سیر اندیشه در ایران (1)
دمکراسی و مردم سالاری دینی (بخش نخست)
کیان بهنود
دمکراسی به عنوان یکی از پرکاربردترین واژه های سیاسی در چند دهه اخیر ،همواره مورد بررسی و پژوهشهای دقیق واقع شده است ،و از آنجا که توجه ویژه خود را به عموم و سپهر عمومی جامعه می دهد ،توانسته است که از همه سطوح و همه ظرفیت های اجتماع برای توسعه حداکثری قابلیت های خود استفاده کند. در ایران نیز از سویی به تبع مناسباتی که به ضرورتِ دنیای مدرن ،با جهان برقرار کرده است ،و با توجه به آگاهی سیاسی ای که در آن پدید آمده است ،بحث دمکراسی در نسبتش با مبادی سنتی فکر در ایران ،همواره چالشی پیش روی اهل اندیشه بوده است. در همین راستا ،از سوی دیگر شاهد آنیم که مباحث نظری جدی در خصوص مسائل ِنظری حوزه سیاست و اندیشه سیاسی ،که در حوزه اندیشه غربی سابقه بیست و پنج قرنی خود را پشت سر می گذارد ،در ایران عمری بیش از چند دهه ندارد ،و در نتیجه برای شناخت عمیق مفاهیمی که با آنها دست به گریبانیم ،می بایست توجهی جدی به مبادی دانش سیاسی داشت ،و پرسش های اساسی ای را که در پی ریزی هرگونه دانش موثرند ،طرح و باز طرح کرد و به تدقیق آنها پرداخت. در نوشته حاضر مفهوم دمکراسی را با توجه به ریشه های آن و سیر مفهومی اش در اندیشه کلاسیک ،و نیز آنگونه که در مناسبات مفهومی – سیاسیِ ایران در چند دهه اخیر آمده ،به بررسی خواهیم گذاشت. در این راستا نخست به بررسی مفهوم و واژه " دمکراسی " و تشریح مضمون ِریشه های کلاسیک آن می پردازیم ،سپس ترجمه های این واژه در ایران ،و ارتباط این ترجمه ها با پشتوانه های فکری شان را مورد بررسی قرار می دهیم ،و پس از آن بحثی ریشه ای در خصوص پسوند " دینی " در " دمکراسی دینی " خواهیم داشت ،و در آخر نیز با توجه به این مباحث نتیجه گیری خواهیم نمود.
1)دمکراسی δεμοκρατια(democracy) از دو واژه یونانی دموس-δεμος –demos به معنای اجتماع (community) وکراتیا κρατια (cratia) به معنای فرمان دادن و حکومت کردن ساخته شده است و در نتیجه معنی تحت اللفظی آن عبارت است از حکومت مردم و یا حکومت عموم.یعنی ساختاری که در آن مردم حکومت را در دست دارند. در ادامه خواهیم آورد که منظور از دموس ،در این عبارت ،مفهوم دیگری است و نه ،معنی تحت اللفظی آن ،یعنی مردم .آنچه که زبان شناسی کلاسیک آشکار می کند این است که واژه دمکراسی نسبت به دیگر اَشکال و ساختارهای حکومت ،که در یونان مطرح بوده و در کتب کسانی نظیر افلاطون و ارسطو و در خطابه های پریکلس آمده است ،مانند الیگارشی ،منارشی و ... ظهور دیرینه تری دارد ،و در قیاس ِبا آنها با تاخیر به دایره مفاهیم سیاسی پای نهاده است. برای بررسی این واژه می بایست ،هر چند به طور بسیار مختصر ،به بعضی از مفاهیم سیاسی دیگر که در اندیشه سیاسی کلاسیک دارای اهمیت بسزایی هستند ،بپردازیم ،تا نکاتی در این باب آشکار شود.
در اندیشه کلاسیک یونانی پولیس-polis - πολης به مکانی گفته می شد که مردمان در آن جمع و به زیست اجتماعی مشغول بودند. پولیس محدوده زیست مردمان و به بیانی محدوده وجود آنها بود. چنانکه از خصوصیت های مهم انسان ،برای اندیشه یونانی همین حضور او در پولیس بود. به بیانی برای یونانی ،آنگونه که در اندیشه ارسطو بیان شده است ،انسان موجودی مدنی بالطبع است(در جایی دیگر معانی متفاوت طبیعت –nature -φοσις نزد ارطو را بررسی خواهیم کرد ) ،و تنها در دو صورت می تواند در جامعه واقع نباشد ،یکی به دلیل وجود شرارت زیاد و طرد شدن از آن و یا به بیانی حیوان صفتی ،و دیگری به دلیل فراتر بودن و برتر بودن از انسان. از اینجاست که ارسطو بیان می کند که برای تنها زیستن یا بایست حیوان بود و یا خدا. این حضور مبتنی بر استدلال نیز هست. ارسطو استدلال می کند که درست است که فرد و شخص به لحاظ زمانی بر جامعه تقدم دارند ،ولی به لحاظ منطقی و مفهومی جامعه است که بر افراد تقدم دارد. درست مانند تقدم منطقی ِکل بر جزء. مثالی که ارسطو در این باب می زند این است که دست ،تا آنجا دست ،به نحو حقیقی می باشد که عضوی زنده از بدنی زنده باشد. به سخنی دیگر دست بریده شده با دست ساخته شده از سنگ تفاوتی نخواهد داشت. انسان نیز ،به همین طریق ،تا آنجا انسان به معنای ارسطویی ( و به معنای کلی یونانی ) است ،که عضوی از جامعه و نهادهای موجود در آن باشد. (جامعه از نظر ارسطو در وهله نخست ،نهادی تربیتی است.)به عبارتی انسان ،ضرورتا ،انسان در جامعه است و خارج از آن " معنایی " ندارد. از دیگر سو ،این بحث به این دلیل دارای اهمیت می شود که برای فرد یونانی ،پولیس دارای هر دو شاخصه جامعه و دولت به نحو توامان است. به عبارتی در زبان یونانی ،تفکیکی میان جامعه و دولت وجود ندارد ،و بنا به همین نقص ِدر زبان ،که منجر به ظهور نوعی هستی شناسی شده است ،پولیس همواره حامل مفهومی سیاسی در خود می باشد (معنای امر سیاسی در سطور پیش رو خواهد آمد).
در واقع پولیس برای فرد یونانی به معنای شهر است و شهر برای یونانیان ،محل کنش سیاسی و زیست سیاسی می باشد. ( این مسئله پی آیندهای مهمی نیز دارد که متاسفانه در این نوشته نمی گنجد؛ اما اشاره مختصر این امر و طرح این مسئله ،خود خالی از لطف نخواهد بود که با این عدم تمایز ،مابین دولت و جامعه ،قلمرو حقوق و قانون نیز از قلمرو آداب و رسوم و سنن تفکیک نمی شود. از اینجاست که لفظ واحد نوموس) nomos ( νομος ،هم به معنای آداب و رسوم و عرف است و هم به معنای قانون.) در نتیجه هنگامی که از پولیس سخن به میان می آید ،نوعی از یکپارچگی و وحدت در میان است .
در همین راستا و در نسبت با پولیس ،به افرادی بر می خوریم که در پولیس واقع شده اند و در آن زیست می کنند ،و همانا خود وجهی اساسی از پولیسند. به عبارتی پولیس نیز ،هر چند دارای ماهیتی زنده است ،اما وجود آن بسته به این زیست اجتماعی نیز می باشد. واژه πολιτες (polites) که در انگلیسی به citizen ترجمه می شود ،به آن کسانی گفته می شود که در پولیس می زیند. نکته مهم اما این است که پولیتس واژه ای حقوقی است و به عبارتی دارای مصداق حقوقی - سیاسی می باشد. به عبارتی اینگونه نیست که هر موجود انسانی که در پولیس واقع شود ،پولیتس باشد و دارای حقوق سیاسی ،بلکه آن کسی را پولیتس می نامند که ،بنا بر امتیازات نظام سیاسی ،بتواند و مجاز باشد که در امور حکومتی دخالت کرده و حق شرکت در تصمیمهای دولت را داشته باشد. این واژه که حمید عنایت آن را به " شهروند " ترجمه کرده است ،علی رغم داشتن دیرینه ای بیش از بیست و پنج قرن در ادبیات سیاسی غرب ،در حوزه فکری ما و در ادبیات سیاسی ما تنها بیش از نیم سده است که وارد شده است. که البته همین سابقه دیرینه در غرب ،توان زور آزمایی لازم را برای آن فراهم کرده ،و در نتیجه در طی سیر مفهومی خود در قرون متمادی ،آب دیده شده است و پیچیدگی های نظری بسیاری را از سر گذرانده است. در واقع شاخصه شهروند این است که از " امتیاز " شرکت در کنش سیاسی برخوردار است ،و می دانیم که قبض و بسط شمول امتیاز ،وابسته به نظام سیاسی مسلط در پولیس و آن است که مصادیق این واژه را تعیین می سازد.
از طرفی بین پولیس و پولیتس رابطه ای برقرار است که حاکی از نظامی است که طی آن پولیس با پولیتس نسبت برقرار می کند ،که از این نسبت به عنوان πολιτεια (politia) یاد میشود. به عبارتی در این حوزه فکری به رابطه متقابل آن دو ،که امری کاملا مدنی را پدید می آورد ،پولیتیا می گویند. واژه هایی مانندpolitics ,political و غیره که در زبانهای اروپایی بکار برده می شوند ،همگی از این ریشه می باشند و از اینجاست که politics ،که از آن به علم سیاست یاد می کنیم ،با آنچه ما در حوزه فکری خود سیاست می نامیم به غایت تفاوت دارد. چراکهpolitics به رابطه شهر و شهروند اشاره دارد و رابطه ای کاملا دوسویه است ،و نشان از کنشی پویا در زیست اجتماعی می باشد ،و نظام حکومتی حاکم بر پولیس را در مفهوم و مضمون خود دارد ؛ ولیکن سیاست ،دستکم در یکی از معانی خود یعنی تنبیه کردن. تفاوت ابزار سیاسی نیز از همین جا ناشی می شود که برای یکی خرد و تعامل است و برای دیگری اسباب تنبیه و خرد تنبیه کننده. از اینجاست که سیستم باز مدنی که رابطه انسان و مدینه است ،با سیستم بسته مدنی شرقی در تقابل است. با این مقدمه روشن می شود که دموکراسی تعامل کنشمدار شهروندان ،ورای از امتیازات خاص ،در امور مدنی است. (که در واقع امور مدنی همان امور حکومتی اند). سیستمی است که در آن حق ِ به رسمیت شناخته شده کنش سیاسی ،به جریان می افتد و پولیس به پویایی خودش ادامه می دهد. بحثهای نظری ِبی نهایت پیچیده و مهمی در باب دمکراسی ،در قرون اخیر شکل گرفته است که در اینجا به آنها نخواهیم پرداخت ،اما نکته ای که می بایست در اینجا نشان دهیم این است که دمکراسی ،چیزی همانند دیگر نظامهای سیاسی و حکومتی نیست و نوعی خاصیت شمول و دربرگیرندگی در خود دارد. شاید به همین دلیل است که ارسطو ،علی رغم اینکه از مدافعان نظام سیاسی دموکراتیک نمی باشد (البته اگر بتوان از عبارت " نظام سیاسی " برای دمکراسی استفاده کرد ) دلایل محکمی در جهت اثبات حقانیت آن می آورد. یکی از این دلایل تفکیکی است که ارسطو میان مفهوم collective به معنای تجمعی و distributive به معنای توزیعی قائل می شود و بیان می کند که ،شاید بتوان فرض کرد که هیچ یک از شهروندان و افراد جامعه و یک شهر ،از فضیلت ،به طور کامل برخوردار نباشد ،با این همه شاید ،همه آنان ،بهتر از با فضیلت ترین ِافراد باشند. با توجه به آنچه که تا اینجا آورده شد ،دمکراسی یعنی ساختاری که بنا به آن شهروندان ،یعنی افرادی که به لحاظ اجتماعی و سیاسی دارای حقوق (برابر) هستند ،می توانند در کنشهای سیاسی دخالت کنند و در تصمیمات حکومتی موثر باشند. اما مسئله ای که از غایت اهمیت برخوردار می باشد ،این است که در این عبارت ،واژه دموس مطلقا نمی بایست به معنای مردم فهمیده شود. بلکه منظور از دمکراسی نظامی است که در آن "قانون" حکمفرماست و در این نظام حکومت به واسطه قوانینی که تعیین میشود ،پیش می رود. بر مردم به این دلیل تاکید می شود که پشتوانه مشروعیت قوانین هستند. این مطلب را در بخش بعدی به دقت تشریح خواهیم کرد.
مطلب را به بالاترین بفرستید: ![]() |
--~--~---------~--~----~------------~-------~--~----~
اين نامه به دنبال عضو يت شمادرگروه كتابهاي رايگان فارسي ارسال شده است.
آدرس ارسال نامه:
persianebooks@googlegroups.com
براي قطع اشتراك :
persianebooks-unsubscribe@googlegroups.com
با توجه به هماهنگي به عمل آمده با خوانندگان محترم،مطالب وكتابهاي با جهت گيري ضد دولتي وديني براي اين گروه ارسال نخواهد شد
لطفا موقع ارسال نامه به گروه حتما موضوع نامه را نيزبطور كامل ذكر كنيد
http://groups.google.com/group/persianebooks?hl=en
برای کمک به تداوم کار ما نامه های گروه را براي دوستان كتابخوان خود بفرستید
واز آنها بخواهید که در گروه عضو شوند.
وبلاگ ما:
http://persianbooks2.blogspot.com
آیینه وبلاگ
http://roumii.blogspot.com/
خبر خوان وبلاگ:
http://feeds.feedburner.com/ketabxaneh
آدرس خبرخوان مطالب جالب ديگر تارنماها:
http://feeds.feedburner.com/KetabdarsShared
براي عضويت در گروه به اين آدرس نامه دهيد:
persianebooks-subscribe@googlegroups.com
-~----------~----~----~----~------~----~------~--~---

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر