برگرفته از نشریه کار ارگان مرکزی سازمان فدائیان(اقلیت)شماره ٥٣٤
نظام آموزشی ایران، تجسم عقبماندهترین
خصوصیات نظام آموزشی سرمایهداری!
سال تحصیلی جدید آغاز شده است و حدودا ۱۷ میلیون دانشاموز و دانشجو در مدارس و دانشگاههای کشور مشغول تحصیل میشوند.
سران و مقامات جمهوری اسلامی سالهاست که از پیشرفتهای ایران در عرصه سوادآموزی و تحصیل سخن میگویند و نظام آموزشی موجود را میستایند. اما این ادعاهای تبلیغاتی نمیتواند بر این واقعیت سرپوش بگذارد که ایران نه فقط در سطح جهان یکی از عقبماندهترین کشورها به لحاظ درصد بالای بیسوادیست، بلکه نظام آموزشی کشور نیز در مقایسه با اکثر کشورهای جهان، نظامی عقبمانده و معیوب است و در یک کلام تجسم عقب ماندهترین و بدترین خصوصیات نظام آموزشی سرمایهداریست.
ایران در جایگاه صد و چهاردهمین کشور جهان
مقامات جمهوری اسلامی ادعا میکنند که در طول ۳۰ سال حاکمیت آنها، تعداد افراد با سواد در ایران افزایش قابل ملاحظهای داشته و اکنون ۴ / ۸۲ درصد جمعیت کشور باسوادند.
واقعیت اما این است که آنها با استناد به کاهش درصد بیسوادان میخواهند، بر شکست خود سرپوش بگذارند. چرا که اغلب کشورهای جهان در طول همین سه دهه، توانستهاند تعداد بیسوادان را به کمتر از ۱۰ درصد و برخی نیز به کمتر از ۱ درصد کاهش دهند. از همین روست که در گزارش برنامه توسعه ملل متحد ۲۰۰۸- ۲۰۰۷، در ردهبندی ۱۷۷ کشور جهان، ایران پس از کنگو، لیبی، گابون و عربستان سعودی در ردیف ۱۱۴ قرار گرفته است. در نیمه اول قرن بیستم ۸۰ تا ۸۵ درصد جمعیت باسواد در یک کشور سرمایهداری رقم بالایی محسوب میشد، اما در اوایل قرن بیستویکم، همین رقم نشانه چیز دیگری جز عقبماندگی یک کشور نیست. چرا که به رغم خصلت طبقاتی نظام آموزشی سرمایهداری، نیازهای کنونی این شیوه تولید، نه فقط در عرصه تولید وخدمات، بلکه حتا مصرف کالاها ایجاب کرده است که افراد جامعه لااقل سواد خواندن و نوشتن داشته باشند.
بهرغم این که شیوه تولید سرمایهداری، از همان آغاز پیدایش خود، نیازمند تعداد همواره روزافزونی از افراد تحصیلکرده، باسواد، متخصص، همراه با تغییر مداوم در ابزار و وسایل تولید، پیشرفت علوم و کاربرد آنها در تولید بود، اما در مراحل اولیه تکامل این شیوه تولید، اکثریت بزرگ کارگران حتا نیازی به سواد خواندن و نوشتن نداشتند. با گسترش تولید و پیچیدهتر شدن تجهیزات و وسایل تولید، پیشرفت علم، تکنولوژی و رشد فرهنگ، مدام نیاز بیشتری به کارگران با سواد پدید آمد. انقلاب علمی و تکنولوژیک نیمه دوم قرن بیستم منجر به چنان شرایطی گردید که دیگر حتا نه فقط سادهترین کار نیاز به حداقل سواد دارد، بلکه مصرف کننده کالاهای جدید نیز بدون این حداقل سواد، قادر به استفاده از بسیاری کالاها نخواهد بود. لذا در بسیاری از کشورهای جهان، بورژوازی نفع خود را در این دید که یکی از مطالبات برنامه فوری کمونیستها را که طبقه کارگر سالها برای تحقق آن مبارزه کرده بود، آموزش اجباری و رایگان تا پایان دوره متوسط را به مرحله اجرا بگذارد و در تعدادی از کشورها قوانین و مقررات سفت و سختی نیز برای عملی شدن آن تصویب گردید. اکنون گذشته از کشورهایی که سابقاً عضو اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق بودند و بیسوادی در آنها سالها پیش ریشه کن شده بود، گروه بزرگی از کشورهای پیشرفته سرمایهداری کمتر از یک درصد بیسواد دارند و گروه دیگری از کشورها بین ۵ تا ده درصد. در گزارش برنامه توسعه ملل متحد، کشورهائی که تعداد بیسوادان در آنها بیش از ۱۰ درصد است، عموما عقبماندهترین کشورهای جهاناند. ایران در این رده قرار دارد. در ایران ۶ / ۱۷ درصد جمعیت کشور که به گفته معاون سازمان نهضت سواد آموزی حکومت اسلامی رقمی بیش از 9 میلیون نفر میباشد، در بیسوادی مطلق به سر میبرند یعنی حتا سواد خواندن و نوشتن را ندارند.
علت این کمیت بالای بیسوادی در ایران چیست؟ معاون سازمان سوادآموزی رژیم، اخیرا در مصاحبه با خبرگزاری مهر گفت: اشکال کار در این است که "هیچ قانونی برای ریشه کردن بیسوادی در ایران وجود ندارد." و ضمانت اجرایی هم برای اجباری بودن تحصیل وجود ندارد. گویا که اگر قانونی وجود میداشت، بیسوادی تاکنون در ایران ریشه کن شده بود. ما میدانیم که در اصل ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی، گفته شده است: "دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خود کفائی کشور به طور رایگان گسترش دهد." پس چرا با وجود این قانون و حتا در ظاهر امر، رایگان بودن آموزش تا پایان دوره متوسطه و گذشت ۳۰ سال، نه فقط بیسوادی ریشه کن نشده، بلکه هم اکنون تعداد افرادی که حتا سواد خواندن و نوشتن نام خود را ندارند، از ٩ میلیون نیز متجاوز است.
پاسخ این است که فقر و نابرابری وحشتناک در جامعه ایران منشاء بیسوادی گسترده در ایران است. در جامعهای که گروه بسیار اندکی، ثروتهای افسانهای اندوختهاند و اکثریت بسیار بزرگ مردم که کارگران و زحمتکشاناند، در زیر خط فقر به سر میبرند، این کمیت بالای بیسوادان، شاید هم چندان عجیب نیست.
اما میدانیم که امروزه، سرمایهداری، شیوه تولید مسلط تمام کشورهای جهان است. لذا نابرابری و فقر نیز در تمام کشورها وجود دارد. با این همه، وضعیت توده زحمتکش مردم تنها در تعداد معدودی از کشورهای حهان آن هم در آفریقا نظیر وخامت وضعیت مادی و معیشتی مردم در ایران است. پس تفاوت در کجاست؟ در این است که در ایران یک رژیم دیکتاتوری عریان وجود دارد و یک طبقه سرمایهداری که به تمام معنا غارتگر و چپاولگر است و میخواهد هر آنچه را که هست، هرچه سریعتر و کوتاه مدتتر به جیب بزند. در همان گزارش سازمان ملل که به آنان اشاره شد، دیدیم که کشورهائی از نمونه عربستان ، لیبی و گابون در ردیف ایران قرار گرفتهاند. این مسئله به خوبی رابطه میان بیسوادی، رژیم سیاسی حاکم بر این کشورها و شکل تصاحب ارزشهای تولید شده در جامعه را توسط طبقه سرمایهدارحاکم براین کشورها نشان میدهد.
طبقه سرمایهدار ایران که از پشتیبانی یک رژیم سرکوبگر و استبدادی برخوردار است، برایش مسئله لحظه کنونی مطرح است و بلعیدن هر آنچه که هم اکنون وجود دارد. لذا همانگونه که برایش مهم نیست که در نتیجه به تعویق انداختن مداوم دستمزد کارگران، نیروی کار در نتیجه گرسنگی و بیماری تباه میشود، بلکه فقط این را میخواهد که با انباشت دستمزد پرداخت نشده کارگران در دست خود، سود بیشتری ببرد و مبارزه و مطالبات کارگران را هم عجالتا محدود کند، این مسئله نیز برای وی حائز اهمیت نیست که برافتادن بیسوادی متضمن نفع دراز مدتی برای خود این طبقه نیز هست. اما رژیم دیکتاتوری عریان حاکم بر ایران که قدرت مبتنی بر زور طبقه حاکم برای حراست از این استثمار و چپاولگری و انتقال هرچه بیشتر ارزشهای تازه تولید شده به سرمایهداران است، با محروم کردن تودههای وسیع مردم از آزادیهای سیاسی، در عین حال مانع از آن شده است که طبقه کارگر و عموم تودههای زحمتکش بتوانند با مبارزهای متشکل، لااقل تعدیلی ولو ناچیز در این اوضاع پدید آورند. نتیجتا فقر در ایران وسیع و گسترده است تا به آن حد که اکثریت بزرگ مردم حتا بر طبق معیارهای بورژوایی سازمانهای بینالمللی زیر خط فقر به سر میبرند. وقتی که یک چنین فقری وجود داشته باشد، به فرض که آموزش رایگان هم وجود داشته باشد، همواره بخش بزرگی از کودکان به مدرسه راه نمییابند و تحصیل نمیکنند. پدر و مادر گرسنه و بیکار و یا حتا شاغل با درآمد پائین، مستثنا از این که آموزش و تحصیل رایگان باشد یا نه، کار کودکان ممنوع شده باشد یا نه، فرزندانشان را از سنین پائین به کار وا میدارند، تا کمک خرجی برای آنها باشند.
در ایران نه فقط عمق و گستردگی فقر، مانع عمدهای بر سر راه تحصیل و سوادآموزی کودکان است، بلکه رایگان بودن تحصیل هم جز یک ظاهرسازی و فریب، چیز دیگری نیست.
هر کس هم که این واقعیت را نداند، چگونه در هر سال میلیاردها دلار حاصل دسترنج کارگران روانه جیب سرمایهداران میشود، این را میداند که درآمد سالانه دولت از نفت و گاز از صد میلیارد دلار تجاوز کرده است. بخشی از این درآمد از طرق مختلف مستقیما به جیب سرمایهداران میرود. بخشی هم از آن باقی میماند که به همراه درآمدهای مالیاتی، عوارض، سود و یا فروش موسسات دولتی، باید صرف هزینههای دستگاه دولتی طبقه سرمایهدار گردد. گرچه در این دستگاه دولتی، آموزش و پرورش هم که اساسا در نظام سرمایهداری یکی از ابزارهای قدرتمند سلطه طبقاتی و فرمانروائی سرمایهداران است و باید نیروی کار، متخصصین ردههای مختلف تولید، مدیران، کارمندان و کارگزاران دستگاه دولتی را آموزش دهد و تربیت کند، قرار دارد، اما از آنجایی که رژیم حاکم بر ایران، یک رژیم دیکتانوری عریان است و در عین حال اهداف توسعهطلبانه پان اسلامیستی را نیز دنبال میکند، لذا بخش اعظم بودجه دولتی را صرف هزینههای نیروهای سرکوب نظامی، پلیسی، امنیتی و نهادهائی میکند که مستقیم و غیرمستقیم وظیفه آنها سرکوب مادی مردم است. لذا نهادهای آموزشی و بهداشتی به لحاظ اهمیت، در درجه دوم قرار میگیرند. از همین روست که امکانات و بودجهای که به وزارت آموزش و پرورش اختصاص مییابد، چنان محدود است که همواره با کسری بودجه روبه روست. نتیجتا امکانات آموزشی در مدارس از جمیع جهات در نازلترین سطح ممکن قرار دارد. به عنوان نمونه:
مدرسه به قدر کافی که لااقل بتواند جوابگوی تعداد دانشآموزانی که به تحصیل روی آوردهاند، باشد وجود ندارد و بخشی هم از آنچه که موجود است، ساختمانهای مخروبهاند. علت آن چیست؟ پاسخ مقامات، صریح است. پول نیست. بودجه نداریم. معاون سازمان نوسازی مدارس در آستانه سال تحصیلی جدید گفت: "به دلیل کمبود فضای آموزشی در سطح کشور ۴ میلیون دانشآموز در مدارس دو نوبته تحصیل میکنند و در مناطق محروم کشور برخی از دانشآموزان در مدارسی تحصیل میکنند که از لحاظ ایمنی وضعیت مناسبی ندارند." رئیس اداره آموزش و پرورش بجنورد میگوید: "در سال جدید، دانشآموزان در مدارس دو و سه نوبته تحصیل میکنند و علاوه بر این کمبود نیرو وجود دارد."
یک مقام آموزش و پرورش هرمزگان میگوید ۱0 روستای بشاگرد اصلا مدرسه ندارند و علاوه بر این در بیشتر روستاهای این بخش، مدارس کپری است. حالا این نمونهها را به سراسر ایران تعمیم دهید.
اما آیا برای همین تعداد دانشآموز معلم به قدر کافی وجود دارد؟ رژیم ادعای میکند که هم اکنون یک معلم برای ۸ / ۲۱ دانشآموز وجود دارد. اگر واقعا هم در این حد وجود داشته باشد، بد نیست. واقعیت اما این است که ادعای رژیم در این مورد هم بیاساس است و در مناطق مختلف ایران کمبود معلم وجود دارد. پبیش از این دیدیم که رئیس اداره آموزش و پرورش بجنورد، یکی از مشکلات اداره تحت مسئولیتاش را کمبود معلم اعلام کرد. معاون پژوهش، برنامهریزی و منابع انسانی سازمان آموزش و پرورش استان کرمان میگوید: "امسال تنها در مناطق محروم این استان کمبود سه هزار معلم وجود دارد و در کنار این کمبود، به دلیل اجرای طرح بازنشستگی پیش از موعد و ساماندهی نیروی انسانی، در مقطع ابتدایی با کمبود نیرو مواجهیم که سعی شده از نیروهای سرباز معلم استفاده شود." این نمونهها را نیز به مناطق دیگر ایران، به ویژه مناطق روستایی و عقبمانده، مثل سیستان و بلوچستان که یک سوم جمعیت آن بی سوادند، تعمیم دهید تا کمبود معلم نیز به خوبی آشکار گردد.
در حالی که این کمبود معلم وجود دارد، رژیم به طرق مختلف در تلاش است، تعداد کنونی معلمان را نیز کاهش دهد. مدتهاست که معلمان حقالتدریسی پس از سالها فعالیت، برای استخدام رسمی در وزارت آموزش و پرورش تلاش میکنند، اما رژیم همچنان آنها را سر میدواند. در اینجا نیز پاسخ مقامات صریح و روشن است. پول نداریم. بودجه نیست. اما درست در همین شرایط که بودجه نیست، مبلغ ۳ میلیارد تومان به توسعه درس قران در مدارس اختصاص مییابد، که وظیفه تحمیق معنوی دانش آموزان را مستقیمتر پیش میبرد و بهتر به دولت استبدادی مذهبی خدمت میکند.
وضعیت مادی و معیشتی معلمان مدارس دولتی هم که قرار است، دانشآموزان را آموزش دهند و سطح دانش آنها را ارتقا دهند، بر کسی پوشیده نیست. اغلب آنها به خاطر این که حقوقشان کفاف حداقل معیشتشان را نمیدهد، عجالتا باید دنبال کار دوم خود باشند که بتوانند زندگی روزمرهشان را بگذرانند. چند روز پیش رسانههای رژیم خبر دادند که رانندگان تاکسی یکی از شهرهای ایران عموما معلماند. با این اوصاف، نیازی به جستجو کردن در پی کم و کیف امکانات مدرن آموزشی، امکانات علمی و آزمایشگاهی و تجهزات و امکانات ورزشی نیست. وقتی که همین سرانه ناچیز دانشآموران پرداخت نمیشود و مسئولین مدارس از بدهکاری خود به معازهداران شکوه دارند، تکلیف امکانات آموزشی و ورزشی هم روشن است.
اما مسائل مدارسی دولتی و به اصطلاح تحصیل رایگان در جمهوری اسلامی به همین جا خاتمه نمیپذیرد. ظاهرا و رسما گرفتن شهریه های کلان برای ثبت نام دانش آموزان در مدارس دولتی ممنوع است. اما مدارس به بهانههای مختلف هر سال دهها هزار تومان از دانشآموزان پول میگیرند. هر سال هم باید مبالغ کلانی صرف خرید لوازمالتحریر و لباس و پوشاک دانشآمزان گردد که این هم بار سنگینی بر دوش مردم فقیر و زحمتکش است. علاوه بر همه اینها گروههایی از دانشآموزان ناگزیرند برای جبران وخامت وضعیت آموزشی مدارس دولتی، مبلغی را برای کلاسهای درس فوقالعاده و یا خصوصی بپردازند. این است وضعیت تحصیل به اصطلاح رایگان در جمهوری اسلامی.
جمهوری اسلامی در کنار این مدارس دولتی و به اصطلاح تحصیل رایگان که عموما از درون آنها کارگران رده پائین تحویل جامعه داده میشود، برای پر رنگتر کردن خصلت طبقاتی نظام آموزشی، مدارس خصوصی را گسترش داده است که بر آنها نام بیمسمای مدارس غیرانتفاعی نهاده شده است. بیش از یک میلیون دانش آموز در این مدارس تحصیل میکنند.
دانشآموزان این مدارس که اغلب آنها وابسته به طبقه حاکم و اقشار مرفهاند، شهریههای کلانی میپردازند که در تهران گاه به ۵ میلیون تومان نیز میرسد. این مدارس خصوصی از امکانات خوبی برخوردارند و بهترین معلمان در آنها تدریس میکنند. روشن است که امکان دسترسی این دانشآموزان به تحصیلات عالی در مهمترین دانشگاههای کشور، حتا در جریان رقابت کنکور دانشگاهها از هر جهت فراهم است و در حقیقت بنابه خاستگاه و موقعیت طبقاتیشان میتوانند به سطوح بالای مشاغل ، مقامات دولتی و حتا علمی دست یابند. در حالی که دانشآموزان مدارس دولتی به رغم کمیت بالایشان ، کمتر امکان رشد و ارتقاء پیدا میکنند.
نکته دیگری که در این بخش باید اشاره کنیم، بازماندن گروه کثیری دانشآموز از ادامه تحصیل، پس از ورود به مدرسه است. طبق آخرین آمار ارائه شده از مجموع کودکان لازمالتعلیم ۷ / ۴ درصد به مقطع ابتدایی وارد نمیشوند. اما در همان نخستین سالهای ورود، گروه کثیری از این دانشآموزان اساسا به خاطر فقر، مدرسه را ترک میکنند. لذا بر طبق آمار رسمی، ۱ / ۱۵ درصد دانشآموزان، دوره راهنمایی را نمیگذارانند و تعدادی نیز در دوره متوسطه ترک تحصیل میکنند و روانه بازار کار میگردند. یک عضو جمعیت تلاش برای جهان شایسته کودکان در مصاحبه با یکی از خبرگزاریهای رژیم، از محرومیت بیش از ۷۰۰ هزار کودک از آموزش، طی سال تحصیلی گذشته خبر داد. بنابر این میتوان نتیجه گرفت که با اندک بسط تعریفی که از بیسوادی میشود، تعداد بیسوادان در ایران چندین میلیون بیش از رقم رسما اعلام شده بیسوادان مطلق، است.
معاون آموزشی سازمان نهضت سوادآموزی رژیم، با توجه به تمام این واقعیتهاست که میگوید: "این سازمان موظف شده است باسوادی را در گروه سنی زیر ۳۰ سال طی برنامه چهارم توسعه تامین کند، اما این برنامه در صورتی محقق میشود که بیسوادی در جامعه ما تولید نشود که میتوان گفت، این مسئله فرضی محالیست." بلی! تحت شرایط موجود و لااقل تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، محال است که بیسوادی مدام بازتولید نشود.
اکنون بپردازیم به سیستم آموزشی ایران در کلیت آن
نظام آموزشی ایران، آمیختهای از نظام آموزشی بورژوائی و پس ماندههای قرون وسطائی
برخلاف آنچه که معمولا بورژوازی و نظریه پردازان آن تبلیغ میکنند و میگویند که نظام آموزشی در جامعه کنونی که همان جامعه سرمایهداریست، خصلت طبقاتی ندارد، در خدمت یک طبقه معین و نظام اقتصادی – اجتماعی سرمایهداری نیست، بلکه در خدمت جامعه در کل و تمام طبقات و اقشار جامعه قرار دارد، در واقعیت اما سیستم آموزشی هر جامعهای که بر بنیاد طبقات شکل گرفته باشد، طبقاتیست. در خدمت طبقه مسلط است و یکی ازابزارهای تسلط وفرمانروایی آن طبقه میباشد.
نظام آموزشی هر کشور سرمایهداری، مقدم بر هر چیز ثنا گوی نظم اقتصادی – اجتماعی و سیاسی موجود است. احترام به مناسبات و نهادهای موجود را به دانشآموزان میاموزد و سعی میکند از آنها انسانهائی فرمانبردار بسازد. آیا نظام آموزشی جمهوری اسلامی چیزی جز این است؟ قطعا خیر، چرا که تمام متون آموزشی مدارس گواهی روشن بر این حقیقت است. در آمریکا، اروپا و کشورهای دیگر نیز وضع بر همین منوال است. این نظام آموزشی، میکوشد این باور را در دانشآموز و دانشجو ایجاد کند که نظم موجود بهترین نظم ممکن است. ابدیست و مشمول مرور زمان نمیشود. مواد و کتب درسی با چنین نگرشی توسط متخصصان حرفهای طبقه حاکم تهیه و تدوین میشوند و از معلمان که دورههای تخصصی را برای آموزش این کتب درسی دیدهاند، خواسته میشود که آنها را تدریس کنند. کافیست که هر کس به کتابهای مرتبط با علوم اجتماعی در هر کشوری رجوع کند، تا این واقعیت را در عریانترین شکل آن ببیند. در علوم دیگر نیز نه به این عریانی، بلکه به شکلی غیرمستقیم همین دیدگاه را رواج میدهند. نظام آموزشی با چنین نگرشی نخست وظیفه دارد که کارگر آماده به کار، تحویل طبقه سرمایهدار بدهد. این واقعیت هم بر کسی پوشیده نیست که اکثریت بزرگ دانشآموزانی که وارد مدرسه شدهاند، به کارگران نسل آینده تبدیل میشوند. نظام آموزشی جامعه سرمایهداری، باید متخصص فنی سطوح مختلف و نیز دانشمندانی را که برای ادامه کار تولید ضروریاند، و نیز متخصصین مورد نیاز جامعه در بخش خدمات را نیز آموزش دهد و تربیت نماید. این گروه، آن دسته از دانشآموزانی هستند که وارد مدارس عالی و دانشگاهها میشوند و عموما از میان طبقات و اقشاری هستند که میتوانند هزینههای این دورههای تحصیل را متحمل شوند. اما بسته به نیازهای جامعه سرمایهداری به ویژه در مقاطعی که ارزان کردن نیروی کار یک گروه از متخصصان و تکنیسینها مد نظر سرمایهداران است و نیز بعضا شرایط ویژهای که در هر کشور سرمایهداری وجود دارد، گروهی از فرزندان کارگران نیز میتوانند وارد مدارس عالی و دانشگاهها شوند. آموزشهای دورههای دانشگاهی و انجام وظایفی که پس از دانشگاه بر عهده آنها گذاشته میشود و نیز سطح بالای درآمد، اغلب آنها را نیز آغشته به روحیه و جهان بینی بورژوایی میسازد و لذا از طبقه خود جدا میشوند.
وظیفه دیگر نظام آموزشی این است که کادر لازم برای اداره امور کشور و تمام مدیران و کارمندان برای ارگانها و نهادهای دستگاه دولتی را در سطوح مختلف آن تربیت کند.
نظام آموزشی موجود در ایران، تمام این خصوصیات عام طبقاتی نظام آموزشی سرمایهداری را داراست. اما علاوه بر این، آز آنجایی که در ایران یک دولت مذهبی بر سر کار است، ویژگیهای خاص خود را هم داراست. انباشته شدن متون درسی از خرافات قرون وسطایی، سانسور و حذف نظرات علمی، آنجایی که با خرافات مذهبی در چنان تضادی قرار میگیرند که نفی مستقیم خدا و مذهباند. افزودن ترس از خدا به عنوان حامی و پاسدار نظم موجود به مواد آموزشی و حقنه کردن آن به دانشآموزان. تعلیمات و مراسم اجباری در مدارس، جداسازی جنسیتی، و بالاخره افزودن یک دستگاه تفتیشی – پلیسی قرون وسطایی به درون مدارس و دانشگاهها برای کنترل اوضاع به ویژه شناسائی معلمان و دانشجویانی که احیانا عقاید چپ و کمونیستی دارند. بنابر این با همین اشاره کوتاه و مختصر به نظام آموزشی حاکم بر ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، کاملا روشن است که این نظام آموزشی، تمام بدترین خصوصیات نظام آموزشی سرمایهداری را با پس ماندههای قرون وسطایی، یکجا در خود گرد آورده است. لذا تلاش برای برانداختن این نظام آموزشی فوق ارتجاعی وظیفهایست که در برابر تمام نیروهای مترقی جامعه قرار گرفته است.
نظام آموزشی که ما خواهان تحقق آن هستیم
سازمان فدائیان(اقلیت) نه فقط خواهان برافتادن نظام آموزشی عقب مانده و ارتجاعی کنونیست، بلکه خواهان استقرار یک نظام آموزشی چنان پیشرفته و مترقیست که با تمام مختصات نظام آموزشی سرمایهداری قطع رابطه کرده باشد. این نظام آموزشی نوین و مترقی، سوسالیستیست. در این نظام، مقدم بر هر چیز دست دین و دستگاه مذهبی از مدارس و مواد و برنامههای آموزشی به کلی قطع میگردد تا ضمن پایان دادن به اشاعه خرافات در نظام آموزشی کشور، به بردهسازی و انقیاد معنوی مردم از طریق مدارس پایان داده شود. در این نظام آموزشی، مدارس و آموزشگاهها مطلقا غیرمذهبیاند. تدریس هرگونه مسائل دینی و انجام مراسم مذهبی ممنوع است و دستگاه روحانیت دیگر هیچ دخالتی در امور مدارس و برنامههای درسی ندارد. مدارس و دانشگاهها نسل جدیدی از انسانها را پروش میدهند که از تمام خرافات و پیشدواریهای بورژوائی و مذهبی برکنار اند.
در این نظام آموزشی، جداسازی جنسیتی وجود نخواهد داشت، بلکه تمام دانشآموزان دختر و پسر مشترکاً در مدارس و کلاسهای درس شرکت میکنند.
تدریس در مناطقی که دارای بافت جمعیتی و ملی ویژهای هستند، به زبان خود آنها صورت میگیرد.
به بیسوادی از طریق یک برنامه ریزی ضربتی پایان داده میشود و آموزش رایگان و اجباری تا پایان دوره متوسط با بهرهمندی تمام دانشآموزان به هزینه دولت از غذا، پوشاک، وسایل تحصیل و ایابوذهاب معمول میگردد. تحصیلات عالی رایگان نیز جزء دیگری از نظام آموزشی جدید خواهد بود.
ایجاد و گسترش مراکز ورزشی و پرورشی، ایجاد کلوپهای مختلف هنری و فرهنگی یکی دیگر از اجزاء لاینفک سیستم آموزشی جدید، برای شکوفائی، رشد و اعتلاء جسمانی، معنوی و فرهنگی کودکان و نوجوانان خواهد بود.
اما مهمترین حلقه نظام آموزشی جدید و سوسیالیستی، پایان دادن به جدائی آموزش نظری و عملی، نظام آموزشی تک بعدی و صرفا نظری موجود و برقراری چنان سیستم آموزشیست که در آن آموزش نظری و عملی تلفیق میگردند و نزدیکترین پیوند بین مدرسه و کار اجتماعی مولد برقرار میگردد.
فلسفه نظام آموزش و پرورش مبتنی بر تلفیق آموزش نظری و عملی، آفرینش انسانهاییست که از رشد و اعتلاء جسمانی و فکری متوازن و همه جانبه برخوردارند، مبتکر و خلاقاند و در عین برخورداری از کاملترین آزادی و استقلال شخصیت، انسانهائی جمعگرا با عالیترین خصائل روحیه همبستگی انسانی هستند. این نظام آموزشی گامیست در جهت پایان بخشیدن به تضاد و جدائی کار فکری و یدی.
در نظام آموزشی جامعه سرمایهداری، آموزش نظری از عملی جداست. دانشآموز از وقتی که وارد مدرسه میشود، لااقل تا پایان دوره تحصیلات متوسطه، اساسا کارش این است که ذهن خود را با یک مشت محفوظات کتابی، بدون این که پیوندی با عمل و واقعیت زنده داشته باشند، انباشته سازد. کار عملی در حد آزمایشگاه، برای برخی از دروس آن قدر محدود و ناچیز است که اصلا نمیتوان آن را به حساب آورد. تفاوتهای بسیار کمی در این زمینه میان کشورهای پیشرفتهتر سرمایهداری با کشورهای عقبماندهتر، در استفاده از روش ها، تکنولوژی های مدرنتر آموزشی، آزمایشگاههای مجهزتر و نیز آموزشهای همراه با مشاهده مستقیم و تجربه عملی وجود دارد، اما اساس نظام یکیست. آموزش نظری بدون عمل، روش یکسان سازی شبیه بسته بندیهای کالاهای نظام سرمایهداری، پرورش یک بعدی، رواج روحیه فردگرایی، رقابت و از میان بردن روحیه همبستگی در دانشآموزان. در این سیستم آنچه که مدنظر قرار ندارد، تمایلات واقعی دانش آموز و شکوفایی استعدادهای اوست. در اینجا همه چیز تابع بازار است و انتخاب رشته و حرفه دانشآموز، بستگی به این دارد که نیاز بازار کدام است. چقدر درآمد دارد و اعتبار اجتماعی آن چیست؟ لذا، این نظام آموزشی از همان لحظهای که کودک به دبستان گام میگذارد، ابتکار و خلاقیت را از او سلب میکند، از او یک ماشین میسازد و سرنوشت اش را به قوانین کور بازار گره میزند.
اما در نظام مبتنی بر تلفیق آموزش نظری و عملی در مدارس، هدف، آفرینش انسانیست با رشد متوازن جسمی و فکری، خلاق و توانا به انجام کارهای متنوع، مطابق تمایلات و استعدادهای خود وی. بنابراین کودکی که به مدرسه گام میگذارد از همان آغاز همراه با تمام فعالیتهائی که موجب رشد جسمانی و فکری او از طریق بازی، ورزش و فعالیتهای هنری منطبق با هر گروه سنیست، آموزش نظری اش همراه با عمل و گذار به شکل خاصی از کار است که مقدمات آن از طریق بازیهای دوره پیشمدرسه فراهم شده است. کودک از آنچه که با دستهای خود میسازد به مراتب بهتر از هر کتاب و معلمی آموزش میبیند. او از تجربه شخصیاش میآموزد و این تجربه مقدم بر آموزش نظری اوست. دانش آموزی که به این شکل آموزش میبیند، از همان آغاز میآموزد که نظارهگر منفعل محیط اطراف خود نباشد، بلکه در تغییر و دگرگونی این محیط نقش داشته باشد. به جای این که در کلاس بنشیند و منفعلانه از طریق کتاب و معلم مثلا در مورد گیاهان چیزی بیاموزد، در جریان عمل و بارور سازی گیاهان است که آموزش نظری خود را کسب می کند. به جای این که در مورد کوهها، دریاها، رودخانهها در کلاس درس چیزی بیاموزد، با مشاهده مستقیم آنها، میآموزد. به جای یادگیری و حفظ کردن فرمولهای شیمی و قوانین فیزیک، در کلاس درس، در جریان عمل و آزمایش، آموزشهای نظری را درک میکند. این تلفیق آموزش نظری و عملی که همراه با آزادی عمل و ابتکار خود دانش آموز است، از دانش آموز انسانی مبتکر و خلاق میسازد و به او امکان میدهد تمام استعدادهای خلاقه خود را شکوفا سازد. دانشآموز در این نظام آموزشی دیگر به یک انسان تک بعدی تابع نیاز بازار تبدیل نخواهد شد، بلکه آنچه را که دنبال میکند، تمایل و خواست خود اوست. لذا هنگامی که دوره مدرسه را به پایان میرساند، نظام آموزشی مبتنی بر تلفیق آموزش نظری و عملی از او انسانی ساخته است که میتواند کاراجتماعی مولد متنوعی را انجام دهد. او در عین حال که کار اجتماعی مولدی را انجام میدهد، میتواند آزادانه رشتههای تحصیلی تخصصی مورد علاقهاس را ادامه دهد و دیگر با موانع متعدد برای ادامه تحصیلات نه از نمونههای عقبمانده رقابت کنکوری در ایران و نه از نوع هزینههای هنگفت آن در تمام جهان سرمایهداری روبه رو نخواهد بود. تنها این نظام آموزشیست که شایسته انسان و جامعه حقیقتا انسانیست.
برای اشتراک در گروه ایمیلی دوستان اقلیت در شبکه یاهو روی این خط کلیک کنید
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch format to Traditional
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
__,_._,___
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر