همه خسته شديم از بس كه چيزاي تكراري خونديم يا عمل يا خاموشي
--- On Sat, 11/8/08, ali allah <darvishalli@yahoo.co.in> wrote: From: ali allah <darvishalli@yahoo.co.in> Subject: [farsibooks] Fw: فاصلهای به اندازه داشتن یا نداشتنِ قدرت To: adabestan-kaveh-ahangar@yahoogroups.com, "A Democracy" <irdemocracy@gmail.com>, "tooomaj fadaee" <toomaj_fadaee_2000@yahoo.com>, farsibooks@yahoogroups.com, forough_farokhzad@yahoogroups.com, "gzing ghazi" <gzingghazi@yahoo.com>, "iskandar hai" <iskandar.hai@gmail.com>, "hassan HASSANI" <hjk_1356@yahoo.com>, "IRANSCOPE INFO" <iranscope@hotmail.com>, "Delavarane Iran" <delavarane-iran@t-online.de>, iranianvoice@gmail.com, jafrimail4@gmail.com, "jam" <iranian@telus.net>, "ketabdar ketabdar" <farsibooks@gmail.com>, "Jaano Kherad" <jaanokherad@yahoo.com>, "S . L" <lostpersianboy@yahoo.com>, "Bahai Library" <bahai_library@yahoo.com>, "Mosleheddin Nikaeen" <nikaeenms@yahoo.com>, "ziba nobary" <zibanawak@googlemail.com>, "alireza nourizadeh" <nourizadeh@hotmail.com>, "Pirooz piroozi" <pipiroozi@yahoo.ca>, "ali tanrisiz" <tanrisiz_atheist@yahoo.com>, "tisphoun" <tisphoun@yahoo.fr> Date: Saturday, November 8, 2008, 6:11 PM
-
دعوای ما بر سر الله نیست. این را از سرتان بیرون کنید. مسئله بر سر اسلام هم نیست. این مسخره است. مسئله بر سر قدرت است. همه ما به دنبال قدرت هستیم، تمامیت قدرت!» مسئله همیشه و همه جا بر سر قدرت است در ژوئن 1989 مجله اشپیگل در تفسیری زیر عنوان «چه بر سر ایران پس از مرگ آیتالله خمینی خواهد آمد؟» از زبان رهبر انقلاب اسلامی نوشت: «همه ما به دنبال تمامیت قدرت هستیم». اشپیگل که ظاهرا پای صحبت «حاج احمدآقا» نشسته بود این جمله را به نقل از وی مینویسد زیرا احمد خمینی به نوشته اشپیگل «با اطمینان به یاد میآورد که پدرش در ماه ژوئن 1981 به تعداد کمی از معتمدان خود، از جمله خود احمد، هدف را چنین توضیح میدهد: دعوای ما بر سر الله نیست. این را از سرتان بیرون کنید. مسئله بر سر اسلام هم نیست. این مسخره است. مسئله بر سر قدرت است. همه ما به دنبال قدرت هستیم، تمامیت قدرت!» عمق تفکر امروز زمامداران ایران را، با اندکی تفاوت که عمدتا مرگ مسبب آن بوده است، همان افرادی تشکیل میدهند که بیست سال پیش در زمان مرگ آیتالله خمینی در رأس نهادهای مختلف جمهوری اسلامی قرار داشتند. به ویژه جایگاه سیدعلی خامنهای و علیاکبر هاشمی رفسنجانی همچنان در بالاترین نهادهای این نظام تغییری نکرده است مگر آنکه کفه ترازو به پشتوانه اختیاراتی که قانون اساسی جمهوری اسلامی در اختیار ولی فقیه نهاده است، به سود رهبر سیاسی و مذهبی رژیم سنگینتر شده است. در طول سی سال گذشته نه تنها هر یک از این دو به برکت نهادهایی که در اختیار داشتند، دم و دستگاه و نوچههای وفادار و حلقه به گوش خود را پروراندهاند، بلکه به مصداق «نوکر ما نوکری داشت» هر یک از ورثه و دست درکاران انقلاب اسلامی نیز در ابعادی کوچکتر دم و دستگاه و نوچههای وفادار خویش را دارند. این مجموعه که ساختار مافیایی نظام را تشکیل میدهد، در عین حال، در اختلافات درونی و شرایط حاد جنگ قدرت به مثابه اهرم فشار علیه یکدیگر به کار برده میشود. همه از همدیگر پروندههای قطور سیاسی و اقتصادی و فرهنگی (اخلاقی) در اختیار دارند و هر بار دهان یکدیگر را با آن میبندند. افشاگریهایی که گاهی به بیرون درز میکند یا از سوی کسانی است که واقعا به «آرمانهای جمهوری اسلامی» باور دارند و بر این پندارند که نظام مقدسشان به بیراهه افتاده و دچار «انحراف» شده است و یا از طرف کسانی که به شدت درگیر جنگ قدرت سیاسی و اقتصادی هستند و به پشتوانه این یا آن نهاد قدرتمند، اطلاعات خود را از «فساد» رقیب به عنوان برگ برنده بر زمین میزنند. دکترای افتخاری عوضعلی کردان، وزیر کشور دولت احمدینژاد، یک نمونه از هزاران مورد فساد در سی سال گذشته است که حالت نمادین یافته است. چرا که تا کنون امکان نداشته است مقامی، آن هم در حد وزارت، آن هم در وزارت کشور، اعتراف به پرداخت پول برای دریافت مدرک، آن هم دکترای افتخاری، کند و تا به امروز با وجود چنین پروندهای نه تنها در مقام خود بماند، بلکه برای دیگران شاخ و شانه هم بکشد. پرونده عوضعلی کردان آنچه را دیگران در پس پرده انجام داده و میدهند، در برابر چشم همگان به نمایش گذاشت و به نماد جمهوری اسلامی تبدیل شد. در چنین شرایطی، همزمان با بحران اقتصادی که چون موج در کشورهای قدرتمند جهان بالا و پایین میرود، و همزمان با سقوط قیمت نفت که راه تنفس اقتصادی جمهوری اسلامی را با انسداد روبرو ساخته است، سیدعلی خامنهای و محمود احمدینژاد به فاصله یک روز درباره نابودی و مرگ «مارکسیسم» و «لیبرالیسم» سخنسرایی کردند. اتفاقا این شادمانی از برآمدن آرمانهای جمهوری اسلامی و نابودی آن دو تفکر غربی، با اعلام وضع مالیات سه درصدی بر ارزش افزوده و اعتصاب بازاریان شهرهای مختلف ایران همراه بود تا عمق اندیشمندی زمامداران حکومت اسلامی را به نمایش بگذارد. قرار دادن چهار مفهوم «لیبرالیسم»، «مارکسیسم»، «ارزش افزوده» و «مالیات» در کنار هم نشان میدهد زمامداران جمهوری اسلامی چگونه برای نابودی اندیشهها و روشهایی ابراز خوشحالی میکنند که خود در صدد به کرسی نشاندن آن در اقتصاد ایران هستند! کیست که نداند «ارزش افزوده» یا «ارزش اضافی» یک اصطلاح مارکسیستی است که در «کاپیتال» اثر مشهور کارل مارکس به تفصیل به آن پرداخته شده است. «ارزش افزوده» توسط مارکس نه «اختراع» بلکه «کشف» شد. و همانا ارزشی است که در روند تولید کالا حاصل میشود و نقش مستقیم در تعیین قیمت و ارزش کالای به دست آمده دارد. ارزش افزوده از زمانی که رابطه اقتصادی از بدویترین شکل خود، یعنی مبادله کالا برای رفع نیازمندیهای فردی، به شکل پیچیدهتر داد و ستد بر اساس ارز و پول فرا رویید، همواره در هر کالایی نهفته بوده و هست. مارکس، به مثابه یک دانشمند اقتصاد، این ارزش را کشف کرد و تلاش نمود تا از جمله آن را به مثابه ارزش اقتصادی که از کار و زحمت کارگر آفریده میشود، در چهارچوب تفکر فلسفی خود یعنی «سوسیالیسم علمی» بگنجاند و از این دو، یعنی مبانی اقتصادی و فلسفی، به یک نتیجه معین سیاسی، یعنی ضرورت «کمونیسم» و «حکومت پرولتاریا» برسد. «لیبرالیسم» اما خیلی زود مفهوم «ارزش افزوده» را دریافت. از همین رو آن را از فلسفه و سیاست مارکسیستی پیراست تا آن را به مثابه یک واقعیت در چرخه تولید، در چهارچوب تفکر اقتصادی خود سامان دهد. اگر اصطلاح «ارزش افزوده» یک مفهوم مارکسیستی برای یک واقعیت اقتصادی است، «مالیات» اما یک تدبیر لیبرالیستی برای ساماندهی آن است. سطح سیاست درست در شرایطی که بازار در اعتراض به مالیات سه درصدی بر ارزش افزوده اعتصاب کرده بود (این مالیات در آلمان نوزده درصد است) رهبر و رییس جمهوری اسلامی خودشان نیز علیه «مالیات» و «ارزش افزوده» سخن گفته و «لیبرالیسم» و «مارکسیسم» را به باد ناسزا گرفتند بدون آنکه بدانند گریبان اقتصادی را که خود بر آن چمباتمه زدهاند، از این دو هرگز رهایی نیست. مگر اقتصاد در جمهوری اسلامی بر چه اساسی در گردش است؟ گمان نمیرود کسی از خود نظام مدعی باشد که «اقتصاد اسلامی» در ایران حاکم است اگرچه وزارت علوم اخیرا اعلام کرده قرار است رشتههای اسلامی از جمله «اقتصاد اسلامی» در دانشگاهها تأسیس شود. حقیقت این است در آنجا که حکومت اسلامی از طریق گروههای مافیایی، از بنیادهای مذهبی و نهادهای نظامی گرفته تا خانوادههای منسوب به روحانیان و آقازادههای آنها، چون بختک بر اقتصاد کشور افتاده است، چیزی جز رد پای «اقتصاد برنامه» به ارث رسیده از کشورهای فروپاشیده سوسیالیستی را نمیتوان دید. در جایی هم که دست به اصطلاح بخش خصوصی، باز هم از طریق خودیها و دست به دست شدنهای درون قبیله حاکم در کار است، جز سرمایهداری بدوی که در آن نشانی از حق و حقوق کارگر و تشکلهای مدافع آنها نیست، چیزی یافت نمیشود. درواقع جمهوری اسلامی از هر آن تفکر اقتصادی که به آن ناسزا میگوید، اتفاقا بدترین وجوه آنها را در خود گرد آورده است: از یک سو فرمانروایی بی چون و چرای اقتصاد دولتی به شیوه کشورهای سوسیالیستی که البته بر خلاف آرمان مارکس، از طبقه کارگر در آن خبری نبوده و نیست. و از سوی دیگر سرمایهداری لجامگسیخته اقتصاد بازار آزاد در بدویترین مرحله لیبرالیسم که در آن از تأمین اجتماعی و حقوق صنفی و سیاسی کارگران خبری نبود. نتیجه چنین وضعیتی یک اقتصاد بیمار و بیبنیه است که سالهاست کارشناسان اقتصادی در ایران درباره آن هشدار میدهند. این سطح از سیاست یک بار دیگر نشان میدهد شادی زمامداران جمهوری اسلامی از بحران اقتصادی کشورهای قدرتمند، تا چه اندازه با بلاهت همراه است. اینکه رفسنجانی درباره پیامدهای این بحران اقتصادی و تأثیر آن بر ایران هشدار داده است، در واقع مدیون تجربه وی در داد و ستد سرمایهداری است که وی و خانوادهاش دست کم سی سال است در آن «خون و دل» میخورند و خوب میدانند اقتصاد ایران در وضعیتی نیست که از موج بحران جهانی جان سالم به در ببرد چه برسد به آنکه از آن به پایکوبی بپردازد. گذشته از آرمانهای دینی و وضعیت اقتصادی، در تمام این سالها مسئله گروههای حاکم بر ایران همواره بر سر قدرت بوده است و انکار نباید کرد که با وجود شاخ و شانههایی که علیه یکدیگر میکشند، توانستهاند آن را کاملا برادرانه تقسیم کنند. روحالله خمینی اما از «قدرت» تصور دیگری داشت که بسی فراگیر و بلندپروازانه بود. آنچه احمد خمینی از پدرش نقل میکند به سالهای اول انقلاب اسلامی باز میگردد. زمانی که تازه به قدرت رسیدگان در ایران واقعا افق جدیدی را در برابر آرمانهای مذهبی خویش گشوده میدیدند. افقی که باید در مقابله با «شرق» و «غرب»، علیه «سوسیالیسم» و «کاپیتالیسم»، و «مارکسیسم» و «لیبرالیسم» راه سومی را به جهانیان مینمایاند. غافل از اینکه نسخه این راه سوم پیش از این نیز پیچیده شده است و راه به جایی جز هلاکت فرد و جامعه نبرده است. دین (هر دینی) اگر توانسته راه نجات (یا راه فرار) این یا آن فرد باشد، لیکن هرگز راه نجات جامعه نبوده و هر آنجا که پرچم چنین ادعایی برافراشته شده، دین و جامعه، هر دو بر باد رفته است. از همین رو اگر نقل مجله اشپیگل از فرزند رهبر انقلاب اسلامی در ایران قابل استناد، و روایت این فرزند از پدر واقعیت داشته باشد، باید در این مورد بدون چون و چرا حق را به آیتالله خمینی داد: مسئله بر سر قدرت است، آن هم همیشه و همه جا. این نکته کلیدی است که مدعیان ایرانی دمکراسی و حقوق بشر یا آن را درنیافتهاند و یا پروا دارند بگویند هدف ما کسب قدرت است زیرا بدون قدرت نمیتوانیم ادعاهای خود را در مورد دمکراسی و حقوق بشر پیاده کنیم! فاصله بین این نکته کلیدی تا درخواستهای مکرر از یک حکومت دینی برای رعایت دمکراسی و حقوق بشر، یک فاصله نجومی در تفکر و عمل است. فاصلهای به اندازه داشتن یا نداشتنِ قدرت 28 اکتبر 2008
|
|
Be smarter than spam. See how smart SpamGuard is at giving junk email the boot with the All-new Yahoo! Mail
| |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر