگر چیزی جلودارش نیست چون بر رحمت واسعۀ حق الی الابد وعده داده شده است. وعده ای که خلاف بر نمی دارد. و از این موارد زیاد داریم: «سمعت جبرئیل بقول: سمعت الله جلَّ جلاله یقول: لا اله الّا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» "لا اله الّا الله قلعه من است و کسی که در قلعه من وارد شود از عذاب در امان است. یعنی تضمینی علیه عذاب داده شده و مشروط به عمل نیست. در این مورد ادای "شهادة" نیز به شرط خلوص نیست و اگر از سر بی ایمانی باشد نیز آیا قبول است. برای نمونه اگر هیتلر یا استالین یا شمر بن ذی الجوشن یا یزید ابن معاویه یک بار شهادة داده باشند مغفور و بخشیده هستند؟ روی این بحران و تضاد باید اندکی فکر کرد. «فقال: بشِر امتک انه من مات لا یشرک بالله عزّ و جل شیئاَ دخل الجنة. قال: قلتُ: یا جبرئیل و اِن زنی و ان سرق؟ قال نعم و اِن شرب الخمر. (کتاب التوحید، شیخ صدوق، ص 27) بشارت بده امت خود را که کسی که بمیرد و شرک نورزیده باشد به خداوند در بهشت وارد می شود. گفت اگر چه زنا کرده باشد و یا دزدی؟ گفت بلی و حتی اگر مشروب خورده باشد. این حدیث نیز شفاف است. مومن شیعه (غیر مشرک) در برابر هیچ عملی باز خواست نمی شود. چه معاصی و کوتاهی شخصی و چه معاصی و حق کشی و آزار دیگران که گناه علیه مردم است. آیا چنین باوری اگر جا بیفتد (که افتاده است) موجب انحصارگرایی نمی شود. یعنی وعده بهشت بدون مسولیت و انتخاب گزینۀ دینی و اخلاقی در نهایت به آزار دیگران و شهوت قدرت و استیلا بر دیگران خواهد انجامید. چنین باوری بدون هیچ نوع ترمز اخلاقی و ارزشی برای توجیه آزار جنسی مخالف در کهریزک و اوین و گوهر دشت به کار می رود و اگر در آشویتز و گوانتانامو و ابوغریب معضل قانون و عرف باشد اینها نیز در فضای انحصارگرایی عقیدتی بسیار کمرنگ هستند. این را بصورت حاشیه عرض می کنم که بحث حقوق بشر اسلامی که اولیای حاکمیت ایران مطرح می کنند آبشخورش همین جاست که هر عملی که قدرت شیعه انجام دهد بدون بازخواست و سوال است. شیعه مومن اگر شکنجه گر کهریزک و مسوول تجاوز جنسی به هزار نفر نیز باشد مورد بازخواست نیست چون وعدۀ بهشت را در جیب دارد و مقرّب الهی است (و آزار دیدگان و آسیب خورده ها و ناقدان قدرت لابد نیستند). اساس حقوق بشر اسلامی نیز همین است: قرائت حداکثری از منافع قدرت و توجیه حذف دگراندیش. دلیل عمدۀ مخالفت نیروهای بهائی ستیز با دین بهائی همین جاست که بهائیان آراء دیگران را بنابر دستور دینی می پذیرند و حاضر هستند آسیب ببینند ولی حق دیگران را نخورند و حقی از دیگری ضایع نشود. «بگو که محل گفتن است، نه وقت لب فرو بستن، که مستمع از اهل حال است نه مرد قال، آنچه می خواهد دل تنگت بگو. فاش میگو و برهنه گو که من می نخسبم با صنم در پیرهن» (بهاءالله) «بنام دوست یکتا...در این ظهور اعظم این کلمۀ مبارکه اصغاء (شنیده) می شود: عالم به محبّت و وداد آباد و به بغض و عناد خراب است. ای اهل بهاء جهد نمایید تا نور اتفاق عالم را منور سازد و افاق را مزین. (بهاءالله) حال به بررسی تقابل و تعامل ایمان و عمل در آئین بهائی بپردازیم.
(1) ان اوّل ما كتب الله على العباد عرفان اذا فزتم بهذا المقام الاسنى والافق الاعلى بیان حضرت بهاءالله نکتۀ کلیدی بحث من است. البته ایمان به مظهر ظهور و پیامبر زمان نقش تعیین کننده و مهمی دارد. ولی با صرف باور و اعتقاد و ایمان به مظهر ظهور کلید بهشت به گردن کسی انداخته نمی شود و دست کسی برای بزهکاری و گناه دلبخواه و بی بند و باری باز نیست. یعنی رضایت الهی منوط به دو بردار مکمل و موازی است:ایمان و عمل. برای کسی که بر او حجت تمام باشد و معرفی دین بهائی کامل شده باشد البته ایمان وظیفۀ مهمی است ولی ایمانی که به عمل خیر و انسانی و محبت به عموم و خیرخواهی همگان نیانجامد قابل قبول و پذیرش نیست. برای شخصی که بهاءالله را به عنوان مظهر ظهور خداوند پذیرفت مسالۀ بعدی خدمت به نوع بشر و ادامۀ راستای عرفانی و قرب الی الله است. وظیفۀ بهائیان ایمان انحصاری نیست بلکه اصلاح و بهبود جهان است با سلاح محبت و دوستی و آشتی و برداشتن بغض و عناد است. «عالم به محبّت و وداد آباد و به بغض و عناد خراب است. ای اهل بهاء جهد نمایید تا نور اتفاق عالم را منور سازد و افاق را مزین.» (بهاءالله)
مسالۀ دیگر مسالۀ فورموله بندی خشک و لایسمن و لایغنی در برابر عرفان بهائی است. این دو بیان را بررسی کنیم: سمعت الله جلّ جلاله یقول: لا اله الّا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی (توحید 25) حضرت رسول از فرشتۀ وحی شنید که خداوند فرمود: "لا اله الّا الله" قلعۀ من است و هر که دراو وارد شود از عذاب در امان است. با این فقرۀ کلمات مکنونه مقابله و برابری شود: حبّی حصنی. من دخل فیه نجی و امن... عشق الهی قلعۀ من است. هرکه در آن وارد شود نجات می یابد و در امن خواهد بود... بار نجات انسان از فورموله بندی یک عبارت در دین بهائی به سیر و سلوک عرفانی تبدیل شده است. و هستۀ اصلی اعمال پاک و تمام عبادتها در دین بهائی عشق است. عشق الهی تعیین کننده است و اعتراف زبانی و خشک و غیر عرفانی به یک عبارت یا فورمول البته برای بشر امروزی ناکافی است. از سوی دیگر در آئین بهائی داریم: اعملوا حدودی حباَ لجمالی قوانین و دستورهای من را بخاطر عشق جمال مظهر الهی انجام بده. و یا: اعملوا حدودی حباَ لی فرامین و دستورهای من را بخاطر عشق من انجام بده. کوتاه سخن اینکه هر گونه انحصارگرایی دینی و ایدئولوژیک بار گران و منفی برای بشریت دارد. در دین بهائی هدف خدمت به بشر است و این خدمت از طریق عشق الهی و سیر و سلوک عرفانی توجیه می شود. ایمان در دین بهائی شخصی است و مساله ای فردی، ولی ایمان فردی باید در جهت اصلاح عالم و آبادی آن بکار رود و بهائی کسی است که با عشق الهی عجین و در راستای خدمت به نوع انسان حرکت کند. اطاعت دستورهای دینی در دین بهائی تبعیت از شرع خشک و بی روح نیست یا ادعای لفطی و تکرار یک عبارت عربی نیست. بلکه هستۀ اصلی آنرا حبّ و عشق تشکیل می دهد. ایمانی که با عشق نباشد و در راستای خدمت به نوع انسان تبلور نبخشد دردی از عالم دوا نمی کند و در همان حد ادعا باقی می ماند. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر