|
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۸۸ | • چاپ کنید |
نقش بهاییت در دموکراسیخواهی ایرانیان
پژمان اکبرزاده
www.PejmanAkbarzadeh.comآموزههای دین بهاییت گرچه در مقایسه با آموزههای سایر ادیان، با نیازهای جامعهی معاصر انسانی هماهنگی بیشتری دارد اما در طول تاریخ ایران همواره دستخوش محدودیتهای رسمی و حکومتی شده است. جمهوری اسلامی ایران نیز، دین بهاییت را به رسمیت نمیشناسد و حتی جوانان بهایی از ورود به دانشگاه محروم هستند.
آقای سلی شاهوار دست به نگارش کتابی زده است دربارهی خدمات اجتماعی و فرهنگیای که دین بهاییت به جامعهی ایران عرضه داشته است. این کتاب بر آن است که دموکراسیخواهی نزد ایرانیان ریشه در آموزههای بهاییت داشته و این تاثیرگذاری یکی از جنبهی پنهان تاریخ ایران است:
من ۳ سال است که روی این پژوهش کار میکنم. آن چیزی که من را به این موضوع کشیده بود هیچ ربطی به موضوع حقوق بشر یا وضعیت بهاییان در ایران ندارد، من به عنوان یک پژوهشگر در زمینهی تاریخ ایرانشناسی مثل هر پژوهشگر دیگری دنبال مطالبی جدید هستیم تا روی آن کار کنیم.
حدود ده سال پیش یک دفعه مانند اینکه کسی را از خواب بیدار بکنید، حس کردم هر چه بیشتر مثلا در زمینههای مختف تاریخ ایران بخوانم، بهاییان یک خدمتی کردند و این خدمت هیچجایی ذکر نشده است.
مثلا در اوایل قرن بیستم یا اوخر قرن نوزدهم، در مورد موضوع مدارس مدرن در ایران یا در امور بهداشتی یا در مورد صنعت و اقتصاد یا وضعیت زنان در عهدی که این موضوعات خیلی در ایران رایج نبود.
ولی بهاییان یک بخشی از مذهبشان را خیلی رعایت میکنند. در جامعهی متعلق به یک اقلیت دینی که مخالف با اقلیتهای دینی مثل یهودیان یا مسیحیان است و این اقلیتها خودشان یک منطقه داشتند و در آن منطقه زندگی میکردند و اکثریتشان در آن منطقه، یهودی یا مسیحی بودند، ارمنی یا آشوری بودند.
اما بهاییان خیلی پراکنده بودند یعنی در جاهای مختلفی بودند و چون از اسلام میآیند از هیچ نگاه بیرونی نمیتوانی بگویی بهایی است، مسیحیها پس هیچ مکان مشخص جغرافیایی یا آنتروپلوژی ندارند و در جامعه اکثریت مسلمان آمدند و زندگی کردند و بزرگ شدند. پس نمیتوان گفت که هیچ عکسالعملی بین اینها نبوده است.
سلی شاهوار
مثلا وقتی بهاییان مسالهی بهبود وضعیت زنان را خودشان در ایمان خودشان عمل میکنند و این موضوع یواشیواش آن همسایهی مسلمان و آن همسایهی یهودی یا مسیحی با اینکه ممکن است مخالف باشند کمکم میگویند تحت تاثیر قرار میدهد. این موضوع دموکراسی را به عقیدهی من باید پژوهید، این دموکراسی خدمتی است که بهاییان کردند.
این پایهگذاری رفتار دموکراتیک، در زمانهای محدودی که در ایران بوده است، از کجا آمده است؟ میدانید خود بهاییان محفلهای محلی یا ملیای که دارند اینها همه با اصول دموکراتیک انتخاب میشوند. پس این چیزی است که در قرن نوزدهم در ایران پیاده بوده است و نمیتوان گفت بر دایرهی غیر بهایی بیتاثیر بوده است. حتما موثر بوده است و باید در یک پژوهش مجزا چک کرد.
آیا این انتلکتوالهای ایرانی در قرن نوزدهم و بیستم فقط از تئوریهای مختلف اروپایی شروع کردهاند؟ یا از اقلیتهای بهایی که در جاهای مختلف ایران زدنگی میکردند هم تاثیر گرفتهاند؟ و عقایدی مثل دموکراسی و بهبود وضعیت زنان و آموزش و پرورش نه فقط برای مردان و بیشتر برای زنان. حتما این عقاید یک تاثیری داشته است، آنهم نه فقط روی عموم مردم، بلکه روی آن انتلکتوالهای ایرانی مثل مالکوم خان، فتحعلی آخوندزاده و دیگران.
در سال ۱۸۷۵ عبدالبها پسر بهاالله یک کتابچه راجع به رفورم در ایران مینویسد و اسم خود را در این کتاب نمیگذارد زیرا در آن زمان مثل امروز البته، آن حالتها، رفتارها وعقاید ضد بهایی خیلی بود.
اگر ایشان اسم خود را روی این دفترچه میگذاشت هیچکس نمیخواندش. ولی این دفترچه بدون اسم آمد و عقایدی که آنجا هست میشود توی مکاتبهای کسانی مثل مالکوم خان یا فتحعلی آخوندزاده پیدا کرد.
البته من نمیگویم که صددرصد اینها از روی آن کپی کردهاند اما میشود گفت یک جو انتلکتوالی و رفرم بوده است و همهی اینها یک تاثیراتی حالا بگوییم ۵۰ یا ۴۰ یا ۹۰ درصد؛ بالاخره یک تاثیراتی داشته است. این زمینههای مختلف تا حال غیر از کتابهای مختلفی که البته توسط مورخان بهایی نوشته شده است، هیچ انعکاسی نداشته است .
برای من خیلی تعجبآور بود که کتابهای مختلفی در این زمینه راجع به آموزش و پروش در ایران طی ده یا بیست سال اخیر نوشته شده است و اصلا ذکری از بهاییان نیست. این برای من خیلی جالب بود و گفتم باید راجع به این موضوع یک چیزی بنویسم.
دورهی زمانی که کتاب شما به آن میپردازد از ۱۸۹۹ تا ۱۹۳۴ است در صورتی که بهاییان تا زمان انقلاب یعنی تا ۱۹۷۹ حضور نسبتا آزادانهای در جامعهی ایران داشتهاند، چه شد که شما تصمیم گرفتید روی این مقطع کار کنید و نه سالهای بعد؟
۱۸۹۹ سالی است که اولین مدرسهی بهایی باز میشود و ۱۹۳۴ سالی است که رضا شاه دستور میدهد اکثر مدارس بهایی را ببندند و در طول سالهای بعد از ۱۹۳۴ بقیهی آنها نیز بسته میشوند.
یعنی در یکی دو سالی که بعد از آن میآید در ۱۸۹۹ البته خیلی برای من جالب بود که حکومت قاجار که اینقدر ضد بهایی و ضد بابی بودند، که بهاییان مدرسه افتتاح کنند و نه فقط افتتاح کنند که اجازه داده بودند مسلمانها هم وارد آن مدارس شوند. من در کتاب سعی میکنم پی به علل این موضوع ببرم.
همانطور چرا رضا شاه که عقاید و سیاستهایاش ضد علما، مدرنیته، غربگرایی و ملیگرایی بود، آمد و مدارس بهایی را برداشت. بنابراین در چهارچوب این دو تاریخ پژوهش کردم. بهعلاوه مدارس بهایی به صورت غیر رسمی تا انقلاب اسلامی ادامه یافتند ولی بعد از ۱۹۳۴هیچوقت مدارس بهایی دوباره افتتاح نشدند.
به لحاظ پژوهشی و با توجه به اینکه نمیتوانید به ایران سفر کنید کتاب شما مبتنی بر چه منابعی است؟
به ایران نمیتوانم سفر کنم اما خیلی منابع فارسی هست، منابعی از آرشیوهای روسیه و انگلستان و البته از آرشیو مرکز بهایی در حیفا که خیلی منابع به فارسی و زبانهای دیگر دارد که قبلا از این منابع استفاده نشده است.
منابع من در این کتاب بسیار متنوع است یعنی از جنبههای مختلف سعی کردم توازنی داشته باشد، مثل هر پژوهشگر که سعی میکند کتابهایاش یک قسمت از منابع نباشد.
با جامعهی بهایی در داخل ایران هم تلاش کردید تماس بگیرید و بتوانید منابعی بهدست آوردی؟
با جامعهی بهایی به طور غیر مستقیم تماس داشتم. زیرا موضوع حساسی است. ولی هستند منابعی که راجع به جنبههای داخلی ایران هم از طریق سخنرانیهایی که شده است یا اشخاصی که آنجا در مدارس مختلف دانشجو یا معلم بودهاند و خاطراتشان هست و روی این نیز بنده کار کردهام.
به فکر انتشار نسخهی فارسی کتاب هم هستید؟
البته خیلی خوشحال میشوم ولی مشکل بودجه است. در صورت پیداشدن بودجه ترتیب اثر میدهیم و خیلی اهمیت دارد که فارسی هم منتشر شود و امیدوارم میسر شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر