Friday، February 18
دریچه ای به سوی زندان های ایران: نوشته ای از رها ثابت زندانی بهایی
این نوشته ی سرشار از امید و آبادانی به قلم رها ثابت، زندانی بهایی نگاشته شده که 3 سال و 4 ماه از دوران محکومیت 4 ساله اش را در زندان انفرادی و شرایط توان فرسا سپری کرده و جرمش آبادانی میهن و مهرورزی به هم میهن بوده. روح سراپا سرور و توانش، الهام بخش ما در این سوی میله هاست.
"عادل آباد یکی از زندانهای معروف و قدیمی شیراز است . از وقتی یادم می آید - حدود 10 سالگی - برای مدت 2 سال هفته ای یکبار به ملاقات پدر بزرگ (احمد علی ثابت )، دایی (پرویز گهرریز) و دختر عمه ام (اختر ثابت ) به همراه خانواده به زندان عادل آباد می رفتیم .آنچه از آن زمان- حدود 27 سال پیش- به خوبی در خاطرم از زندان عادل آباد مانده است دیوارها ی بلند - سالن و کابین ملاقات - چهر ه های معصوم و روحانی زندانیان بهایی و شور و شوق خانواده ها است .( همانطور که می دانیدبهاییان به جرم عضویت و فعالیت در تشکیلات بهایی در اوایل انقلاب دستگیر و در دادگاه های انقلاب اسلامی برخی به حبس و برخی به اعدام محکوم می شدند.اختر ثابت یکی ازهمان ده دختری است که در تاریخ 28/3/62 در شیراز اعدام شد. ) تصویر ذهنیم از زندان عادل آباد همین ها بود والبته روزهای پر از اضطراب و نگرانی خانواده ها وقتی خبر اعدام عزیزانشان را دریافت می کردند. بار ها و بارها از زبان خانواده های شهدا و مسجونین بهایی خاطرات آن زمانها را شنیده و در دست نوشته هایشان خوانده بودم و با تمام وجود از شرافت و عزت و شجاعت آنها و استقامت خانواده هایشان درسها آموخته و برای داشتن چنین اسلاف پر افتخاری شاکر درگاه الهی بودم.
ولی برایم خیلی دور از ذهن بود که خود را در فضای (زندان عادل آباد) ببینم مخصوصا که سه سال و چهار ماه از دوران محکومیت خود را به صورت زندان انفرادی در بازداشتگاه اطلاعات سپاه گذرانده بودم.اما روز 24 بهمن ماه 1389 برایم یک روز به یاد ماندنی خواهد بود .زیرا جهت ادامه دوران محکومیت به زندان عادل آباد منتقل شدم . هرچند نمی توانم این موضوع را پنهان کنم که ورود به آن محل و دیدن وضعیت زندانیان و فضای زندان برایم شوک آور بود ولی حالا که چند روز از آن تاریخ می گذرد فکر می کنم که می توان با شرایط جدید خود را تطبیق داد.
آنچه قصد دارم در این نامه بنویسم آنست که بعنوان یک زندانی بهایی - که از یک زندان عمومی برای دو روز مرخصی بیرون آمده است - شرایط و محیط آن مکان را شرح دهم تا خوانندگان محترم بتوانند بهتر و عمیقتر شرایط زندانیان و زندانهای عمومی ایران را درک کنند .شاید این آگاهی به همه ما کمک کند تا وظیفه و مسئولیت خود را درقبال تلاش جهت بهبود شرایط و آزادی همه زندانیان (بهایی و غیر بهایی) به منصه ظهور و بروز رسانیم.
زندانی که من و 10 نفر خانم دیگر در آن محبوس هستیم تحت عنوان زندان (رای باز) در عرف زندان های عمومی ایران شناخته می شود. زندان رای باز یعنی زندانی که محبوسین در آن طی گذاشتن یک وثیقه ملکی (در حدود 50 یا حتی 100 میلیون تومان) می توانند چند شب در هفته – معمولا 2 یا 3 بار- را به منزل خود بروند و روزها در کارگاهها ی زندان و یا محیط خود زندان به کار مشغول باشند .(کار هایی از قبیل: نظافت – نجاری – بنایی- خیاطی - قالی بافی و ....) بنا به گفته خود زندانیان در قبال این شرایط زندانی باید ماهیانه حدود 200 هزار تومان به حساب زندان واریز نماید که بعدا نصف این مبلغ به خود زندانی عودت داده می شود . با توجه به اینکه این مبلغ عموما از دستمزد همان محل کار زندانی پرداخت می شود می توان فهمید که چقدر زندانیان در مضیقه و مشکل هستند . هدف از ایجاد چنین شرایطی این است که زندانیان بتوانند بر سر خانواده ها و فرزندان خود بوده و در ضمن مدت دوران محکومیت خود را هم بگذرانند . (لازم به تذکر است که استفاده از زندان رای باز پس از طی کردن دوره مشخصی از مدت محکومیت و با شرایط خاص به برخی از زندانیان تعلق می گیرد)
اما واقعیت : حدود 10 زندانی زنی که در کنار من هستند اغلب محکومیت آنها زندان ابد است که پس از طی چندین سال از دوران محکومیت حال توانسته اند با شرایطی که در فوق آمد در زندان رای باز قرار بگیرند. جرم آنها فروختن مواد مخدر بوده است . اغلب آنها از همسرانشان که آنها نیز معتاد و یا فروشنده مواد مخدر بوده اند جدا شده و خودشان سر پرست فرزندان خود هستند . (سن آنها بین 25 تا 60 سال است ) فرزندان کودک و نوجوان آنها تا پیش از این که مادرانشان در زندان بسته بودند بیشتر تحت سر پرستی بهزیستی و یا بستگان نزدیک قرار داشتند. هر کس با دقت به حرفهای آنها گوش بدهد انصافا نمی تواند این افراد را به تنها یی مقصربداند. شاید اگر محیط اجتماعی نسبتا سالم - آموزش و پرورش تقریبا صحیح - امنیت مالی و شغلی – اندک حمایت عاطفی خانواده و جامعه و ... برایشان مقدور بود هرگز آنها مرتکب جرم نمی شدند و بهترین سالهای زندگی خود و شاید همه آن را در این مکان نمی گذراندند.
با یک نگاه اجمالی در وضعیت این زنان می توان متوجه شد که شرایط سخت زندگی فردی و اجتماعی سبب شده تا این زندانیان بسیاری از صفات نیک انسانی خود را به اجبار فدای حفظ زندگی خود و فرزندان و کسب درآمد کنند . فکر می کنم می شود با تمام وجود درک کرد که حفظ خصایص روحانی و شرافت انسانی در شرایط سخت زندگی چقدر امتحان سختی است. مطمئنا هیچکس نمی تواند تا در شرایط آنها قرار نگرفته در باره آنها قضاوتی بکند.شرایطی که نه تنها از خانواده خود طرد شده اند بلکه جامعه و مسئولین آن نیز با آنها رفتار مناسبی ندارد.
تصور کنید فضایی که این زندانیان در آن هستند یک آشپزخانه قدیمی است که فقط یک سوم آن قابل استفاده است و بقیه آن را دستگاههای جوراب بافی و تریکو بافی اشغال کرده است . (این دستگاهها جهت اشتغال زایی برای زندانیان خریداری شده ولی مدتها است که همگی آنها خراب شده و احتیاج به تعمیر دارد). قسمتی از سقف هم به صورت نیمه باز است که برای بیرون رفتن و تعویض هوای آشپزخانه استفاده می شده و حالا حقیتقتا یک مشکل اساسی شده چون در این هوای سرد زمستان از فضا های باز باد سرد می وزد و موقع باران هم تمام کف سلول پر از آب باران می شود که باید مرتبا با جارو آب باران را به طرف چاه کنار سلول جارو نمود تا محل نشستن و خوابیدن زندانیان مرطوب نشود. کف سلول از کاشی پوشیده شده که یک موکت کوچک حدود یک سوم آن را پوشانده است . تعدادی پتوموجود است که علی القائده باید به هر زندانی 3 پتو تعلق گیرد که چنین اتفاقی نمی افتد و اکثرا یک یا دو پتو بیشتر نمی توانند داشته باشند .و با وجود باد سردی که از سقف می وزد و سرمای کف سلول حقیقتا شرایط دشوار تر می شود. دیوارهای سلول از کاشی پوشیده شده که خود این مطلب به سرمای بیشترفضا کمک می کند . در این سلول یک توالت در خود اتاق است که تهویه هوا ندارد و البته برای تخلیه چاه هم آب به اندازه کافی نیست . حمام در این سلول وجود ندارد و زندانیان برای استحمام از یک شلنگ نسبتا بلند استفاده می کنند که آنرا به شیر ظرف شویی وصل می کنند و یک نفر شلنگ را می گیرد تا دیگری استحمام کند .
این در شرایطی است که سایر زندانیان در دو یا سه قدمی او نشسته اند . آب ناشی از شستشوی ظروف و استحمام در کف سلول جاری می شود و با یک جارو باید آنرا به طرف چاه کنار سلول هدایت کرد . وضعیت بسیار نا مناسب بهداشت حقیقتا نگران کننده است . چون در این سلول از نور آفتاب خبری نیست و زندانیان هواخوری ندارند و تهویه هوا هم صورت نمی گیرد بنابراین می توان تصور کرد که رطوبت و آلودگی هوا چقدر سلامت زندانیان را تهدید می کند . زندانیان تعریف کردند که تا چند ماه پیش که محکومیت خود را به صورت زندان بسته می گذراندند برای مدت 4 سال در همین سلول با همین وضعیت زندگی می کردند و البته آن موقع چون وسط آشپزخانه یک جوی رد می شده همیشه در سلول موشهای بزرگ تردد می کردند که موقع خواب برایشان زحمت ایجاد می کرده است و البته مواد غذایی آنها و لباسهایشان هم از آسیب موشها در امان نبوده است .البته این جوی در حال حاضر با یک صفحه فلزی پوشانده شده است. این زندانیان در آن موقع در طول روز پشت دار قالی بودند و قالی بافی می کردند و بنا به گفته خودشان دست مزد بسیار کمی دریافت می کردند که اغلب برای خرید صابون و شامپو و لوازم بهداشتی و یا کمی خوراکی و یا پوشاک از آن استفاده می کرده اند و یا مقداری از آنرا برای مخارج فرزندانشان به بهزیستی و یا خانواده می داده اند.
متاسفانه در این سلول زندانیان از سه وعده غذایی بیشتر اوقات محروم هستند و چون امکان خرید هم برای آنها نیست می توان درک کرد که گرسنگی خودش چقدر باعث ایجاد مشکلات رفتاری در بین آنها می شود .نه تنها نبود غذای کافی و مناسب بلکه نبود تلویزیون – رادیو – روزنامه و مجله و یا مشغولیت های دیگر از این دست که می تواند در پر کردن اوقات زندانیان موثر باشد خود علت دیگری است برای ایجاد مشکلات دیگر. در این چند روز تعدادی از زندانیان که با خود سیگار و مواد مخدر به سلول آورده بودند تنبیه شده و به همرا آنها هم سایر زندانیان تنبیه و ممنوع الخروج شدند. این تنبیه در شرایطی صورت گرفت که زندانیان معتاد بدون استفاده از هیچ دارویی باید ترک اعتیاد می کردند . وقتی در شرایط بد حالی آنها از مسئولین تقاضا شد تا به بهداری منتقل شوند و یا دارو دریافت کنند به این موضوع هیچ توجهی نشد و آنها را مستحق چنین وضعی دانستند.
این چند روز نه تنها آنها بلکه به همه زندانیان سخت گذشت چون در اثر عوارض ناشی از ترک مواد آنها لرز می کردند و بنابراین به پتوی اضافه تر احتیاج داشتند و یا در اثر بهم خوردن حالشان پتو ها آلوده می شد و بنا براین از تعدا پتو ها هم کم می شد . احتیاج به استحمام داشتند تا درد های مفصلی آنها کم شود و این در حالی بود که باید با همان وضعیتی که در بالا ذکر شد در سرما بدون داشتن لباس اضافی استحمام کنند . به دارو و مسکن احتیاج داشتند که در اختیارشان قرار نمی گرفت. شاید دور از ذهن نباشد برخی از زندانیان تحمل این شرایط را نداشته باشند و بنابراین با این افراد همکاری نکنند و یا حتی به سرزنش آنها و.... بپردازند . وضیعت آنها و سایر زندانیان که بشدت نگران فرزندانشان بودند شرایط را بیشتر و بیشتر سخت می کرد.
آنچه در تمام این چند روز دریافت کردم این است که انگار رفتار انسانی با زندانیان فراموش شده و می شود گفت که تقریبا حقوق زندانی نادیده گرفته می شود و زندانی را به دلیل جرمی که انجام داده مستحق هر گونه رفتاری می دانند. و بنا براین دور از ذهن نخواهد بود که زندانیان به خاطر اختلافاتی که در بینشان پیش می آید و یا به دست آوردن موقعیت بهتر و یا ... به راحتی تصمیم بگیرند که بلایی سر یکی از همبندان خود بیاورند .و می توان حدس زد که کسی هم مسئولیت اینگونه اتفاقات را بر عهده نخواهد گرفت . دسته بندی – تمسخر – عدم همکاری و دلسوزی وعدم رعایت حال دیگران در موقع خوردن و خوابیدن و یا استفاده از امکانات بسیار محدود سلول و ... از دیگر مسائلی است که زندانیان با آن دست به گریبان هستند.بنا براین می توان خوب فهمید که آنچه حاصل این زندانیان از دوران محکومیت است چیزی جز آسیب های عمیق روحی و رفتاری و مشکلات اخلاقی نیست.
به دور ازاستقامت زندانیان بهایی که با هدف بلند و روح ایمانی خود نه تنها این شرایط را برای خود هموار می کنند و برای سایر زندانیان نیز برکت و رحمت هستند، بنظر می رسد که باید برای رفع مشکلات و بهبود شرایط همه زندانیان (بهایی و غیر بهایی ) اقدامی نمود. شاید این یکی از موقعیت ها و فرصت هایی است که جامعه بهایی کسب کرده تا با مشورت و ارتباط با اولیای امور – دستگاه قضایی و مددکاران اجتماعی و ... برای خدمت به هموطنان خود قیام نماید.
تحقیقا این شرایط نه تنها در زندان عادل آباد که در همه زندانهای ایران وجود دارد .
خیلی مایلم یاد کنم از زندانیان بهایی مشهد رزیتا واثقی - سیمین قدیری - جلایر وحدت و هومن بخت آور و... که حتما در این شرایط روزهای سختی را ماهها است که می گذرانند و همچنین زندانیان کرج فریبا کمال آبادی - مهوش ثابت - سعید رضایی و عفیف نعیمی و ...که در میانسالی حقیقتا تحمل این شرایط برایشان سخت تر است و یا مهران بندی که در حال حاضر در زندان خاش تبعید است .نوید خانجانی - سما نورانی - نیما حقار و همه کسانیکه برایشان در دادگا ههای ایران محکومیت حبس تعزیری داده شده و منتظر اجرای حکم خود هستند تا وارد این زندانها شوند – فراموش نکنیم که همه این افراد به علت خدمت به هموطنان و یا دفاع از حقوق شهروندی ویا به علت تبلیغ دیانت بهایی محکوم به حبس تعزیری شده اند - وعزیز تر از همه یادی می کنم از خانواده یکی از زندانیان بهایی خانم خانجانی – همسر آقای جمال الدین خانجانی یکی از زندانیان بهایی کرج - که بیش از یکسال است بخاطر بیماری سختشان از ملاقات با همسر خود محروم بوده اند .( قطعا خوب می توان احساس کرد که چقدر لحظات کوتاه ملاقات برای زندانی و خانواده اش مغتنم و حیات بخش است .) و بالاخره یادی می کنم از نویسندگان – خبر نگاران – اندیشمندان و هموطنان غیر بهایی که در حال حاضر به علت دگر اندیشی در زندانهای ایران در شرایط سختی بسر می برند .مطمئنا این افراد مستحق چنین وضعیتی نیستند.
هر چند دعاهمیشه بهترین مونس و موثرترین راه برای حل مشکلات است ولی قطعا دعا بدون اقدام تک تک ما نمی تواند تایید حق تعالی را به دنبال داشته باشد . فرصت های طلایی خدمت بزرگترین فضل و نعمتی است که خداوند در اختیار ما می گذارد بیایید از این فرصتها برکات روحانی ای جهت رشد و تعالی فردی و اجتماعی بسازیم .
فدای شما
رها ثابت
"28/11/89
http://khabarnavard.blogspot.com/2011/02/blog-post_18.html
|
Attachment(s) from Iskandar Hai, M.D.
1 of 1 File(s)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر