http://negahedigar1
حقّ تحصیل و پیراهن عثمان
تاکنشان
من نمیدانم این داستان پیراهن عثمان در اینجا تا چه حدّ مصداق دارد، امّا گمانم بر این است که با توضیحات پایگاه پژوهشی آریابوم، که به توضیح ضربالمثلهای فارسی پرداخته، تا حدّی متناسب با موضوع است. برای روشن شدن مطلب، مقدّمتاً توضیح پایگاه مزبور را عیناً نقل میکنم و سپس به مطلب مورد نظر میپردازم:
"بعضی افراد برای غلبه بر حریف به هر دستاویزی متمسک می شوند و هر لغزش و اشتباه ناچیز از ناحیه ی رقیب را گناهی نابخشودنی جلوه می دهند. تلاش آن ها صرفا غلبه و پیروزی بر حریف نیست بلکه ناظر به این موضوع است که مبارزاتشان را قبلا توجیه کنند و هرگونه توهم و اشابه ذهنی را مرتفع نمایند تا اذهان و انظار دیگران را به سوی خود جلب کرده باشند."[1]
هنوز طنین صدای جناب محمّدجواد لاریجانی در گوشها است که فرمودند جمهوری اسلامی مانع از تحصیل بهائیان نیست، امّا گروهی را در این سرزمین به گناه این سؤال که حقّ تحصیل من چه شد، دستگیر کردند و روانهء زندان نمودند. این ندای دادخواهی که نه در مجامع بیگانه مطرح شده و نه در مصاحبه با جراید خارجی عنوان شده و نه برایش تظاهراتی در خیابانها به راه افتاده و نه به زور و جبر کسی وارد دانشگاه شده، پیراهن عثمان شده تا عدّهای از جوانان را، که چند نفری از آنها نیز بهائی هستند، دستگیر نمایند.
اگر از جوانان مسلمان بخواهیم سخنی بگوییم آن است که جمهوری اسلامی ایران شدیداً پایبند فرایض دینی است و هر کس را که عامل نباشد یا متذکّر میدارد یا متنبّه میسازد یا اگر موضوع خیلی حادّ باشد از پایبند نبودنش نادم مینماید. در نظر بگیرید که اگر در ماه رمضان کسی فریضهء روزه را به جای نیاورد، و در ملأ عام به روزهخواری بپردازد، به جرم تظاهر به روزهخواری و در واقع بیحرمتی به حکم الهی متحمّل مجازاتی خواهد شد که شدّت و ضعفش بستگی به نظر قاضی دارد. حال، وقتی میگویند طلب علم هم فریضه است برای هر مسلمانی، وقتی جمهوری اسلامی مانع از تحصیل میگردد، در واقع مانع از اجرای حکم خدا میشود و مؤمنی را از عمل به فریضهای محروم میکند. گذشته از آن که در محضر الهی باید جواب بگوید و مجازاتش را تحمّل نماید، در زمانی که جهان بر پایهء علم استوار است، عدّهای از جوانانی که میتوانند با کسب علم و کمال مفید به حال میهن خود باشند، از تحصیل محروم میگردند. حال، دو صورت متصوّر است: یا این جوان فاقد امکانات لازم است و در همین کشور میماند و برای تأمین زندگی خویش به کسب و کاری که نمیتواند قاعدتاً در سطح بالایی باشد میپردازد، که این بسیار خوشبینانه است، یا به کارهایی دست میزند که با قانون مباینت دارد و لاجرم سر و کارش با زندان است و بقیه قضایا. اگر هم امکانات لازم را داشته باشد، راهی ممالک راقیه عالم میشود که استعدادش را کشف میکنند و در دانشگاه را به رویش باز میکنند و چند سال بعد میبینی که یا استاد دانشگاه است یا مخترع است یا مدیریت بخش مهمّی از سازمان هوا فضای امریکا را دارد یا شهردار فلان شهر اروپایی است. به هر حال سرمایهء این مملکت است که اینگونه با باد میرود.
و امّا جوانان بهائی که سالها است این محرومیت را تحمّل میکنند و چون ندایی جهت احقاق حق بر میآورند راهی زندان میگردند. البتّه بهائیان سالهای مدید است که به زندان عادت دارند. از روحالله یازده ساله و مُنای شانزده ساله و بدیع هفده ساله گرفته تا اسفندیار مجذوب هشتاد ساله و کاظمی نود ساله و سیستانی نود ساله راهی زندان شدهاند و استقامت نمودهاند. بدین لحاظ زندان جواب بهائیان نیست. چه که تحصیل علم جزو فرایضی است که شوخی بر نمیدارد و در هر حال اجرا خواهد شد. مگر آنها را از پیشدانشگاهی محروم نکردید و دیدید که خودشان معلّم گرفتند و خودشان کلاس تشکیل دادند و منازل را به مدارس تبدیل نمودند و در امتحانات متفرّقه شرکت کردند و بر همگنان پیشی گرفتند؟ البتّه فراموش نفرمودهاید.
امّا، نکتهای که در اینجا قصد دارم مطرح کنم، برچسبی است که ناجوانمردانه به اینها میزنند. در خبرها آمده بود که به اتّهام "محاربه" و "رابطه با منافقین" دستگیرشان کردهاند. گو این که وقایع اخیر نشان داد که عاملین بازداشت نیازی به سند و مدرک ندارند و هرچه بخواهند میگویند و هر اتّهامی که بخواهند میزنند. ولی طالب حقّ تحصیل را متّهم به محاربه کردن جز همان پیراهن عثمان نتواند که باشد. جوانی که در جستجوی کمال است، طبق اعتقاداتش میخواهد علم بیاموزد، به اسرار طبیعت پی ببرد، در جهت اختراعات و اکتشافاتی مفید به حال مملکتش قدم بردارد، متّهم به محاربه میشود. مگر میخواهد با علم آموختن به جنگ خدا برود که متّهم به محاربه شده است؟
مگر چند سال از سخنان مرحوم امام خمینی میگذرد که در ذمّ انوشیروان عادل فرمودند که انوشیروان هیچ هم عادل نبود؛ این پادشاه چگونه میتواند عادل باشد که مانع از تحصیل فرزند پینهدوزی شد که حاضر بود مبلغی هنگفت به لشکرکشی شاه کمک کند مشروط بر آن که فرزندش از حق تحصیل برخوردار گردد؟ مگر مرحوم امام همین نکته را دالّ بر آن ندانستند که چون این شاه عادل نبود پس هیچ شاهی عادل نیست؟ اگر ممانعت از تحصیل جوان مملکت در زمان انوشیروان ظلم است، چرا حالا نیست؟ اگر اقدام انوشیروان، که صرفاً منطبق با عرف اجتماع بوده و نه ناشی از خودخواهی او، زیراب عدالت را زده و ستمگری را رواج داده، چگونه است که در این زمان عین عدالت محسوب میگردد و از آن گذشته به محرومیت از تحصیل هم قناعت نمیکنید و طالب حق تحصیل را که در کمال مسالمت خواهان احقاق حقّ خویش است که در قانون اساسی نیز پیشبینی و تضمین شده، راهی زندان مینمایید و پدر و مادر را، که از قبل اندوه محرومیت فرزندش را در دل دارد، به درد دیگری دچار میسازید و نام آن را هم دادگری میگذارید؟
مگر نمایندهء رسمی کشور در رأس هیأتی سی یا چهل نفره راهی شورای حقوق بشر نشد و در آنجا بر این نکته صحّه نگذاشت که همه حق تحصیل دارند و البتّه اگر جوانان بهائی هم از کفایت علمی برخوردار باشند میتوانند وارد دانشگاه شوند؟ پس چرا حتّی برای حرف امام خودتان و نمایندهء رسمی کشورتان احترامی قائل نمیشوید؟ چرا سخن جناب لاریجانی را اینگونه عملاً تکذیب نمودید؟
نکتهء آخری که قصد دارم در اینجا بیفزایم آن است که، بهائیان در هر حال و صورتی، با هر گونه امکاناتی، به تحصیل علم میپردازند؛ زیرا برای آنها فریضه است. حتّی اگر به صورت مکاتبهای باشد؛ حتّی اگر از طریق اینترنت و استخراج مطالب علمی باشد؛ حتّی اگر با آموزش دیدن نزد این استاد و آن معلّم باشد، حتّی اگر تلمّذ نزد خویشتن باشد، به کسب علم و طیّ مدارج کمال خواهند پرداخت. بدانید که در ممالک راقیه، وقتی جوانی مراجعه کند و علم مکنون در وجودش را برملا سازد، به او اذن تحصیل در همان سطحی را میدهند که کفایتش را دارد. دیری نخواهد گذشت که همین جوانان محروم از تحصیل را خواهید دید که مدارج عالیه را در بهترین دانشگاهها طیّ خواهند کرد. آن وقت است که انگشت حسرت به دندان ندامت خواهید گزید که چه سرمایهای را از دست دادید و چگونه مام میهن را از فرزند برومند محروم ساختید. روز و روزگارتان خوش.
------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر