Message:
http://www.goftman-
نگارش یافته توسط dabeer
۱۴ خرداد ۱۳۸۸
سفر نامه شیراز-2
شهریار سیروس
سه سال پیش در سفری همراه چند یار غار سفری به خطه فارس داشتم و به دیدار امکنه
دیدنی و تاریخی شیراز رفتم. حاصل آن سفر مقاله ای گشت که همان زمان در سایت گفتمان
ایران درج شد. در آن مقاله به توضیح آنچه در پاسارگاد و تخت جمشید و سایر اماکن
دیدنی در فارس دیده می شود پرداختم و عقده دل گشودم:
http://www.goftman-
هفته پیش پس از سه سال دوباره این مسیر را رفتم – همراه یار غار دیگری- به نیت عکاسی
و تصویر برداری از پاسارگاد و پارسه . لذا دیگر به شیراز نرفتم. اما آنچه در پی می
آید در تداوم مقاله قبلی است و لاجرم اشاراتی به آن خواهد داشت.
در مقاله قبل مذکور آمده بود که به مرحمت سازمان میراث فرهنگی هیولائی فلزی به شکل
داربست، مقبره کورش بزرگ را احاطه کرده و معلوم میست تا کی این هیولا چنبره خود را
بر مرحوم کوروش حفظ خواهد کرد. این بار که رفتیم با شگفتی تمام دیدیم که هیولا رفته.
باور کردنی نبود. اما قدمی که نزدیک تر رفتیم مشهود آمد که هیولای فلزی- ایرانیتی
داغ خود را گذاشته و رد پایش بر مقبره کوروش نمایان است.
وقتی از مسئولان و نگهبانان سوال کردیم که جانا این لکه ها و رد پاها بر چهره ی
معصوم مقبره کوروش چیست با نگاهی عاقل اندر سفیه جوابت می دهند:" نتایج کار تیم مرمت
پاسارگاد".
تا جائی که من می دانم – که اعتراف می کنم زیاد نمی دانم – سیاست کلی برای مرمت
بناهای باستانی ( علی الخصوص بنائی به این قدمت و اهمیت ) ایجاب می کند که به هیچ
عنوان در فرایند مرمت دخل و تصرفی در اصل بنا داده نشود. مثلا درصورتی که بخواهیم
بخشی از یک سنگ شکسته را مرمت نماییم باید ایتدا با خمیر کاغذ از قسمت تخریب شده
قالب درست کرده و بر اساس قالب تهیه شده قطعه ای مناسب تراشیده و حتی المقدور بدون
ملات ، در محل خود قرار گیرد. این روش بسیار سخت است ولی به شدت اصولی است. در این
مورد ظاهرا رفقا حوصله این "قرتی بازی ها " را نداشته اند. کاملا مشخص است که ابتدا
با دستگاه فرز پستی بلندی های زائد صاف و صوف شده و راحت، قطعه سنگی مناسب در جای
خود قرار گرفته. انگار کار مرمت سنگ های پاسارگاد را به یک دندان پزشک سپرده باشند.
البته یکی دو قرن پیش سیستم مرمت چنین بوده اما آیا اکنون هم همین است یا نه؟ نمی دانم.
هر چه هست کمال و زیبائی و شکوه این بنا استثنائی است. تقریبا 5 ساعت فقط از آرامگاه
کوروش عکاسی کردیم و کم نیامد. عکس المعل بازدید کنندگان هم از این بنا جالب است.
بعضی انگار که تعدادی سنگ روی هم سوار شده ، نگاهی می اندازند و می روند. بر عکس چه
بسیارند کسانی که مثل یک مکان بسیار مقدس ، سجده می کنند، طواف می کنند و برخی زیر
لب چیز هائی می خوانند. چه می دانم چه می خوانند دعائی، ذکری یا شعری. اما همه در
هر حال عکس می گیرند. برخی مثل ما با دوربین و ساز و برگ حرفه ای، برخی با دستگاه
تلفنشان. برخی از خود عمارت و برخی از زن و بچه شان. عده ای هم اصرار غریبی دارند از
طناب حائل به هر ترتیب رد شوند و از پله های عمارت بالا روند.
یکی دو پیرمرد محلی هم آنجا نگهبانند که معمولا – در صورتی که خلوت باشد – نطق
شاهنشاه آریامهر را در جشن های دوهزارو پانصد ساله ( همان که می گوید کوروش آسوده
بخواب که ما بیداریم ) از حفظ می خوانند.
پاسارگاد – مثل تخت جمشید – دم غروب دیدنی است . هم هوا خوب می شود و هم زاویه تابش
نور و سایه ها و شکل آسمان زیبا می شود. جالب اینجاست که درست ساعت هفت و قبل از
غروب، مجموعه تعطیل می شود و مردم را بیرون می کنند. مقبره کوروش به محض تاریک شدن
هوا با چند پروژکتور نورانی می شود. کاری که تخت جمشید از آن محروم است. هرچند این
نور پردازی حرفه ای نیست و می تواند زیباتر از اینها انجام شود اما باز هم چراغ ها
که روشن می شود- که همراه است با خروج مردم - حس غریبی از شکوه و تنهائی می دهد. حیف
که در این هنگام محوطه روبروی آرامگاه تبدیل می شود به زمین فوتبال گل کوچک پرسنل
پاسارگاد و این حس را به شدت تحت الشعاع خود قرار می دهد.
تخت جمشید ولی حکایت دیگری است. پارسه یا تخت جمشید سالهاست که در فهرست میراث جهانی
قرار دارد و به تعبیر استاد تاریخ هنر، جنسن، با شکوه ترین بنای جهان باستان است.
هنوز هم این شکوه علی رغم تخریب سالها، ملموس است. از سوی دیگر تخت جمشید پر بیننده
ترین میراث فرهنگی ایران است و به تصریح شفاهی رئیس انتظامات تخت جمشید سالانه بیش
از 450 هزار بیننده دارد. البته این آمار هر چند برای ایران قابل توجه است ولی در
مقایسه با موزه لوور و 7 میلیون بینندهء سالانه اش حقیر می نماید.
به محض ورود به تخت جمشید متوجه تغییرات جدی نسبت به سه سال پیش شدم. اگر خوانده
باشید در مقاله قبل نوشته بودم که تخت جمشید به شدت در معرض فرسودگی است و راه های
حفظ این بنا به جهت وسعت و آسیب پذیری اش دشوار و گران است. دایره حفظ و مرمت تخت
جمشید بیکار ننشسته و سالهاست که برای حفظ این بنا کار هائی انجام می دهد. هر چند که
احتمالا به دلیل منابع مالی محدود راه های کم خرج و آسان را انتخاب می کند. مثلا
روکش چوبی که برای پله ها و بسیاری معابر استفاده شده و در حال گسترش است. هر چند
این کار ها – به دلیل ارزان بودنشان – زشت هستند اما قطعا عملی و مفید می باشند.
نکته مهم قابل برگشت بودن این کار هاست و جوری نصب نمی شوند که برای جابجا کردنشان
لازم باشد نصف عمارت تخریب شود.
از جمله این کارها همانطور که ذکر شد چوبکاری پله هاست و دیگر داربست و ایرانیت بستن
برروی برخی جاهای مهم مثل پلکان شرقی آپادانا و دیگر نقش برجسته ها و کتیبه ها.
کارهای دیگری هم شده مثلا کشیدن حصار هائی از شیشه نشکن در برابر داریوش و خشایارشا.
اما عجیب ترین و مهیج ترین راه حفظ آثار، بستن راه ورود به اغلب کاخ هاست. تچر ،
هدیش و کاخ شورا از مهم ترین اماکن بسته شده است. از قضا این جا ها دیدنی ترین
اماکن تخت جمشید نیز هستند.
به تعبیری احتمالا چند سال دیگر در برابر دروازه ورودی تخت جمشید ( دروازه همه ملل )
داربستی وصل می کنند و ورود مردم به کل صفه ممنوع خواهد شد. البته وقتی با زبان
بازی و دشواری بسیار وارد این اماکن بسته شدم با نهایت تاسف و تحسر خوشحال شدم که
این اماکن بسته شدند. وقتی آدم می بیند که افرادی از ورامین و قلعه حسنخان و ...
آمده اند و بر دیوارنگاره های 2500 ساله یادگاری تراشیده اند به این نتیجه می رسد که
بهتراست همه این کاخ ها بسته باشند، تا زمانی که فرهنگ بازدید از این مکان ها هم
ایجاد شود.
البته به هر حال باید پذیرفت که راه حل دیگری هم غیر از بستن درب ورود به روی
بازدیدکنندگان برای حفظ این آثار وجود دارد اما همان طور که گفتم خرج دارد. بهترین
راه همان است که در همه موزه ها و آثار باستانی دنیا انجام می شود و آن هم استخدام
محافظان بیشتر می باشد یعنی برای هر معبر یکی دو نفر لازم است. بالاخص هنگامی که
اتوبوسی از بازدید کنندگان – فرقی نمی کند دبستانی ها باشند یا دانشگاهی ها یا گروهی
vip از نمی دانم کدام وزارت خانه یا نهاد – چون قوم مغول سر می رسند. اساسا گروه
بازدیدکنندگان ایرانی ظاهرا وقتی دسته جمعه سر می رسند غیر قابل کنترل می شوند و حس
می کنند هیچ کس نمی تواند و نباید چیزی درباره بالای چشمشان بگوید.
این گروه های جمعیتی که سر می رسند اول از همه نوریست های خارجی ماست ها را کیسه می
کنند چون حملات توهین آمیز ایرانیان مهمان نواز به توریست ها حد و مرز ندارد و سن و
سال هم نمی شناسد. اينقدر این مهم با وظیفه شناسی انجام می شود که هر کسی را که کمی
موی بور داشته باشد یا به نوعی خارجی بزند را هم شامل می شود حتی اگر ایرانی و
ایرانی زاده باشد. اما از آن مهم تر این که باید برای هر گروه حد اقل 2 نفر مامور
گذاشته شود تا بتوانند در همه گوشه و کنار ها مواظب آسیب های احتمالی شان باشند، که
چنین کاری اصلا مقدور نیست. تعداد کل محافظان تخت جمشید به انگشت های دو دست نمی رسد
آنها هم از سلامت توریست ها تا سلامت داریوش و خشایارشا جزو وظایفشان است. تازه همین
تعداد اندک هم به قول معروف هشتشان گروی نهشان است و حقوق ماهانه شان به دویست هزار
تومان در سال نمی رسد (یعنی چیزی کمتر از دویست دلار در ماه ). فراموش نکنیم که این
افراد مسئول نگهداری و نگهبانی از پر ارزش ترین بنای تاریخ باستان ایران هستند.
جالب ماجرا اینجا بود که وقتی ما شروع به عکاسی کردیم نگهبانان – البته با احترام –
ما را از عکاسی منع کردند و گفتند که عکاسی حرفه ای در تخت جمشید ممنوع است و
نیازمند مجوز از اداره میراث فرهنگی استان فارس در شهر شهیر شیراز می باشد. دست آخر
که ما نفهمیدیم منظور از عکاسی حرفه ای چیست ؟ آدم حرفه ای، دور بین حرفه ای یا دک
و پوز حرفه ای؟ هر چه بود شامل حال ما می شد. اعتراض هم فایده ای نداست ما را کت
بسته به نزد ریاست کل حراست تخت جمشید بردند.
آنجا با چند تا تلفن به این ور و آن ور – که بعد معلوم شد سیاه بازی است و تصمیم
گیرنده خود خود رئیس بود- به ما اجازه عکس برداری محدود ( با لنز نرمال و بدون نور
پردازی) دادند. ناگهان به نظرم رسید که یادی از دکتر فقید شاهپور شهبازی و دکتر
طالبیان روسای سابق و فعلی سایت پژوهشی پارسه – پاسارگاد بکنم. گوئی این نام ها
کلیدی بودند که همه درب ها را باز کردند. خود رئیس حراست که بعدا معلوم شد در پروژه
های مختلف مرمت هم همکاری داشته مساعدت زیادی کرد و نه تنها ما را به نگهبانان سایت
معرفی کرد و دسترسی به تمام اماکن بسته برای ما ایجاد شد و اجازه عکاسی یافتیم بلکه
به قسمت ها پژوهشی- اداری هم سری زدیم و نهار هم در نهار خوری تخت جمشید خوردیم .
تازه ساعت 7 که تخت جمشید تعطیل شد و همه رفتند و ما ماندیم و تخت جمشید خلوت و
غروب خورشید. دست آخر هم همراه گروهی VIP از وزارت فلان و استانداری بهمان برنامه
نورپردازی و نور صدا را – البته از جایگاه ویژه میهمانان دیدیم .
واقعا هنوز بسیاری از تاسف ها در تخت جمشید برقرار است. اینکه یک audio-guide ساده
به هیچ زبانی ندارد. سهل است جزوات راهنما و بولتن های مختلف نیز یافت نمی شود یا حد
اقل است. بعضا راهنما ها که یا همراه تورها می آیند یا به صورت دیگری در محوطه یافت
می شوند فاقد اطلاعات درست و معتبرند و حتی در برخی موارد مختصر توضیحات مندرج در
جنب هر بنا و عمارت که بیش از 5 – 6 سطر نمی باشد هم غلط دارد.
نمی دانم تا به کی این وضع اذامه خواهد داشت و با این با شکوه ترین بنای جهان باستان
انقدر حقیر برخورد خواهد شد که حتی حقوق نگهبانانش را نمی توانند بپردازند. می دانید
که تکه سنگی 50 – 60 سانتیمتری منقش به دو طرف نقش برجسته که چندی پیش از تخت جمشید
ربوده شد و بازگردانده شد به رقم حیرت انگیز 60 میلیارد تومان ( معادل 60 میلیون
دلار ) معامله می شد.
کتابخانه تخت جمشید چهارتا کتاب و CD آبرومند نداشت. یا یک مغازه درست و حسابی فروش
اشیاء یادگاری نیز یاف. ت تمی شود. یا چیزی چشمگیر ندارد. محلی برای کودکان یا
جزواتی جذاب برای مراجعان به زبان های مختلف و بسیاری کمبود های دیگر به چشم می خورد
اما باز هم تخت جمشید تخت جمشید است و مطمئنا یک روز شکوهی ستوده تر از گذشته را
خواهد یافت.
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch format to Traditional
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر