سیروس کار: گسستهای تاریخی نسلها و تاثیر آن بر روند مبارزات مردمی ( ناآگاهی تاریخی ) ا ما معمولا تاریخ گذ شته جهان و کشورمان را میخوانیم و گاهگاهی به خود میبالیم که در کشورمان انسانهایی بودند که برای آزادی و عدالت اجتماعی مبارزه کردند. ما برای کسانی که سمبل مقاومت علیه ستم بیگانگان و مرتجعین داخلی بودند ارزش و احترام ویژه ای قائل هستیم. ما همچنین شاهد خونین ترین بخشهایی از تاریخ کشورمان میباشیم که دردناکترین دوران مردم ایران بود. ما تاریخ را میخوانیم که بدانیم نسلهای گذشته چگونه فکرو عمل میکردند. ما تاریخ را مرور میکنیم تا از تکرار اشتباهات برحذر شویم.این گفته که "تاریخ را انسانها میسازند" بدان مفهوم است که مجموعه ای از مردم در یک محدوده جغرافیایی زندگی کار و پیکار میکنند. آنها با پرداختن به محیط اجتماعی و همه رویدادهای جهان پیرامونی سرنوشت خود و دیگران را رغم میزنند. تمامی این تجارب توسط نسلهای گذشته مکتوب شده و به نسل جدید منتقل میشود. این تنها چیزی است که نسل گذشته را با نسل نوین پیوند میدهد و ما آنرا تاریخ کشورمان مینامیم. به خوبی میدانیم که یکی از ثروتهای مهم هر جامعه ای نیروهای جوان آن میباشند. خصوصا نیروهای جوان و پیشرو جامعه که در پروسه رشد به نیروهای مولد جامعه آینده تبدیل خواهند شد. طبیعی است که بایستی پیوندهایی بین نسل نوین و نسل قدیمی تر وجود داشته باشد. درغیر اینصورت انتقال تجارب گذشته به نسل نوین مشکل خواهد بود. برای پر کردن گسستهای تاریخی بین نسلها و برای جلو گیری ازتکرار فجایع تاریخی ما به عنوان بخشی از نیروهای جوان سال پنجاه و هفت وظیفه مهمی بر دوشمان میباشد. وظیفه انتقال تجربه سخت سالهای شصت. تجربه ای که امکان انتقال آن توسط سرکوب حاکمییت اسلامی به نسل های بعدی تقریبا غیر ممکن گشته بود .این فاکتور مهم در کنار فاکتورهای دیگر موجب گسست تاریخی بین دو نسل قیام پنجا ه و هفت ونسل جدید گردیده . این گسست باعث تکرار دایره وار تاریخی در تاریخ سی ساله ایران گشته بطوریکه در پس هر خیزش و نارضایتی توده ای یک جریان ارتجاعی دیگر بر موج خروشان تودهها سوار گشت و به این ترتیب مردم را برای چند سالی از تحول رادیکال به جلو بازداشت. نمونه های تاریخی مهار کردن خیزشهای توده ایی و به قدرت رسیدن خمینی و سپس دولتهای متعدد حاکمیت اسلامی مانند رفسنجانی با عنوان "دولت رفاه" بود. دولت خاتمی نیزبا وعده و وعیدهای اصلاح در شیوه حکومتی در راس قدرت دولتی قرار گرفت و به این ترتیب جنبش توده ای را فدای نزدیکی بیشتر با دنیای غرب و تعمیر ساختارهای سیاسی اقتصادی ورشکسته دولتهای قبلی و دولت خود کرد. این دولت برای مدت هشت سال هرگونه آزادیخواهی توده ای را قربانی اهداف خود کرد و به گرداب نابودی کشید. دولت " اصلاح طلب" خاتمی باندهای مختلفی از نیروهای رانده شده از رهبریت را در زیر چتر حمایت خود قرار داد و به سرکوب توده ها تحت عنوان"دولت مدارا" عمق بخشید و هنگامیکه دانشجویان برای آزادی تلاش میکردند آنها را تکفیر کرد. دولت خاتمی دولت مداراگری با حاکمیین فقیه بود و نه مداراگری با خلق. ما در تاریخ ایران بارها مشاهده میکنیم هنگامی که توده های مردم با خواستهای رادیکال به میدان می آیند بلافاصله بخشی از فرصت طلبان و احزاب اپورتونیست و رفرمیست در رکاب آنان ظاهر میشوند. در این رهگذر نیز نویسندگان هنرمندان کارگردانان و روزنامه نگاران رانده شده از قدرت نیز با توجه به منافع شخصی و گروهی خود به این و یا آن جناح میپیوندند. آنها با توجه به اختلاف نظرها و قیل و دادهای متفاوت اما هیچکدام به مفهوم واقعی در کنار خلق قرار نمیگیرند. بایستی به جرات گفت خطر اینگونه افراد و گروهها به غایت بیشتر از دولتهایی است که با زبان شمشیر آخته سالها با مردم سخن میگویند. زیرا مردم تردیدی در ماهییت سرکوبگران که سالها با آنان درگیر هستند ندارند. سرکوبگران و معماران قدیمی و مخالفین کنونی رژیم مانند سروش که کشتار دانشگاههای ایران را تحت نام انقلاب فرهنگی طرح و برنامه ریزی کرده بود تا موسوی نخست وزیر خمینی و سازگارا و گنجی و بسیاری ریز و درشتهای کهنه و جدید در داخل و خارج از کشور شدیدا خطرناکتر از اسلام به رهبری خمینی و خامنه ای هستند. زیرا اسلام خمینی وخامنه ای سالهاست که رنگ حنایشان رفته و سیاستهایشان برای تودهها به راحتی قابل توجیه نیست. اینها مهره هایی هستند که در شرایط مشخص تاریخی نقش فجیع خود را بازی کرده و خواهند کرد. در پی درگیریهای جناحهای مختلف رژیم میتوان تمایلات دول امپریالیستی را دید که از جناحی علیه جناح دیگر حمایت میکنند و امید آن دارند که روند رادیکالیسم انقلابی توسط متحدین داخلی شان کانالیزه گشته و در آینده بتوانند معاملات بیشتری تضمین کرده و تداوم دهند. حاکمین اسلامی و دول امپریالیستی به خوبی زبان یکدیگر را میفهمند. و این توده مردم هستند که بایستی راه خود را ازآنها جدا کنند. در اینجا ضروری میدانم که اشاره ای به موقعیت حاکمییت و باندهای سرکوب او وشرایط مبارزه در سالهای پس از قیام سال پنجاه و هفت بنمایم. یکی از مهمترین اشکال مبارزه نسل ما شیوه مبارزه مخفی بود اگر چه مجبور بودیم که گاهگاهی به میان خیل عظیم مردم رفته و درمورد تضادهای اصلی جامعه بحث کرده و در مورد جنایتهای رژیم به افشا گری بپردازیم. این نوع از اشکال مبارزه توسط حاکمییت نوپای اسلامی به همراه باندهای ترور بر ما تحمیل گشته بود و به مروردایره آن تنگتر میشد. حاکمییت اکنون نه تنها توسط حزباللا به میدان می آمد بلکه از همه ابزارهای رژیم سلطنت مانند ارتش ساواک و پلیس و همچنین اطلاعاتی که در ساواک علیه مخالفین رژیم شاه ذخیره شده بود بهره میبرد. یورش به کردستان ترکمن صحرا وانزلی و کشتار در دانشگاههای ایران و موضوع جنگ و صلح در مورد ایران و عراق شدیدا حوزه فعالیتهایمان را تنگتر میکرد. رژیم بر طبل جنگ میکوبید و این وسیله ای شده بود در دست حاکمیت برای سرکوب خواستهای انقلابی مردم. بر خلاف آنچه که امروز در مورد فعالیتهای سال شصت متصور میشود ما مجبور بودیم شب هنگام به شعار نویسی بپردازیم. زیرا باندهای تروریست رژیم همواره در پی شکار نیروها بودند. ما در دوره پس از قیام سال پنجاه هفت که حاکمییت با توجه به داشتن باندهای مختلف توانایی سرکوب مطلق را نداشت به سازماندهی خود پرداختیم. ما برای ایندوره از مبارزه هزینه های هنگفتی پرداختیم که در تاریخ ایران بیسابقه بود.صدها هزار نیروی اجتماعی توسط رژیم از بین رفتند. علتهای پرداخت چنین هزینه سنگینی از یکطرف مربوط به کار علنی و از طرفی دیگر مربوط به شدت سرکوب رژیم بود. انسانهای زیادی بودند که فقط به خاطر نوشتن شعار صلح بر روی دیوار دستگیر شکنجه و اعدام شدند. بسیاری از احزاب و سازمانها نیز نقش تخریبی رژیم را جدی نگرفته و به مقابله جدی با آن برنیامدند. بسیاری از گروهها تحلیل درستی از حاکمییت ارایه نمیدادند و به این ترتیب به توهم تودهها بیشتر دامن میزدند. بعضی از احزاب به جای تحلیل علمی از حاکمییت به دنبال یارگیری و تبانی با بخشی از رژیم بودند. منظور من در اینجا در انتقال تجربه به جوانان ایران فقط تبلیغ نیست بلکه آگاه کردن آنان در مورد شیوه های مبارزه و نتایج سخت کار علنی میباشد. هنوز استخوانهای جوانان سالهای پنجاه و هفت در خاوران پوسیده نشده. با انتقال تجربه به نسل جدید انقلابی ایران بایستی برای آنها روشن کنیم که ما هنوز با وحشی ترین رژیمهای جهان سر و کار داریم. ما درعین حال که از همه شیوههای مبارزه دفاع میکنیم در عین حال از شیوه کار مخفی نیز شدیدا دفاع میکنیم. ما نمیخواهیم در میان مردم ترس و وحشت بوجود آورده و مانع حرکت آنان گردیم بلکه به آنها توضیح میدهیم که بایستی در شرایط مشخص تاکتیک مشخصی انتخاب کرد. امروز به خوبی میدانیم که جوانان در ایران گروههای موزیک و شبهای شعر تشکیل میدهند. آنها با سروده ها و سایر کارهای هنری خود عملا فرهنگ متعفن اسلامی را به زیر ضرب میبرند. این در حقیقت یک ارتش فرهنگی وسیعی از جوانان است که تمامی نمادهای فرهنگی و عقب مانده مذهبی را به زیر سوال میبرد. این گروهها عملا تمامی نمودهای سرمایه داری اسلامی مانند فقر کار کودکان تفاوت های اجتماعی فقر و ثروت را به تصویر میکشند. کار این ارتش فرهنگی اگر بیشتر از تلاشهای سازمانهای سیاسی نباشد کمتر نیست. ما افتخار میکنیم که نیروهای جوان جامعه توسط ارایه اینگونه کارها نقش خود را در تبیین فقر به چشم مردم ایران وجهانیان نمودار میکنند. ما بایستی مدافع آنها در جامعه باشیم و تلاش کنیم که به آنها یاری رسانیم. این تاکتیک طبل مرگ رژیم است. در دهه چهل و پنجاه ما شاهد فعالیتهای بخش وسیعی از نیروهای اجتماعی در ایران بودیم که در عین حال که در اعتصابات دانشجویی و شرکت واحد اتوبوسرانی مراسم سالگرد تختی و حمایت از کارگران کوره پزخانه جنوب تهران شرکت داشتند نیز با تشکیل گروههای مخفی به مبارزه مسلحانه علیه رژیم دامن میزدند.درآنجا که ضرورت داشت به کار علنی و سازماندهی اعتراضات میپرداختند و در شرایط دیگری نیز در ترور عاملین شکنجه شرکت میکردند. خلق نمود این نیروها را به وضوح میدید. مبارزه مسلحانه در راستای مبارزه سیاسی انجام میگرفت. این موضوع چیزی بود که نسل پنجاه و هفت متاثر از آن میگردید و برای قیام آماده میگشت. من در اینجا نمیخواهیم به تایید و یا رد سیاستهای یک سازمان سیاسی معین بپردازیم و یا احیانا به دفاع از آن بپردازیم بلکه به تاثیر شیوه های مبارزه و سازماندهی اعتراضات توده ای علیه سیاستهای سرکوبگرانه رژیم اشاره میکنم. در ضمن بایستی توضیح داد که اگر یک سازمان سیاسی با اتخاذ سیاست غلط نیروهایش را آسیب پذیر کرد دلیل بر حقانیت سرکوبگری رژیم نمیتواند باشد. این رژیم بود که بالاخره جنایتکار بود. اگر چه در این سرکوبگری و جو سانسور روند مبارزات توده ای نیز سخت ترمیشد و از طرفی دیگرموجب سو استفاده درون سازمانی که استعداد معامله در او دیده میشد منتهی میگردید. بایستی از خود سوال نمود که آیا در شرایط دموکراتیک میتوانست چنین وضعیتی بوجود آید؟ مسلما نه به راحتی . رژیم اسلامی با جنگ و کشتار به قدرت رسید و همه مردم ایران این را به خوبی میدانند. تاوان جنگهای هشت ساله و سایر هزینه های مالی و مردمی درطی سی سال حاکمییت تخریب ویرانی و کشتار را مردم ایران پرداختند. رژیم اسلامی میلیاردها دلار ثروت مردم را هزینه جنگ طلبی خود کرد.این احمقانه ترین عملی بود که ما در تاریخ ایران مشاهده میکردیم . پول مردم صرف خرید اسلحه از جهانخواران و امپریالیستها میگشت و در عین حال شعار مرگ بر آمریکا داده میشد!. سیاست رژیم تا به امروز تغییر اساسی نکرده است. از طرفی با علم کردن حق داشتن انرژی اتمی عملا ناخشنودی امپریالیستها را بر می انگیزد و از طرفی دیگر با آنها وارد معاملات اقتصادی میشود. هزینه این جنگهای زرگری را مردم خواهند داد. تحریم امپریالیستها عملا به فقر در ایران دامن میزند و کالاهای ضروری مردم توسط تاجران مفت خور به ایران وارد شده و به چندین برابر قیمت فروخته خواهد شد. ثروت ملی مردم به این ترتیب توسط حاکمین ایران و امپریالیستها هر چه بیشتر غارت میشود. حاکمییت اسلامی این فرصت را دارد که هر چند سال یکبار با به جلو راندن بخشی از متحدین خود به صحنه قدرت دولتی توده ها را قانع کند که سیاستهایش مبتنی بر خواست و انتخاب مردم است .از طرفی دیگر برای حاکمییت موضوع انتخابات وسیله ای است که به پالایش درونی بپردازد و نیروهای ناهمخوان و ناراضی را به بیرون پرتاب کند. همچنین فرصتی برای حاکمییت خواهد بود که به شناسایی مخالفین جدی خود در میان توده ها بپردازد. بیهوده نیست که یکی از جیره خوران نظامی رژیم میگوید " با علنی شدن مخالفان امنییت رژیم برای مدت بیست سال تضمین شده است..." . مطمئننا این حرف یک شو خی ساده نیست. خصوصا اینکه این حرف از زبان یکی از جیره خواران اسلحه به دست و محافظ سلطه پلید رژیم بیرون می آید. موضوع مهمتر این استکه رژیم بخش بزرگی از نیروهای رادیکال جامعه را که علنی شده اند سر به نیست خواهد کرد. وبازمهمتر از همه وسعت تخریب روانی تودهها است. مردم به حدی سرخورده و ناراضی خواهند شد که احیانا برای مدتی از هرگونه تعرضی علیه حاکمییت دست خواهند کشید. رژیم میخواهد عملا به مردم القائ کند که بایستی در چهارچوب قوانین موجود عمل کنند. هر گونه تخطی از این دایره وترویج رادیکالیسم توده ای که خواهان مجازات عاملین کشتار مردم هستند موجب جزای آنها قرار خواهد گرفت. سران رژیم در یک برآمد توده ای نهایتا مجبور خواهند شد جای یک دولت را با دولت بعدی تغییر دهند. آیا این خواست مردم است که همچنان و پی در پی در طول سی سال هزینه میدهند ؟ در پاسخ آن دسته که اعتقاد دارند در چهار چوب این سیستم میتوان توسط رفرم به آزادیهای سیاسی دست یافت و اساسا انقلاب مردمی را نفی میکنند این مثال را مطرح میکنم که قیام سال پنجاه و هفت و مبارزه مسلحانه توده ای بدون اعتنا مردم به گفتار خمینی در تغییررادیکال رژیم نتوانست به تغییر اساسی ساختار سیاسی اجتماعی ودر جهت دست یابی به آزادیهای سیاسی موفق باشد. حال چگونه میتوان اعتقاد داشت که با ماندن این رژیم و در چهار چوب قوانین آن میتوان به آزادی دست یافت؟. آیا تجربه را تجربه کردن خطای مسخره نخواهد بود ؟ آیا آنهایی که ادعای رهبری مردم را دارند و هر چند هفته یکبار با قیام مردمی ازدیدن خواب خوش خرگوشی ودولت سبز اسلامی بیدار میشوند و اطلاعیه های هفت الی هفده ماده ای صادر میکنند حرفی در مورد آزادی حجاب برای زنان را دارند؟.آیا اسلام سیاه و سبزاین آقایان میتواند به کارگران حق داشتن اتحادیه و سندیکا داده وشکم مردم را سیر کند؟. اینها تنها چیزی که در مورد مستضعفان و روز کارگر میتوانند بگویند این است که "خدا هم کارگر است". این یعنی بیشرمی. واقعییت این است که رژیم ج. اسلامی اکنون ضرورت زیادی نمیبیند که با توسل به ابزارهای قدیمی و نیروهای حاشیه ای تداوم داشته باشد. رژیم اکنون تلاش دارد که گروه نوینی از نظامیان سر سپرده را با پاداش شرکت در چپاول ثروت ملی سازماندهی کند. در این رهگذر از بخش بزرگی از نیروهای قشری و فقیر جامعه به عنوان بسیجی و لباس شخصی ها استفاده میکند. نظا میان کم کم بر اهرمهای اقتصادی حاکم میشوند و شرکتهای تابع آنان بیشترین نیروهای قشری و فقیر را در خود مشغول کرده. در حقیقت پرولتاریای دولتی توسط شرکتها ی وابسته به سپاه پاسداران اجیر شده و در خدمت اهداف سیاسی و اقتصادی رژیم قرار گرفته اند. این رژیم چیزی نیست به جز تشکلی از باندهای مختلف که با توجه به منافغ گروهی خود به هم نزدیک و دور میشوند. بقیه شرکت کنندگان و همراهان آن ابزاری بیش نیستند که در مواقع حساس به یاری این رژیم میشتابند. این یک شوخی خواهد بود که تصور کنیم یکی ازاین باندها در جهت منافع توده ها قدم برمیدارد. بایستی بدانیم چه میخواهیم و برای کدام هدف تلاش میکنیم. همانطور که خمینی در ابتدای پس از قیام به صراحت از تشکیل حکومت اسلامی سخن گفت و با رای آری و یا نه به جمهوری اسلامی و نیز قهر ضد خلقی خود آن را به کرسی نشاند همانگونه بایستی مردم با صراحت و روشنی کامل بدانند که هدفشان در بر پایی کدام حاکمییت خواهد بود. آیا هدف برقراری یک دولت اسلامی دیگرگونه سبز میباشد؟ در عین حال بایستی دانست که آیا فقط تدوین قوانین اساسی جدید به تنهایی کافی است؟. این رژیم هیچگونه مشروعیتی نزد توده ها نداشته و ندارد. راز موجودیت این رژیم فقط در فریبکاری وخشونت بی حد و مرز آن نهفته است. حاکمییت اسلامی از همان ابتدای به قدرت رسیدنش از همه نیروهای لیبرال نهضت آزادی و حتی نیروهای به ظاهر کمونیست فرصت طلبان رفرمیست و بسیاری از نیروهای بینا بینی بهره برد. همه این نیروها در سرکوبی خلق و نیروهای رادیکال دهه شصت در کنار رژیم قرار داشتند. اکنون همین افراد و نیروهای اپورتونیست تلاش دارند که بگویند مقابله مردم علیه خشونت دولتی و ساختار شکنی که به مفهوم انقلاب است به ضرر مردم خواهد بود. آنها تلاش دارند با جلوگیری از رادیکالیسم توده ای این روند را به دلخواه خود کانالیزه کنند. تلاش آنها این است که بر بستر مبارزات مردم بتوانند به جای سرنگونی با بخشی از حاکمیت کنار بیایند. این در حالیست که جهان ازهمه هزینه هایی که مردم ایران در طی سی سال جنگ و خونریزی پرداختند دقیقا آگاه است. رفرمیستها مدعی هستند که در صورت انقلاب مردم هزینه های زیادی خواهند پرداخت. آنها آگاهانه نمیخواهند بگویند که هزینه یک تهاجم انقلابی و در هم شکستن ماشین دولتی هزینه ای بسیار کمتردر بر خواهد داشت تا تلاش برای استحاله رژیم. ما در تاریخ سی و یک ساله حاکمییت اسلامی هزینه زیادی پرداختیم. استحاله رژیم به مفهوم تداوم جنگ خونریزی زندان شکنجه استعمار توده هاست. این موضوع برای همه کسانی که به تجارب انقلابات جهانی آشنایی دارند روشن است. در غیر اینصورت ما مداوما شاهد درگیری جناههای حکومتی خواهیم بود که هزینه اش را مردم خواهند داد و پس از سرکوب نیز مداوما به دنبال علت شکستهای آن خواهیم گشت. آنهایی که موافق در هم شکستن ماشین دولتی نیستند مطمئن هستند که با سرنگونی این رژیم منافع خود را نیز از دست خواهند داد. مردم بدون در هم شکستن ماشین دولتی شاهد حرکت دایره ای و تکرار مجدد تاریخی بدون دستیابی به نتیجه مثبت خواهند بود. هر کمونیست آگاه بایستی به تبلیغ قهر انقلابی بپردازد. این وظیفه مبرم همه نیروهای انقلاب و طرفدار صلح پایدار در جامعه خواهد بود. هر حزب و یا گروه سیاسی اگرحرفی از تشویق مردم در مبارزه قهر آمیز علیه حاکمییت نگوید فقط لنگان دنباله روی توده ها خواهد بود. باید از خود سوال کنیم که آیا هدف ما ازایجاد یک گروه سیاسی و یا حزب فقط مشاهده روند مبارزات توده ای است و یا اینکه میخواهیم نقش مستقیم و عملی در اجرای سرنگونی حاکمییت داشته باشیم؟ کدامیک؟ آیا ما میتوانیم خود را در کنار سایر ارگانهای اجتماعی مستقل مردمی که خواهان تحول اجتماعی هستند دانسته و همراه شویم یا اینکه بر پاشنه رهبری گروه و یا حزب خودی پافشاری میکنیم؟ قطعا کسی که بر محور حزب خود و رهبری حزبی پافشاری میکند کمونیست نخواهد بود. نمیتوان کمونیست بود و نقش تک تک نیروهای مترقی و انقلابی را در دگرگونی نادیده گرفت. تنها راهی که برای مردم باقی میماند هجوم گسترده علیه رژیم برای سرنگونی آن میباشد . آنچه که برای مردم مهم است ادامه خواستهای انقلابی سال پنجاه و هفت یعنی ایجاد تشکلهای مستقل آزادی اجتماعات برابری و آزادی خواهد بود. مردم فقط میتوانند با ایجاد ارگانهای اجتماعی نیز قدم به قدم در ساختارهای جامعه موثر واقع گردند. در حقیقت انقلاب یک حرکت ایستا نیست و به دخالت مداوم مردم به همراه ارگانهای اجتماعیشان نیاز دارد. سرنگونی یک رژیم مرتجع فقط آغاز یک راه پر پیچ و خم برای برقراری حاکمییت مردم میباشد. نمیتوان مدعی ایجاد حاکمییت دموکراتیک مردم بود و سپس فردی را به عنوان رهبر شاه و یا رئیس دولت انتخاب کرد. ما رهبر و رئیس نمیخواهیم بلکه فقط حاکمییت مردم. در اینجا حاکمییت مردم به مفهوم همه آن نیروهایی هستند که برای عدالت اجتماعی آزادی و برابری تلاش میکنند. در اینجا برای سرمایه و مدافعین سرمایه داری و مذهب هیچ جایی وجود ندارد بلکه منافع نیروهای تولیدی و عموم مردم مد نظر میباشد. برای رسیدن به این هدف بایستی روشنگری نمود وصف ضد خلق را از خلق جدا نمود. نمیتوان در پی هر اعتراضی جای یک ضد خلق را با ضد خلق دیگری تعویض کرد. تعویض مهره ها هیچگاه به معنی انقلاب نخواهد بود. برای تداوم انقلاب بایستی امکان اظهار عقیده و بیان برای همه وجود داشته باشد. فضایی که در آن هیچ گروهی نتواند با استفاده از ارگانهای نظامی و باندهای ترور به حذف دیگری بپردازد. کمونیستها و بسیاری از نیروهای مترقی میتوانند فقط در یک شرایط دموکراتیک رشد کرده و موثر واقع شوند. ما در مبارزات جاری نیروهای وسیعی را میبینیم که در راه رسیدن به دموکراسی و خلع استبداد از هیچکدام از متحدین قبلی و مخالفین فعلی رژیم پیروی نمیکنند. با تاکید بر این موضوع کمونیستها بایستی در هر سطحی از مبارزات جاری مردم شرکت کرده و آن را رشد دهند. ما میتوانیم با ایجاد ارگانهایی عمق جنایتهای رژیم را نشان دهیم ولی هیچگاه نمیتوانیم دادخواهی کنیم. این دادخواست زمانی مفهوم عملی و منطقی خود را خواهد داشت هنگامیکه خلق جلادان را در فردای پس از قیام بر سر میز محاکمه بنشاند. هر گونه توهم پراکنی حول دادخواهی و احیانا دریافت کمک از ارگانهای حقوق بشری آب به آسیاب رقبای اقتصادی رژیم خواهد ریخت و یا احیانا تبدیل به ابزاری در دست کسانی خواهد شد که بتوانند بر سر این موضوع به معامله بپردازند. رژیم فقط به دست توانای مردم ایران و قیام مسلحانه توده ای سرنگون خواهد شد و لا غیر. هر گونه دخالت امپریالیستها در ایران به مفهوم اخته کردن روند مبارزات مردمی خواهد بود. هفتاد ملیون مردم ایران میتوانند با دست خود بهتر بر سرنوشتشان حاکم شوند. سیروس کار مای 2010 |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر