کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

[farsibooks] Thursday 1 July 2010 Tir 10th 1389, Fwd: Best of Balatarin for 07/02/2010

 


http://us1.campaign-archive.com/?u=7fdb14e291091d23007369520&id=99e2919dc7&e=457d8de126


---------- Forwarded message ----------
From: Balatarin <balatarin@sabznameh.com>
Date: 2010/7/1
Subject: Best of Balatarin for 07/02/2010


Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.




ندارد
با ۳۱۰ امتیاز و ۹۵ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


جمهوری اسلامی اگر خیلی ادعای عدالت محوریت میشود باید بجای دو تا گروهبان عقده ای یگان ویژه ناجا ، سردار رادان و سعید مرتضوی ( آمران اصلی جنایت کهریزک ) را اعدام کنی تا شاید اندکی باعث تسلی خاطر بازماندگان شهدای کهریزک شود وگرنه این بساط خیمه شب بازی تان را جمع کنید که دیگر هیچ خریداری ندارد و مطمئن باشید با این ژانگولر بازی ها نمیتوانید پرونده جنایت کهریزک را ماست مالی کنید همانطور که نتوانستید بعد از 11 سال پرونده جنایت حمله به کوی دانشگاه در 18 تیر 78 را در نزد افکار عمومی مختومه کنید .
با ۱۶۰ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


تیراندازی مستقیم به مردم از بالای مسجد لولاگر
با ۱۳۲ امتیاز و ۱۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


روز پنجم تیرماه یک دختر بچه کلاس چهارم دبستان که تنها ۱۱ سال داشت در شهرستان سرپل ذهاب با پاشیدن نفت بر روی خود اقدام به خودسوزی نمود وتلاش خانواده برای مهار آتش راه به جایی نبرد و بعد از دقایقی این دانش آموز جان خود را از دست داد . هنوز از علت این خودسوزی گزارش مستندی دریافت نشده است. آمار خودکشی در شهرستان سرپل ذهاب همچنان بالا است وهرسال دهها زن ومرد بر اثر خودسوزی جان خود را از دست می دهند.
با ۱۲۷ امتیاز و ۶ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


نام زبان ما فارسی است. در انگلیسی به آن پرژن (یا پرشن) (Persian) می گویند. اگر چه این گفته ساده می نماید، ولی در سال های اخیر در زبان انگلیسی به گونه ای روز افزون به جای واژه ی پرژن (Persian)، از واژه ی فارسی (Farsi) استفاده می شود. در این گفتار کوتاه، می خواهم توضیح دهم که چرا چنین جایگزینی صورت می گیرد، چه کسانی آن را انجام می دهند، و سرانجام این که زیان های این جایگزینی کدام است. پیش از این دیگران در این باره نکاتی را مطرح کرده اند و بحث های بسیاری هم انجام گرفته است اما به نظر می رسد که مساله هنوز حل نگردیده و هر روز هم جدی تر می شود. سده ها است که در غرب از واژه ی پرژن (Persian) استفاده می کنند که اصل آن به واژه های "پارس" و "پارسی" بر می گردد. هنگامی که هزار سال پیش از میلاد مسیح قوم های آریایی به سرزمین پرسیس مهاجرت کردند پارس و زبان آنها نیز پارسی شناخته شد. این زبان از آن هنگام تا کنون دچار دگرگونی های بسیاری در دوره های گوناگون شده است که نتیجه ی آن پدیداری پارسی کهن (که تا سه سده پیش از میلاد زنده بوده)، پارسی میانه یا پهلوی (که تا سده ی نهم پس از میلاد رایج بوده) و پارسی نو که پس از تسلط عرب ها "فارسی" نامیده شد، چرا که در زبان حاکمان جدید صدای "پ" وجود نداشت. اگر این صدا وجود داشت و یا اگر ایرانیان پشتکار بیش تری در نگهداری نام واقعی آن می کردند، با توجه به تشابه آن با نام آن در زبان های غربی کار امروز ما به یقین ساده تر می بود. ولی ایرانیان از شکل عربی این واژه که همان "فارسی" است برای نامیدن زبان خود استفاده کردند. اما در غرب از همان دوران یونان و رم باستان این زبان پرژن (Persian) - یا با تلفظی شبیه به آن بسته به نوع زبان اروپایی- خوانده شد. فارسی در دوران امپراتوری اسلامی همچنان اهمیت خود را حفظ کرد و در کنار عربی به یک زبان جهانی به ویژه در فلات ایران، در آسیای میانه، و تا همین سده های اخیر به عنوان یک زبان رسمی در هند تبدیل گردید. در این دوران حجم بزرگی از آثار تاریخی، شعری، ادبی، اجتماعی و علمی به فارسی نوشته شد. امروزه نیز فارسی همچنان نه تنها زبان رسمی ایران، بلکه یکی از زبان های رسمی افغانستان و جمهوری تاجیکستان و هنوز هم زبان مردم بسیاری در سایر نقاط آسیای میانه است. اما سخن اصلی ما بر سر نام این زبان در زبان انگلیسی است نه تاریخچه ی آن. مساله این است که چرا ناگهان در امریکا و نیز در بسیاری از کشورهای اروپایی به جای نام انگلیسی (Persian) یا فرانسوی (Persane) یا آلمانی Persisch)) آن، واژه ی "فارسی" (Farsi) که در واقع نام بومی زبان ما در ایران یا کشورهای فارسی زبان است، به کار برده می شود و چه کسانی به این کار دامن می زنند ؟ و اشکال آن چیست؟ برای کسانی که به روزنانه ها، کتاب ها، و نشریات انگلیسی یا اروپایی در دوره های پیش از دهه ی هشتاد میلادی (و چاپ خارج از ایران) دسترسی دارند و یا برای کسانی که آن سال ها را به یاد می آورند، روشن است که این زبان در آن روزگار در انگلیسی به طور عمده پرژن (Persian) خوانده می شد و نه فارسی ((Farsi ولی پس از انقلاب ۵٧ بود که به گونه ای گسترده و ناگهانی از این زبان در انگلیسی و سایر زبان های اروپایی به عنوان فارسی (Farsi) نام برده شد. پیش از آن به ندرت و در موارد خاصی این واژه به چشم می خورد و قطعن مردم عادی غرب (به جز عده ای جهانگرد یا فرستاده های سیاسی و آن هم به دلیل بی اطلاعی دوستان بومی اشان) از آن آگاه نبودند. در آن زمان واژه ی فارسی (Farsi) تنها به معنای نام محلی زبان ما در زبان های غربی وجود داشت. انقلاب ایران در بسیاری زمینه ها به ویژه در رابطه با چه گونگی تولید فرهنگ و گسترش آن، تولید ایدئولوژی و ارتقاء آن، تولید هنر و تبلیغ آن، و نیز در زمینه ی چه گونگی عرضه داشت، هویت ایرانی رابه طور بنیادی در جامعه دگرگون کرد. در سطح عمومی، دیگر این گونه تولیدات در انحصار یک گروه برگزیده ی اجتماعی نبود، بلکه بسیاری از مردم عادی نیز فرصت یافتند به این گونه فعالیت ها بپردازند. از جمله مثال های موفقیت آمیز آن شرکت انبوه بی شماری از زنان ایرانی در فعالیت های ادبی، سینمایی و نقاشی است. هم زمان، انقلاب موجب تبعید، کوچ اجباری، یا کوچ آزادانه بسیاری از ایرانیان با زمینه های اقتصادی و فرهنگی گوناگون به غرب شد. همه ی این دگرگونی ها به نوعی در بازعرضه داشت هویت ایرانی که پیش از این بیش تر در رابطه با ایران تاریخی بود تاثیر گذاشت. از نتایج این دگرگونی ها یکی هم رواج واژه فارسی (Farsi) به عنوان نمام این زبان در خارج از کشور بود. نخست باید دید که کسانی که (با انگیزه و دلایل گوناگون) به رایج کردن این واژه در زبان های خارجی کمک کردند که بودند و از کدام خواستگاه دست به این کار زدند.
با ۱۲۰ امتیاز و ۷۲ نظر فرستاده شده در بخش هنر و ادبیات
نظرات

 


فريدون اسدي، صاحب ساندويچي «فريدون» در خيابان نيلوفر تهران كه به «فري كثيف» معروف بود، درگذشت. قدمت مغازه او به 37 سال مي‌رسيد. يادش گرامي باد ............... چقدر من خاطره دارم با اونجا
با ۱۱۵ امتیاز و ۷۶ نظر فرستاده شده در بخش سرگرمی
نظرات

 


ببینید چگونه اوباشانشان را با پول مردم به خیابان ها ریخته اند تا مزاحم مردم شوند و در پوشش معممولی شان دخالت کنند؟ ببنید جگونه به نام گشت ارشاد، در جزئی ترین امور زندگی مردم دخالت می کنند و حتی از سر لباس آویزان در فروشگاه های نیز نمی گذرند و این لباس ها را در خیال آشفته شان به تصویر می کشند و آنگاه فروشنده بخت برگشته را متهم به فساد می کنند؟ به چنین دخالت بیشرمانه ای در جزئی ترین امور زندگی شخصی مردم باید پایان داد.
با ۱۱۴ امتیاز و ۱۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


سعید حدادیان که از مداحان حکومتی معروف در ایران است تا کنون با رانت های بی بدیل سپاه و دولت و حمایت های نهاد رهبری توانسته است جایگاه ویژه ای برای خود دست و پا کند. او که در بسیاری از حوادث کشور در نقش لیدر و محرک چماقداران ظاهر شده است علاوه بر منسب ها و مزایای دولتی در سپاه پاسداران در حال تبدیل شدن به استاد دانشگاه است!!!سعید حدادیان معروف به حاج سعید با ...
با ۱۱۲ امتیاز و ۹ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


مدت فیلم حدود 6 دقیقه می باشد - کیفیت فیلم نیز خوب است - مقاومت جانانه مردم در مقابل نیروهای گارد ویژه سپاه پاسداران و بسیج در روز عاشورای خونین سال 88
با ۱۱۲ امتیاز و ۱۳ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


لباس آنها یکیست و زبان عبادتشان یکیست. یکی ادعای سنی بودن دارد و دیگری شیعه بودن. هیچ کدام دیگری را قبول ندارد و با توسل به دینشان بر مردم کشورشان حکومت میکنند. هردو به خون مردم ایران تشنه اند. کدام بیشرفترند؟ ملک عبدالله یا خامنه ای ؟
با ۱۰۹ امتیاز و ۱۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


نامه خانواده شهید باکری به رییس سازمان صدا و سیما جرس: لید: در پی انتشار خبر ساخت سریالی در مورد زندگی مهدی باکری بدون اطلاع خانواده و بدون اینکه حتی فیلمنامه را برای تایید به خانواده بدهند ، خواهر شهیدان علی ، مهدی ، حمید باکری در نامه ای اعتراض خود را به آقای ضرغامی اعلام و تأکید کرد: بخشی از آنچه درباره مهدی باکری گفته اید واقعی نیست. در پی شنیدن خبر ساخت سریالی در مورد زندگی مهدی باکری بدون اطلاع خانواده و بدون اینکه حتی فیلمنامه را برای تایید به خانواده بدهند، خواهر شهیدان علی، مهدی، حمید باکری در نامه ای اعتراض خود را به آقای ضرغامی اعلام کرد. اما پس از گذشت سه هفته آقای ضرغامی عکس العملی نشان نداده و جواب نامه را نداده اند. خانواده باکری تصمیم گرفتند که این نامه را در اختیار ملت شریف ایران قرار دهند تا مردم بدانند که خانواده با ساخت سریالی جهت دار در مورد زندگی این شهید مخالف است و این سریال در صورت پخش مورد تایید خانواده نیست و اگر این سریال مخالف واقعیت زندگی مهدی باکری باشد خانواده از سازمان صدا و سیما شکایت خواهد کرد. متن نامه که نسخه ای از آن در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر می باشد: نامه سر گشاده به آقای مهندس ضرغامی مدیر عامل محترم صدا و سیما بنام خدای مهر و عدالت این جانب زهرا باکری خواهر شهیدان علی و مهدی و حمید باکری از طریق رسانه های مجازی مطلع شدم فیلمی در مورد زندگی شهید مهدی باکری در ارومیه در حال تهیه می باشد . ظاهرا مجری این طرح سازمان صدا و سیما جمهوری اسلامی می باشد . با توجه به گفتگو ی تلفنی که بنده با شما در رابطه با نقطه نظر و دید گاه های زندگی مادی ایشان داشتم انتظار می رفت در نوشتن فیلم نامه با خانواده تماس حاصل شود . همه می دانیم شخصیت انسانها، اول در محیط خانواده شکل می گیرد و با توجه به اینکه آنها به گمنام زیستن و عملکرد خالصانه بدون وسوسه های دنیوی معتقد بودند . سیاق خانواده ما همواره بر این استوار بوده ،که عقاید همدیگر را محترم بداریم. بعد از تمام شدن زندگی فیزیکی آنها به عقاید شان احترام گذاشته و مطلبی در رابطه با خانواده باز گو نکردیم . اما از زندگی سالهای حضور در جنگ ما اطلاعی نداشتیم و این بخش از زندگی آنها از زبان هم سنگرها ی راستین شان روایت شده که خانواده ممنون آنهاست . متاسفانه بخشی از مطالبی که تا کنون راجع به زندگی خانوادگی مهدی گفته یا مکتوب شده دور از واقعیت بوده و موجب تالم و اندوه روحی ما گردیده . من باز هم می گویم برادران من مردمی بودند و مردمی زندگی کردند و علاقه ای به شهرت ومقام نداشتند . دلیلم عملکرد انها بود که در جنگ در گوشه و کنار نبودند تا بعداز جنگ در تقسیم غنائم دنبال پست و مقام و فراموش کردن زندگی اخرت باشند . چون هر سه آنها درآرزوی بر قراری حکومت عدل علی و پیاده شدن فرامین خدا که برادری وبرابری بودند ، نه دشمنی و دروغگویی و تفرقه … چون این فیلم شامل زمان کودکی و جوانی ایشان نیز می شود بر خود واجب دانستم بخاطر ارائه واقعیت به مردم و احترام به شعور آنها در این زمینه اقدام نمایم و مجددا درد دلم را با شما در میان بگذارم . در عجبم چه اصراری است اگر بخواهیم فردی را بخوبی و بزرگی یاد کنیم لازمه اش بودن فقر در زندگی اوست. لو کیشن این فیلم خانه سازمانی است که ما تا سال ۵۸ در آن ساکن بودیم و آن خانه شامل حیاطی سرسبز و بزرگ و ساختمانی شامل سه خواب ویک سالن و محیط کارخانه قند ارومیه محیطی سر سبز با ساکنانی دارای فرهنگ بالا و محیطی گرم و صمیمی بدون وجود فاصله طبقاتی بود. ولی متاسفانه آن فضا در طول سی سال اخیر به مخروبه ای تبدیل گردیده. که البته از فیلم نامه هم خبر نداریم. آقای ضرغامی! در عجبم راجع به خانواده ما فیلم تهیه می شود که ما از آ ن بی خبریم آ یا قانونا نمی بایست موضوع به اطلاع افراد این خانواده می رسید و نظر خواهی می شد .اگر چنانچه در این فیلم غیر واقعیات زندگی و شخصیت مهد ی به تصویر کشیده شود اقدامات لازم از طریق مراجع قانونی مبذول خواهد گردید.
با ۹۷ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


عبدالعلی بازرگان، مفسر قرآن و فرزند مهدی بازرگان می گوید تئوری ولایت مطلقه فقیه آیت الله خمینی نزد اکثریت مردم ایران شکست خورده است. آقای بازرگان که پدرش نخست وزیر دولت موقت اوایل انقلاب اسلامی بود روز چهارشنبه نهم تیر در نامه ای سرگشاده به محسن کدیور از نحوه رهبری آیت الله خمینی، بنیان گذار انقلاب اسلامی، انتقاد کرد و گفت: "آنچه امروز بر سر ملت ایران می آید، ارتباط مستقیم با اندیشه فقهی و سیاسی آیت الله خمینی دارد." در این نامه آقای بازرگان به نامه محسن کدیور به حسن خمینی اشاره کرده و با برجسته کردن بخش هایی از آن به انتقاد از نظریه ولایت فقیه در ایران پرداخته است.
با ۹۳ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


جرس: وضعیت روحی و جسمی حامد روحی‌نژاد، زندانی محبوس در اندرزگاه 8 زندان اوین بر اثر تشدید بیماری "ام اس" و عدم رسیدگی پزشکی به شدت وخیم گزارش می شود. به گزارش هرانا، به علت حمله عصبی بیماری "ام اس"، یکی از دستان روحی نژاد کاملا از کار افتاده و بینایی هر دو چشم وی نیز با مشکل جدی مواجه شده است. این زندانی سیاسی حتی از لحاظ شنوایی نیز دچار آسیب شده است. اما به رغم مشکلات عدیده جسمی حاصل از بیماری، مسئولان زندان نسبت به بیماری این زندانی سیاسی کاملا بی‌تفاوت هستند. این بی‌توجهی مسئولان تا جایی است که فارغ از عدم انتقال وی به بیمارستان، حتی در رساندن داروهایی که خانواده روحی‌نژاد با هزینه شخصی برای فرزندشان تهیه کرده اند نیز کارشکنی می‌کنند؛ به نظر می رسد مسئولان نسبت به خطارات بیماری "ام اس" بی توجه یا حداقل بی‌اطلاع هستند. بيماری "ام اس"(Multiple Sclerosis) مختص اعصاب مركزي -مغز و نخاع- بوده و با ايجاد لكه‌هاي سفيد يا پلاك‌های متعددي در مغز از انتشار جريان الكترو شيميايي رشته‌هاي عصبي جلوگیری کرده و باعث بروز اختلال در حركات مي‌شود. این بیماری به منظور از کار نیافتدن کامل اندام‌های حرکتی نیاز جدی به فیزیوتراپی دارد و حتی داشتن برنامه غذایی ویژه‌ای که در برگیرنده انواع میوه‌ها و سبزیجات جهت تامین درصد بالایی از ویتامین‌های بدن و بهتر کار کردن دستگاه گوارش است، ضروری است. احتمال اینکه این بیماری در اثر عدم درمان و تشدید و کل اعضای بدن را از کار افتاده کند، بسیار زیاد است. گفتنی است حامد روحی نژاد دانشجوی رشته فلسفه، از اردیبهشت ماه سال 88 تاکنون به اتهام عضویت در یکی از گروهای مخالف نظام در زندان نگهداری می‌شود و از حق داشتن حتی یک روز مرخصی استعلاجی نیز محروم بوده است. وی در دادگاه های جمعی و نمایشی حوادث پس از انتخابات محاکمه و به اعدام محکوم شده بود که نهایتاْ این حکم در دادگاه تجدید نظر به 10 سال حبس و تبعید به زنجان تقلیل یافت.
با ۹۱ امتیاز و ۹ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


فیلمی از مقاومت پیر و جوان ، زن و مرد در مقابل پیشروی نیروهای گارد ویژه سپاه در بعداظهر عاشورای ۸۸ ، آقای مهاجرانی به نظر شما این مردم جونشون رو بخاطر بازگشت به دوران امام راحل به خطر می اندازند و یا برای آزادی ایران ؟
با ۸۸ امتیاز و ۱۷ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


آنچه حکومت را وادار به تقلب در انتخابات و کودتا بر علیه مردم کرد، نه زیاده خواهی دیکتاتور بلکه استیصال و بیچارگی حاکمیت بود، گرچه مقاومت و مخالفت گسترده مردم را به هیچ وجه انتظار نداشتند. اکنون نیز یکی از قویترین حربه هایی که دستاویز حکومت قرار گرفته، دامن زدن به شایعه حمله نظامی است تا وانمود کنند که آمریکا و متحدانش و یا اسرائیل، قریب الوقوع به ایران حمله خواهند کرد. با مطرح نمودن خطر جنگ تلاش دارند تا شکافهای عمیق درون حاکمیت را پر کرده و برای سرکوب بیشتر بهانه کافی داشته باشند. همچنین این شایعه شاید بنوعی سبب تخدیر جنبش آزادیخواهی شده و آنها را از تلاش همه جانبه منصرف نماید. واقعیت این است که در حال حاضر هیچ کشوری در دنیا قصد و نقشه حمله نظامی به ایران را ندارد. اما در زمینه تحریم های اقتصادی کار تا مراحل فلج کننده ای پیش خواهد رفت و هر گونه مماشات و عقب نشینی جمهوری اسلامی نیز چاره ساز نبوده و موجب کاهش تحریم ها نخواهد شد. چنانچه حتی کار به مرحله ای برسد که حکومت بپذیرد همانند لیبی، همه داروندار هسته ای اش را سوار کشتی کرده و تحویل آمریکا بدهد، باز هم تحریم ها از شدت نخواهند افتاد. تحریم ها پدیدآورنده لشگرهای بیکاران و امواج نارضایتی های شدید اجتماعی خواهد بود که می تواند انرژی جنبش آزادیخواهی را چندین برابر نماید. همچنین تحریم های گسترده جدید، سبب تشدید اختلافات اوج گرفته داخل حکومت خواهد شد.
با ۸۷ امتیاز و ۵ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


پرویز سروری سردار سپاه و نماینده حکومت در مجلس مدعی شده است که هدف مخالفین , زدن زیر آب اسلامیت نظام بود و تضعیف اختیارات رهبری و نهایتا حذف رهبری بود . اتفاقا این حرف سردار سپاه کاملا صحیح است . اینکه مردم به مخالفت خامنه ای برخاستند , در ابتدا فقط پس گرفتن رای خود و بر سر کار آمدن منتخب خود را خواستار بودند . اما با تایید تقلب وابتدا تهدید و سپس دستور کشتار به عوامل جنایتکار , اهداف مردم عوض شد . دیگر انتخابات جایی در فریادها و شعارهای مردم نداشت . سمت پیکان به سمت خامنه ای نشانه رفت . آقای سروری از کسانی است که کاملا در جریان جنایات سازمان یافته کهریزک توسط رادان و مرتضوی است . کاملا می داند که تمام اتفاقات مستقیما به دستور شخص خامنه ای بوده و به دست این دو بزهکار انجام گرفته است . این بار سردار خائن و فاجر سپاه درست گفته است . هدف ما اکنون شخص خامنه ای است . دیگر به کمتر از سقوط نظام فاسد و جنایتکار اسلامی و حذف شخص خامنه ای رضایت نخواهیم داد .
با ۸۱ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


گفتگوی تکان دهنده ی سایت روز با با حسن میراسدالهی، همسر فاطمه سمسارپور شهید روز 30 خرداد / کوشا میراسدالهی روز ۳۰خرداد وقتی مادر و برادرش گلوله خوردند از پشت پنجره نظاره گر بود و به گفته پدرش به همین علت از نظر روحی ضربه خورده و تحت درمان روانپزشک است. این پسر که اکنون ۱۳ سال دارد، در قالب شعری، شهادت مادرش را توصیف کرده است. او در این شعر مرگ مادرش را چنین توصیف کرده: گل او ریخت که ریخت، پرپر شد ولی این چشم ندید، گل او را بردند، بذر او بر دل ماست… جسم او را بردند، ریشه اش در تن ماست…. گفتگوی "روز" با حسن میراسدالهی، همسر فاطمه سمسارپور را در ذیل بخوانید. آقای میر اسدالهی، روز ۳۰ خرداد چه اتفاقی افتاد؟ من از صبح رفته بودم سر کار؛ آن روز کارم زیاد بود و گفته بودم دیر برمیگردم. خانه ما در کوچه سینا است پشت مجتمع قضایی و نزدیک آزادی. آن روز همه جا شلوغ بود، من به خاطر بچه ها که یکی دانشجوی دانشگاه شریف بود و دومی هم در مدرسه مفید، نزدیک خوابگاه شریف درس می خواند، در نزدیک آزادی خانه گرفته ام. فاطمه گاهی می خندید و می گفت: این همه جا؛ تو ما را آوردی اینجا! و من می گفتم به خاطر بچه ها اینجا بهتر است و… آن روز نگران بودم، ساعت ۶ غروب دل شوره داشتم زنگ زدم خانه و با فاطمه حرف زدم؛ حالشان خوب بود و منزل بودند. ساعت ۷ بود که دل شوره و استرس شدید آزارم میداد، پسر کوچکم کوشا زنگ زد اصلا نمی توانست حرف بزند. به سرعت راه افتادم سمت منزل، همه مسیرها بسته بود. اما هر طور بود خودم را به منزل رساندم. دیدم پسر کوچکم هراسان و گریان در خانه است و فاطمه و کاوه نیستند. چند تن از همسایگان هم منزل ما بودند. آنها گفتند فاطمه و کاوه گلوله خورده اند. این اتفاق چگونه رخ داده بود؟ همسر و فرزند شما چگونه تیر خورده بودند؟ حدود ساعت یک ربع به ۷ بوده که فاطمه و بچه ها صدای انفجاری را در کوچه می شنوند. فاطمه و کاوه سراسیمه پایین می روند ببینند چه خبر است. همسایه های دیگر هم پایین می آیند. چند نفر را می بینند که کلت به دست ایستاده اند. تعقیب و گریز با مردم به کوچه ما کشیده بود. جنب منزل ما، یک مجتمع چند طبقه است. رئیس مجتمع رو به نظامیانی که اسلحه به دست بودند، دستانش را بالا می برد و با اشاره به لوله گاز می گوید: شلیک نکنید، اینجا منفجر می شود. اما همان لحظه با گلوله به پای مرد همسایه می زنند و بلافاصله هم فاطمه و کاوه را که کنار او ایستاده بودند. فاطمه را به قلبش و کاوه را به شکمش می زنند. و همه اینها در حالی اتفاق می افتد که کوشا از پنجره همه را می دیده است. بعد از تیراندازی چه اتفاقی می افتد؟ همسر و پسرتان و همچنین همسایه تان را کجا می برند؟ بااینکه نزدیک خانه ما درمانگاه بود و آمبولانس هم وجود داشت اما هیچ اقدامی نمی کنند. مردم خود آنها را به درمانگاه بهگر و سپس بیمارستان شهریار می برند. نمی دانم چگونه رفتم تا درمانگاه بهگر… در مسیر شاید حدود ۲۰ بار باتوم خوردم اما عین خیالم نبود.. اصلا نبودم انگار در این دنیا… چگونه می رفتم فقط خدا میداند… به درمانگاه رسیدم و پرسیدم؛ هیچ کس جوابگو نبود. تا پرستاری راهنمایی ام کرد. بعد وسایلی رادر گوشه ای تلنبار شده. دیدم در بین کوه وسایل ساعت مچی همسرم که سال گذشته برای تولدش خریده بودم بود. پرستارگفت برده اند شهریار… رفتم بیمارستان شهریار… همه چیز آشفته بود… رفتم بیمارستان شهریار، سراغ فاطمه و کاوه را گرفتم. پرستاری گفت خانمت فوت کرده اما پسرت زنده است. رفتم بالای سر کاوه، دیدم غرق در خون است. گفتند پزشک ندارند، مسیر ها بسته است و پزشک ها نتوانسته اند به بیمارستان برسند. فاطمه که نزدیک ساعت ۷ گلوله خورده بود، مدتی طولانی بدون پزشک روی تخت افتاده و جان داده بود. دکتر که بعد آمد و دید گفت اگر به او رسیده بودند زنده می ماند. ساعت حدود ده بود که دکتر دهخدا رسید. با سختی و داوطلبانه آمده بود. مسیر بسته بود و تمام طول راه، پشت فرمان و در حالیکه دستش کارت شناسایی و بیرون از پنجره بود، تا بیمارستان آمده بود. خدا خیرش دهد آن شب جان ۶ نفر را نجات داد که یکی هم کاوه بود. کاوه را جراحی کرد. دو ماه تمام به روده اش دستگاه وصل بود و بعد دوباره جراحی شد. ۲۵ سانتی متر از محل روده شکافته شد، آپاندیست اش را هم درآوردند و… اکنون حال کاوه چطور است؟ الان حالش بهتر است و دانشگاه میرود. کاوه مهندس برق است. ورودی سال ۸۳، دانشگاه شریف و در مقطع فوق لیسانس هم رتبه دوم را آورده بود و رشته ام بی ای می خواند. چرا پیکر فاطمه را در بابل به خاک سپردید؟ رفتم جنازه را بگیرم پرسیدند شکایتی داری؟ از ترس اینکه جنازه را تحویل ندهند گفتم نه. از محل، استشهاد جمع کردیم که در تظاهرات نبوده و جلوی در منزلش بوده. بعد تعهد گرفتند که از کسی شکایت نکنم و اینکه مراسم برگزار نکنیم. تعهد را دادم، استشهاد را دادم و فاطمه را آوردند بهشت زهرا و شستند و تحویل دادند. ما هم بردیم به بابل که زادگاهمان است. شبانه بردیم و در تنهایی و غربت به خاک سپردیم. ترسیدیم باز مشکلی پیش بیاید. بعد که به خاک سپردیم، رفتم به مادر فاطمه قضیه را گفتم که قبر دخترت اینجاست. نمیدانید چقدر سخت است. نمیدانید چه دردی است آدم در وطن خودش غریب باشد. فاطمه را ما در نهایت غربت و تنهایی به خاک سپردیم. و بعد شکایت کردید؟ بله شکایت کردم، پرونده در دادسرای نظامی است. اما آخرین جوابی که به ما دادند این بود که شما در شکایتتان گفته اید "نظامی ناشناس" زده است. گفتم بله نظامی بوده اما ناشناس، چون ما اسم او را که نمی دانیم. گفتند پس ناشناس است و از بیت المال دیه بگیرید. اعتراض کردم؛ گفتم سلاح شناسایی شده، شما نوع گلوله را نیز شناسایی کرده اید، چطور نمی توانید شناسایی کنید آن روز چه کسانی در عملیات بودند، چه کسانی شلیک کرده اند و از اسلحه شان شلیک شده، اما هیچ جوابی ندادند. به شما گفته اند گلوله از چه نوعی بوده؟ در گزارش نوشته اند. هم نوع کلت را مشخص کرده اند، هم گلوله را نوشته اند، از نوع نه میلی متری بوده است. گواهی پزشکی قانونی چی؟ آیا در این گواهی اصابت گلوله را نوشته اند؟ بله نوشته اند فوت بر اثر اصابت گلوله. گفتید کوشا شاهد گلوله خوردن مادر و برادرش بود. او در چه وضعیتی است؟ کوشا الان سیزده سال دارد. خدا میداند چی کشیدیم. فاطمه پر کشید. کاوه روی تخت بیمارستان بود و کوشا به شدت از نظر روانی به هم ریخته بود. شب ها مدام از خواب می پرید و فغان میکرد. هوار می کشید گریه میکرد و نمی توانستیم آرامش کنیم. او الان تحت نظر روانپزشک است. احساسش برای مادرش را با شعری بیان کرده با اینکه کم سن است اما شعری که گفته خیلی تاثیر گذار است. سنتور میزند برای مادرش و… هم برای کوشا و هم برای کاوه، نمیدانستم چگونه باید موضوع را بگویم با آن وضعیت وحشتناکی که پشت سر می گذاشتند. از روانشناس کمک گرفتم و گفتم که مادرشان نیست و… خدا سر هیچ کسی نیاورد. آقای میر اسدالهی، این روزها شما چه میکنید؟ گویا بازنشسته شده اید؛ جایی خواندم که اجباری شما را بازنشسته کرده اند صحت دارد؟ اجباری نبود. من ایران خودرو کا رمیکردم و مهر ماه از مدیران ایران خودرو درخواست کردم به دلیل مشکلاتی که دارم و نمی توانم کار کنم با بازنشستگی ام موافقت کنند. خوشبختانه موافقت کردند هرچند که علیرغم وعده هایشان با حداقل حقوق انجام شد و بیمه تکمیلی هم چند ماهیست که قطع شده اما مهم نیست. الان نشسته ام خانه و خانه داری میکنم به دو پسرم می رسم که از درس عقب نیفتند و… [در اینجا صدای کودکی به گوش می رسد] آقای اسدالهی گویا صدای فریاد پسرتان است. بله حرفهای مرا شنیده و به هم ریخته؛ فریاد می زند که تمامش کنم. می گوید بس است اینقدر آن صحنه ها را زنده نکنید برای من و… این بچه همه صحنه را به چشم خود دیده. من چگونه می توانم عمق درد و فاجعه را بیان کنم… به خاطر بچه ها نه فریاد زدم نه گریه کردم تا آنها آرام باشند. اما مگر می شود؟ شب ها با عکس فاطمه سخن میگویم؛ در خلوت خودم گریه می کنم و زار میزنم. زندگی مرا از هم پاشیدند و بعد از چند ماه بعد آقایانی آمدندکه بله این بار این جوری شده و عذر می خواهیم… بعد یک کارت به من دادند به عنوان شهید… همسر من که ۲۶ سال عاشقانه زیستیم با یک کارت عوض شد… همین شد که دیگر کسی را به خانه ام راه نمیدهم؛ هر کسی زنگ زد که میخواهد بیاید گفتم همه زندگی مرا ویران کردید کجا بیایید؟ چرا بیایید؟ متاسفم که ناچار شدید این دردها را بازگویی کنید؛ اگر در پایان سخن خاصی دارید بفرمایید. کلمه درد هم کم است در مقابل این چیزی که ما کشیدیم و می کشیم. صبح برای یک لقمه نان حلال بیرون میروی زنت را می کشند، پسرت را غرق در خون می کنند و پسر دیگرت همه را از پنجره می بیند. آخر این چه رسمی است؟ از استانداری آمده بودند خانه ما. به آنها گفتم شما در روضه هایتان از مظلومیت فاطمه می گویید و بعد فاطمه مرا کشتید… منی که زمان انقلاب عکس و بیانیه های آقای خمینی را پخش می کردم و مبارزه می کردم و حالا این پاداش من است؟ همسر و بچه من که اصلا خیابان هم نبودند گاهی می گویم کاش در تظاهرات بودند و سنگی هم زده بودند، آخر یک لحظه آمده اند جلوی در خانه و این… تمام همسایه ها شاهد بودند همه دیده اند چه اتفاقی ا
با ۸۱ امتیاز و ۵ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


حسین فدائی در تاریخ هشتم تیرماه 88 موفق به دریافت فتوایی از خامنه ای شد که بر اساس آن هر گونه رفتاری با زندانیان از جمله تجاوز به آنها مجاز شد. فدائی از جمله خودباختگان کم مقدار استبداد است که با دریوزگی در پیشگاه دیکتاتور می خواهد راه پیشرفت را برای خود باز کند. امثال افراد بی هویت و بی ریشه ای مثل فدائی هستند که دیکتاتورها همواره از حرص بی پایان آنها برای خوش خدمتی و ارتقاء در نردبان قدرت بهترین بهره را برده و اهداف شوم خود را بر گرده این بردگان خودفروخته محقق نموده اند. او که بهنگام روی کار آمدن جمهوری اسلامی 23 سال بیشتر نداشته برای بالا کشیدن خود از هیچ کاری فروگزار نکرده است. وی در مصاحبه ای با خبرگزاری فارس در بهمن ماه 87 آنچنان چهره دروغگو و رذلی از خود بنمایش گذاشت که اگر حکومت یک حکومت سالم بود بلادرنگ وی را از نمایندگی مجلس خلع نموده و برای رسیدگی به اکاذیبش به دادگاه می فرستاد، ولی حکومت تشکیل شده از امثال همین افراد است و چنین رفتارهایی برایشان غیرعادی نیست.وی در این مصاحبه صدها دروغ سرهم می بافد تا از خود سابقه مبارزاتی دروغینی را جعل نماید و از آن برای بالا رفتن در هرم قدرت سودجویی کند، وی گروههای متعدد مخفی تاسیس کرده «در این فضا برای این كه ثابت كنیم مجاهدین واقعی هنوز در صحنه باقی هستند ما فكر كردیم گروهی به اسم سازمان توحیدی خلق ایران تاسیس كنیم» و قصد داشته در 20 سالگی 100 مکان مهم رژیم شاه را همزمان منفجر کند که رابط آیت الله خمینی بدست و پای وی افتاده و مانع می شود «در سال 54 تصمیم گرفتیم وارد فاز نظامی شویم و در یك روز حدود 100 مكان را منفجر و به آتش بكشیم. قبل از انجام این كار از آقای شاه‌آبادی سؤال كردیم ایشان 3- 2 روز فرصت خواستند بعد جواب آوردند كه حضرت امام راضی نیستند، ما به دنبال علت هم نبودیم، گفتند كه امام موافق نیست ما هم انجام ندادیم».، البته از اینهمه سازمان و گروه هیچ نشانی نمانده زیرا هر بار با یک اسم مستعار اعلامیه می داده اند «ما به اسمهای مختلف مثل ابوذر، مقداد و.... اطلاعیه می دادیم. پای اطلاعیه‏هایی كه چاپ می‏كردیم هر دفعه یك اسم می‏گذاشتیم. این بار كه اطلاعیه به نام گروه توحیدی رضایی بود دستگیر شدیم و عده‌یی تصور كردند كه اسم گروه ما، "رضایی" است»، فعالیتهای زیادی در سر داشته اند که سرانجام منجر به اجرای تئاتری می شود که در آن تئاتر بطور مستقیم به سیاستهای شاه طعنه می زده اند! «در گروه تئاتر ما نمایشنامه‏اش مردم را نسبت به ظلم حاكم تحریك می‌كرد»، بدلیل مجهولی که برای خودش هم روشن نیست بزندان می افتد «یكی از دوستان بدون هماهنگی گروه در سربازی اسلحه ‌یی را از اسلحه خانه می‌دزدد و لو می‌رود و ما فرار كردیم و من در شیراز دستگیر شدم»، با اینکه در شیراز دستگیر شده تنها فردی است که بدون رفتن به زندان ساواک در شیراز و تشکیل پرونده و بازجویی اولیه که روال کار بوده استثنائاً یکراست روانه اوین می شود و همه کاره زندان شده و با آن سن کم همه مبارزین قدیمی را اداره کرده و به آنها خط می داده و با وجود اینکه در زندان بوده از همانجا ترتیب تهیه سلاح برای مبارزین را می داده و علیرغم اینکه آخرین دسته زندانیان سیاسی در 30دی57 از زندان آزاد شدند قهرمانانه و تک و تنها در اوین باقی می ماند تا: «تا روز 22 بهمن 57 كه مردم درب زندان را شكستند ما را آزاد كردند». حوادثی را در زندان بخاطر می آورد که هیچگاه در عالم واقعیت حتی اتفاق هم نیفتاده اند: «در سال57 بود. بحث حقوق بشر كارتر مطرح شده بود و هیأتی از آمریكا بودند كه به سرپرستی وزیر دادگستری آمریكا برای بازدید از زندانها آمده بودند كه از زندان قصر نیز دیدن كردند. در اتاق بزرگی همه جمع شدند مسعود رجوی صحبت كرد و گفت "ما چیزی نمی‌خواهیم مردم ما یك حكومت دموكراتیك مثل حكومت شما می‌خواهند». آمریکا وزیر دادگستری ندارد و هیچ نماینده ای از آمریکا نیز در سال 57 از زندان ایران بازدید نداشته است. وی در مصاحبه اش با خبرگزاری فارس بارها خبرنگار آنها را باعتراض وا می دارد که اوج مچ گیری این خبرنگار از دروغ بافی های فدایی در خصوص خاطره وی از رجوی است: «من كمر درد داشتم، بهداری زندان تصمیم گرفت مرا به بیمارستان 504 ارتش ببرد با ماشینی كه دور تا دور آن بسته بود رفتیم. یك نفر دیگر را دستبند زده و كنار من بود متوجه شدم مسعود رجوی ا‌ست. مجاهدین خلق در زندان تبلیغ می‌كردند كه روحانیون مرتجع هستند دلیلشان این بود كه روحانیون با نگهبانان زندان گفتگو و خوش و بش دارند در حالی كه ما نباید با اینها مراوده و صحبت داشته باشیم! اما در خفا به گونه‌یی دیگر رفتار می‌كردند در ماشین مسعود رجوی با نگهبانان دل می‌داد و قلوه می‌گرفت و یكسره در حال گفتگو بود. با وی داخل ماشین یكسری حرفهای مبارزاتی رد و بدل كردیم و وارد بیمارستان شدیم، قد بنده بلندتر از رجوی بود. چشم بسته روی صندلی نشسته بودیم. مسعود رجوی بلند شد چون دستبندمان مشترك بود من هم مجبور شدم بایستم. بعد متوجه شدم كه چشم او باز بوده كه توانسته اطراف را ببیند، ایستاد و با یك سرهنگ مشغول صحبت شد یادم است كه آن سرهنگ هم قد كوتاهی داشت». خبرگزاری فارس: «چگونه متوجه شدید؟ با چشم بسته چطور او را دیدید؟» اما فدایی كه در پررویی و دریدگی چیزی كم ندارد بلافاصله جواب می دهد: «لباس بلوزم(!) را روی سرم انداخته بودند كه جایی را نبینم چون از نظرقد و اندازه از آن دو نفر بلندتر بودم چون دستبندمان مشترك بود من هم مجبور شدم بایستم و توانستم آنها را ببینم». فدائی با همین روحیه پاچه خواری توانست در سال 58 خود را بعنوان خدمتگزاری شیفته وارد زندان اوین کرده و بعنوان بازجو در بند 209 مشغول بکار شود. وی بعد از مدتی بدلیل تندرویها و شکنجه های وحشیانه و کشتن 2 نفر از زندانیان زیر شکنجه بدون اینکه مجازات شود از شغل بازجویی مرخص و به رشد قارچ گونه خود در حکومت ادامه داد، وی در حال حاضر بر یک امپراتوری مالی شخصی حکومت می کند و وحشت اینکه در صورت بروز تغییراتی در حکومت این ثروت بادآورده از کفش برود حاضر بانجام جنایاتی شد که نام ننگینش را با لعنت و نفرین ابدی در هم آمیخت. تصور کنید که چنین فرد شیفته قدرتی را به مسئولیت شکنجه گاه کهریزک بگمارند، وی برای خودنمایی و چاپلوسی چه وحشیگری هایی که نخواهد کرد. فدایی بعنوان فرمانده اردوگاه کهریزک تلاش کرد تا چنان خوش خدمتی نسبت به ارباب نشان دهد تا بلادرنگ وی را به مقاماتی عالیتر منصوب نمایند. او به همراه طائب گزارشی از زندان کهریزک و اعترافات زندانیان تهیه نموده و به محضر رهبر رفته و از وی کسب تکلیف نمودند که با توجه به قصد اغتشاش گران برای سرنگونی رهبر و برچیدن ولایت فقیه حکم آنها چیست و خامنه ای نیز حکم بر محارب و مرتد بودن این افراد داد تا دست بازجویان از هر حیث باز باشد. یکی از جنبه های این حکم به ارتداد این است که زندانیان عنوان زندانی را از دست داده و عنوان برده پیدا می کنند و احکام بردگان و کنیزان بر آنها جاری می شود. رفتارهایی که حکومت از خود بُروز می دهد بر پایه نحوه تفکر و اعتقاداتی است که دارد. همانگونه که خامنه ای با تکیه بر اینکه رای یک اقلیت صالح و آگاه بر رای اکثریت ناصالح و ناآگاه برتری دارد و بهمین دلیل به خود اختیار می دهد که برای حکومت مصلحت اندیشی کرده و آن فردی که مصلحت حکومت است را از صندوقهای رای بیرون بکشد، در مورد وابسته بودن اغتشاشات به بیگانگان و دشمن و محارب بودن اغتشاشگران نیز بر اساس دیدگاههای خود عمل خواهند کرد. باید دید که نحوه برخورد حکومت با چنین افرادی بر چه اساسی است: «اگر امر دائر شود بین اینكه دشمن شكست خورده را بكشند یا اسیرش كنند، كدام انسانی‌تر است؟ دشمنی كه اسیر شده اگر او را آزاد بگذارند باز همان فتنه را به پا خواهند كرد، اما اگر وی را بكشند ادامه حیات و بازگشت به رویش بسته می‌شود، ولی اگر برده باشد ممكن است تدریجاً در دارالاسلام تربیت شود و به صورت انسان شایسته‌ای درآید. به هر حال مسأله بردگی فی‌الجمله در اسلام پذیرفته شده است و ما از آن دفاع می‌كنیم. (مصباح‌یزدی) حكم بردگی تنها منحصر به حاضران در میدان جنگ یا نظامیان نیست، بلكه كلیه ساكنان دارالحرب اعم از نظامی و غیرنظامی، زن و مرد، كودك و كهنسال مشمول حكم فوق هستند. یك برده، غلام و كنیز ملك مولای خود هستند و مالك شرعاً مجاز است هرگونه صلاح می‌داند در ملك خود تصرف كند. در هیچ‌یك از تصرفات مولی رضایت مملوك شرط نیست. مالكیت مرد نسبت به برده مؤنث در حكم ازدواج با وی است. بنابراین هرگونه استمتاع (بهره برداری) جنسی مرد از كنیزانش جایز است. در این روابط جنسی اولاً رضایت زن مطلقاً لازم نیست، ثانیاً لازم نیست كنیز مسلمان یا از اهل كتاب باشد، حتی اگر كنیز كافر و مشرك هم باشد، این روابط مجاز است. (العروه الوثقی) خامنه ای در حقیقت با دادن این حکم، دست جلادان کهریزک و اوین و سایر شکنجه گاهها را باز گذاشت تا هر کاری دلشان می خواهد با بردگان و کنیزان بکنند که تجاوز به آنها هم جزئی از این حکم بود تا بقول مصباح یزدی «تدریجاً در دارالاسلام تربیت شود و به صورت انسان شایسته‌ای درآیند». تقریباً از دهم تیرماه با استناد به حکم خامنه ای و بکارگیری مزدوران عرب لبنانی و فلسطینی که برای گذراندن دوره های نظامی در ایران هستند سیاه ترین و تلخ ترین و شنیع ترین برگهای تاریخ جمهوری اسلامی ورق خورد و زندانیان بطور گسترده ای مورد تجاوزهای وحشیانه قرار گرفتند. متاسفانه شهید محسن روح الامینی نیز یکی از قربانیان این حکم بود و مقاومت سرسختانه وی در برابر این بی حرمتی به کشته شدن وی انجامید. مدافع سرسخت این روش شکنجه و تحقیر شخصیت شخص طائب فرمانده بسیج است و وی اخیراً بعد از نامه افشاگرانه کروبی به پاسخ گویی برآمده و اظهار نموده که تجاوز به زندانیان فقط از راه شهادت 4 شاهد عادل قابل اثبات است که نشان می دهد این افراد تا چه حد سقوط اخلاقی کرده اند و از اعمال ننگین خود بوحشت افتاده اند. طبق این نظریه طائب اگر روزی دختر وی با سر و وضع آشفته و اندامی مجروح بخانه آمده و برای پدرش تعریف کند که توسط افرادی ربوده و مورد تجاوز قرار گرفته است، اولین سئوال طائب از وی این خواهد بود که آیا در صحنه تجاوز 4 شاهد عادل وجود داشت؟ اگر نتوانی 4 شاهد عادل معرفی کنی 80 ضربه شلاق خواهی خورد! وحشت حکومت از افشای این جنایت شرم آور بحدی بوده که بطور گسترده ای نسبت به آن واکنش نشان داده و همه افراد خودشان را وادار نموده اند که این رخداد شوم را از پایه و اساس تکذیب کنند و همزمان کروبی و افشاگران را تهدید کنند.اظهارات طائب و سایر خائنین نشان می دهد که راه هر گونه پیگیری بسته است. هر فردی که مراجعه نموده و شکایت کند که به وی در زمان بازداشت تجاوز شده شکایتش را بشرطی قبول می کنند که 4 شاهد عادل داشته باشد و در غیر این صورت 80 ضربه شلاق هم خواهد خورد. بیشرمانه تر از این برخورد را هم می توان سراغ داشت؟ مبنای احکام دادگاههای انقلاب و حکام شرع در 99 درصد حکمهایی که صادر می کنند بر اساس «علم قاضی» است که در قانون گنجانده اند، علم قاضی که عقب افتاده ترین قانون و ظالمانه ترین روش قضاوت است به قاضی این اختیار را می دهد که اگر برای وقوع جرمی، خود متهم اقرار نکرد و شاهدی هم وجود نداشت و از طریق دیگری هم نتوانستند آن اتهام را ثابت کنند قاضی بر اساس میل شخصی و توصیه بازجویان (علم قاضی) حکم به محکومیت خواهد داد. هزاران فقره اعدام و زندان و شلاق در این نظام صرفاً بر اساس علم قاضی صادر شده ولی برای احقاق حقوق افرادی که باسارت این ظالمین درآمده اند 4 شاهد آنهم از نوع «عادل» لازم است. همه ایرانیان با هر عقیده و مرامی که دارند باید قربانیان این فاجعه را برادران و خواهران خود دانسته و این اهانت را اهانت به ناموس خود بدانند و این رفتار را بشدت محکوم و جنایت حکومت را در تمام دنیا فریاد زده و خواستار محکومیت آنها و مجازات همه متجاوزین شوند. دیر نیست روزی که فدایی ها و طائب ها در محضر عدالت محاکمه شوند و آنروز اگر از این افراد سئوال شود که آیا باید با شما بر اساس قوانین شرعی و قانون مجازات اسلامی(متعلق به جمهوری اسلامی) رفتار شود پاسخ خواهند داد که خیر، باید ما را بر اساس قوانین بین المللی و حقوق بشر و روال انسانی محاکمه و مجازات کنید. البته من در مقامی نیستم که به این افراد بگویم بر اساس چه قانونی محاکمه و مجازات خواهند شد ولی این وعده را می دهم که دادگاههای آنها علنی و عمومی خوهد بود و این تنها شکنجه ای است که باید تحمل کنند تا در چشمان فرزندان و بستگانشان بگویند از جنایتهای کهریزک و آنچه با فرزندان این ملت روا داشتند.
با ۸۰ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


راز قتل پدرزنی که توسط داماد خود به قتل رسیده بود برملا شد.رازی که ماموران از شنیدن آن بسیار متاثر شدند. به گزارش مطبوعات یکم آذر ماه سال ۷۹، ماموران کلانتری ۲۸ آدران کرج، جسد سوخته شده مردی ناشناس را در کیلومتر ۲۸ جاده چالوس کشف و جهت بررسی صحنه جرم، موضوع را به پلیس آگاهی اطلاع دادند، با حضور ماموران تشخیص هویت و اداره جنایی پلیس آگاهی در محل مورد نظر، بررسی‌های اولیه آغاز و به‌رغم جست‌وجوی کامل منطقه، هیچ‌گونه آثاری از قاتل یا قاتلان به‌دست نیامد. جسد مکشوفه بی‌هویت باقی مانده بود تا اینکه در اجرای طرح‌ریزی عملیاتی، پرونده‌های معوقه قتل، فقدان اجساد مجهول الهویه، پرونده فقدانی «علی – ق» در اولویت رسیدگی قرار گرفت و خانواده وی به پلیس آگاهی احضار شدند، در ابتدا از همسر فقدانی تحقیق انجام شد و پس از اخذ اظهارات وی، دختر فقدانی مورد بازجویی قرار گرفته و سر انجام با بررسی اظهارات به‌دست آمده، تناقضاتی مشاهده شد...
با ۷۹ امتیاز و ۱۳ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


خبرگزاری هرانا – مسئولین زندان رجایی شهر کرج به درخواست وزارت اطلاعات نگهداری بهروز جاوید تهرانی در سلول انفرادی را تا پایان سالگرد 18 تیر ماه و به مدت نامعلومی تمدید کردند. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، بهروز جاوید تهرانی زندانی سیاسی محبوس در بند یک زندان رجایی شهر کرج که از دهم خرداد ماه سالجاری به دلیل نامعلوم به سلول انفرادی منتقل شده است در آستانه سالگرد وقایع کوی دانشگاه تهران در 18 تیر 78 نگهداری این زندانی محکوم در پرونده کوی دانشگاه را در سلول انفرادی به مدت نامعلومی تمدید نمودند. جاوید تهرانی به مدت یک ماه است در سلول های انفرادی بند یک زندان رجایی شهر در وضعیت نامناسب و شرایط محیطی سختی به سر می برد و مسئولین زندان از رسیدن دارو و لوازم بهداشتی به این زندانی جلوگیری میکنند، نامبرده در هفته یکبار حق استحمام و در طی روز نیز یکبار اجازه استفاده از سرویس بهداشتی را دارد.
با ۷۸ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


فجایع روی داده در بازداشتگاه کهریزک به قدری رسوا و مفتضح است که چندی پیش آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، هم از واژه «جنایت‌ها» در توصیف آن استفاده کرد. اما به نظر می‌رسد حتی رهبری هم مایل نباشد همه ابعاد این پرونده گشوده شود. شاید از همین روست که تاکنون چند بار از برکناری یک مقام مسئول ولی نه چندان بانفوذ، توبیخ چند گروهبان رده چندم و یا تشکیل پرونده برای تعدادی از افسران و درجه‌داران ناجا سخن به میان آمده است، اما هیچ صحبتی از عوامل اصلی و چهره‌های پشت پرده این فجایع و جنایات نشده است. تاکنون به درستی نام سردار رادان و حسین فدایی به عنوان عوامل مؤثر دخیل در جنایت‌های کهریزک مطرح بوده است، اما آنچه در ادامه می‌خوانید، یکی از مستندترین گزارش‌های موجود درباره هویت اصلی‌ترین چهره پنهان مرتبط با جنایت‌های کهریزک است که نقشی بی‌بدیل در تبدیل بازداشتگاه کهریزک به یک شکنجه‌گاه داشته است. او کسی نیست جز: مسعود صدر الاسلام.صدها شهروند بازداشت شده در جریان اعتراضات اخیر مردم تهران به کودتای انتخاباتی 22 خرداد، در کمپ کهریزک به صورت روزمره تحت بدرفتاری و شکنجه قرار داشتند. لااقل سه از آنها کشته شده‌اند و دهها نفر نیز مصدوم و مجروح از این بازداشتگاه خارج شده‌اند. کمپ غیرقانونی کهریزک، واقع در شهرسنگ از توابع شهرری استان تهران، که حدود هشت سال قبل در عملیات موسوم به "جزیره" مربوط به پاکسازی منطقه خاک سفید تهران برای اولین بار مورد بهره‌برداری قرار گرفت، با توسعه و ساخت و ساز به محلی برای نگهداری بازداشت‌شدگان طرح موسوم به امنیت اجتماعی تبدیل شد. این کمپ غیرقانونی که روند ساخت و سازها در آن به خصوص از دو سال پیش شدت گرفته است، با شروع اعتراضات اجتماعی گسترده در تهران پس از اعلام نتایج تقلبی انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، به محلی برای نگهداری و شکنجه بازداشت‌شدگان عمدتا جوان و ناشناس تبدیل شد. هزاران نفری که در درگیری‌های خیابانی تابستان 1388 در تهران بازداشت شدند، بسته به ارگان بازداشت کننده، در اماکن مختلفی اعم از بندهای مختلف زندان اوین تا بازداشتگاه‌های بسیج محلات و اماکن دیگر توزیع شدند. یکی از مهمترین اماکن که تعداد قابل توجهی از بازداشت‌شدگان را در خود جای داد، کمپ غیرقانونی کهریزک بود که به دلیل عدم شناخت رسانه‌ها و افکار عمومی، از دیده بانی جامعه پنهان مانده بود و به همین سبب بهترین فضا را برای شکنجه‌گران فراهم کرد تا از این فرصت و فضا برای یکه‌تازی و انتقام‌گیری از جوانان سبزپوش بهره‌گیری کنند. بنابر گزارشات دریافتی از تنی چند از زندانیان این کمپ که اخیراً به زندان قزل حصار منتقل شده اند. در محدوده یک سالن، 8 اتاق، 2 سالن قرنطینه، 4 سوله فلزی، جمعیتی در حدود 920 نفر که دو سوله فلزی آن به خانمهای بازداشت شده تعلق گرفته است، (گنجایش این دوسوله در حدود 200 نفر است) نگهداری می شدند. آن‌طور که شاهدان عینی عنوان می‌کنند، همچون زمان طرح موسوم به ارتقای امنیت اجتماعی، بازداشت شدگان در این مکان در بدو ورود مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند. آنها گفته‌اند: فضای اختصاصی به هر فرد کمتر از یک متر مربع است، تغذیه در هر روز شامل دو وعده جیره می‌شود و سیب زمینی به عنوان غذای اصلی در این مکان توزیع می‌شده است. بر اساس گزارش‌های به دست آمده از تحقیقات میدانی و اظهارات شاهدان، نیروهای پلیس امنیت به صورت منظم و هر روزه تحت عنوان "جیره کتک" با یورش به اتاق‌ها و یا به صف کردن بازداشت شدگان در محوطه محصور به سیم خاردار این مکان، اقدام به ضرب و شتم شهروندان زندانی می‌کنند. در این مکان طی دو سال اخیر دست کم 14 زندانی بر اثر خشونت بی‌حد و حصر نیروهای نظامی یا عدم رسیدگی پزشکی، جان خود را از دست داده‌اند. همچنین گزارش شده است که نیروهای امنیتی مستقر در این مکان، به صورت گروهی به بازجویی و فیلمبرداری از شهروندان محبوس در این مکان می‌پردازند. خبر کشته شدن محسن روح الامینی، فرزند دکتر روح الامینی ریاست انستیتو پاستور ایران و از اعضای شاخص ستاد محسن رضایی در انتخابات دهم، پرده از جنایات انجام گرفته در کمپ کهریزک برداشت تا اینکه به دستور رهبری، این بازداشتگاه به دلیل عدم رعایت اصول اولیه بسته شد؛ هرچند پس از اعلام خبر تعطیلی آن نیز همچنان شایعاتی مبنی بر دایر بودن این بازداشتگاه در افکار عمومی وجود داشت. در فضای محدود خبری، نام‌هایی در خصوص فرماندهان و مسئولان کمپ مذکور مطرح شد. ابتدا از محمدباقر ذوالقدر، جانشین فرمانده کل سپاه و اولین معاون امنیتی انتظامی وزارت کشور در دوران احمدی‌نژاد، به عنوان یکی از افراد مؤثر در جنایات کهریزک نام برده شد. چندی بعد و بر اساس گفته‌های بازداشت‌شدگانی که در کهریزک بودند و آزاد شدند، اسامی شماری از شکنجه‌گران از جمله احمدرضا رادان (جانشین فرمانده نیروی انتظامی)، عامریان (عامری) معاون رادان، کشمیری (از دستیاران رادان)، حقی فرمانده گارد، کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک، سروان زندی معاون اردوگاه کهریزک، سید موسوی که نام او به عنوان قاتل محسن روح الامینی مطرح شده است و سید حسینی، افسر نگهبان زندان کهریزک، مطرح شد. همچنین چندی قبل یک نماینده اصولگرای مجلس در گفت‌وگو با «موج سبز آزادی» از نقشی که بعد از انتخابات به «حسین فدایی» محول شد و او نیز در جایگاه یکی از مسئولان کهریزک نشاند، سخن گفت. اما جدیدترین بررسی‌ها، نشان می دهد که اصلی‌ترین مسئول پشت پرده این بازداشتگاه و بخشی از سرکوب‌های خیابانی، «مسعود صدر الاسلام» معاون اسبق اطلاعات نیروی انتظامی است که از طریق منصوری، مسئول دفترش در اطلاعات ناجا که معاونت بازداشتگاه را بر عهده داشته است، کهریزک را به یک شکنجه‌گاه رسمی تبدیل کرده است. مسعود صدر الاسلام کیست؟ سردار مهندس "طه طاهری" با نام‌های مستعار "مسعود صدرالاسلام" و یا "مسعود صالح " که عده ای از نزدیکانش او را "صدر" صدا می‌زنند، یکی از چهره‌های اصلی تشکیلات اطلاعات موازی در ایران است. وی برادر شهید طالب طاهری است که پس از ورود مجاهدین خلقه به فاز "عملیات مهندسی" در ابتدای دهه 60 توسط اعضای این فرقه ربوده شد وپس از تحمل وحشیانه‌ترین انواع شکنجه‌ها در یکی از خانه‌های تیمی به شهادت رسید. میزان سبعیت و وحشیگری شکنجه‌های اعمال شده بر روی این جوان 18 ساله به حدی بود که انتشار خبر شکنجه و تصویر جنازه او، تاثیر زیادی بر روی افکار عمومی ایران و جهان داشت و باعث منفور شدن منافقین در اذهان مردم شد. برخی از افراد مطلع معتقدند مسعود صدرالاسلام در فعالیت‌های امنیتی و بازجویی‌های خود بیش از هر چیز به گرفتن انتقام برادرش فکر می‌کند. حال مهم نیست که او انتقام جنایت‌های فرقه رجوی را از شهرداران بی‌گناه بگیرد یا جوانان سبزپوشی که تنها جرمشان حمایت از میرحسین موسوی است. طه طاهری از جمله اعضای سپاه پاسداران در ابتدای انقلاب بود که بعدها به نیروی انتظامی پیوست و در آنجا در پست مسئول اطلاعات نیروی انتظامی در زمان ریاست لطفیان و در فاجعه کوی دانشگاه خبرساز شد. چندی بعد، در دولت محمود احمدی‌نژاد، او با حکم محرابیان وزیر صنایع به عنوان مدیر عامل و ریاست هیات مدیره شرکت دخانیات ایران معرفی شد. بعد از مدتی، با بالاگرفتن بحث قاچاق سیگار، صدرالاسلام از این سمت برکنار شد و جالب است که این بار با حکم اسماعیل احمدی مقدم به جانشینی ستاد مبارزه با مواد مخدر منصوب شد. وی در حال حاضر ظاهرا در این پست حضور دارد، و البته هنوز شایعاتی مبنی بر دست داشتن وی در قاچاق سیگار خارجی و روابط او با شرکت فیلیپ موریس، نماینده سیگار مارلبرو، بر سر زبان‌ها هست. صدرالاسلام در اوایل دهه 60 از بازجویان بند 209 زندان اوین – که در آن روزها در اختیار اطلاعات سپاه پاسداران بود – بوده است. شاید بسیاری از زندانیان آن روزگار، جوان لاغر اندامی را که با نامهای مستعار مسعود، صالح و یا مسعود صالح معرفی می‌شد، به یاد داشته باشند که در بازجویی‌ها خشونت بسیاری به کار می‌برد. دریا هنرمند از زندانیانی است که آن روزها را به خاطر می‌آورد و در خاطرات خود از وی نام برده است. (1) نام مسعود صدر الاسلام بار دیگر در پرونده شهرداران بر سر زبان‌ها افتاد. در روزهای پس از دوم خرداد، محمد رضا نقدی با همکاری وی،که یکی از نیروهای امنیتی مورد اعتماد مقامات عالی‌رتبه کشور محسوب می‌شد، برخورد با غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران و شهرداران مناطق را به عنوان حامیان انتخاباتی خاتمی در دستور کار خود قرار دادند. کلیه معاونان شهرداری تهران و شهرداران مناطق با حکم محسنی اژه‌ای، رئیس وقت مجتمع قضایی کارکنان دولت، توسط حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در محل کار خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند که بعدها مشخص شد بازداشتگاه غیرقانونی وصال نام دارد. چند روز بعد هم غلامحسین کرباسچی، شهردار وقت تهران، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. (2) پس از آن اما پرونده‌ای در قوه قضاییه طرح شد که حاکی از شکنجه و فشار بیش از حد بر شهرداران بازداشتی بود و مسعود صدرالاسلام و محمدرضا نقدی از سرشناس‌ترین متهمان این پرونده بودند. بالاخره دادگاه‌ها و بازداشت‌ها پایان گرفت و متهمان با فشار مطبوعات و فراکسیون کارگزاران در مجلس و پیگیری افکار عمومی، ضمن اقامه دعوا در دادسرای نظامی تهران، بالاخره توانستند محمدرضا نقدی را با توجه به فاحش بودن تخلفاتش در صدور احکام بی‌مورد بازداشت‌های موقت ، شکنجه و بازجویی‌های خلاف قانون، به سه ماه حبس محکوم کنند؛ که البته این حکم، به‌رغم قطعی شدنش، هرگز به اجرا در نیامد و در کمال ناباوری، چندی بعد محمدرضا نقدی با حکم آیت‌الله خامنه ای به عنوان «مشاور ارشد نظامی رهبر و فرمانده پشتیبانی ستاد فرماندهی کل قوا» منصوب شد. در این میان گویا پرونده دیگری هم برای این دو دوست و همکار همیشگی تشکیل می‌شود که موضوع آن مظنونیت به مشارکت در قتل قاضی ( بازپرس ) اولیه پرونده کرباسچی است، که به طور مشکوکی ناگهان سکته کرده بود. گفته می‌شود که محمدرضا نقدی بر سر صدور احکام سفید امضای بازداشت و بازرسی از منازل و محل کار افراد و همچنین چگونگی حسابرسی با وی اختلاف داشته است که به همین منظور و برای حل اختلافات جلسه‌ای در منزل «محسنی اژه‌ای» با حضور او و محمدرضا نقدی و مسعود صدرالاسلام برگزار می‌شود و با صرف شام خاتمه می‌یابد، فردای آن روز وی دچار مسمومیت شدید می‌شود و به علت کاملا آشکاری ( آمپول هوا ) دچار ایست قلبی می‌شود و فوت می‌کند. به دنبال فوت ایشان، کمیسیون امنیتی شورای عالی امنیت ملی با وجود اذعان به مشکوک بودن فوت قاضی، به دلیل دخیل بودن افرادی چون علی رازینی (ریاست وقت دادگستری استان تهران)، محسنی اژه‌ای (ریاست وقت مجتمع قضایی کارکنان

__._,_.___
Recent Activity:
This is a non-political list.
MARKETPLACE

Stay on top of your group activity without leaving the page you're on - Get the Yahoo! Toolbar now.


Get great advice about dogs and cats. Visit the Dog & Cat Answers Center.


Hobbies & Activities Zone: Find others who share your passions! Explore new interests.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ