http://www.goftman-
http://negahedigar1
تنها جرم رهبران بهایی ایران،"بهایی بودن" است چاپ ارسال به دوست
نگارش یافته توسط Arman
۲۴ بهمن ۱۳۸۷
تنها جرم رهبران بهایی ایران،"بهایی بودن" است
بیش از 9 ماه از بازداشت بی دلیل، غیر منطقی و غیر انسانی رهبران بهایی ایران می
گذرد. در طول این مدّت، با تبلیغات برنامه ریزی شده و گسترده ای که صورت پذیرفت،
اتّهامات واهی بسیاری به این افراد و همچنین جامعهء بهایی ایران زده شد. دولت وقت و
حکومت ایران، دست در دست یکدیگر داده تا با " نسل کشی نرم " به زندگی بزرگترین اقلّیت
مذهبی ایران خاتمه بخشند. آنها "انسان کشی" را پیشهء خویش ساخته اند و مظلوم ترین
گروه مذهبی موجود در کشور را تحت شدیدترین شکنجه های جانی، روحی و روانی قرار داده
اند، که بارزترین این موارد را می توان در نوع برخورد "مکر منشانه" با رهبران بی
گناه و بازداشت شدهء بهایی ایران، مشاهده نمود.
در تازه ترین خبر، جناب آقای حدّاد، معاون امنیت دادسرای تهران از صدور قرار مجرميت
براي 7 تن از رهبران جامعهء بهاییان ایران و ارسال اين پرونده با صدور كيفرخواست به
دادگاه انقلاب در هفته آينده خبر داد.
این خبر را می توانید در لینک زیر مطالعه فرمائید:
http://isna.
در این خبر آمده است که : "برخي از عناوين اتهامي متهمان... جاسوسي براي اسراييل،
توهين به مقدسات و تبليغ عليه نظام"... می باشد.
حال در اینجا به بررسی علمی و منطقی هر یک از موارد فوق خواهیم پرداخت و از انسانهای
منصف، تقاضا می نمائیم که بدون هیچ پیش فرضی و با درک و فهم والای خود، در این مورد
قضاوت فرمایند.
1) اتّهام جاسوسی برای اسرائیل:
الف) نگاهی تاریخی:
اتّهام جاسوسی اسرائیل به بهائیان، از این حیث قابل طرح می باشد که بیش از 150 سال
پیش به دستور دولت قاجار، حضرت بهاءالله( پیامبر دیانت بهایی) - که مدّتی را تحت
بدترین و سخت ترین شرایط و شکنجه های جسمی، روحی و روانی در زندان تهران به سر می
بردند- به تبعید محکوم شدند. در نیمهء دوم قرن 19 بود که با تلاش و هماهنگی دو
دولت ایران و عثمانی برای هرچه دورتر کردن رهبر بهاییان و همراهانشان از مرز
ایران،ایشان ابتدا به بغداد، سپس به استامبول از آنجا به ادرنه و سر انجام به عکّا
تبعید شدند. از قضا، در منطقه ای که ایشان در آنجا حضور داشتند، بیش از نیم قرن بعد
یعنی در 1948 میلادی، کشور اسرائیل پدید آمد. بر مبنای چنین مقدّمهء روشن و آشکاری،
در حالت محال اگر هم بتوان اتّهامی وارد کرد، این است که بگویند، بهائیان، جاسوسان
فلسطینی ها هستند!! واسرائیلی ها، جاسوسان دیانت بهایی می باشند!!! و نه بر عکس!
حال سوالی که در اینجا مطرح می گردد این است که : آیا می توان تعداد بسیاری از
بهائیان را به دلیل این مسالهء ساده و کودکانهء تاریخی، متّهم به جاسوسی برای اسرائیل
نمود؟ آیا دولت ایران، ملّت خود را کودک فرض کرده و او را فاقد درک و شعورتاریخی می
داند؟ آیا این توهین به ملّتی محسوب نمی گردد که تمام سرمایهء این کشور هستند؟
ب) نگاهی جامعه شناختی:
برای پرداختن به این مورد، در ابتدا بهتر است تا مثالی زده شود. فرض را بر آن
بگیریم که ما نمی خواهیم تا فرزندمان به کوچه برود و با دوستانش بازی کند. برای
اینکه او را متقاعد نمائیم، می توانیم از نوعی ترفند غیر اخلاقی استفاده نمائیم و
مثلا بگوئیم که : در کوچه " هیولا " وجود دارد و ممکن است تو را بخورد. در نتیجه،
فرزند ما می ترسد و تا آخر عمرش هم جرات نمی کند تا پایش را به کوچه بگذارد.
حال به اتهام جاسوسی برای اسرائیل باز می گردیم. حتماً می دانید که با تبلیغ های
گستردهء صورت گرفته در ایران، و بر مبنای ادّعاهای دولت نهم، مبنی بر ردّ واقعهء
تاریخی هولوکاست، حذف اسرائیل از صفحهء روزگار و... و همچنین نمایش انسان کشی های
اسرائیل در غزّه،نمایش صحنه های غیر انسانی که در آن کودکان و زنان فلسطینی مجروح و
یا کشته شده اند و ... انزجار عمومی ملّت ایران را نسبت به یک اسم خاص، به نام "
اسرائیل " سبب گشته اند. و این " اسرائیل " همان " هیولا "ی تاریخی ملّت ایران است.
که با ترساندن مردم ایران از نام و نشانش، آنها را به انجام هر حرکتی در راه ضربه
زدن به این هیولا تحریص و تشویق می کنند.
یعنی بر اساس اصل بر چسب زنی در جامعه شناسی، اسرائیل در نگاه مردم ایران، برچسب
"تجاوزگری، وحشی گری و ..." خورده است. لذا اگر ادّعا شود که فی المثل فردی در فلان
روستایی، از عوامل اسرائیلی است، چه بسا که مردم آن روستا، بر مبنای پیش فرضی که
توسط حکومت ایران به ذهن آنها القاء شده است، آن فرد را تکّه پاره نمایند.
اگر چه امروز سطح دانش و بینش ملت ایران به چنان رشدی رسیده است که واقعیات را به
سهولت تشخیص می دهد. امّا زدن اتّهام جاسوسی اسرائیل به رهبران جامعهء بهاییان ایران،
یعنی سوء استفاده از همین اصل " برچسب زنی" جامعه شناسی.
یعنی واژگونی واقعیت از طریق تهییج و تحریص مردم، جهت ایجاد حسّ بدگمانی در ایشان،
نسبت به جامعهء بهائیان ایران.
از این رو، "اسرائیل" تنها یک نام است، نامی که ملّت ایران از آن یاد و خاطرهء خوشی
ندارد، لذا اگر در همین زمان، ادّعا نمائیم که فلان بازیکن معروف فوتبال هم "جاسوس
اسرائیل" می باشد، فی الواقع از حسّ ناخودآگاه ضدّ اسرائیلی ملّت ایران، جهت مقابله با
آن فرد، سوء استفاده کرده ایم. لذا بکارگیری چنین اتّهامی بر علیه رهبران بهائیان
ایران، کاملاً بی اساس و باطل می باشد.
ج) نگاهی روش شناختی:
مورد دیگر در ردّ این اتّهام، مشاهدهء برخی از دستورات واضح و مبرهن دیانت بهایی می
باشد. زمانی که به تعالیم این دین الهی نگاه می کنیم، با تعلیم " عدم مداخله در امور
سیاسی" روبرو می گردیم. جالب آنجاست، افرادی که خود را بهایی می دانند و بر مبنای
چنین تعلیمی، از دخالت در امور سیاسی اجتناب می کنند، به چنین اتّهام مضحک و بی پایه
و اساسی محکوم می گردند. مگر می شود در سیاست دخالت نکرد، امّا جاسوس سیاسی کشوری بود؟!
د)نگاهی مساله شناختی:
مورد دیگر را می توان ساده لوح بودن چنین اتّهامی عنوان نمود. بر مبنای یک فرض محال،
اگر بپذیریم که رهبران جامعهء بهاییان ایران، جاسوس اسرائیل بودند، آیا پس از این
همه سال، مورد شناسایی قرار گرفته اند؟ آیا حکومتی که مخالف " اسرائیل " می باشد. یک
لحظه به این افراد اجازهء حضور در ایران را می داد؟ آیا زدن چنین اتّهامی، نمی تواند
عملکرد اطلاعاتی ایران را به زیر سوال ببرد؟ یعنی آیا بهائیان در حدود 170 سال است
که جاسوس اسرائیل می باشند و نظام اطلاعاتی ایران تازه متوجّه این مساله شده است؟ آیا
پذیرش چنین مساله ای با عقل و شعور آدمی تطابق دارد؟ آیا توهین به درک و فهم ملّت
ایران، بزرگترین اتّهام تاریخی محسوب نمی گردد؟
بر مبنای آنچه که در بالا اشاره شد، زدن چنین اتّهامی به رهبران جامعهء بهاییان
ایران، کاملا بی پایه و اساس بوده و هیچ مبنای منطقی و علمی نداشته و ندارد و
اینگونه به سهولت می توان آن را رد نمود.
2)اتّهام توهین به مقدّسات:
الف)نگاهی تاریخی:
در حدود بیش از یک قرن و نیم پیش، دیانت الهی بهایی، از سری ادیان مستقل، در ایران
پدید آمد. از آنجایی که در نظام معرفت شناختی این آئین جهانی، تمامی ادیان الهی در
راستای برنامه ای هدفمند در این جهان شکل گرفته اند، لذا دیانت بهایی نیز خود را
دینی جدید و پس از دیانت اسلام محسوب می نماید. به بیان دیگر، دین بهایی، تنها
دیانت مستقلی به حساب می آید که دین مقدّس اسلام را به رسمیّت می شناسد.
از طرفی، همانگونه که با شکل گیری دیانت اسلام، برخی از احکام موجود در آئین مسیحیت،
که با مقتضیات آن دورهء زمانی سازگاری نداشتند، متحوّل و دگرگون شد، پس از ظهور دیانت
بهایی نیز برخی از موارد مندرج در دیانت اسلام، بر همین منوال تغییر پیدا نمود.
از طرف دیگر، بهائیان با احترام خاص و منحصر به فردی که برای دیانت مقدّس اسلام قائل
هستند، هر گونه تعصّبات دینی و مذهبی را از بین برده و کلام حق را محور قضاوت خود
قرار داده اند. احترام به دیانت اسلام تا این اندازه است که در دیانت بهایی، صرفاً
برای بزرگ مرد تاریخ امام حسین(ع)، زیارت نامه ای مجزّا و خاصّ ایشان، نازل گشته است.
لذا زدن اتّهام توهین به مقدّسات، در بعد تاریخی خود، تنها با احساسات دینی و مذهبی
ملت فهمیدهء ایران بازی کردن است. در حالیکه در واقعیت، بهائیان نه تنها برای دیانت
اسلام و مسلمین ارزش خاصی قائل هستند، بلکه تمامی اندیشه های مذهبی و غیر مذهبی را
در سایهء آزادی بیان و آزادی فکر و اندیشه، مورد احترام و تکریم قرار می دهند.
ب)نگاهی جامعه شناختی:
اصولاً انسان ها موجوداتی هستند که در برابر تغییرات، سخت واکنش نشان می دهند. این
خصلت آدمی در حفظ وضع موجود، تا آن اندازه شدید است که هر گاه در طول تاریخ، بزرگ
مردانی جهت اصلاح امور پدید آمدند، با تغییر ناپذیری شدید ملّت خود روبرو شدند. که
نمونهء این موارد در کشور ایران را می توان در کتاب "جامعه شناسی نخبه کشی" مطالعه نمود.
و نکتهء اصلی در این قسمت قرار دارد که دولتمردان ایرانی با علم به چنین خصلتی در
ایرانیان، سعی در سوء استفاده نمودن از آن دارند.
به این معنا که مردم ایران به دلیل پیوند خود با دیانت اسلام، ار ارزش های
دینی-مذهبی خاصی بهره مند می باشند و از آنجایی که دولتمردان می دانند که این ارزش
ها، با باورهای ملّت ایران گره خورده و نهادینه شده است، لذا سعی می نمایند تا
بهائیان را مخالفین درجهء یک این ارزش ها محسوب نمایند.
بر مبنای اصل جامعه شناختی، اگر بتوان مدّعی شد که بهائیان به مقدّسات و ارزش های
مسلمانان ایران توهین می نمایند، لذا از آنجایی که آدمی نمی تواند بپذیرد که دیگران
قصد اهانت به ارزش هایش را دارند، به صفّ مخالفین آنها پیوسته و شدید ترین حکم را جهت
نابودی ایشان خواستار است.
از این حیث، اتّهام توهین به مقدّسات، سوء استفاده از یک اصل سادهء جامعه شناسی می
باشد، در حالیکه بهائیان چه در تعالیم و نظریات دیانت خود و چه در زندگی عملی خویش،
اثبات کرده اند که برای تمامی افکار و اندیشه ها، از هر دین و مذهبی، ارزش و احترام
منحصر به فردی قائلند. چه رسد به آنکه بهائیان به طور خاص، تنها دین الهی هستند که
دیانت اسلام را به رسمیت می شناسند.
ج)نگاهی روش شناختی:
بکارگیری اتّهام توهین به مقدّسات در مورد رهبران بهائیان ایران، از لحاظ روش شناختی،
دارای مبانی غیرمنطقی، کودکانه و غلط می باشد. در ابتدا باید دید که این مقدّسات چه
چیزهایی می باشند؟ آیا مگر غیر از این است که تمامی ارزش های یک دین آسمانی، برای
تمامی پیروان آن، مقدّس و منحصر به فرد می باشد؟ آیا مگر اینگونه نیست که احکام،
تعالیم، تاریخچه و ... اسلام، برای تمام مسلمین مقدّس می باشد؟ پس اگر بتوانیم اثبات
نمائیم که دیانت بهایی، دیانت اسلام را به رسمیّت شناخته و آن را قبول و باور دارد،
می توانیم اثبات نمائیم که بهائیان نیز چنین دیدگاهی داشته، لذا رهبران بهائیان
ایران نیز دارای همین نقطه نظرگاه بوده، و در نتیجه اتّهام توهین به مقدّسات در شیوهء
روش شناختی خود، مهمل و بی اساس است.
در اثبات این مساله، به بیاناتی که در دیانت بهایی در این رابطه وجود دارد، رجوع می
نمایم.
حضرت بهاءالله می فرمایند:
"شکّی نبوده که قرآن من عند اللّه نازل شده وشکّی هم نیست که کلمات الهیه مقدّس بوده از
آنچه توهّم نمودهاند"(1)
حضرت عبدالبها می فرمایند:
"بمحبت اللّه، حضرت محمد قوم عرب را از اسفل در کات جهل، باعلی درجات علم رسانید"(2)
همچنین می فرمایند:
"حضرت محمّد مروّج حقیقت بود"(3)
همچنین می فرمایند:
"جمیع انبیا را قبول داریم حضرت موسی حضرت ابراهیم و حضرت رسول و سایر انبیا را تمام
بر حق میدانیم میخواهیم جمیع امم را بهم صلح دهیم".(4)
این آیات واضح و آشکار را، به سادگی می توان شاهدی بر این مدّعی آورد كه مقدسات شریعت
آسمانی اسلام برای بهائیان مقدس و مورد احترام است. لذا با اثبات فرض پیشین خود،
اتّهام توهین به مقدّسات به رهبران بهاییان ایران را اتّهامی واهی و بی اساس نشان دادیم.
د)نگاهی مساله شناختی:
سوالی که مجدّداً در اینجا قابل طرح می باشد، این است که قدمت تاریخی دیانت بهایی به
بیش از 160 سال پیش باز می گردد، امّا آیا پس از گذشت یک قرن و نیم، حکومت ایران
متوجّه این اتّهام سنگین برای بهائیان شده است؟! و سوال دیگر آنکه، آیا حکومت ایران،
ملّت خود را فاقد فهم و شعور محسوب می نماید و نمی داند که مردم فهمیدهء ایرانی، آگاه
به مسائل دینی خود بوده و در صورت توهین بهائیان به مقدّساتشان، می توانند به سهولت
با این قضیه برخورد نمایند؟! آیا مقدّسات ملّت ایران، توسّط دولت و حکومت شناسایی می
گردد و یا آنکه امری عمومی و همه فهم می باشد؟!
بر مبنای موارد فوق، مسالهء اتّهام توهین به مقدّسات به رهبران بهاییان ایران، به هیچ
عنوان قابل طرح نمی باشد، چرا که طرح آن، به معنای ادّعای دولت مبنی بر اینکه ملّت
ایران در طی 160 سال اخیر فاقد درک، فهم و شعور بوده اند، می باشد! پس زدن چنین
اتّهامی، بیش و پیش از هر چیز، نوک پیکان اتّهامات را به طرف دولت و حکومت نشانه می رود.
3) اتهام تبلیغ علیه نظام:
الف) نگاهی تاریخی:
از آنجایی که تاریخچه و ادبیات دیانت بهایی به بیش از 160 سال پیش باز می گردد و در
مقابل، قدمت نظام جمهوری اسلامی ایران 30 سال می باشد، این فرضیه که دیانت بهایی
مخالف با نظام جمهوری اسلامی باشد، کاملاً باطل و مردود است.
از طرفی اگر به آغاز حرکت نظام جمهوری اسلامی ایران بنگریم، مشاهده می نمائیم که پس
از انقلاب، موج تاریخی "بهایی کشی" در ایران راه افتاد که موجب به مرگ مظلومانهء
تعداد بسیاری از بزرگترین اقلیت دینی ایران، یعنی بهاییان گشت. تجربهء تاریخی نشان
می دهد که اعضای محفل ملّی ایران، همواره در صف مقدّم اعدامیان قرار داشته و تنها جرم
آنها، این بود که " بهایی هستند ". به بیان دیگر اگر ایشان از دین خود بر می گشتند و
خود را پیرو دیانت بهایی معرّفی نمی نمودند، شاید اکنون، پدر و مادران بسیاری در میان
فرزندان بهاییشان حضور داشته و زندگی می کردند. امّا به دلیل آنکه در دیانت بهایی، "
تقیّه " وجود ندارد، لذا هیچ بهایی ای نمی تواند در زمانی که بهایی است، اعتقاد خود
را انکار کند. از این جهت، نگاه تاریخی به چنین اتّهامی نشان می دهد که بهائیان به
دلیل ساختار اخلاقی و متافیزیکی دیانتشان، تحت هیچ شرایطی، در زمینهء تبلیغ علیه
نظام جمهوری اسلامی ایران، اقدام نکرده و نخواهند کرد، لذا بر این مبنا، زدن چنین
اتّهامی به رهبران بهائیان ایران، کاملاً واهی و بی اساس می باشد.
ب)نگاهی جامعه شناختی:
اصولاً زمانی که جامعه ای بخواهد به تعریف ساختار اجتماعی خود در بعد وسیعی بپردازد،
باید میان "خودی ها" و "دیگران" تفاوت قائل شود. از این حیث، می توان "خودی ها" را
وابسته به نظام فکری،آموزشی و حکومتی آن جامعه دانست و "دیگران" را مستقل از این
نظام ارزیابی کرد.
از این جهت، دولت ایران با سوء استفاده از این اصل جامعه شناختی و با زیر پانهادن
یکی از بزرگترین اصول حقوقی، سعی دارد تا بهائیان را همان " دیگری" نشان داده و ملّت
ایران را در تقابل با ایشان قرار دهد، و در نتیجه اتّهام تبلیغ علیه نظام را بر
بهائیان و یا همان "دیگری" بر چسب زند. فی الواقع، دولت ایران در عملی پارادوکسیکال،
از یک طرف می داند که بهائیان از جمله شهروندان این مملکت و لذا جزئی از ملّت ایران
محسوب می گردند، امّا از طرف دیگر قصد دارد تا همین جزء را در مقابل کلّ ملّت ایران
قرار داده و بهائیان را به عنوان " دیگران " معرّفی نماید! بنابراین بی اساس بودن
چنین اتّهامی در بعد جامعه شناختی خود، به این سهولت به اثبات می رسد. و رهبران
جامعهء بهایی ایران، به هیچ عنوان نمی توانستند و نمی توانند به تبلیغ علیه نظامی
دست بزنند، که خودشان در ساختار سیاسی جامعه، ملّت همان نظام می باشند. لذا چنین
اقدامی به معنای سنگ انداختن بر سر خود می باشد و مطمئناً رهبران فهمیدهء جامعهء
بهایی ایران، به مانند تمام انسانها، هیچگاه حاضر نیستند که بی جهت، سرشان شکسته شود!
از این حیث، اتّهام واهی تبلیغ علیه نظام، در بعد جامعه شناختی خود مردود گشته و بی
پایه و اساس بودن آن آشکار می شود.
ج)نگاهی روش شناختی:
به کار بستن اتّهام تبلیغ علیه نظام به رهبران جامعهء بهایی ایران، از بعد روش شناختی
خود نیز دارای مشکلات عدیده و زیر بنایی می باشد.
بهترین گواه در این باب، رجوع به آثار موجود دردیانت بهایی می باشد.
حضرت بهاءالله می فرمایند:
"احبّای الهی نهايت اطاعت و انقياد را بحکومت بموجب نصوص الهی مجری دارند"(5)
حضرت عبدالبهاء می فرمایند:
"نصّ قاطع است که احبّاء بايد خيرخواه و صادق و مطيع و منقاد حکومت باشند . ديگر نفسی
تأويلی ننمايد و اجتهادی نفرمايد و قيدی در ميان نياورد"(6)
و همچنین می فرمایند:
"در هر مملکت که هستيد بحکومت در نهايت اطاعت باشيد"(7)
بر مبنای همین تعداد آیاتی که به آنها اشاره شد، به سهولت می توان این ادّعای باطل
تبلیغ علیه نظام را رد نمود. چرا که اگر فردی موارد فوق را نادیده انگارد و از حکومت
خود اطاعات ننماید، دیگر بهایی نیست! و از آنجایی که رهبران بهائیان ایران، بهایی
بودند، پس از حکومت خود اطاعت می کردند، و در نتیجه اتّهام تبلیغ علیه نظام جمهوری
اسلامی، کاملاً باطل و بی اساس قلمداد می گردد.
د)نگاهی مساله شناختی:
باید سوال نمود که تبلیغ علیه نظام، دقیقاً به چه معنا می باشد؟ آیا بر مبنای موارد
فوق، که بهاییان خود را ملزم به اطاعت از حکومت دانسته، در باورهای خود تابع دولت و
حکومت بوده و ارزشهایشان چنین ایجاب می نماید که ملّت و دولت خود را دوست داشته و به
ایشان خدمت نمایند، می توان روی پیکان چنین اتّهامی را، حتّی در طرح سوال، به سمت
ایشان گرفت؟
به نظر می رسد که سبب شناختی این اتّهام که در بالا به آن اشاره شد، باعث گشته است که
مسالهء طرح چنین اتّهامی از سوی دولت، هیچ پایهء منطقی و عقلانی نداشته باشد، لذا فی
الواقع دولت ایران خود را متّهم به زدن اتّهامی نموده است که در مبانی خود، دارای
نقائص شدیده و عدیده ای می باشد. و این به معنای پوشالی بودن طرح اتّهام تبلیغ علیه
نظام بر علیه رهبران جامعهء بهایی ایران است.
اکنون که به بررسی مرحله به مرحلهء اتّهامات وارده بر علیه رهبران بهائیان ایران
پرداختیم و آنها را به طور ریشه ای و اصولی مورد بررسی قرار داده و به طرق گوناگون،
بی پایه و اساس بودن آنها را اثبات نمودیم، شاید یک سوال عمده و اصلی ایجاد گردد و
آن این است که:
پس جرم رهبران جامعهء بهایی ایران چیست؟
جهت پاسخ به این سوال، باید عنوان نمود که رهبران بهاییان ایران، به دلیل سادگی و
شفّاف بودن فعّالیت هایشان، و به علّت باورهای به روز و ارزش های اخلاقی دیانت بهایی،
هیچگونه جرم سیاسی و مشابه آن را ندارند و تنها جرم آنها، " بهایی بودن" ایشان است.
دقیقاً همان جرمی که منجر به کشته شدن تعداد بسیاری از بهاییان ایرانی در همین نظام
جمهوری اسلامی ایران شد!(8).
بله! رهبران جامعهء بهایی ایران، اینک به دلیل اعتقادات خود در زندان به سر می برند
و دولت جمهوری اسلامی ایران، در حالی بر خلاف قانون اساسی ایران که آزادی اعتقاد و
مذهب را تبلیغ می نماید، رفتار می کند که به دلیل فشارهای جامعهء جهانی، سعی در
سرپوش نهادن و واژگون نمودن اتّهام عقیدتی رهبران بهایی داشته و ایشان را متّهم به
جرائم سیاسی می نمایند!
در پایان جهت اثبات مجدّد تمام ادّعاهای این مقاله، به بیانی از حضرت عبدالبهاء در این
باره اشاره می نمائیم:
در هر مملکت که هستيد بحکومت آن مملکت به نصّ جمال مبارک بايد صادق و امين و خيرخواه
باشيد و به ملل آن اقليم در نهايت امانت و راستی و درستی رفتار کنيد(9)
اکنون دیگر هر انسان منصفی می تواند خود در این باب قضاوت نماید که آیا جرم رهبران
جامعهء بهایی ایران، اتّهامات واردهء سیاسی بوده و یا باورهای دینی و مذهبی ایشان می
باشد؟
منابع و توضیحات:
1) مجموعه الواح مباركه چاپ مصر صفحه83
2) خطابات حضرت عبدالبهاء جلد1 صفحه127:
3) خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه 56
4) خطابات حضرت عبدالبهاء جلد 3 صفحهء 70
5) امر و خلق، جلد 3، صفحهء 270
6) همان منبع، همان صفحه
7) همان منبع، صفحهء 274
8) در لینک زیر می توانید نام و نحوهء کشته شدن تعدادی از بهاییان را در نظام جمهوری
اسلامی ایران مشاهده فرمائید:
http://news.
9)فضائل اخلاق، صفحهء 62
------------
جریان سازی گروههای بهائی ستیز در درون نظام: زمینه برای خشونت و سرکوب اقلیت
جریان سازی گروههای بهائی ستیز در درون نظام:
زمینۀ فکری برای خشونت و سرکوب اقلیت
کاویان صادق زاده میلانی
دو شب پیش به وقت تهران شبکۀ سوم برای مدتی نزدیک به یک ساعت برنامه ای دستوری و
اطلاعاتی را علیه بهائیان ایران پخش کرد. این برنامه نمایشگر فضاسازی درون مرزی و
فراهم سازی زمینۀ فکری جو تبلیغاتی از سوی گروهی درون حاکمیت برای افزایش فشار و
آزار بیش از پیش بهائیان است.
هموطنان درون مرزی و فعالان حقوق بشر بیگمان آگاهند که حمله و تهاجم نظام بر بهائیان
فقط و فقط جنبۀ اعتقادی و دینی دارد. اتهامات و نسبتهای سیاسی کاملاً بی پا و بدون
اساس و صرفاً برای گِل آلود کردن آب است. دین بهائی مانند هر دین دیگر با حضور خود و
مطرح کردن افکار و آراء تازه در عرصۀ جامعه کنشی بوجود می آورد که حاکمیت دینی و
قدرتمندان را به واکنش می آورد. این رسم معمول برخورد رهبران ادیان سنتی واکنش گرا
با فکر تازه است. حضرت مسیح و مسیحیان آغازین از روم و رهبری یهود آسیب دیدند و
حضرت محمد هم از کفار قریش و کاهنان و رهبران مذهبی بت پرست. هر دو دین در همان
شرایط دشوار رشد کردند و نشان دادند که از توانایی تغییر قلوب برخوردار هستند و آتش
محبت الهی با پُف ِ دشمنان از بین نمی رود. دین بهائی نیز مانند آنها با وجود آزار و
اذیت غیر قابل توصیف و بی سابقه و غیر انسانی رهبری شیعه و نظام قاجار و کشتار
هزاران بابی و بهائی به پیش رفت و هم اکنون از لحاظ گسترش جغرافیایی و گرویدن مردم
بومی کشورها دومین دین دنیا است. اساس کارش تغییر گفتمانهای روز و بهبود شرایط
روحانی و جسمانی مردمان و انسانی تر کردن جامعۀ بشری است. به عبارتی دیگر تزریق
اندیشه و فکر وحدت عالم انسانی در کالبد بشر امروزی.
بگذریم و از حاشیه تاریخی مخالفت با دین نو به اصل مطلب و حقوق بشر برگردیم.
این یادداشت در شرایطی نوشته می شود که فشارها و دشواریهای جامعه بهائی در طول سه
سال پیشین سیر صعودی تندی را پیموده و هم الان بهائیانی در داخل زندان در عین بی
گناهی گرفتار حبس و زنجیر هستند و از قرار جرایمی برای آنها در کیفر خواست آمده که
بسیار نگران کننده است. جرایمی از نوع جاسوسی برای دولتهای اروپایی و "گرفتن دستور
از اسرائیل" و نسبتها و انهامات سپری شده. اگر در آغاز انقلاب مردم و توده ها از اصل
ماجرا بی خبر بودند حال پس از گذشتن سی سال پی برده اند که بهائیان گروهی دگراندیش
هستند که برای جامعه ایران و جهان حرف تازه ای می زنند. ولی حرف تازه نه جاسوسی است
و نه اقدام علیه امنیت ملی و نه تبلیغ علیه نظام. اگر حرف تازه اشتباه است باید در
رسانه ها به طرفین بلندگو و تریبون داد و مسائل را در نوشته یا بحث حل کرد تا درست
از نادرست و سره از ناسره متمایز شود. نه با اخراج بهائیان از کار دولتی و خصوصی و
زندان کردن و بستن درب دانشگاه بر آنان و کشتار آنان و بستن اتهامات آشکارا دروغینی
چون "براندازی" و "اقدام علیه امنیت ملی."
آزار و اذیت دگراندیش و خشونت فیزیکی بر اقلیت دینی در طول تاریخ یک معنی دارد: کم
آوردن و نقصان در حیطۀ اندیشه و گفتمان.
اگر جامعه بهائی و رهبران آن فاسد و جاسوس و نادرست هستند آنان را در رسانه ها حاضر
کنید و طرفین را به صحبت و بنشانید و اجازه بدهید مردم قضاوت کنند.
حکومت ایران به هر حال جمهوری است و عاقبت الامر ملت حق قضاوت دارد. هئات منصفه و
ژوری هم خود مردم هستند، نه جریانهای بهائی ستیز و درون محفلی که در اتاقهای تاریک
می نشینند و رهبری جامعۀ بهائی را برای هشت ماه در عین بی گناهی در بازداشت (و
بسیاری از آن را در حبس انفرادی و دور از شرایط انسانی) نگاه می دارند و به وکیل
مدافعشان بانو شیرین عبادی حتی اجازۀ دفاع از موکل خود را نمی دهند و حتی به ایشان
اجازۀ مطالعۀ پرونده و رویت کیفر خواست را نمی دهند. آیا عدالت انسانی و اسلامی چنین
ایجاب می کند. آیا این نوع رفتار و خشونت رفتاری است که از یک فکر انساندوستانه و
مترقی باید انتظار داشت؟
حال نمونه ای از فضاسازی بهائی ستیزان که دیشب از تلویزیون پخش شد را می آمورم و
فردا به بحثی پیرامون آن می پردازم.
دوستی از ایران نوشته است که:
«در واپسین ساعات روز 23 بهمن ماه ، در ساعتی پر بیننده ، شبکه سوم سیمای جمهوری
اسلامی ایران برنامه ای طولانی درباره جامعه بهائی ایران پخش کرد.
این برنامه که بعد از اخبار ساعت 22 شبکه سوم پخش شد تقریبا 50 دقیقه به درازا
انجامید و پخش چنین برنامه ای در مخالفت با اقلیت دینی بهائی در ایران طی سی سال
انقلاب بی سابقه بود.
بی سابقه بودن این برنامه صرفا از جهت مدت زمان یا ساعت پخش آن نبود بلكه در نوع
خطاب و تحریف تاریخ و انتساب انواع تهمت ها و اکاذیب و مفتریات به جامعه بهائی و
توهین به مقدسات آئین جهانی بهائی نیز بی سابقه و حیرت انگیز می نمود.
مطلب در قالب سریالی به نام "اسرار تاريكي" منتشر شد. این سریال در طول 10 روز
بزرگداشت سی امین سالگرد انقلاب ایران به طرح مسائل و اصطلاحا ناگفته هائی در باره
دوران حکومت شاه در ایران می پرداخت. رویکرد کلی برنامه اخیر نیز چنین بود.
برنامه با مقدمه ای درباره طرح ترور نافرجام ناصرالدین شاه قاجار توسط چند نفر بابی
– که در برنامه تعمدا بهائی نامیده می شدند – آغاز شد و بلافاصله بعد طرح این نکته
عجیب که بر اثر قلع و قمع بهائیان توسط ناصرالدین شاه پیروان این آئین – فرقه – به
امپراتوری عثمانی و شهر بغداد پناهنده شدند، شروع به طرح سلسله اکاذیبی در باره
عملکرد بهائیان در دوران قاجار و پهلوی پرداخت.
شاید بتوان گفت که عمده نکات مذکور در این برنامه درباره دست نشانده بودن بهائیان و
همکاری ایشان با انگلستان و امريكا و اسرائیل و از سوی دیگر خیانت های بهائیان در
دوران شاه و همکاری با ساواک و نفوذ در مشاغل حساس دولتی و ایجاد اختلاف و فساد در
دین اسلام بود. تا حدی که بهائیان به قتل خانواده ای 5 نفره مسلمان از کودکی 2 ساله
تا مردی 55 ساله متهم شدند.
در واقع با استفاده و تحریف تمام منابع بهائی و غیر بهائی تمام مشکلات اخلاقی سیاسی
اجتماعی فرهنگی مذهبی و ... ایران به بهائیان نسبت داده شد.
اما قطعا و بدون تردید مهم تر ين اتهام حول محور همکاری جامعه بهائی با اسراييل و
صهیونیسم دور میزد. از آثار تحریف شده حضرت عبدالبها و ولی امر الله گرفته تا ماجرای
اعطای لقب سِر و استقرار بیت العدل و هر مطلب دیگر مربوط و نامربوط دیگری در این زمینه.»
------------
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch format to Traditional
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر