تسلیت مرا به خاطر حوادث اخیر مصر بپذیر. رسم زمانه ی غدار است و از آن گریزی نیست. آدم همین جور که نشسته یک دفعه خبر می آورند که فلان جا شلوغ شد. اول اش آدم باور نمی کند و لبخند ملیح بر لب می آورد و می گوید "خب که چی؟ بروید آرام اش کنید!" بعد انگار آتش کوچکی یواش یواش گسترش پیدا کند شعله همه جا را می گیرد و آدم در آن می سوزد. شاهِ طفلیِ ما را یادتان هست؟ آخر عمری آواره ی همین مصر شما شد.
اما عزیز جان نگران نباش. هر مسئله ای راه حلی دارد و مرد عمل باید که این راه حل را پیدا کند. ما که خودمان از بدو جوانی اپوزیسیون هر نوع حکومت و ضد حکومتی بوده ایم و هیچ چیز و هیچ کس را در زندگی مان نپسندیده ایم کلی از این رهگذر تجربه کسب کرده ایم که هم به درد حکومتیان و هم به درد ضد حکومتیان می خورَد. در کشور خودمان هر چه به حکومتیان گفتیم و نصیحت کردیم کسی گوش نکرد. هر چه هم به ضد حکومتیان گفتیم و نصیحت کردیم آن ها هم گوش نکردند. اصطلاحی داریم در زبان فارسی به نام تره خرد کردن. لُب کلام این که کسی برای ما در داخل کشور تره خرد نکرد. حالا به شما عزیزِ دلِ مصریانِ فردا می خواهیم چند توصیه و راهنمایی بکنیم بل که شما به گوش بگیرید. همین جمله ی قبلی من یعنی "عزیزِ دلِ مصریانِ فردا" کلی نکته درون اش نهفته است که سعی می کنم آن را در این جا برای تان دِکُد کنم و ضمن آن، راهِ پایدارْ ماندنِ ریاست جمهوری مادام العمرتان را نشان دهم.
حُسنی جان
شما دو راه در پیش رو داری. یا می خواهی نام ات جاودانه بماند و فردا که مُردی مردم مصر بگویند نور به قبرت ببارد. حتی اگر بچه ات در غربت خودکشی کرد همین مردمِ مخالف که امروز به خیابان ها ریخته اند برایش اشک بریزند و به خاطر جوانمرگ شدن اش توی سرِ خودشان بزنند. برای این کار همین امروز کاسه کوزه ات را جمع کن و یک کشور عربی امن برای مهاجرت پیدا کن (هر چند این روزها همه ی کشورهای عربی دچار انقلاب زنجیره ای شده اند و جای امنی باقی نمانده است و همان لندن خودمان از همه جا مطمئن تر است). موقع رفتن هم یک قیافه ی حُزن انگیز به خودت بگیر و چشم هایت را پُر از اشک کن. اندکی خاک مصر را هم با خودت ببر. همین جور بنشین و به حوادث آینده ی کشورت نگاه کن. خواهی دید اخوان المسلمین و سایر گروه های سیاسی چنان بلایی بر سر مردم بیاورند که آن ها آرزوی بازگشت تو را کنند. این از راه حل اول.
اما ممکن است اصرار داشته باشی که به هر قیمت حکومت کنی. برای این هم من راه حل مناسبی به تو پیشنهاد می کنم. نه این که خودم حکومت کرده باشم ولی این قدر حکومت کردن آقایان روحانی طی سال های اخیر برایم جالب بوده که روش آن ها را به تو توصیه می کنم.
بزرگ ترین اشتباهی که شما در این چند روز مرتکب شدی این بود که گفتی دولت ات باید متحول شود. بعد دستور تغییر کابینه را دادی. عجب اشتباه مُهلکی مرتکب شدی! این اشتباه را آقای خامنه ایِ ما هم نزدیک بود در حوادث 18 تیر 78 مرتکب شود که فوری جلویش را گرفتند و او هم متوجه قضایا شد و خط را عوض کرد. یعنی داشت برای خودش اشک می ریخت و برای دانشجویان دل می سوزاند که نمی دانم سردار نقدی بود که بود که به او گفت آقا داری چه می کنی؟ این طوری کنی فردا حکومت شما را همین دانشجویان هپولی می کنند. آقا هم که تا آن روز گریان بود یک دفعه تبدیل شد به یک آدم عصبانی که رحم مَحْم حالی اش نیست و هر که بر سر راهش قرار بگیرد او را از میان بر می دارد. این راه حلْ به خوبی جواب داد و چنان به دهنِ آقای ما مزه کرد که بعد از آن در تمام بحران ها از همین روش مرضیه بهره گرفت. قربانت گردم، برای حکومت کردن باید بچه پررو باشی. یعنی:
- شب است تو چشم مردم نگاه کنی بگویی روز است. هر که هم گفت شب است بزنی تو سرش بفرستی بند 209.
- گرانی است، بگویی ارزانی است. خیلی هم همه چیز خوب است.
- فقر است، بگویی ثروت است. شما ها حالی تان نیست.
- دیکتاتوری است، بگویی دمکراسی است. حرفی داری؟
- اختناق است، بگویی آزادی است. نه تنها آزادی است بل که اصلا کشور ما آزادترین کشور جهان است. اگر اعتراضی مِعتراضی چیزی داری ساعت 8 صبح بیا خیابان معلم، ببینیم چه می گویی و حرفِ حساب ات چیست...
فراموش نکن: هیچ چیز، خاصیتِ یک نخست وزیر بچه پررو را ندارد. خودت هم محجوب هستی یا می خواهی وجیه المله باشی، نخست وزیرت را حتما حتما از میان بچه پرروها انتخاب کن.
چند کلمه هم در باره ی توپ و تانک و سرکوب. قربانت گردم این بچه بازی ها چیست که در آورده ای؟ چرا مثل ژنرال های دهه هفتاد میلادی عمل می کنی؟ حکومت نظامی؟ نفربر زرهی؟ دخالت ارتش؟ این ها هیچ کدام اثر ندارد و در دراز مدت تبدیل به ضد خودش می شود. این را ما در زمان شاه تجربه کردیم. مثلا فکر می کنی مردم از هیبت تانک می ترسند؟ نه قربان! اول اش ممکن است خوف کنند بعد می گویند عجب هدف درشت و مامانی یی. با دو تا کوکتل مولوتف ترتیب تانک چند صد هزار دلاری را چنان می دهند که شما انگشت به دهن بمانی. بهترین وسیله برای سرکوب نه توپ و تانک که چماق است! برای چماق زدن هم نه ارتش که چماقدار لازم است. این چماقداران باید در جایی سازمان دهی شوند. شما اگر یکی مثل مسعود ده نمکی ما داشتی، قشنگ این کار را برایت انجام می داد و همه چیز را "اُرگانایزد" می کرد. حالا که نداری به جای انواع و اقسام جیش ها، یک سپاه درست کن به نام سپاه الپاسداران، یک بخش از آن را اختصاص بده به البسیج المردمی. به هر کدام از البسیجی ها یکی یک باتون (پلاستیکی، چوبی، فلزی اش فرق نمی کند؛ حتی می تواند میل گرد ساختمانی باشد)، یک شوکر، یک کاسکت موتور سواری، و یک سپر بده (این آخری هم چندان لازم نیست چون البسیجی ها اغلب از دار و دسته ی لات ها و بی کله ها هستند و پوست شان اتوماتیکمان کلفت است). چند گروه موتوری هم ازشان درست کن و به هر دو نفرشان یک موتور قرمز رنگ بده. بعد بگو معترضان را در خیابان همچین بزنند که به حال مرگ بیفتند. این ها باید رحم و مروّت حالی شان نباشد. یعنی بتوانند یک پیرمرد و یک زن سالخورده را چنان بزنند که یک جوان را می زنند (مثلا خانم سیمین بهبهانی، شاعر عزیز ما را که خانم مسنی هستند در این جا چنان زدند که انگار دارند یک پسر بچه 14 ساله را می زنند). این انسان است، این هموطن است، این بچه است، این پدر دارد، این مادر دارد، این زن است، این معلول جنگی است در مرام شان نباشد؛ هر که بر سر راه شان آمد چنان بزنند که از جایش بلند نشود.
بعد اگر کار بیخ پیدا کرد چند تا لباس شخصی کلت به دست را بفرست میان شان تا مردم را با تیر مستقیم بزنند. اصلا و ابدا خجالت نکش و فکر نکن دنیا چه می گوید. گور پدر دنیا. باید این فکر را در سرت قشنگ جا بیندازی که مملکت ارث بابای توست و این ها مُشتی مزدور خائن وطن فروش اند. دشمن اند. عوامل توطئه اند. یک چمدان پول از کشورهای خارجی گرفته اند. و با این فکر راحت می توانی به طرف شان تیر بیندازی یا دستور تیراندازی بدهی. چند نفر از همان بسیجی ها را هم بفرست بالای پشت بام، به صورت کور به طرف مردم گلوله دَر کنند. به کی می خورَد اصلا مهم نیست. مهم ایجاد رعب است. ایجاد وحشت است. به قول آقای مصباح یزدی النصر بالرعب. مردم که ترسیدند آرام آرام خانه نشین می شوند. مبادا بعد از خانه نشین شدن مردم کوتاه بیایی. تازه در این نقطه است که دوره ی الرعب بالنصر آغاز می شود (حالا شما لطفا غلط گرامری نگیر و به منظورم توجه کن. بعله شما عربی و این کلمه درست نیست). یعنی حکومتی که بر مردم پیروز شده باید بعد از این پیروزی آن ها را بترساند. باید مخالفان را تک تک از گله جدا کنی و گیر بیندازی و بقیه را که به تو و شکارِ تو نگاه می کنند بترسانی. این کار با تهدید آغاز می شود. دعوت شان کن به دادسرای انقلاب. خودشان مثل بره می آیند آن جا، دست شان را جلو می گیرند تا تو دسبتند بزنی. این بهترین و قشنگ ترین حالتی ست که یک حکومت می تواند تصور کند. یهودی ها هم در دوران نازی ها همین طور بودند. مثل بره چمدان شان را جمع می کردند و مثل بره سوار کامیون می شدند و مثل بره وارد اردوگاه مرگ می شدند و مثل بره منتظر می ماندند تا نوبت ورودشان به اتاق گاز برسد. وقتی داوطلبانه به دادگاه آمدند بلافاصله آن ها را بگیر و یکی دو ماه به انفرادی بیندازشان. چند ماه بلاتکلیف نگه شان دار و بعد به عمومی ببرشان. در این مدت تا می توانی شکنجه روحی و جسمی شان کن. سرشان را توی چاه توالت فرو کن. با بطری نوشابه بهشان تجاوز کن. بعد یک قرار وثیقه تعیین کن معادل 500 هزار دلار. کم است؟ 600 هزار دلار. ما یک وب لاگ نویس داریم به نام حسین درخشان که برای چند روز مرخصی اش قرار یک میلیارد و پانصد میلیون تومانی معادل یک میلیون و پانصد هزار دلار تعیین کردند. طرف به خاطر آن وثیقه هم که شده (که معمولا متعلق به دوستان و آشنایان است) غلط بکند نُطـُق بکشد...
خب. این ها مقدمات بود. اگر بخواهم مفصل بنویسم کار یک کتاب است. حُسنی جان. ما که از پند و اندرز به حکومت و مخالفان حکومت مان خیری ندیدیم. شما به نصایح ما گوش کن بل که از این همه تجربه بهره ببری و چند صباحی بیشتر حکومت کنی. آره قربونش...
www.parlemannews.ir
www.kaleme.org
www.tagheer.net
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر