کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

[farsibooks] در یادمان جانباختگان چهارم فروردین ماه

 

در چهارمین روز از بهار ۶۱، خون چند تن از فرزندان توده‏های محروم - محمد حرمتی‏پور، اسد رفیعیان، جواد رجبی، حسن عطاریان و عبدالرسول عابدی - بر برگ‏های سر سبز نشست و جنگل‏های شمال ایران را ماتم‏زده نمود. به عبارتی حقیقی دهه‏ی شصت، یکی از سیاه‏ترین دهه و دهه‏ی تعرض گسترده و سازمانیافته‏ی سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی به انقلاب و انقلابیون بود؛ دهه‏ای بود که دشمنان کارگران و زحمت‏کشان، با توحش بی‏سابقه‏ای به جان کمونیست‏ها و مخالفین خود افتادند و هزاران تن از آنانرا از دم تیغ گذراندند. اگر چه بحق می‏توان گفت که در این دهه سران حکومت در پای‏بندی و وفاداری به مناسبات سرمایه‏داری سنگ تمام گذاشته‏اند و یک لحظه ار تعرض به کارگران، زنان و محرومان باز نماندند، در مقابل و بحق هم می‏توان گفت که این دهه، یکی از دهه‏های درخشان و دهه‏ی رشادت‏ها و فداکاری‏های بعضاً کمونیست‏ها و مبارزین در مقابل شکنجه‏گران و سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی بوده است؛ دهه‏ای بود که جامعه نظاره‏گر تعرض بی امان و سازمانیافته‏ی مدافعین منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان به جانیان بشریت و به تبع از آن زندان‏ها شاهد مقاومت و پایداری فرزندان پایدار توده‏های ستم‏دیده بود. 

اولین سال از دهه‏ی شصت بود، دهه‏ای که دشمن در ابعادی گسترده پای به میدان گذاشته بود و بطور سازمانیافته به توده‏های محروم و فرزندان‏شان یورش آورد. همه جا بوی و رنگ خون و تعرض به انقلاب و انقلابیون را می‏داد و جامعه به میزانِ باور نکردنی دُور اختناق را با شدت بی‏سابقه‏ای طی می‏نمود و زندان‏ها به میادین توحش‏گری سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی تبدیل گردیده بود. می‏خواستند هر گونه صدای آزادیخواهی را در گلو خفه سازند؛ می‏خواستند هر آن‏چه را که به صلاح‏شان است به جامعه و مردم تحمیل نمایند؛ می‏خواستند ثبات دل‏بخواه‏ی خود را در درون جامعه حاکم گردانند. کور پرستان به فرمان اربابان‏شان به جان مردم بی‏دفاع افتادند تا مبادا روزی چرخه‏ی تولید و سیاست در دست‏اندازهای انقلاب گیر کند و سلطه‏ی‏شانرا به زیر کشد. به همین دلیل سلاح را به عنوان یگانه راه "پیروزمند" خود انتخاب نمودند و تا توانستند دستگیر نمودند و تا توانستند خانه و کاشانه‏ی محرومان را به آتش کشاندند؛ تا توانستند به سازماندهی خود پرداختند و کمونیست‏ها و انقلابیون را، گام به گام و منطقه به منطقه پس زدند تا سرمایه‏داران جانی در فضائی مملو از "آرامش و ثبات" به استثمار بیرحمانه‏ی خود تداوم بخشد. در یک کلام می‏توان گفت که روند و مسیر جامعه در دهه‏ی شصت، روند و مسیر ترمیم و بازسازی سرمایه و تعرض بی‏امان و وحشیانه به انقلاب و انقلابیون بود.

دستگیری‏های روزانه و خانه به خانه، درگیری‏های خیابانی، حاصل اوضاع و وضعیتی بود که جامعه‏ی‏مان در آن دهه، شاهدش بود. چرا که رژیم جمهوری اسلامی با این منطق به میدان آمده بود و مجال هرگونه گفتمان انسانی را بر روی میلیون‏ها انسان مخالف خود بست. وظیفه‏ای خلاف این در مقابل‏اش نبود و به هزاران دلیل روشن هم نمی‏توانست در خلاف منفعت سرمایه‏داران وابسته حرکت نماید. بنابراین دو راه در پیشاروی مدافعین منافع‏ی مردمی قرار داشت، یا کرنش و تسلیم در مقابل وضع موجود و یا ایستادگی و مقاومت در برابر ددمنشی‏های سرکوب‏گران نظام.

زمانه، زمانه‏ی انتخاب به پیش و یا به پس بود و به عبارتی دقیق‏تر زمانه، زمانه‏ی آزمایش و بیان عملی کمونیست‏ها و مبارزینی بود که برای به سر انجام رساندن انقلاب عزم خود را جزم نمودند تا با تمام وجود دشمنان کارگران و زحمت‏کشان را مورد آماج حملات خود قرار دهند. در حقیقت اگر دهه‏ی شصت را از یک‏طرف می‏بایست به عنوان یکی از سیاه‏ترین دهه‏ی حاکمان زورگو به ثبت رساند، از طرف دیگر هم می‏توان و جایز است تا این دهه را به عنوان دهه‏ی مقاومت و پایداری و تعرض مسلحانه‏ی کمونیست‏ها و مبارزین به جان و مال مدافعین سرمایه نوشت؛ کمونیست‏ها و مبارزینی که بر خلاف جو حاکم بر جامعه ایستادند و پا پس نه کشیدند و جان دادند تا آرمان کارگران و زحمت‏کشان سر افراز بماند . 

براستی که چهارم فرودین ۶۱ را باید از این دست مقاومت‏ها و پایداری چند کمونیست رزمنده و محاصره شده در جنگل "خی پوست" مازندران، در مقابل صدها مزدور مجهز به سلاح نوشت. کمونیست‏هایی که علی‏رغم اشراف به شرایط خفقاق‏زده‏ی حاکم بر جامعه‏ی‏مان و علی‏رغم آگاهی به نیروی وسیع و چند صد نفری دشمنان کارگران و زحمت‏کشان، ایستادند و سینه‏ی جانیان بشریت را نشانه گرفتند و سر آخر ضربان قلب‏شان با گلوله‏های مزدوران از طپش باز ایستاد تا به راه و آرمان توده‏های ستم‏دیده وفادار بمانند. 

نزدیک به سه دهه‏ای‏ست که از این واقعه‏ی جانکاه و جانباختن رفقا محمد حرمتی‏پور، اسد رفیعیان، جواد رجبی، حسن عطاریان و عبدالرسول عابدی می‏گذرد. رفقائی‏که با الهام از تئوری نوین انقلاب و با وفاداری عمیق به تداوم راهِ بنیانگذاران سازمان و بر خلاف میراث‏خواران و لمیدگان انقلاب، راه پس را انتخاب ننمودند و به پیش رفتند تا پاسخی در خور شایسته به ضرورت‏های حاکم بر جامعه‏ی‏مان دهند.

چریکهای فدائی خلق ایران (ارتش رهائیبخش خلقهای ایران) در چنین کوران و فضای مختنق سیاسی جامعه، پای به میدان مبارزه گذاشتند و با نیروی اندک خویش و آن‏هم در میادین متفاوت طبقاتی به جنگ با سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی برخاستند که جنگل‏های شمال ایران، یکی از آن عرصه‏های مبارزاتی بود؛ عرصه‏ای که بخشی از پرونده‏ی کمونیست‏ها را از آن خود ساخت. ۱۴ ماه فعالیت مستمر مسلحانه در جنگل‏های مازندران توسط "چفخا (آرخا)"، مبین این حقیقت آشکار بود که در برابر دشمن مسلح، راه و مقابله‏ای به غیر از راه تعرض و کار بست سلاح نیست. این رفقا بر این باور بودند و بر این ایده پای می‏فشردند که تنها با این زبان و منطق است‏که می‏توان سران حکومت را به چالش جدی کشاند؛ زبانی که متضمن سودمندی بسترهای دیگر مبارزاتی در شرایط سلطه‏ی دیکتاتوری خشن و عریان است. 

جای دارد تا در چهارم فروردین ۸۹، یاد این رفقا و همه‏ی جانباخته‏گان راه رهائی را که در یکی از سیاه‏ترین دوران رژیم جمهوری اسلامی پا پس نه کشیدند و به انحای گوناگون در برابر جرثومه‏های فساد و تباهی ایستادند و جان دادند را گرامی بداریم و بر این باور باشیم که روزی خشم و غضب توده‏های محروم و آن‏هم در بستر مبارزه‏ای تعیین کننده، عمارت و حاکمیت سرمایه‏داران وابسته را خُرد خواهد نمود.

 

یادشان گرامی و راهشان پُررهرو باد!

 

+ نوشته شده در  سه شنبه سوم فروردین 1389ساعت   توسط شباهنگ راد |  نظر بدهید

__._,_.___
Recent Activity:
This is a non-political list.
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ