در هر مقام و هر مقال و هر مجال ، بسته به آن که در جمع غیریم یا در خلوت ِ خود ، قضاوتمان تفاوت میکند!
درست و غلطش هم بماند برای روانشناسان!
چونان رزم دو تیم محبوب پایتخت که پیش از هر نبرد ، یکی میداند که آن دیگری ، لباس پیروزی بیشتر بر قامتش مینشیند.اما با علم به این ، دست از کریخوانی بر نمیدارد و هماره خود را برنده جا میزند!
از آن سو اگر آن یکی که همه اتفاق داشتند بر غلبهاش ، واگذارد بازی را ، حامیانش پنجه بر اتوبوس میسایند و نعره بر باد میکشند که داور گل است و خانوادهاش دسته گل!
اما هم او که از پیش میدانست بازنده است و میگفت برندهام و هم او که میدانست برنده است ولی باخت ، در خلوت ِ خود مرام دیگری دارند.
اولی می گوید :"میدانم!اما اگر حقیقت گویم ، زیاده میکنم روی دیگری را!"
دومی میگوید:"بد بازی کردم و باختم!اما چه دلیلی دارد به دیگری هم خوش گذرد؟ "
حال بیاییم کمی خلوت کنیم و چند واقعه را برای خود مرور کنیم که شاید لااقل در تنهایی ِ خویش ، کلاغ را رنگ کرده جای قناری مفروشیم!
دوم خرداد 76 بی شک حماسهای بود ، مردم پدید.حضوری بینظیر و اجماعی بیبدیل.
همین یک خط بس بود تا گروهی به تکاپو افتند برای پیوند دادن خویش با این حماسه مردمی.
سفرهای پهن و حاضر و آماده!
چهرهشان چندان محبوب و مطلوب نبود برای مردمان آن روزها که پیش از آن ، همانانی که رای به سیّدِ 76 دادند ، روی ِ خوش به قامتشان نگشوده بودند.
پس میبایست چارهای میاندیشیدند برای آن که زلفشان گره خورد به زلف مردمِ پاک سرشت.
همان شد که علمای ِ مجاهدین انقلاب ، فرزند بی مادری را در فضای آزمایشگاهی پدید آوردند و نامش ، مشارکت نهادند.
اما این فرزندِ نوپدید ، مادری میخواست!
ملتِ سرشار از مهر و شادمانی آن روزها ، مادرِ مناسبی بود تا این فرزند را بر سرِ راهش قرار دهند.
مردم ، پیش از این هم اثبات کرده بودند که مادری دلسوزند و فرزندشان چه از خود چه از برادر خود ، محبوبشان خواهد بود و در آغوششان.
علمای ِ مجاهد ، همین میخواستد:حبّ و آغوش!
تا این دردانهی نازدانه ، طلب کند یک به یک ، از خروس قندی و لَک لَک تا دوم خرداد و پشمک!
چندی بعد که از تاتی تاتیها و قی قاژهای نازدانه گذشت ، او مالک دوم خرداد شد.
این فرزند ، دیگر سر سپردهی مادر خویش نبود.
شیر از مادر میگرفت ، لیک راه از پدر.
میخواست خود ، مادر شود و مادر ، فرزند!
از سوی دیگر ، دایهای که مادر برای این دردانه گمارده بود ، دل به فرزند بسته بود و طاقت تادیب و دوریاش را نداشت.
آخر ، سّیدِ 76 هم چونان خلق الله ، مهر ورز بود و غیر از این نمیتوانست.
پس مشارکتِ ما هر چه میکرد میدانست که مادر و دایهاش هیچ نگویند.
نه از سرِ ناآگاهی بل از سرِ مهرِ مادری و دایگی.
و این همان بود که علمایِ مجاهد در پیاش بودند.
یک بازوی مردمی زیر چتر رییس جمهور.
و این آغاز ماجراست...
ادامه دارد ...
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch format to Traditional
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر