نه، جنگ تنها یک تهدید نیست. وقوع آن درست مانند جنگ گرجستان می تواند غافلگیرکننده باشد حتی اگر جنگی باشد که گمان برود هرگز روی نخواهد داد. با این همه این جنگ، پیش از آنکه روی دهد و یا بدون آنکه اصلا روی دهد، تأثیرات جنگی خود را بر حکومت و جامعه می نهد.
اعدام، بازداشت و دستگیری، صدور احکام اعدام، توقیف، آزادی به حکم وثیقه، اخراج، پاکسازی و تصویب قوانین و مقررات ضد انسانی هنوز پس از سی سال، جزو بیشترین خبرهای جمهوری اسلامی به شمار می روند. در این میان آنچه زیر عنوان لایحه «حمایت خانواده» از سوی دولت نهم در شهریور 1386 به مجلس اسلامی تقدیم شد، ماه گذشته در کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس هشتم به تصویب رسید تا برای بحث و رأی گیری به جلسه علنی این مجلس ارائه گردد.
*****
کیهان لندن / 21 اوت 2008
الاهه بقراط
www.alefbe.com
www.elahe.de
جمهوری اسلامی و مردانش
گمان نمی رود ایران هرگز در هیچ دوره ای اینگونه از داخل و خارج زیر فشار مداوم قرار گرفته باشد. فشاری چندلایه و چندجانبه که همزمان و به طور متقاطع و متقابل بر حکومت و بر مردم وارد می شود. و از آنجا که جایگاه و منافع حکومت و مردم از همدیگر متفاوت است و گاه تا صد و هشتاد درجه با یکدیگر اختلاف دارد، در نهایت سبب از هم دریده شدن تار و پود جامعه و به هدر رفتن بنیه های اقتصادی و اجتماعی کشور می گردد.
در عرصه فشارهای خارجی، از فشار دوگانه نظامی و اقتصادی می توان نام برد که جامعه جهانی به دلیل برنامه های اتمی بر رژیم ایران وارد می آورد. پیامدهای این فشار بطور مستقیم به شکل روانی و اقتصادی به جامعه منتقل می شود. در عرصه فشارهای داخلی، یکی فشاری است که اتفاقا به دلیل همین پیامدها از سوی مردم به صورت اعتراضات اجتماعی شکل گرفته و بر شانه های حکومت سنگینی می کند. و دیگری فشاریست که حکومت به دلیل همین اعتراضات اجتماعی مجبور است بر مردم وارد آورد تا در شرایطی که دستانش برای پاسخگویی به مطالبات مردم بسته است، در برابر آنها به زانو در نیاید. همان گونه که می بینید، تمامی این فشارها در یک پیوند متقابل چنان در هم گره خورده اند، که با هیچ دستی نمی توان آن را گشود. دندانی هم که ممکن است به کار آید همانا دندان عقل است که گویا رژیم کنونی ایران در نشئگی پیروزی انقلاب اسلامی، آن را برای همیشه کنده و دور انداخته است.
در مسلخ جنگ
تصور «این همانی» در میان تبعیدیان یک امر رایج و گاه روزانه است. کم موردی پیش می آید که تبعیدی آن را بلافاصله بر شرایط ایران منطبق نکند و یا آن را در چهارچوب های ایرانی مورد مقایسه و بررسی قرار ندهد. از ساختار سیاسی و امکانات رفاهی گرفته تا فرهنگ و کوچه و خیابان و حتی چراغ راهنمایی. گاه اما ضربه های هولناک است که تبعیدی را در بهت و نگرانی به «این همانی» دچار می کند و دلش را از تصور شرایط مشابه برای ایران به لرزه در می آورد.
روز جمعه، هشتم ماه اوت 2008، یک روز عادی مانند همه روزهای دیگر است. تا به اخبار گوش ندهید و تصویرها را با شتاب از برابر چشم نگذرانید، نمی توانید باور کنید جنگی واقعی آن هم در منطقه ای که دست کم در افکار عمومی گمانش نمی رفت، درگرفته است: در منطقه قفقاز، در گرجستان.
ممکن است این جنگ تا امروز که این نوشته را می خوانید، به پایان رسیده باشد. ولی آواری که در عرض چند ساعت توسط نیروهای روسی و گرجی بر سر مردم اوستیای جنوبی خراب شد و جان هایی که بی خبر از همه جا به ناگهان قربانی شدند، چیزی نیست که با یک آتش بس و چند مذاکره و دو قرارداد جبران شوند. تحریکات جدایی طلبانه از یک سو و خطای محاسبه حکومت های مرکزی از سوی دیگر کافیست تا کشورهایی را وارد میدان کند که تجربه و تاریخ نشان داده است، رهبران و سیاستمدارانش هنگامی که پای منافع آنها به میان آید، درست مانند تانکها ی شان جز آهن و پولاد در دل و سر ندارند. بیش از هزار و چهارصد کشته در یک حمله؟ چه باک! درست است که پرده آهنین سالهاست فرو افتاده است، لیکن مشت آهنین ابرقدرت برای محافظت از نه مرزهای خود، بلکه برای حفظ محدوده ای که گمان می کند هنوز از آن اوست لیکن چون مار از آستین بر آمده و وی را گزیده است، با قدرت تمام بر سر آن دولتی فرود خواهد آمد که قصد داشته باشد پا را از گلیم خود بیرون بگذارد. نمایش همبستگی رهبران کشورهای بلوک شرق سابق که سه شنبه در تفلیس گرد آمدند تا پشتیبانی خود را از گرجستان اعلام دارند، نقشی در سست کردن این اراده آهنین بازی نمی کند.
بروز جنگ به همین سادگیست. شیمون پرز سیاستمدار و دولتمرد کهنه کار اسراییل و رییس جمهوری کنونی این کشور زمانی در سالهای دهه هفتاد گفته بود: «مردم زمانی جنگ را باور می کنند که بمبها بر سرشان فرود آیند». و واقعا گویا چنین است.
چنین تصویری برای ایران پشت آدم را می لرزاند به ویژه آنکه حکومت ایران به اندازه کافی بهانه برای آن به دست داده و می دهد و آن اندازه نابخرد هست که در پاسخ تحریکات، خود به بهانه ای بزرگ برای جنگی تبدیل شود که به نظر نمی رسد مانند گرجستان بتوان در آن به توافقی رسید. کابوس همانا تصویر زن و مرد و کودکان بیگناه و ویرانه هاست که شب و روز مخابره می شود. وگرنه مردان جمهوری اسلامی در پناهگاه های امن خود نشسته اند و جان و مال خود را با قطعنامه و قرارداد حتی اگر به شکل جام زهر باشد، نجات می دهند.
در مسلخ شورای اسلامی
نه، جنگ تنها یک تهدید نیست. وقوع آن درست مانند جنگ گرجستان می تواند غافلگیرکننده باشد حتی اگر جنگی باشد که گمان برود هرگز روی نخواهد داد. با این همه این جنگ، پیش از آنکه روی دهد و یا بدون آنکه اصلا روی دهد، تأثیرات جنگی خود را بر حکومت و جامعه می نهد.
اعدام، بازداشت و دستگیری، صدور احکام اعدام، توقیف، آزادی به حکم وثیقه، اخراج، پاکسازی و تصویب قوانین و مقررات ضد انسانی هنوز پس از سی سال، جزو بیشترین خبرهای جمهوری اسلامی به شمار می روند. در این میان آنچه زیر عنوان لایحه «حمایت خانواده» از سوی دولت نهم در شهریور 1386 به مجلس اسلامی تقدیم شد، ماه گذشته در کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس هشتم به تصویب رسید تا برای بحث و رأی گیری به جلسه علنی این مجلس ارائه گردد.
لایحه یادشده بر اساس شرع با زیر پا گذاشتن عرف و قانون تک همسری، قصد دارد نه تنها چندهمسری را برای «مردان متمکن» قانونی سازد، بلکه شرایط صیغه را از جمله برای مردان متأهل چنان آسان کند و شرایط طلاق را برای زنان چندان مشکل سازد، که کانون گرم خانواده به جهنم سوزان زنان و کودکان تبدیل شود.
روشن است در کشوری که فساد اخلاقی و مالی سراپای دستگاه دولتی آن را چنان فرا گرفته که وزرایش به جعل مدرک می پردازند و دست دولتمردانش تا آرنج نه تنها به خون دگراندیشان سیاسی و پیروان مذاهب دیگر بلکه از طریق قصاص و سنگسار و با تکیه بر قانون به وحشیانه ترین شکل ممکن به خون مردم عادی نیز آغشته است، هر آن مردی که بخواهد می تواند با استناد به قانون «حمایت خانواده» که به درستی به «قانون ضد خانواده» مشهور شده است، به زنان بسیاری به نام همسر دائم و یا موقت دست یابد بدون آنکه در برابر همسر نخست خود، در برابر فرزندانش، و یا در برابر زنان جدیدش به تعهدی واقعی پایبند شده باشد. این همان کلاه شرعی روسپیگری است که حکومت اسلامی به شیوه کلاه مخملی ها بر سر خودش و مردانش می گذارد بدون آنکه بتواند امنیت اجتماعی و اقتصادی این نوع زنان را که به چنین پیوندهایی تن می دهند، تضمین کرده و یا کودکانی را که از این نوع روابط به دنیا می آیند، در آغوش پدرانه و مهرپرور خود بپذیرد.
یکی از بهانه های این لایحه همانا شمار بیشتر زنان نسبت به مردان است. حال آنکه کارشناسان این بهانه را غیرواقعی اعلام می کنند چرا که بنا بر آمار در ایران در برابر هر هزار زن، هزار و هشت مرد وجود دارد. راست این است که جمهوری اسلامی در پی شعار «بازگشت به ارزش های انقلاب اسلامی» همراه با موج سرکوب که دامنه آن بیش از پیش وسیع می شود، در پی قانونی کردن آن قوانین شرعی است که به ویژه پس از انقلاب مشروطه به دلیل ناهنجاری نسبت به روح زمان، منسوخ شده بودند.
حکومت ایران پس از انقلاب اسلامی، توانست خیلی سریع قوانین کیفری را تغییر داده و آنها را به قانون جزای اسلامی تبدیل کند، و جرم و مجازات را از مفاهیم علمی و حقوقی مدرن خالی نماید، به گونه ای که یک جرم را حتی می توان خرید و با پرداخت دیه مجرم را از مجازات رهانید (که البته در شرایطی که مجازات اعدام وجود دارد، چه بسا تنها راه عملی برای جلوگیری از آن به شمار رود، اگرچه خانواده بسیاری از محکومان قادر به خریدن مجازات آنها نیستند) لیکن قانون جزای اسلامی گذشته از خشونت و بربریتی که در آن وجود دارد، مفهوم جرم و فلسفه مجازات را به امر شخصی و داد و ستد خصوصی کاهش می دهد. قانونی که در طول سی سال نه تنها از ارتکاب جرایم نکاسته است، بلکه بیشترین جرایم را کسانی مرتکب می شوند که در دامان مهرپرور حکومت اسلامی تربیت شده اند.
این تغییر اما در عرصه حقوق مدنی و احوال شخصیه به ویژه در زمینه حقوق زنان به آسانی ممکن نبود. اگرچه صابون قانون جزای اسلامی از جمله در زمینه سنگسار و گواهی (شهادت) به جامه زنان خورده بود، لیکن قانون حمایت خانواده را اینک که زمینه را برای ظهور امام زمان آماده می کنند، نه به مجلس بلکه به مسلخ می برند.
قوانین شرع در زمینه حقوق جزا و حقوق مدنی اساسا ضدزن، به شدت جنسی و مردسالار هستند. آن دسته از احکامی هم که به دلیل فشار روحانیان به ویژه در زمینه حقوق زنان به قانون مدنی در رژیم گذشته تحمیل شده بود، از جمله ارث و زنا، آیینه تمام نمای یک فرهنگ و مناسبات حقوقی زن ستیز و مردسالار بود.. امروز نیز سکوت بسیاری از دولتمردان و سیاستمداران و روحانیان را در برابر تصویب این لایحه نمی توان به حساب چیزی جز موافقت آنها در دفاع از امتیازات یکجانبه جامعه مذکر و تبعیض درباره حقوق اولیه زنان به عنوان جنسِ دیگر و انسانِ برابر نگذاشت.
در مسلخ شورای اسلامی تا کنون همواره این زنان بوده اند که از حقوق مدنی تا حقوق جزا قربانی احکام شرع شده اند. تفکر مردانه حکومت اسلامی که تا کنون میل داشت زنان را فقط در نقش مادر و خواهر و همسر به جامعه بقبولاند، امروز خود این نقش را به پرسش می کشد چرا که مردانی که زنان عقدی و صیغه دارند نیز باید این واقعیت را بپذیرند که حکومت شان این حق را برای مادر و خواهر و دختر آنها قائل است که به چندمین همسر و یا صیغه مردان دیگر تبدیل شوند. بهشت زیر پای مادران است؟ منظورتان کدام یکی است؟! چندمی؟ عقدی یا صیغه ای؟!
13 اوت 2008
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر