کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۶ بهمن ۲۴, چهارشنبه

[farsibooks] ما خانه خراب ضحاکيان خويشيم، نه ضحاکان

To see Farsi :  View ---> Encoding ---> Unicode[UTF-8]
 
 
 
ما خانه خراب ضحاکيان خويشيم، نه ضحاکان ! 1

بـه فــريادم ز تـو هـــر روز، فــريــاد ---------- از این فــریاد روز افزونم ای دوست
غـــزل هـــای نـظـامـی بـــر تـو خوانم ---------- نگیرد در تـو هيــچ افسونم ای دوست

تا کنون کسان زيادی خمينی را به ضحاک تشبيه کرده اند، ليکن متاسفانه بيشتر اين عزيزان، بی توجه به روح و پيام اين اثر حکيم بزرگ توس، از کل اين شاهکار بی مانند، فقط يک شخصيت منفی را گزيده، در مورد اعمال زشت و سبعانه وی به قلم فرسايی پرداخته اند

يعنی، با برجسته کردن يک چهره ی اهريمنی بنام ضحاک و شرح جنايات وی اين اثر شگرف و پر مغز را به يک داستان جنايی تنزل داده اند. البته در بيشتر موارد نظر سويی در ميان نبوده و اينکار فقط از کم توجهی ناشی شده . نگارنده البته نمی خواهم آن اثر را در اينجا بياورم، که اينکار نه در حوصله اين نوشته است و نه اصلآ هدف آن

از ديد من اصلآ مهم نيست که ضحاک و خمينی چگونه بودند و چه ها کردند. دنيا پر است از اين ضحاک ها و خمينی ها. پر از انسان نما های متحجر و ديوانه و جانی که اگر هر کدام از آنان مجال يابند تا به قدرت رسند، همگی براه او خواهند رفت

مهم اين است که ما دريابيم که چرا، چگونه، تحت چه شرايطی و با کمک چه کسانی يکی از اين ديوسيرت ها موفق می شود که در ايران به قدرت دست يابد و مبدل به ضحاک شود. آنهم نه در لباس يک ژنرال گردن فراز دانشگاه ديده، نه در هيئت يک فيلسوف غلط انداز، نه در شخصيت يک نخست وزير و وزير سابق، نه در قالب رهبر يک حزب سياسی و نه حتی تحت نام يک شخصيت سياسی، بلکه هيچ و هيچ و فقط در شکل و شمايل يک ملای بيسواد و بدهان و زورگوی که نکبت و تحجر از سرتا پايش می ريزد. ملايی انباشته از نفرت و عقده. خونخواری که حتی زبان ما را هم اصلآ بدرستی بلد نيست. اينها آن نکاتی هستند که بايد ما را به فکر وادارند

پاره ای که اصلآ دانسته اين داستان را مصادره به مطلوب کرده و آنرا از محتوا تهی ساخته اند. يعنی دست و پای آنرا بريده، روح آنرا کشته و بی پرداختن به جوهر و پيام ماجرا، آنرا بصورت گزينشی آورده اند. همه ی کاسه کوزه ها را هم بر سر ضحاک اهريمن و زشت کردار شکسته اند. مبادا که مجبور شوند در نوشته ی خود اشاره ای هم به دوران پيش از ظهور ضحاک کرده و به سهم خود در سپردن ايران پرشکوه به ضحاک اعتراف کنند. اينگونه کار ها از ديد من نه روشنگری که ادامه ی خيانت است

مراد اين نوشته البته کوبيدن اين ضحاک سازان نيست. همانطور که قصدم فحاشی به خمينی و تعريف از شاهنشاه بزرگ ايران محمد رضا شاه پهلوی هم نيست. اينکار ها، نه سودمند است، نه به زحمت نوشتنش می ارزد و نه اصلآ ارزش خواندن دارد. خمينی را کوبيدن و وی را ضحاک ماردوش خواندن ديگر چه فايده ای دارد. همانطور که تعريف از شاهنشاهی که دشمنان ايران و ايرانی سی و هفت سال او را کوبيدند و ما را بدين سيه روزی و نکبت و تلخکامی گرفتار کردند ديگر کاری عبث است

ديگر کار از اين حرفها گذشته است. شاهنشاه ايران بيست و نه سال پيش با چشمانی گريان رفت و يک سال و اندی بعد هم در غربت و آوارگی دق کرد و مرد. خمينی هم آمد و رفت. شب اما همچنان ظلمانی است و بسيار دراز. بعضی ها هنوز هم متوجه نشده اند که رضا شاه کبير و محمد رضا شاه پهلوی که بودند و بر سر ايران چه آمده است. شايد اينها زمانی بخود آيند که اين جسد مانده ايران هم بپوسد و نه ديگر از تاک نشانی بر جای ماند و نه از تاک نشان

درد آور اما مضحک است که دسته ای خوشخيال غافل، بويژه آن ياران ديروز خمينی که حاليه شب و روز جمهوری جمهوری سق می زنند، تصور می کنند که مشکل فقط استحاله و يا کنار زدن اين رژيمی است که خود بر سر کار آورده اند. البته بسياريشان اصلآ هنوز به اين فاز هم نرسيده اند و همچنان هوادار حفظ اصل رژيم هستند. اينان هنوز هم کودکانه چنان می انديشند که اگر جمهوری اسلامی استحاله شد و يا رفت، ايران فورآ به يک جمهوری سکولار و آزاد مبدل خواهد شد. فورآ هم به بهشت مبدل گشته و از در و ديوارش رفاه و امنيت خواهد باريد

ای وای من که اين طايفه هنوز هم نفهميده اند که ايران ديگر تمام شد. يعنی همچنان متوجه نيستند که خود ايران را کفن کردند. اين طايفه ی غرق در رويا و خمار آلود هنوز هم نفهميده اند که اصلآ ماندن کشوری بنام ايران با اين وسعت و تنوع ديگر فقط در گرو يک معجزه است

به هر روی، با در نظر گرفتن کل داستان ضحاک و توجهی به روح اين شاهکار فردوسی، نگارنده صميمانه باور دارم که داستان ظهور ضحاک ماردوش ديگر از حالت افسانه خارج شده و به حقيفتی تاريخی مبدل شده. البته تا اينجای کار، بخش پايانی را نمی شود از پيش گفت

به باور من با چشم پوشی از پاره ای تفاوتهای صوری و اسامی، آنچه به داستان ضحاک و پيدايش وی بر می گردد، فی النفسه همين اوضاعی است که ملت و ميهن ما دچار آن شده

از سر شادمانی و سپاس اينرا نيز بنويسم که چند تنی هم بودند و هستند که بسيار بجا حق مطلب را ادا کرده اند. و نگارنده خود از اين بزرگان خيلی آموخته ام. فردی که در همان اوان کار با مهارت تمام برای اول بار اين ادعا را مطرح کرد، و کار سترگ وی در اين باره هنوز هم زيبا ترين و عبرت انگيز ترين تا امروز است، فرزانه انسانی بود بزرگ که ای دريغا که خود نيز يکی از قربانيان ضحاک شد

به گمان اين نگارنده، پس از خود فردوسی، حکايت ضحاک و جمشيد شاه حکيم توس را هيچ انديشمندی زيبا تر از استاد علی اکبر سعيدی سيرجانی نياورده. آن بزرگمرد، در کتاب « ضحاک ماردوش » خود، اين حکايت را با آنچنان نثر سحر انگيزی آورده، که حتی بی ذوق و احساس ترين خواننده را نيز به شور آورده و بر می انگيزاند

حتی با کمی دقت هم می توان نيک دريافت که استاد سيرجانی، متفکری بوده ژرف انديش که روح و پيام فردوسی را به درستی و به کمال دريافته. همين هم بوده که زياده در بند جسم و قالب نمانده و بيش از آنکه به ظرف کلام توجه کند، به محتوا و پيام موجود در آن توجه نشان داده. او با همين احساس قوی و درک ژرف است که در اين شاهکار، با تمثيل و فضا سازی بی نظيری، مصاديق را برجسته تر از مفاهيم نشانده

استاد، آن جانباخته دلاور ملی اولين متفکری بود که با نهايت تردستی و ظرافت، اما به روشنی، رندانه بطور غير مستقيم خمينی را همان ضحاک ماردوش خواند و جان گرامی خود را نيز بر سر همين گونه روشنگری های ژرف نهاد. سيرجانی قصه ی سقوط جمشيد شاه و برآمدن ضحاک را اينچنين می آورد که مردی ضحاک نام از نژاد عرب با سوء استفاده از پاره ای نابسامانی‌ های حکومت جمشید و نارضايی های موجود، با همکاری برخی از سران خيانتکار حکومت وقت ايران، همچنين با مددگيری از مردم نادان، حکومت مقتدر ایران را بر انداخته، خود بجای جمشيد می نشيند

ضحاک جمشید شاه را دستگیر و وی را از سر کين و نفرت با اره دو پاره می‌ کند. آن تازی پس از آنکه بر تخت فرمانروايی ايران می نشيند و تمام ثروت و مکنت ايران را صاحب می گردد، به کشتن ایرانیان می ‌پردازد، ايرانيانی که در برابر حکومت وی سر فرود نمی آورند و در ايرانيت خود پايدارند

ضحاک ماردوش چنان فضای رعب و وحشتی را بر سرزمين ايران مستولی می سازد، که مردم آن ديار را به دهان‌ بستگی يا خفقان وا می دارد. استاد سعيدی سیرجانی در اين اثر ماندگار خود، بقول مانی، زیرکانه آمدن خمینی را با ظهور ضحاک تطبیق می‌ دهد و با اشاره به همانندی ‌های فراوان این دو پدیده، وضعیت ایران در دوران خمینی و حکومت اسلامی ‌اش را با اوضاع حکومت ضحاک و ضحاکیان همانند به تصوير می کشد. افتادن خزاین، ارتش و تخت پادشاهی جمشید به دست ضحاک، دقیقا همانند تصرف و غصب ارتش و خزاین و قدرت ایران بدست خمینی است. رویدادهای شومِ پس از ظهور این دو حکومت هم دقیقا همسانند. مانی در نشان دادن اين شباهت تام می نويسد تنها به بیان فشرده‌ی اوضاع روشنفکری (در این دو حکومت) از زبان فردوسی توجه کنیم .انگار او دارد زمانه‌ی ما را می ‌نویسد

نهان گشت کردار فرزانگان
پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد â€" جادویی، ارجمند
نهان راستی، آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نبودی سخن جز به راز

باری، اينک نزديک به بيست و نه سال است که حکومت پر قدرت، شکوهمند و پر اعتبار و تاريخی شاهنشاهی ايران سقوط کرده. حال هم بيست و نهمين سالروز به قدرت رسيدن ضحاک و تشکيل حکومت ضحاکيان در ايران است. روح داستان جمشيد شاه و ضحاک ماردوش به درستی حکايت همان آيت الله خمينی و شاهنشاه در غربت مدفون ايران است

اگر خمينی در ضديت با ايرانی، جوان کشی، شادی ستيزی، خونريزی و ايرانسوزی ضحاک را پشت سر نهاد، محمد رضا شاه پهلوی شاهنشاه ايران هم صرفنظر از لغزشهايش در مجموع و به زمان خود، هيچ کم از جمشيد شاه افسانه ای نداشت. چه باک اگر امروز کسانی اين ادعا را نپذيرند، و يا حتی آنرا به ريشخند گيرند. تاريخ آينده اما پس از مرگ من و ما، درستی اين ادعای هميشگی اين نگارنده را به اثبات خواهد رساند. اين ادعا را که دوران پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی نه يکی از درخشان ترين، که خود درخشان ترين فصل تاريخ ايران از عهد باستان تا امروز بوده. عهدی که به نظر نمی رسد ديگر هرگز تکرار گردد

ايرانی که شاهنشاه بزرگ ايران بيست و نه سال پيش از اين با چشمانی گريان ترک کرد، سرزمينی بود افسانه ای. کشوری باستانی، غرق در شادی و سرزندگی. وارث يک تمدن کهن هفت هزار ساله. با ملتی که اولين آيين يکتا پرستی را به جهانيان عرضه کرده بود. ناجی قوم يهود محسوب می شد. کشوری که سيستم سياسی آن از يک پيشينه ی تاريخی مدون دوهزار و پانصد ساله برخوردار بود

ملتش در نزد همه ی جهانيان به بزرگی، سخاوت، غرور، عزت و شرافت و اعتبار و اخلاق و فرهنگ زبانزد بود. آن امپراطوی کهن ضمن اينکه از نظر نظامی ابر قدرت کشور های اسلامی و منطفه خود محسوب می شد که هيچ، بالا تر اينکه بلحاظ قدرت، با دارا بودن مدرن ترين تجهيزات رزمی و تربيت بهترين متخصصان نظامی، پس از چهار ابر قدرت دارای نيروی اتم، قدرتمند ترين آرتش جهان محسوب می شد

آن ايران نزديک به دو ميليون کارگر بيگانه داشت. سرزندگی و اميد به آينده از در و ديوارش می باريد. ميخانه هايش پر از مستان رند بود و صومعه ها و آتشکده ها و مساجد و دير و کنيسه ها و کليسا هايش پر از عاشقان حقيقی خداوند. خداوند شاهنشاهی عصر پهلوی چيزی جز رأفت و بخشندگی و عشق نمی شناخت. آن خدای، همه ی ايرانيان را وامی داشت که همديگر را دوست داشته باشند و به يکديگر کمک کنند

در آن ايران شادابی و وجد و معصوميت ناشی از بی خبری دوران کودکی از رخسار نوباوگان پرتو افشان بود. فراوانی و ثروت آنچنان بود که دانش آموزان عصر ها پس از بيرون آمدن از مدارس، برای تفريح، موز و شير پاکتی رايگان خود را بر سر و روی هم می کوفتند. از لای هر پنجره ی نيمه باز خانه ها به جای صدای شيون و زاری، نوای خوش و جانبخش و گوشنواز شعر و موسيقی شنيده می شد و صدای برنامه ی گلهای رنگارنگ که روان هر رهگذری را نوازش می داد

نگاهها صادقانه و از ژرفای وجود بود. دانشگاهها انباشته از جوانان شيک و تر و تميز. در آن ايران جوانها به جز درس فقط به عشق می انديشيدند و به اشعار عاشقانه. دختر های جوان و زيبا و خوش پوش، آسوده و بی دغدغه، با دلی سرشار از اميد به خوشبختی فردا، دفترچه خاطراتی داشتند پر از خاطرات لطيف و دخترانه، خاطره ی نگاههای سوزان پسر های خجالتی همسايه، خاطرات مسافرتهای آخر هفته به کنار دريا و خاطراتی از شبهای رويا گونه اردوی های تابستانی مدارس

کليه فروشی و تن فروشی چيست! در ايران عهد آريامهر حتی کسی حاظر به گرو نهادن موی سبيل خود در برابر چند ميليون قرض و وام هم نبود. دروغ آن اندازه کم و زشت، که هرکسی حتی اگر يک حرف نادرست بر زبان می آورد، چهره ی سرخش فورآ او را لو می داد، اگر يک نفر جوان هم در هنگام خوشگذرانی در دريا غرق می شد، ديگر جوانان محله بياد آن ناکام، دهها حجله پر نور و سراسر آيينه در محله ی خود بپا می کردند

بازارها پر رونق، شهر ها در آرامش و خيابانها در امنيت. پول ايران آريامهری از معتبر ترين ارز های جهان بود. آن ايران را بجای کشور تروريست پرور، سرزمين شعر و شراب و گل و بلبل و خاويار و زعفران و فرشهای زربفت می ناميدند. ايران عهد پهلوی کشوری محسوب می شد وارث برحق شخصيتی بی همتا در تاريخ بشری چون کوروش کبير. زادگاه پيامبری در شکل پادشاه. موطن آزاده و انسان دوستی بی نظير که نام او بار ها در کتاب مقدس يهود ونصارا به بزرگی و احترام آورده شده و همه ی جهانيان هم وی را بعنوان اولين تدوين کننده ی منشور حقوق بشر به رسميت می شناختند. و بالاخره کشوری که شعری اومانيستی از يک متفکر آن بنام سعدی شيرازی زينت بخش سر در ورودی سازمان ملل متحد بود

سقوط اين کشور قدرتمند و نابودی آن هم امکان پذير نشد، الی با کمک مستقيم عده ای از مردم خوشخيال و ساده انديش خود. مخصوصآ با خيانت دانسته و نادانسته ی مشتی فرزند نابخرد و ناخلف ايران که خود را مثلآ برگزيده گان اين ملت هم می دانستند. فرزندانی که بجای آوردن سعادت و رفاه و نيکبختی برای مردم خود، فقط به منظور ضربه زدن به شاهنشاه ايران با نابخردی بی مثال خود ملت ايران را اسير چنگال خونين ديو پليدی چون خمينی، آن ضحاک زمان ساختند. درست همانگونه که حکيم بزرگ فردوسی در شاهنامه خود آورده است

نکته ÛŒ عبرت برانگيز هم فقط در همين است. پس ما نه خانه خراب ضحاک بيگانه Ùˆ فرزند خلف Ùˆ تازی اش خمينی، Ú©Ù‡ خانه خراب مشتی ايرانی نمای انيرانی هستيم. ناکسانی Ú©Ù‡ رخت Ùˆ ريختشان به ما Ù…ÛŒ ماند، زبان ما را حرف Ù…ÛŒ زنند Ùˆ حتی مليÙ'ت Ùˆ شناسنامه ÛŒ ايرانی هم دارند اما در درون سخت از ضحاکيانند، سخت هم دشمن ايران! همين




Looking for last minute shopping deals? Find them fast with Yahoo! Search.




Be a better friend, newshound, and know-it-all with Yahoo! Mobile. Try it now.

__._,_.___
This is a non-political list.
Recent Activity
Visit Your Group
Y! Messenger

Instant hello

Chat over IM with

group members.

Dog Groups

on Yahoo! Groups

Share pictures &

stories about dogs.

Yahoo! Groups

Special K Challenge

Join others who

are losing pounds.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ