بازخواني جنبش توده اي جاری و چشم اندازهاي آتي ميثم مردوخ مقدمه جنبش تودهایی جاری و تحولاتی که در چند ماه اخیر به قوع پیوست بار دیگر جامعه ایران را در سطح سراسری و توده ای تری وارد عرصه جدیدی از مبارزات سیاسی و اجتماعی کرده است. خيزش توده اي اخير بعد از کودتای انتخاباتي دهمين دوره رياست جمهوري رژیم اسلامی سرمایه، با خشم فروخورده در طول سه دهۀ استبداد، فقر و فلاكت و نابرابري، وارد ميدان رودرويي با دیکتاتوری و استبداد حاکم شد و چنان لرزه بر پیگیر این سیستم انداخت که شانس بازگشت رژیم به موقعیت قبل از 22 خرداد 88 را غیر ممکن و از اذهان دور ساخت. تحولات اخیر توازن قوای مابین حاکمیت و توده ها را به شدت تغییر داده و علیرغم سرکوب شدید و درنده خویی رژیم، موقعیت و سطح مبارزات اجتماعی و سیاسی را چندین گام به جلو سوق داد. این موضوع اقتدار و هیمنه رژیم را دچار تزلزل كرد وشکاف عمیقی را در دستگاه قدرت حاکمه به وجود آورد. مبارزات و اعتراضات تودهها ریشه در یک پروسه متداوم و افت و خیزهای طولانی مدتی دارد که مسیر پر از سنگلاخی را طی نموده و به این نقطه رسیده است. از این رو نوشته حاضر تلاش دارد تا به اختصار به بازخواني رويدادها، ریشه یابی خيزش مردمي، نيروهاي دخيل در آن و افق و چشم اندازهاي پيش روي اين جنبش بپردازد. سپاه پاسداران و اصلاح طلبان درون حاکمیت بدوا لازم است که تاملی بر وضعیت عمومی حاکمیت رژیم اسلامی داشته باشیم تا حقایق را آنچنان که در جریان است، به وضوح دریابیم. بطور واقعی وجه مشترک همه جناحهای درون رژیم از سپاه پاسداران گرفته تا اصول گرایان و اصلاح طلبان و ... درک وجود بحرانی بودن و احساس موقعیت نامعلومی است که رژیم اسلامی در آن قرار گرفته است. به این اعتبار بحرانی بودن رژیم که قدمت دارد همه جناح هایش را سراسیمه کرده و آنها را به چاره یابی واداشته است. آنها چنین پیش بینی کرده بودند که اگر وضع به همین روال پیش برود نتیجتاً کنترل اوضاع از دستشان خارج خواهد شد و کلیت این نظام با خطر جدی مواجه خواهد شد. در متن این اوضاع بود که انتخابات به رقابت مابین جناحهای رژیم تبدیل شد تا فرصتی باشد که هر کدام از جناحها برای کنترل قدرت اجرایی دستگاه دولتی و برای به اجرا در آوردن نقشه های رویای خود در حل بحران بخت آزمایی کنند. جناح اصلاح طلبان حکومت که خطر بحران نظام را به وضوح دریافته بودند، به خاطر احساس وظیفه و نیز تعهد در قبال سرنوشت این رژیم، در مقابل سیاست های سپاه پاسداران قد علم کردند و پرچم دار حفظ نظام شدند. آنها می خواهند که ضمن کوتاه کردن دست سپاه پاسداران از سیاست و اقتصاد، به حاکمیت خونین دوران خمینی برگردند. سپاه پاسداران نیز به عنوان قویترین بخش حاکمیت در امور اقتصادی ایران به شدت دخالت کرده و حال خود یکی از بزرگترین کارفرماهای ایران است. در هر حال رژیم اسلامی نمیتواند بورژوازی را به متعارف بودن خود قانع کند. تائید تقلب در انتخابات از طرف بخش اعظم بورژوازی به منزله حذف سپاه پاسداران از اقتصاد و سیاستگذاری است، از دیگر سو سپاه پاسداران نیز با خشونت جنون وار برای راندن نمایندگان آنها از ارگان های حاکمیت آستین بالا زده است. کارناوال انتخاباتی دور دهم ریاست جمهوری در شرایطی صورت گرفت که سپاه پاسداران به عنوان جناح نظامی رژیم اسلامی، بر سر دوراهیای قرار گرفته بود که نه تنها راه برگشتی نداشت بلکه قدم در راهی گذاشت که تداوم موجودیتش به ریسک بزرگی گره خورد به همین دلیل با تمام قوا و با مهندسی کردن پروسه انتخاباتی، برای به فرجام رساندن آن، نقشه ها کشیده بود و برای این مهم این دوره از حیات رژیم از اهمیت به سزایی برخودار بود. اهمیت آن برای رژیم از این لحاظ حائز اهمیت بود که به اندازه بیش از 30 سال حاکمیت سرکوبگرانه، همچنان با بحران زدگی عمیق اقتصادی و سیاسی تا به کنون خود را کش آورده بود، اکنون دیگر زمانش رسیده بوده تا چاره ای برای خلاصی از بحران بی پایان را در سر بپرورانند. انتخاباتی که چنین به نظر می رسید که جناح های اصلی درون حکومتی امکان رقابت بر سر سهم خواهی و شرکت در دستگاه دولتی را پیدا کرده اند تا هر کدام به سهم خود وفاداری و راه حل مناسب جهت حفظ نظامی که هر کدام از کارگزاران آن بودند، بر دیگری تفوق یابند و اهداف کلان اقتصادی و سیاسی داخلی و بین المللی را دنبال کنند. اما بنابه موقعیتی که کلیت این رژیم در آن به سر می برد نه تنها چنین رقم نخورد بلکه نهایتا به جدالی آشتی ناپذیر میان دو جناح نظامی سپاه و اصلاح طلبان بدل گردید؛ الیگارشی مالی- نظامی -سپاه پاسداران- که در طول سالیان مدیدی خود را با تمام قوا و سازمان یافته برای جنگ نهایی آماده کرده بود، تا با کودتایی اعلام نشده قدم در راه حذف جناح مقابل، برای تصفیه حاکمیت و یک دست کردن قدرت خود نهاد و بدین ترتیب جناح اصلاح طلب حکومتی در پرتگاهی قرار گرفت که شانس بازگشت به دستگاههای اجرایی دولت، در کنار وجود اقتدار نظامی و سازمان یافته سپاه به حد صفر رسیده بود. اقدامی که سپاه پاسداران انجام داد به عینه قابل پیش بینی بود از این جهت که؛ دستگاه دولتی رژیم در یک دوره برآمد توده ای و انقلابی و در فقدان یک آلترناتیو سوسیالسیتی در پرتو قیام تودۀ کارگران و اکثریت مردم زحمکش در سال57 بر سرکار آمد و مشروعیت و مقبولیت خود را نه از توده ها بلکه با کمک دولتهای غربی و سرکوب و به خون کشیدن هزاران فعال و زندانی سیاسی و اجتماعی در سیاه چالهای مخوف اقدام به تثبیت و تحمیل خود کرد. بحران و ورشکستگی اقتصادی که عمق وخامت خود را در بدو سر کار آمدن و در طول دوران حیات این رژیم چنان با آن عجین و نهادینه شده بود که با راهکارهای اقتصادی متفاوت و رنگارنگ از سوی گرایشات و جناحهایی درخودِ رژیم، در چندین دوره بخت آزمایی ناکام ماندند. پیامدهای این بحران عمیق اقتصادی و به بن بست رسیدن رژیم در حل آن در واقع بحران سیاسی را تشدید و اعتراضات و خشم فروخوردۀ مردم که هر آینه سر باز کند و امکان بروز داشته باشد غیر قابل کنترل و پیش بينی بود، کوه یخی خواهد شد که هم کنون نوک تیز آن سر بر آورده بود. از همین روست که اتخاذ استراتژی حل این بحران، پایان دادن به جناح بندی وتصفیه های درون حکومتی در دستورکار عاجل جناح سپاه پاسداران قرار گرفت. کودتای انتخاباتی و بیرون کشیدن دوباره احمدی نژاد که مطلوب دستگاه سپاه پاسداران است با اهداف و اولویت های استراتژیک جمهوری اسلامی در این دوره از حیات سیاسی و اقتصادی بحران زای ایران بیشتر خوانائی دارد. دستگاه دولتی حاکم بر ایران جهت حفظ نظم موجود، پایان دادن و یا تخفیف این بحران و ورشکستگی اقتصادی و ممانعت از تداوم بحران سیاسی را در اولویت استراتژیک خود قرار داده است. رژیم از یک طرف می خواهد از مسیر رفع موانع سر راه ادغام هر چه بیشتر سرمایه داری ایران در بازار جهانی و تولید و تامین سودآوری مطابق استاندارهای بازار جهانی، بار دیگر مطلوبیت خود را برای سرمایه داری ایران به اثبات برساند و از طرف دیگر با تثبیت الیگارشی مالی و نظامی سپاه پاسداران در دستگاه دولتی، لازم بود از یک سو جناح اصلاح طلب را برای همیشه از قدرت حاکمه تصفیه و از سوی دیگر با اعمال تشدید خشونت و سرکوبگری های بیشتر در تقابل با جنبش های اجتماعی و اعتراضی جاری در صحنه سیاسی، یعنی اعلان جنگ با توده های مردم ستم کِش، و از این راه ممانعت از حاد شدن بحران سیاسی و اقتصادی پروژه حل این بحران را به سرانجام برسانند واز همین روست که راهی جز دست زدن به کودتایی نیم خیز و پایان دادن به جناح بندیهای درونی نداشت. جناح اصلاح طلب رانده شده از قدرت بهت زده و بی محابا در پی یافتن چاره ای برای عقب نشاندن قدرت نظامی و سازمان یافته سپاه پاسداران بودند، از آنجا که در برابر دستگاه مقتدر نظامی سپاه عاجز مانده بودند، از این رو تنها با پناه بردن به توده های میلیونی مردم، از حذف تمام وکمال خود در قدرت حاکمه جلوگیری کنند. کمپینی عملی و هدفمند که از سوی خود رژیم، جریانات اصلاح طلب و لیبرال در داخل و خارج، با راه انداختن مناظره های تلویزیونی، در اختیار داشتن مطبوعات و رسانه های داخلی و میدیاهای دولتهای غربی (( BBC-VOA بخشی از مردم متاثر از این عوام فریبی ها به پایه صندوق های رای رفتند. این کمپین علیرغم اقدام فریبنده و فرصت طلبانه، عملا فضایی را ایجاد کرده بود که مردم در برابر هیمنه فروریخته رژیم احساس قدرت کنند و در اولین روز بعد از کودتای انتخاباتی قدرت نیروی خود را در شکل میلیونی احساس میکردند. و این مهم عزم توده ها را به شکلی وسیع برای کسب خواستهای خود جزم کرد. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، خیزش توده ای اخیر ریشه تاریخی و پر از فراز ونشیبی را پشت سر گذاشته است. توده هایی که در سال 57 علیه استبداد و نابرابری دیکتاتوری شاه قیام کرده بودند و با جانفشانی و انقلابی گری در پی کسب آزادی و زندگی مرفه و بدور از فقر و نابرابری بودند، اما با مصادره و سرکوب انقلاب 57 توسط رژیم اسلامی، آرزو و آرمان مبارزاتی شان به خاک و خون کشیده شد. کشتار و قتل عام هزاران فعال سیاسی و مخصوصا کمونیست ها در سال 67، بحران اقتصادی و فقر ناشی از آن، فقدان آزادیهای سیاسی و اجتماعی، تودۀ مردم را در تنگنا و فرودستی و ستم کشی مضاعفی قرار داد. اکثریت تودههای مردم این شرایط سخت و دشوار را با تنگ دستی و فقر و ناعدالتی و سرکوب، خفقان و کشتار طی کردند. از سیاست های تعدیل اقتصادی دوران رفسنجانی گرفته تا اصلاحات خاتمی و به دنبال آن مهرورزی احمدی نژاد نه تنها بار دشوار معیشتی، سخت و طاقت فرسا از دوش مردم کاسته نشد، بلکه شدت و عمق یافته بود. این وضعیتِ اسفبار و فقر روز افزون منجر به اعتراضات اجتماعی شده بود و به شکل های گوناگونی خود را نشان می داد و بروز میکرد. سران سبزها و خواست و مطالبات مردم معترض باید اذعان داشت که تحولات پس از انتخابات ریاست جمهوری رژیم، نتیجه تداوم روند مبارزات مردمی بود که در سه دهه گذشته خشم و نفرت خود را از رژیم اسلامی ذخیره کرده بودند. سران سبزها تلاش می کردند که با استفاده از قدرت میلیونی مردم معترض، انتخابات آزاد را برای خودی های رژیم اسلامی تحمیل کنند. به این اعتبار تقاضا برای راهپیمائی به شیوه مسالمت آمیز فقط اعمال فشار بر حاکمیت برای به رسمیت شناختن خواست های خود بود. اما توده مردم از این فرصت به عنوان مقدمه اعتراضات خود استفاده کرده و خواست و مطالبات خود را به شکل دیگری مطرح کردند. شعار مرگ بر دیکتاتور و ... نقطه تمایز خواست و مطالبات مردم با خواست و مطالبات سران سبزها بود چرا که شعار مردم کلیت نظام اسلامی را نشانه گرفت. اگرچه جریانات اصلاح طلب و لیبرال تمام تلاش خود را به کار بستند تا کنترل این جنبش برای مقاصد سیاسی جهت استفاده در بند و بست های خود با سپاه پاسداران به كار گيرند، اما این جنبش بی درنگ و قاطعانه با پس زدن شعارهای ناکارامد و بی دستاورد اصلاح طلبان پیشی گرفت و شعارهای رادیکالتری را پرچم داری می کردند.یعنی در هر گام پیشروی، این جنبش پالایش می یافت و بخش راست و هواداران اصلاح طلب را دفع کرد، چرا که مطالبات توده وسیع موجود در جنبش توده ای ریشه در اعماق جامعه ای مالامال از رنج و گرسنگی و فقدان هر گونه آزادی دارد و بی کفایتی و سترون اصلاح طلبان در پیگیری و محقق کردن خواست مردم کافی و جوابگو، نبوده و نیست و آن بخش از مردم که در تحقق خواست و مطالبات خود شکل اعتراض را ادامه می دادند گرایش رادیکال و آزادی خواهانه جنبش جاري بودند، که نمایندگی خواست و مطالبات اکثریت توده ها را می کردند. برخلاف یاوه گویی های جریانات راست و ارتجاعی در داخل و خارج، حقيقتاً میتوان روند سریع و فراروی از باتلاق و دعوای خانوادگی جناح های رژیم را به خوبی تحلیل و مشاهده نمود و این واقعیت را نه اذعان سوسیالیست ها، بلکه عملکرد فریبندۀ تن فرسوده و ناکارامد اصلاح طلبی و لیبرال های معلوم الحال واین دوستان دروغین مردم از یک سو و اقدام به کشتار وحشیانه و شبه فاشیستی و به راه انداختن ماشین عریض و طویل سرکوب علیه این مردم به جان آمده از دگر سو، دال بر این واقعیت بود که ریشه این خیزش توده ای نه کودتای انتخاباتی و پلاتفرم سترون اصلاح طلبان، بلکه اعتراض به نتایج انتخابات تنها و تنها بهانه ای بود تا توده های سرکوب شده و معترض این فرصت را غنیمت شمردند تا پتانسیل نهفته و فریاد حق طلبانه خود را یک صدا به فریاد در آورند و حکومتی را به چالش بکشند که جز فقر و فلاکت و سلب تمام آزادی های سیاسی و اجتماعی و... چیزی دیگری را برایشان در چنته نداشت. در واقع با فراروی از مطالبات تنگ و محصور جناح رانده شده از قدرت و به چالش کشیدن کلیت نظام اسلامی، همه جناح های رژیم هراسناک و مبهوت هر کدام به چاره اندیشیدند. سپاه پاسداران که قدم اول خود را با تقلب انتخاباتی و حذف جناح مخالف برداشته بود، اینک برای تثبیت هر چه بیشتر و به سرانجام رساندن نقشه خود، به شیوه گسترده به سرکوب همه جانبه و وسیع اعتراضات روی آورده است. رژیم، دستگاه سرکوبگر خود را به وحشیانه ترین شکل ممکن به کار انداخته و به کشتار سازمان یافته مردم بی سلاح و دست خالی در خیابان ها، مبادرت ورزیده و حکومت نظامی را برقرار نموده است. حضور بی واسطه مردم در خیابان ها، خود گویاترین شکل افشای ضعف نظام و فریاد بلند عدم مشروعیت آن در چشم یکایکِ مردم از اقشار و طبقات مختلف است که حاکمیت توان بسیج و تطمیع آنها را ندارد. از این روست که رژیم نیز سیلی از اعدام زندانیان سیاسی را به راه انداخت و سگ های شکاری خود را رها می کند تا به دانشگاهها بتازند، و دانشجویان را که جز مُشت گره شده و قلم، سلاحی در دست ندارند، به خون بکشند؛ چرا که خوب می دانند که دانشگاه، سنگر مقاومت است و دانشجو، میلیتانت مبارزات توده ای مردم و در صف اول نفی استبداد و ستم کشی، و نبرد برای آزادی و برابری است. تلاش نافرجام اصلاح طلبان برای سوار شدن بر موج جوشان حرکت توده ای نیز، دیری نیافت که از کنترل آنها خارج شده و به خطری جدی برای این رژیم (که آنها برای نجاتش به پا خواسته بودند) تبدیل شد. این واقعیت آنها را در تناقضی عمیق فرو برده بود؛ از این رو که آنها به قصد نجات رژیم ورود به دستگاه اجرایی دولت را در پیش گرفته بودند، اما ناکام ماندن رویاهایشان در برابر جناح سپاه پاسدران، به موج عظیم توده ها پناه برده بودند و اینک تنها نیروی نجات بخش شان کلیت آنها را نشانه گرفته است و دقیقا مبنی بر چنین شرایطی بود که تن به تسلیم طلبی را بر ادامه مخالفت با دولت کودتا را ترجیح دادند. تسلیم طلبی آنها در برابر پیشروی زودهنگام و سریع این جنبش از احساس خطر کردن موجودیت نظام حاکم ناشی می شد، چرا که بند ناف این جناح از رژیم به موجودیت و حفظ جمهوری اسلامی گره خورده است. نیز از همین رو تمام تلاش خود را معطوف به کنترل و در آخر به شکست کشاندن مبارزه مردم كردند و این جدال مرگ و زندگی هر دوی این جناحها در برابر توده میلیونی مردم بود. صدور بیانیه های متنوع و هدفمند از سوی موسوی و کروبی و اظهارات ديگر سران سبز و حاميانشان، مواضع عینی که در پس عبارت پردازی های آنها قابل مشاهده بود، بی کفایتی عیان آنان را روشن تر می کرد. همانطور که در ماهیت طبقاتی و رسالت آنها پیدا بود، میر حسین موسوی از رهبران جنبش سبز با انتشار بیانیۀ هفدهم خود، عملا مرعوب شدن در برابر رادیکالیزم جنبش توده ای و تسلیم طلبی در برابر جناح کودتا را رسما اعلام نمود، که البته وی آن را چاره جویی برای بحران و آرام کردن اوضاع کشور نامید، که البته دقیقا همین سیاست را دنبال می کردند. موسوی که به دنبال کودتای جناح مقابل، عدم مشروعیت دولت احمدی نژاد را مدام بر طبل آن می کوبید و شعار ابطال انتخابات را با تمام وجوه سر می کشید، اکنون نه تنها برای نجات خود و این نظام بر به رسمیت شناختن ریاست جمهوری احمدی نژاد تاکید می کند، بلکه بار دیگر و در تداوم تاریخ بی شکوه خود بر اصل نظام جمهوری اسلامی (نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر) مهر تائید می گذارد و الگوی دوران اقتدار خمینی را پرچم داری می کند. اگر چه فشار دستگاه سرکوب جناح حاکم در تسلیم طلبی موسوی بی تاثیر نبود، اما آنچه در عالم واقع موسوی را به تسلیم کشاند روند رادیکالیزه شدن جنبش اعتراضی مردم بود. زمانی که شعار »مرگ بر دیکتاتور «و شعارهایی که رهبران موج سبز آن را ساختار شکنانه می نامند، در ابعاد توده ای بر سر زبان مردم آزادی خواه افتاد، موسوی و اصلاح طلبان حکومتی نمی توانستند بیش از این خود را به اعتراضات توده ای مردم آویزان کنند. در همین منوال مهدی کروبی از دیگر سران جنبش سبز به خبر گزاری فارس گفته بود که ریاست جمهوری احمدی نژاد را به رسمیت می شناسد، زیرا مقام او توسط رهبری تنفیذ شده است. این امر ادامه روند تسلیم طلبی کلیت اصلاح طلبان حکومتی بود که قبلا موسوی اعلام کرده بود و کروبی با شفافیت بیشتری این تسلیم طلبی، که همانا راهکارهای خروج از بحران می نامد را اعلام کرد. ناکارامدی و تسلیم طلبی اصلاح طلبان بیش از هر زمان بی پایه بودن استراتژی سیاسی اصلاح طلبان و اپوزیسیون لیبرال مدافع آنان را نیز عیان ساخت. تسلیم طلبی موسوی و کروبی و موضع شکست طلبانه آنها بار دیگر نشان داد که استراتژی سیاسی اصلاح طلبان و لیبرال های ایران برای رسیدن به قدرت تا چه اندازه بر اساس توهم بنا شده است. موضع تسلیم طلبانه موسوی و کروبی نه تنها ضعف و زبونی اصلاح طلبان حکومتی را بنمایش گذاشت بلکه بار دیگر بی پایگی و پوچی استراتژی سیاسی بورژوازی ایران را بر ملا ساخت. لیبرال ها به دلیل ماهیت طبقاتی و اهدافی که دارند صلاحیت و توانائی رهبری اعتراضات توده ای مردم را ندارند. جنبش توده اي و چشم اندازه ها جنبشی که هم اکنون جاریست، اگرچه از وسعت و تراکم آن کاسته شده است اما نه تنها مرعوب سرکوب و کشتار وحشانه نیروهای امنیتی رژیم نشده است بلکه ظرفیت توده ای تر شدن در ابعاد سراسری و رادیکال تری را در خود نهفته دارد. اعتراض توده ای جاری و جنبش هاي اجتماعي اکنون بر سر دوراهی متضاد و بر انتخاب دو استراتژی سیاسی متعلق به دو طبقه اصلی جامعه، کارگران و سرمایه داران – سوسیالیسم و لیبرالیسم قرار گرفته اند. سرنوشت آتی و چشم اندازهای پیش روی این جنبش به این بستگی دارد که کدام یک از جریانات سیاسی متعلق به دو استراتژی متضاد توان به دست آوردن رهبری آن را خواهند داشت. واین همان مساله گرهی و سرنوشت سازی است که کلیت جامعه ایران را در برابر خود قرار داده است. جنبش توده ای جاری اکنون بی سر و بدون رهبری و خودجوش در حال حرکت است. جنبشی که نه متعلق به طبقه ای صرف، بلکه جنبشی فراگیر از کلیت جامعه است و طبیعتاً بنا بر منافعی که هر کدام از طبقات واقشار مختلف جامعه دارند، خواست و مطالبات مشخص خود را پیگیری و پرچم داری می کنند. اما در جامعه ای اختناق زده و عاری از هر نوع آزادی و رفاه اجتماعی طبعیتا خواست آزادی و نفی استبداد و دیکتاتوری شعاری همه گیر و فرا طبقاتی است. مهم تر از آن تفسیری که در پس هر کدام از این شعارها نهفته است بازتاب منافع طبقۀ خاص و مشخص از جامعه است. واضح است که در جامعه ایران و در شرایط کنونی، آزادی برای طبقه سرمایه دار و آن بخش از رهبران بورژوازی که در جنبش اعتراضی نقشی داشته اند، نه طرح و به اجرا در آوردن این شعار برای عموم مردم، بلکه اساسا تنها سهم خواهی از قدرت و تضمین منافع سود محور و تشدید استثمار مضاعف طبقه کارگر و حفظ سیستم سرمایداری طبق میل آن بخش از سرمایه دارها که اکنون از قدرت رانده شده اند، می باشد. و نفی دیکتاتوری برای آنها عقب نشاندن جناح نظامی سپاه پاسداران که الیگارشی مالی-نظامی بر اقتصاد و دستگاه اجرایی کشور را قبضه کرده است، خواهد بود. جریانات راست و بورژوایی (اصلاح طلب و لیبرال و سوسیال دمکراتها و ...) که نمایندگی طبقه سرمایه دار را عهده دار هستند، طبق سیاست همیشگی خود از هر کوششی برای کنترل و سترون سازی اعتراضات توده ای و عقیم ساختن جنبشهای رادیکال اجتماعی کوتاهی نخواهند کرد. ادامه پروژه نجات رژیم سرمایه داری از بحران اقتصادی و سیاسی، که البته اکنون حاد شدن بحران سیاسی و حل آن چیزی گریز ناپذیر توسط تمام جناحهاست، در اولویت استراتژیک اصلاح طلبان حکومتی قرار گرفته است. در این رابطه دیدیم که چطور در آستانه 22 بهمن رهبران اصلاح طلبان مواضع خود را دوباره نسبت به جناح کودتای رژیم تندتر کرده است، آنچه این مرعوب شدگانِ رادیکالیزم توده ها را به چنین امری واداشته است دقیقا از سر فرصت طلبی و در جهت کنترل جنبش خودبخودی و فاقد رهبریِ، جاری است. آنها از آنجا که امکان ورود به راس قدرت حاکمه و نجات رژیم سرمایه داری از این طریق را از دست دادند، اینک این سیاست را از طریق سوار شدن بر موج اعتراضات مردمی و خاموش کردن آن را در گام بعدی خود دنبال میکنند. خواست آزادی و نفی استبداد و دیکتاتوری که خواست آحاد توده های زحمتکش مردم است، دیدیم که چطور منادیان دروغین آزادی و نفی دیکتاتور به پابوسی اصل دیکتاتوری افتادند و چطور بانگ بازگشت به اقتدار را فریاد می کِشند و از اینکه از سنتهای امام پیروی نمی کنند، خود دیکتاتوری را سرزنش می کنند. بازگشتی غیر قابل تصور و باور نکردنی به دورانی که دیدیم چگونه بانگ آزادی و برابری را به دار می آویختند و نطفۀ هر اعتراضی را با تمام قوا از بیخ خفه میکردند. البته این که سیاست اصلاح طلبان چقدر امکان تفوق و به فرجام رسیدن را خواهد داشت، دقیقا به این بستگی دارد که فعالین کارگری و سوسیالیستی چه نقشی را در اعتراضات توده ای ایفا خواهند کرد و خنثی کردن سیاست فرصت طلبانه و فریبندۀ آنها را تا چه حدی می توانند به پیش ببرند واین جاست که وظایف فعالین سوسیالیست در جنبش های اجتماعی را به طور مضاعف سنگین و دشوار کرده است. لذا این امر فعالین سوسیالیست است که ضمن حضور در اعتراضات جاری، نسبت به منحرف شدن احتمالی مبارزات مردمی توسط اصلاح طلبان و فرصت طلبان، هشدار دهند، و در جنبش های اجتماعی مختلف و به ویژه جنبش طبقه کارگر، در راستای متشکل شدن این مبارزات تلاش عاجل به عمل آورده و در جهت ارتقاء و اعتلای سطح اعتراضات مردمی معطوف به مطالبات دموکراتیک و هرچه طبقاتی تر شدن خواست ها و شعارها بکوشند. حضور وسیع و شجاعانه زنان و جوانان در صف مقدم اعتراضات توده ای نشان داد که این جنبشها با رسالت سیاسی و مبارزاتی ملیتانت خود، یک پایۀ اصلی در هر تغییر و تحول سیاسی در جامعه هستند. از این رو فعالین سوسیالیست جنبش دانشجویی و زنان تنها با حضور فعالانه در جنبش جاری است که با هر گام این جنبش پیوند ناگسستنی و اجتناب ناپذیر برقرار کنند و اثبات کنند که پیگیرترین و کارامد ترین جریانی هستند که با راهکارهای عملی خود در مقابل با گرایشات راست و ارتجاعی پیشروی این جنبش را تضمین خواهند کرد. نیز از همین رو تثبیت موقعیت گرایش سوسیالیستی در جنبش دانشجویی و زنان و تامین هژمونی آنها بر این جنبش، در گرو حضور اکتیو در هر گام این جنبش، تلاش بی وقفه برای ایجاد تشکلهای توده ای و رادیکال و تقابل دائمی در ابعاد عملی و نظری با استراتژی لیبرالی بورژوازی و اصلاح طلبان حکومتی و اثبات کارایی بیشتر و برتری راه حل های سوسیالیستی است. گرایش سوسیالیستی در جنبش زنان و دانشجویی باید بیش از همیشه ماهیت سیاسی - طبقاتی جریانات بورژوائی اصلاح طلبان را برای توده های موجود در جنبش عیان و روشن سازند. بنابر این با تاکید بر استراتژی سوسیالیستی در جنبش دانشجویی و زنان و ضرورت پیوند و اتحاد آنها با جنبش کارگری تاکید ورزند. جنبش توده ای جاری اگرچه با پس زدن و فراروی از سیاستهای اصلاح طلبان توانست گام مهمی را در مبارزه خود بردارد، اما نقطه ضعفی که این جنبش اکنون دارد، عدم حضور طبقه کارگر به مثابه یک جنبش متشکل و نیرومند طبقاتی از یک سو و فقدان رهبری رادیکال که توان سمت و سو دادن به آن و جلوگیری از به هرز رفتن اعتراضات را داشته باشد از دیگر سو ظرفیت های به انحراف رفتن را هنوز در خود نهفته دارد. راهكاري كه توان مقابله با آنچه بیان کردیم را داشته باشد، تعمیق کردن شعارهای مطالبه شده در کانالیزه کردن آن به مبارزه همه جانبه طبقاتی به رهبری فعالین سوسیالیست است. بدون حضور عینی، توده ای کردن و تعمیق این مبارزات در پیوند با جنبش کارگری در پرتو یک استراتژی سوسیالیستی، برداشتن گام های بعدی ناممکن و غیر قابل تصور خواهد بود. طبقه کارگر بنابر خصلت و جایگاه طبقاتی که در جامعه سرمایه داری دارد، بدون کسب آزادی های دمکراتیک نظیر آزادی بیان، تشکل، اعتراض و اعتصاب، گام نهادن برای رهایی نهایی ممکن نخواهد بود. موقعیت طبقاتی و جایگاه عینی که در تولیدات اجتماعی و راز سود آوری سرمایه در آن نهفته است؛ از این رو این طبقه کارگر خواهد بود تا با رسالت طبقاتی خود امکان کسب خواستهای دمکراتیک عموم توده ها را بر دوش بگیرد. به شهادت تاریخ اثبات كرده است که در پیشروی هر گام جنبش کارگری متشکل و نیرومند، آزادی و رفاهیات اجتماعی را به همراه داشته است و در سایه و با اتکا بر طبقه کارگر بوده است که مطالبات دمکراتیک و آزادی خواهانه اکثریت جامعه بر نظام استثمارگر طبقاتی تحمیل شده است و پیگیرترین نیروی خواستهای دمکراتیک سایر اقشار تهی دست جامعه طبقه کارگر است. از این روست که در این برهه حساس سیاسی جاری، عدم وجود جنبش کارگری متشکل و سازمان یافته نگرانی عمومی را به بار آورده و دست نگهبانان سرمایه را در همه اشکال باز کرده تا به هر نحو ممکن به سرکوب توده ها روی آورند. شرایط سخت و طاقت فرسای کار و زندگی و فقدان حقوق و آزادی های سیاسی واجتماعی که طبقه کارگر در آن به سر می برد بر همگان آشکار است. سيل بیکار سازي ها در پی بحران عمیق اقتصادی سرمایه داری و تبعات آن، خیل عظیم ارتش ذخیره کار و رنج و محنط و فلاکت باریِ هر چه بیشتر طبقه کارگر، به اهرم فشار سرمایه دارها و دولت حامی علیه طبقه کارگر تبدیل شده است. اکنون فعالین و رهبران جنبش کارگری بر این امر مهم واقفند که تعرض هر روزه حامیان سرمایه به کار و معیشت کارگران بدون شک نتیجه سیل عظیم بیکاری و فقدان تشکل های توده ای وطبقاتی کارگران است و تنها با ایجاد تشکلهای طبقاتی و توده ای کارگران در سطح سراسری است که امکان تقابل با وضع اسفبار کارگران علیه سرمایه داران ممکن خواهد بود. طی سالیان طولانی برای فعالین کارگری تشکل یابی و سازماندهی کارگران امر عاجل و فوری بوده است و اگرچه در بطن این بحران سیاسی، تشکل یابی توده های کارگر ضرورت عینی تری پیدا کرده است، اما اكنون حضور سياسي طبقه کارگر در جنبش جاری مساله ای گریز ناپذیر و استراتژیک شده است. پیشروی و رادیکالیزه شدن هر روزه جنبش جاری و به پیروزی رساندن آن، نه تنها از عهده جریانات اصلاح طلب و لیبرال بر نخواهد آمد، بلکه این امر تنها وظیفه دشوار جنبش کارگری رادیکال وسوسیالیستی می باشد. گشايش سياسي كه لازمه و نياز عيني پيشروي جنبش آزاديخواهانه و راديكال در همه عرصه هاست، را تنها طبقه كارگر با حضور متشكل خود در مبارزات سياسي و اقتصادي قادر به انجام آن خواهد بود. در متن این اوضاع سیاسی تنها حضور متشکل و نیرومند طبقه کارگر در صحنه سیاسی جامعه است که به استراتژی سوسیالیستی مادیت و مقبولیت اجتماعی خواهد بخشید. این فعالین سوسیالیست جنبش کارگری هستند که با طرح شعارهای صحیح و فراگیر امکان شکل گرفتن یک جنبش متشكل و سراسري کارگری را فراهم خواهند آورد و با درک وظایف سیاسی که بر دوش جنبش کارگری قرار گرفته است، بایستی برای تامین حضور مستقل و رادیکال طبقه کارگر در صحنه سیاسی از هر کوششی کوتاهی نکنند. اگر طبقه کارگر را به مثابه ستون فقرات یک جبنش سوسیالیستی درک کرده ایم و این امر را شرط پیشروی و پیروزی هر گام مبارزات آزادیخواهانه مردم می دانیم، بنابراین باید تلاش کنیم تا سوسیالیسم را در جنبش کارگری تقویت کرده و امر تامین رهایی آتی جامعه به رهبری جنبش کارگری را تامین و تضمین کنیم. فروردین 1389 برگرفته از نشریه سوسیالیست شماره دوم ***** |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر