آرشيو آثار نويسنده در اين سايت آيا کمونیستها تالی آخوندها هستند؟ پیمان (فرزندی از ایران زمین) به نام خداوند جان و خرد در چند ماه گذشته حزب کمونیست کارگری فعالیت های خود را به خصوص در عرصه تلویزیون ماهوارهای و اینترنت شدت بخشیده است. در اینکه هر انسانی حق انتخاب و اظهار نظر دارد حرفی نيست، اما اینکه بخواهد فقط تخریب کننده باشد؟... پس از تعرضات وحشیانۀ جمهوریاسلامی به آثار باستانی در سی سال گذشته و به خصوص یورش برنامه ریزی شده به آرامگاه کوروش بزرگ هخامنشی، ایرانیانی که نگران این امر بودند در داخل و خارج ایران دست به تلاش های گستردهای زدند که، ضمن حفظ این میراث ارزشمند، یاد کوروش بزرگ در سراسر جهان نیز گرامی داشته شود و به مردم جهان یادآوری گردد که ایران مهد حقوق بشر است و بنیانگذار آن کوروش بزرگ بوده است نه مشتی آخوند و پاسدار دزد، تروریست و شیاد. بخصوص که سازمان ملل متحد هم روزی را به نام کوروش بزرگ نامگذاری کرده و از او تجلیل به عمل آورده است و همچنين نسخهای از استوانه حقوق بشر وی بهعنوان یادبود در سازمان ملل نگهداری میشود. اما امسال، در آستانه چنین روزی، چنان خشم و غیظی دست اندر کاران این حزب را فرا گرفت که هرچه از دهانشان درآمد نثار کوروش و تاریخ ایران نمودند و درحقیقت یک همکاری حسابی با دستگاه های تبلیغاتی آخوندها در این زمینه انجام دادند. یادم نمیرود که خمینی، آن ضحاک ماردوش پلید، چه بسیار گفت که پادشاهان ایران همه ستمگر بودند، انوشیروان دادگر نبود چون نمیگذاشت پسر کفشگر درس بخواند تا به مقام دبیری برسد ولی حکومت خودش که بسیاری از بچههای مستعد ایران را به جرم غیرمذهبی بودن پشت در دانشگاه نگه داشت، هیچ بد نبود!؟ در مورد دانشجویان ستارهدار هم که همه میدانیم چه خبر است! بهگفته آقای دکتر نوری علا، چنان خون جلوی چشم آقام علی مرحبا را گرفته بود که اصحاب خودش، اسبش دلدل و جبرییل را نیز شقه نمود! پس از نقد زیبای آقای دکتر نوریعلا، خانم آذر ماجدی، که از جمله خواهران مومنه به مسلک راستین و ناب مارکسیتی و در خط دو رهبر و مقتدای راحل این دار و دسته حضرت لنین و حضرت استالین هستند، در یک به اصطلاح جوابیه چیزهایی نوشتند که بیشتر بازار گرمی برای این تفکر ورشکسته و توهین به بخش مهمی از ایرانیان بود. جان کلام این خانم این بود که تمام این پادشاهان ستمگر، دزد و کشتارگر بودند و، پس، جای افتخار ندارند. خانم محترم!: نخست اینکه این شاهان بد بودند چون آدمکش و ستمگر بودند اما پس رهبران و مقتداهایتان حضرت لنین که نه میلیون نفر را کشت، حضرت استالین که 20 میلیون نفر را کشت و حضرت مائو ولی امر کمونیستهای چین که هفتاد میلیون نفر را کشت، رهبرانی بزرگ و شایسته احترامند!؟ دوم، کوروش کسی بود که بر علیه شاه فاسد زمانه (آژیدهاک) شورید و او را سرنگون کرد و مردم ماد نیز از او حمایت کردند. او سعی کرد انتقال قدرت با کمترین خشونت انجام شود و پس از پیروزی هیچ یک از دشمنانش حتی پدربزرگش را نکشت، شکنجه و زندان نکرد. حتی از آنها در دولت خودش استفاده نمود. حال، او یک ستمگر است اما لنین که با زور اسلحه و کشتار مردم و یک کودتا علیه دولت قانونی کرنسکی قدرت را بدست گرفت یک انقلابی بزرگ است و به آن اکتبر خونین افتخار میکنید!؟ لنین، تروتسکی، استالین، بریا، جرجنسکی و تمام همپالکی هایشان در آن اکتبر و پس از آن هیچ رحمی به مخالفان و حتی مردم عادی نکردند و فقط کشتند تا حکومت وحشیانۀ آنها مستقر شود ولی از نظر شما آنها جانی نیستند و مردمانی پاک و انقلابیون راستینند! سوم شاهان دزد بودند چون به زور از مردم مالیات میگرفتند ولی کمونیستهای محترم که حتی به کشاورزان خردهپا نیز رحم نکردند و سبب قحطیهای وسیع شدند انسان های شرافتمندی بودند! چهارم شاهان شکنجهگر بودند و زندان، شلاق و داغ و درفش داشتند. مگر لنین و استالین و حکومت های شوروی و چین حدود یکسوم جهان را به زندانی بزرگ تبدیل نکردند؟ مگر اردوگاه های مخوف گولاک را به وجود نیاوردند؟ مگر بسیاری از مردم آزاده را تنها به جرم اندیشیدن خلاف مرام ناب مارکسیستی به این شکنجه گاه ها نفرستادند؟ خانم ماجدی خوب میدانند که چه بسیار خانوادهها بر این اساس در اروپای شرقی از هم گسسته شد. چه بسیار دانشمندان و استعدادها که در کنج این تبعیدگاه ها یخ زدند و دیگر هیچگاه نتوانستند خانواده خود را ببینند. چرا راه دور برویم؟ به رژیم کمونیستی کره شمالی نگاه کنید؛ رژیمی که مستقیم با زور سر نیزۀ ارتش خونخوار سرخ بر مردم بدبخت نیمه شمالی شبه جزیره کره تحمیل شدهاست. بهدستور کیم ایل سونگ («ستاره صبح کره»، البته به گفته نوکران پلیدش!) هر کسی که کوچکترین انتقادی از حکومت بنماید باید به اردوگاه های مخوفی فرستاده شود و خودش و خانوادهاش چون بردگان هزاران سال پیش در آنجا آنقدر کار کنند و شکنجه شوند تا بمیرند و نظام سراپا جنایت و خیانت در کره شمالی با حمایت مستقیم حکومت کمونیست چین و حکومت پوتینی روسیه سرکار بماند. این یک نمونۀ گویا از نظام کمونیسم کارگری در جهان حاضر است! پنجم؛ ایشان میفرمایند که در حکومت های شاهنشاهی نظام طبقاتی حاکم بوده و درصد معدودی از مردم بخش اعظم ثروت کشور را در اختیار داشتند. حکومت کمونیستی چین نمونه بارزی از نظام تبعیض طبقاتی در جهان است. در این کشور هم اکنون فاصله فقیر و غنی بسیار شده است و خود سران حزب کمونیست کمکم فهمیدهاند که باید به دموکراسی بازگردند و حکومت تکحزبی در این کشور برافتد. فساد در حزب کمونیست این کشور ابعادی بسیار عظیم دارد و حتی شدت اعدام ها نتوانسته آنرا کاهش دهد. در شوروی سابق در حالی که کارگران نان نداشتند بخورند پسر برژنف بهترین خود روها را خریداری میکرد و عیاشی مینمود و کسی به او کاری نداشت. تبعیض های دوران حکومت کمونیستی در روسیه بسیار بدتر از دوران حکومت تزارها بود. ششم؛ از نظر ایشان شاهان سرکوبگر بودند و هیچ صدای اعتراضی نمیتوانست بلند شود. هم اکنون همگی کرهشمالی و چین را میبینیم. دیدیم که حکومت چین چگونه دانشجویان را در میدان تیانآنمن کشتار کرد و مردم بدبخت و صلجوی تبت را به سیخ کشید. مردم مجارستان و چکوسلواکی خواستند مستقل زندگی کنند، دیدیم که تانکهای شوروی چه بلایی سرشان آورد. چه بسیار مردم باشرف کشتار شدند و خانوادهشان تحت شدیدترین تحقیرها و شکنجهها قرارگرفتند. حال رطبخورده منع رطب میکند! چه جالب!؟ اما مساله دیگر در مورد نشان های تاریخی یک سرزمین است. خانم محترم، این نشانها، هرچند که بد هم باشند، بهعنوان وسیله ای برای پیوند قومیت های گوناگون یک کشورند. در روسیه، پترکبیر و ایوانمخوف این نقش را دارا هستند. هم من و هم شما میدانیم که ایندو نفر چقدر آدم کشتند ولی اینها بودند که روسیه را از سطح یک مستعمره مغولان به یک امپراتوری و قدرت جهانی ارتقا دادند. در جنگ جهانی دوم وقتی ارتش آلماننازی بهسرعت در خاک روسیه در حال پیشروی بود استفاده از این نامها و نیز تزار الکساندر اول، شاهزاده کوتوزوف (فرمانده نبرد با ناپلئون بناپارت) و تزار کاترین در به جوش آوردن خون مردم روس، که از رژیم استالین بیزار بودند، و اعزامشان به جبهه نبرد علیه آلمان تاثیر عظیمی داشت. هنوز نام استالین در گرجستان برای بسیاری از مردم این سرزمین یادآور بزرگی است تا سرکوبهای وحشیانه و بسیاری از گرجیها به او افتخار میکنند!؟ به سرزمین های عربی خاورمیانه که برویم می بينيم که از شاهان خونخوار و وحشی آشور و بابل به خصوص آشوربانیپال و بختالنصر تجلیل بسیاری صورت میگیرد. درحالی که همه میدانیم آشوربانیپال با شهرهای بزرگ ایلام (بهخصوص شوش)، مصر، ماد و سوریه چه کرد. میدانیم که بختالنصر چنان اورشلیم را از بیخ و بن کند که آنجا مامن جانوران شده بود ولی اینها به سمبلهای اتحاد در کشور عراق تبدیل شدهاند!؟ در ترکیه سلاطین خونخوار و جانی عثمانی چون سلطان محمد فاتح یا سلطان سلیم و نیز سلیمان قانونی که به جز بدبختی چیزی برای دنیا به ارمغان نیاوردند نمادهای بزرگی وحدت سرزمین ترکیه هستند. امروزه دولت ترکیه به هیچ وجه حاضر نیست جنایات این سلسله همچون کشتار ارامنه را به رسمیت بشناسد، علی رغم اینکه خود مصطفیکمال پاشا و سکولارها بودند که حکومت عثمانی را برانداختند. حالا ما که کوروشی داریم که پادشاهان جبار زمانه را برانداخت بدون خونریزی وارد شهرهای همدان، سارد و بابل شد، دین و رسومات مردم را مورداحترام قرارداد، خرابیهای پادشاهان بابل را ترمیم نمود و یهودیان را آزاد کرد آيا باید آتشش بزنیم چون مسلک برحق مارکسیسم - لنینیسم چنین میگوید!؟ خانم محترم! این مرد در زمانۀ خودش یک ابرمرد بود. یک نیایشگاه را خراب نکرد، یک پادشاه اسیر را نکشت، دستور داد که هیچکس حق تعرض به مردمان سراسر شاهنشاهیاش را ندارد چون همه مانند فرزندان او هستند. حال ما چنین نمادی را باید خراب کنیم چون تفکر اصیل کمونیستی چنین میفرماید!؟ خانم محترم! مردمی که بیهویت شوند مانند ماشین بدون شماره پلاک هستند که هر کسی که از راه برسد میتواند به راحتی سوار آن شود و کسانی هم که به این بی هویتی کمک میکنند دو دسته هستند یا بسیار نادان یا بسیار خائن. چرا ایران پس از یورش عظیم اعراب و مغول توانست زنده بماند؟ چون هویت ایرانی محکم بود. فردوسی به این جهت در میان ما ایرانیان زنده است که سعی زیادی در زنده ماندن هویت ایرانی و نشان های آن نمود. مشکل کمونیستها و خانم ماجدی این است که دنبال یک انسان کاملی هستند که از سر تا پا تمام حسن باشد (البته در چهارچوب کمونیسم). مشکل تمام حکومت ها و جوامع ایدئولوژیک همین است. آنها دنبال مدینه فاضلهای هستند که مردم در چهارچوبی که آنها سعادت بشر میخوانندش زندگی کنند بدون کوچکترین انحرافی از قوانین ایدئولوژی. به نظر این افراد تاریخ بشر از آغاز تا حال حاضر سرشار از بدبختی است و باید به زور مردم را از آن جدا نمود و آثارش را نابود کرد تا مردم زندگی نوینی را در دنیای جدید تحت سلطه ایدئولوژی رهاییبخش آغاز کنند! به همینجهت است که حکومت های ایدئولوژیک سعی میکنند مردم را به زور وارد دنیای ایدئولوژیک خود کنند. یکی از کارها در این رابطه نفی دستاوردهای مثبت تاریخی و نابودی آثار باستانی است. انقلاب فرهنگی چین که در زمان مائو اتفاق افتاد یکی از نمونههای سهمناک آن است. نابودی بسیاری از آثار باستانی ایران توسط حکومت فاسد فعلی نیز در این راستا است. به عبارتی ديگر، باید گفت که اگر کمونیستها و آخوندها تالی هم نيستند چرا هر دو به نابودی آثار باستانی ایران کمر بستهاند، تاریخ ایران را به کل تاریک میدانند و سعی در نابودی نمادهای ایرانیت دارند. هر دو میگویند که فقط ما بر حقیم و دیگران باطل. این یکی میگوید مخالفان من دشمنان خدا و پیامبرند و آن یکی میگوید مخالفان من سرمایه داران و مخالف عدالت و زحمتکشان جامعه هستند. این یکی میگوید که تنها راه نجات جامعه اجرای کامل اسلام است و دیگری راه یکتای پیشرفت را در اجرای کامل مارکسیسم میبیند. هر دوی اینها میگویند یا با مایید یا بر ما، پس یا باید مطیع باشید یا نابود شوید. هنوز یادمان نرفته که آخوند و کمونیست در روز بيست و هشتم مرداد به کمک شاهنشاه مستبد آمدند و دولت ملی دکتر مصدق را برانداختند. هنوز یادمان نرفته که کمونیست ها و تودهایها از روزهای نخست انقلاب پنجاه و هفت طرفدار سرسخت ولایتفقیه، سپاه پاسداران و کودتا، سرکوب و کشتارهای سال شصت بودند. در پایان خانم ماجدی گفتهاند که ما دنبال حکومت به سبک شوروی نیستیم و در حکومت ما همه آزادند. راستش آقای خمینی هم از این حرفها در پاریس زیاد زد ولی وقتی به قدرت رسید با وقاحت تمام زیر حرف هایش زد زیرا در تفکرها و حکومت های ایدئولوژیک «هدف وسیله را توجیه میکند»؛ قدرت را باید با دروغ، جنایت و کشتار به چنگ آورد و حفظ نمود چون در این حکومت ها انسان کوچکترین حقی ندارد. اما باید این را به خانم ماجدی عرض کنم که هدف بخش مهمی از جوانان این سرزمین یک حکومت جمهوری پارلمانی به سبک کشورهای پیشرفته است، نه یک استبداد دیگر به شکل دیگر. خانم ماجدی! استبداد استبداد است، دینی و کمونیستی و شاهنشاهی هم ندارد. و درست همین استبداد است که باید برود و به طورحتم هم مخواهد رفت. بازگشت به خانه |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر