کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

[farsibooks] بیست و چهارم می ماه 1350

 

 

گرامی باد خاطره ی سرخ شهدای خرداد  ماه چریک های فدائی خلق

شهادت: رفیق کبیر امیر پرویز پویان و رفقا رحمت‌اله پیرونذیری و اسکندر صادقی نژاد (1350)

سایت 19 بهمن

 

زندگی نامه ی رفیق کبیر امیرپرویز پویان 

     رفيق اميرپرويز پويان در سال ۱۳۲۵ در شهر مشهد به دنيا آمد.  تحصيلات ابتدائی و متوسطه را در اين شهر گذراند.  رفيق از همان دوران نوجوانی با مشاهده ی عينی فقر توده‌های مردم و تماس مستقيم با آن ها، تحت تأثير فضای سياسی خانواده‌اش با مسائل سياسی جامعه آشنايی پيدا می‌کرد و درحد همان شناخت ابتدائی از تضاد خلق با دشمن، به اعمالی نظير پخش اعلاميه و به راه انداختن اعتصاباتی که جنبه سياسی داشت، در مدرسه و تشويق اطرافيان به فعاليت های سياسی اقدام می‌نمود و درضمن با مطالعه و بحث و تحليل از مسائلی که در اطرافش اتفاق می‌افتاد، آگاهی سياسی خود را رشد می‌داد.

فعاليت های سياسی مشخص رفيق پويان از سالی که وارد دانشگاه شد، شکل گرفت.  در اين سال ها بود که به اتفاق رفقا مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی گروهی را تشکيل داد.


فعاليت های رفيق در گروه که اغلب نيز مخفيانه صورت می‌گرفت، ترجمه متون مارکسيستی و نوشتن مقالاتی در زمينه شناخت جامعه ايران بوده است.  در اين دوره، رفيق پويان و ساير رفقا، بدون اين که شرايط عينی ويژه ی جامعه ايران را به درستی تحليل کرده باشند، معتقد به تشکيل حزب پرولتاريا بر طبق فرمول های تئوريک مبتنی بر تجربه‌های انقلابی پيشين بودند.  ولی خيلی زود رفقا با برخوردی صادقانه و با تحليل عينی از شرايط جامعه ی ايران دريافتند که اوضاع خاص ايران در رابطه با گسترش سلطه امپرياليستی، پروسه نوينی را برای تشکيل حزب طلب می‌کند.  به اين ترتيب رفقا معتقد شدند که تنها با اتخاذ خط مشی مبارزه مسلحانه و با تشکيل هسته‌های سياسی- نظامی است که می‌توانند عناصر نطفه‌ای حزب پرولتاريا را عملاً تشکيل دهند.


در اين زمان بود که رفيق به نوشتن اثر معروفش، "ضرورت مبارزه ی مسلحانه و رد تئوری بقا"، پرداخت و در سازمان دهی "چريک های فدائی خلق" نقشی اساسی ايفا نمود و از سال ۴۹ به صورت يک انقلابی حرفه‌ای در صف مقدم پيشاهنگان فدائی خلق قرار گرفت تا رسالت تاريخی خود را به انجام رساند و با نثار خون خود پرچم انقلاب را برافراشته‌تر سازد.

 

رفيق اميرپرويز پويان، اين مبارز سرسخت و دلير، که برخورد صادقانه و فعالش با مسائل جنبش، تعهد انقلابی رفقا را فزونی می‌بخشيد، عليرغم حيات کوتاهش در گروه فعاليتی چشمگير داشت.  در تدارک، طرح و شرکت در عمليات نظامی، جمعبندی سياسی اين عمليات و سازماندهی تيم های سياسی- نظامی نقشی فعال ايفا می‌کرد.  بالاخره او به همراه رفيق رحمت‌الله پيرونذيری، هنگامی که در سوم خرداد سال ۵۰ توسط چند صد مزدور دشمن محاصره شدند، با شهامت انقلابی و قلبی آکنده از خشم و کينه‌ای آتشين، به چنان نبرد قهرمانانه‌ای برخاستند که مزدوران دشمن را از وحشت به لرزه درآوردند.  دشمن آنچنان نيروئی برای مقابله با اين دو چريک رزمنده، دو انقلابی راستين خلق، به محل آورده بود که دقيقاً ضعف او را در مقابل قدرت و نيروی چريک به اثبات می‌رساند و خلقی که شاهد اين درگيری نابرابر بود، قدرت و شهامت چريک و هراس مرگبار دشمن را از اين قدرت، هر چه عينی‌تر در چند قدمی خود لمس می‌کرد.  می‌ديد که مزدوران دشمن با تمام نيروئی که گرد آورده بودند، در حالی که از وحشت و ترس به خود می‌لرزند و جرأت نزديک شدن به خانه را ندارند، چگونه مذبوحانه تلاش می‌کنند چريک ها را به تسليم شدن وادارند و زنده دستگيرشان سازند.  ولی چه خيال باطلی ... يک ساعت ... دو ساعت ... سه ساعت ... ساعت ها می‌گذرد.  رفقا همچنان سرسختانه به نبرد ادامه می‌دهند. نگاه های حيرت‌زده ی خلق به اين نبرد نابرابر، به اين دليری و از جان‌گذشتگی دوخته شده، قلب هايشان می‌طپد و از خود می‌پرسند "اينان کيستند که اين چنين سخت اند؟" و "سرانجام اين نبرد چه خواهد شد؟" ... و می‌بينند که چگونه اين رزمندگان راه رهائی خلق، تا آخرين قطره ی خون خود به نبرد با دشمن تا دندان مسلح ادامه می‌دهند و هرگز تسليم نمی‌شوند.



     بدين سان بود که اين دو رفيق دلاور و رزمنده درطی نبرد حماسه‌آفرين خود، پس از اين که آنچه را که نمی‌بايست به دست دشمن بيفتد از بين بردند، سرانجام برای آن که خود نيز به دست دشمن اسير نشوند، با شعارهای "پيروز باد انقلاب" و "زنده باد کمونيسم" به زندگی خود پايان دادند و حماسه ی پرشکوه هستی خود را در دل ها جاودانه ساختند.  ما که آن ها را می‌شناختيم می‌توانيم بگوئيم که آن لحظات، لحظاتی که پيام مرگ برای دشمن داشت، برای رفقا چقدر شادی‌بخش بود و چه انديشه‌ها از ذهنشان می‌گذشت ...



     به راستی برای کسی که دارای وجودی سراپا عشق به خلق و قلبی مملو از کينه ی عميق به دشمن است، چه لذتی بالاتر از اين که با عمل انقلابی خود ضربه‌ای بر پيکر دشمن وارد آورد.  در آن لحظات آنان بی‌ترديد با چشمان دورنگر خود، آينده ی پُرشکوه را می‌ديدند که خلق ها از بندهای اسارت آزاد گشته و هرگونه ستم و بهره‌کشی طبقاتی، هرگونه استثمار انسان از انسان نابود گرديده است.  برای يک مبارز صادق چه دورنمائی شکوهمندتر و برانگيزنده‌تر از اين می‌تواند باشد؟

 

     چنين بود که رفيق پويان اعتقاد داشت که اگر صد جان هم داشته باشيم سزاست که صد بار جان فدا کنيم، چرا که توده‌های زحمتکش هر روز صدبار جان می‌دهند.

 

اشعاری در رثای رفیق پویان:

از مرگ نيز نيرومندتر برخواستی
و با حنجره ی دوست‌داشتنی‌ات خواندی
آوازهای سرخ و بلندت را
روی فلات خفته ی در بند:
"بر پا برهنگان، بر پا گرسنگان،
بر پا ستمکشان"
برای خلق ميهن ات اسلحه به دوش گرفتی
و خشاب اسلحه‌ات
با گلوله‌هائی از آلياژ کينه و خشم پُر بود
گلوله‌هائی از آلياژ خشم و کينه ی خلق
زيباترين زيور، برای سينه ی مزدوران
تو و يارانت با بُـــرّه‌های حنجره ی مسلسل‌ها
فرياد برداشتيد
چنان عظيم، چنان عظيم
که خلق خسته تکان خورد
و قصرهای خون و ستم به لرزه درآمد
تو در دل های خلق می‌گشتی
و همچنان می‌خواندی
آوازهای سرخ و بلندت را
پُر شور
و در مرکز ستم، به قلب دشمن شليک می‌کردی
با گلوی کينه فرياد برمی‌داشتی
و خاک ميهنت در هيجان و اميد می‌سوخت


سه هزار رنجر
سه هزار چترباز
ليک آن ها تنها جنازه‌ات را يافتند
چرا که تو با آخرين گلوله ی خود
به شهادت رسيده بودی
با اين همه پيش از آن که جرأت کنند
به تو نزديک شوند
جنازه‌ات را به گلوله بستند
چقدر می‌ترسيدند
تو شهيد شدی
و با گلوی خونين خواندی
آخرين سطرهای آوازهای سرخ و بلندت را
روی فلات بيدار
"مرگ بر مزدوران"
"زنده باد خلق"
تو شهيد شدی
با اين همه هنوز از تو می‌ترسند
بيهوده نيست
تنها خاطره‌ات
ميراث کينه‌ای که به جا نهاده‌ای
برای شعله ‌ور کردن آتش‌های جوان کافی‌ست
تو نمرده‌ای، نه
در ياد خلق نامت پابرجاست
کاش می‌ديدی که طوفان شکوفه داده است
و ياران ناشناخته‌ات که بسيارند
- چرا که تو رفيق خوب خلق ها بودی -
برخاسته‌اند
و چه پر شکوه!
اين شکوفه‌ی سرخ، آرزوی تو بود
که اينک شکفته چنين انبوه
ای ستاره ی خونين
ای شاخه ی بزرگ بارور طوفان

 

با سال، با قرن
آن سوی مرزهای شهادت
حتی مرگت، چون زندگی می‌افروزد
آتش در نيستان های متروک
که هر شراره آوازيست برای بيداری

با نام تو که جاری خشم است
در حماسه رفتن، بی ترديد ماندن
گلوله‌هايت
پيام‌دار طلوع است
و گام های مصمم، بر پيشانی اين شب های جنايت
زنگار روشنيست که شب را
تا آن کرانه ی ظلمت بشوراند
وقتی که مرداب،
ماندن حقير خويش را
قانون پويش همه ی رودخانه‌ها می‌انگاشت
تنها جاری شدن نشانه ی بودن داشت

ای اعتلای روشن جاری
تو آن ضرورت تابناک طلوعی
از سبز، از جنگل
با پانزده ستاره سرخ
با تو
تمام حادثه‌ها کوچک است
چرا که
با تو
نسيمی که می‌وزيد طوفان در پی داشت
و فصل های تجربه و تثبيت
اين صبح نام توست که اثبات می‌کند
اين گونه معبری که می‌رود تا افق
تا آينده
از هر گلوله، با هر شهادت
می‌شکفد محتوم
با "پيروز باد انقلاب"
با "زنده باد کمونيسم"
فرياد تو از بام خانه‌های شهر فراتر می‌رود
فرياد تو
با "پتک کارگر"
با "داس دهقان"
فرياد تو
ستاره سرخ بود
که خلق اينک
در رزم بی‌امان خويش
با هر گلوله
پيوسته می‌رويد
ای اعتلای روشن جاری
مفهوم فصل های تجربه و تثبيت
و اين توالی پيکار بعد تو
و آن گروه گروه رفيقان که
شهادت را
معنا کردند
اثبات می‌کند
اين گونه معبری که می رود تا افق
تا آينده
از هر گلوله، با هر شهادت
می‌شکفد محتوم

 

 

 

بازگشت


__._,_.___
Recent Activity:
This is a non-political list.
MARKETPLACE

Stay on top of your group activity without leaving the page you're on - Get the Yahoo! Toolbar now.


Get great advice about dogs and cats. Visit the Dog & Cat Answers Center.


Hobbies & Activities Zone: Find others who share your passions! Explore new interests.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ