http://negahe-
لحظات حساس تاریخ ایران :
روز جمعه در کارگاه خود مشغول به کار بودم ؛ برنامه ای از رادیو تحت عنوان هفتمین شب (یدیمینجی آخشام) از صدای آذربایجان شرقی پخش میشد که در آن به مناسبت روز پانزده خرداد مصاحبه ای با آقای عبد یزدانی ترتیب یافته بود .البته بنده با موضوع مصاحبه کاری ندارم بلکه نقطه نظرم روی مطالب آن میباشد که گوینده محترم به نحو کاملا حساب شده موضوع بحث را به جایی کشانید که بگوید هدف انقلاب اسلامی کوتاه کردن دست بهائیان از قدرت بود و این گونه اشاره میفرمایند که " حضرت امام در سال 42 به واسطه تصویب قانون کاپیتو لاسیون و نیز حذف قانون قسم خوردن به قر آن ( پس یک بهایی هم میتواند به کتاب خود قسم بخورد ؟) و اشکال دانستن این امر و نیز گسترش نفوذ بهائیان به دایره حکومتی اعلان اعتراض نموده" و بعد باذکر مطالبی از زمان انقلاب و ذکر نام آستانی که یکی از بهائیان بود و نیز اعدام یک چشم پزشک متخصص و نیز اشاره به اسنادی که دال بر ارسال مبالغ پول به اسرائیل بود بر گفته های خود صحه گذاشته خود را محق بر سرکوبی پیروان دیانت بهایی و به قول خودشان و نجات جامعه از این خطر بزرگ بود ؟؟. ... تا اینجای کلام بماند. هدف بنده این نیست که حرکات و اتفاقات را در تاریخ ایران نادیده بگیرم بلکه حوادث صرف نظر از مثبت و یا منفی بودنشان در آینده کشور تاثیر بسزا دارد .و لذا نبایست از نظر، نقطه سنجی تاریخی برای یک فرد منصف دور بماند .و از سوی دیگر این گونه حوادث میتوانند به واسطه تنگ نظری های عده ای متعصب به بیراهه رفته و هدف در میان هیجان عمومی گم شود. روی سخن بنده در همین نکته است که آقای عبد یزدانی در پی آمد کلامشان شاه کلید بیت را به دست سه مسئله داده و آن را عامل اصلی برای انقلاب قلمداد نموده حال آنکه ایران وطن ما بهائیان است .در این سرزمین متولد شده ،آن را خانه و وطن خود میدانیم و حال آقایان از چه روی معتقدین به این دیانت را اینگونه به نظر بی مهری مینگرند خدا داند ؟...!!!!و بعد از طول و تفصیل های کلامی به این نتیجه رسیدند که انقلاب پنجاه وهفت حاصل این گونه پی آمد ها بود ...
آقای عبد یزدانی، همه میدانیم که خطوط فکری شما به کدامین گروه فکری وابسته است .شما از هواداران فکری نواب صفوی و اعوان و انصارش هستید این بر کسی پوشیده نیست و بزرگترین اقدامات این گروه نیز معلوم است .خوب آشکار است که شما از حقوق بهائیان ایران به عنوان یک شهر وندهر گز دفاعی به عمل نیا ورید و هر کجا هم تریبون آزاد در اختیار گرفتید علیه بهائیان داد سخن سر داده و اذهان را بر علیه آنها مغشوش خواهید نمود . تکلیف اشخاصی که افکاری اینچنین دارند معلوم است ..تاریکی ،نیت باطنی شما همیشه شما را به سوی اهداف ناصواب و پلید رهنون خواهد شد .اما روی سخنم با هموطنان عزیزی است که...تاریخ مشعشع سرزمینشان همچون خورشید، در آفاق پرتو انداخته (این امری نیست که به لفظ باشد بلکه تاریخ چندین هزار ساله آن شاهدی بر این مدعا میباشد) وچنانکه در قرآن نیز به عظمت آن اشاره گردیده است .
زمانی که حضرت رسول به انتشار اوامر الهی مشغول بودند کفار و مشرکین بر آن حضرت خورده گرفته گفتند ، ای محمد بیا از این ادعا دست بردار تا به آنچه میخواهی تو را بی نیاز کنیم حضرت رسول در جواب آنها فرمودند( مضمون آن به فارسی چنین است):
"اگر شما خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهید باز هم دست از ادعای خود نخواهم کشید "
البته اشاره حضرت رسول از ماه و خورشید ، به همان قدرتهای مقتدر زمان، ایران و روم بود (سمبل ایران خورشید و سمبل یونان ماه) با این بیان خواستند عظمت رسالت خود را بیان فرموده و این که در برابر آن، قدرتهای بزرگ را تاب برابری و مقابله نیست. "
(البته علماء این آیات را به کلمات ظاهری بشری تعبیر نمودند ).پس این بیان حضرت رسول شاهدی صادق بر عظمت کشور ایران است .اکنون آن ابر قدرت به کجا رسیده ؟ و امور کشورش به دست کدامین افکار گرفتار شده بماند ؟ اما آیا زمان بیداری فرا نرسیده ؟ سالهاست که در این کشو دگر اندیشان و تجدد طلبان به تغییرمی اندیشند و سعی در تهیه اسباب و لوازم آن بر آمده اند .وقایع و اتفاقات دست به دست هم میدهند و دگرگونی هایی به وقوع میپیوندد؛ اما نهایت کار به دست عده ای فرصت طلب و تمامیت خواه افتاده اهداف لوث شده به بیراهه میرود. خداوند را شکر که حاصل آن همه بی فرهنگی و کم فکری و عقده های خود پرستی و عناد های سیاسی چون دملی چرکین سر باز زد و عفونت های خود را بیرون ریخت و اکنون زمان شفای این بیمار فرا رسیده. همه علت آن همه پس رفت ها و در جا زدن ها را دیدیم و میدانیم . تعصبات کور و مقابله با تجدد خواهی و پیشرفت از جمله عوامل باز دارنده خیزش و جهش فکری در جامعه ما بودند که در این سی ساله به بوته امتحان گذاشته شده خود را بر ملا ساخت. مشروطیت اولین گام برای کنده شدن از یوغ آن تعصبات کور بود اما با نهایت تاسف ؛عدم آگاهی عامه مردم این هدف را به بیراهه کشید . قوانین مشروطه مبدل به مشروعه گردید و شاه همچون گذشته به مستبد بدل گردید و علما هم همچون دولت در سایه او را از پشت پرده تحت کنترل و قیادت خود گرفتند ؛ این روند تا انقلاب اسلامی تداوم یافت . و درنهایت هم با آمیختن حکومت با طبقه روحانیت این روش به نهایت اوج خود رسید....
به فرموده حضرت عبد البهاءهر زمان که امور کشور به دست علماءافتاد نهایت کار معلوم گردید ....
"وظیفه علماءو فریضه فقهاءمواظبت امور روحانیه و ترویج شئون رحمانیه است و هر وقت علماءدین مبین و ارکان شرع متین در عالم سیاسی مدخلیتی جستند و رائی زدند و تدبیری نمودند تشتت شمل موحدین شد و تفریق جمع موئمنین گشت نائره فساد بر افروخت و نیران عناد جهان را بسوخت مملکت تاراج و تالان شد و رعیت اسیر و دستگیر عوانان" (رساله مدنیه ص 20-21)
با توجه به بیان مبارک که در زمان انقلاب مشروطه از قلم مبارک حضرتشان صادر گردیده و تمام آنچه پیش بینی می فرمایند؛ ما در طول این سالها شاهد و ناظریم .تجربه تلخ دخالت علماء در مشروطه و نیز پیامد های آن نتیجه ای همچون انقلاب اسلامی و روی کارآمدن علما ءرا به دنبال داشت .البته بنده هیچ خصومتی با این متدینین و روحانیت شیعه ندارم اما به فرموده حضرت عبدالبهاء هر کسی باید به کار و مسئولیت خود اقدام کند .امور کشوری مسئول و متخصص خود را میطلبد و امور دینی هم مسئول خود . دخالت در امور، آشفته بازاری را ایجاد میکند که حاصل آن را به عینه شاهدیم .
در جای دیگر میفرمایند:
"در این ایام و اوقات چون بعضی وقایع مخالف کل شرایع که مخرب بنیاد انسانی و هادم تبیان رحمانیست از بعضی نادان و بیخردان و شورشیان و فتنه جویان سر زده دین مبین الهی را بهانه نموده و لوله و آشوبی بر انگیخته اهل ایران را در بین امم دنیا از بیگانه و آشنا رسوا نمودند .سبحان الله دعوی شبانی نمایند و صفت گرگان دارند و قرآن خوانند و رئوس درندگان خواهند صورت انسان دارند و سیرت حیوان پسندند." (ص2و3 رساله مدنیه )
این بیان مبارک شاهدی برا ین تجربه تلخ است که ملت ایران در طول این سالها متحمل شده و اکنون نیز با مسا ئلی جدید روبرو شده که جای تامل بسیار دارد .رسانه های گروهی مرتب با عوام فریبی و شایعه پراکنی و اشاعه مفتریات جامعه بهایی را به این گروه و آن گروه مرتبط ساخته گهی حامی اصلاح طلب و گاهی نیز بر انداز نرم و ..... قلمداد نموده با مونتاژ عکس هایی ساختگی در رسانه های گروهی و اینتر نتی و گاهی هم در تریبونهای آزاد داد سخن سر داده مقالاتی ناصواب انتشارمیدهند و نهایت امر نیز، هدفشان مخدوش نمودن خیزش های مردم ایران است .اما باید به تمام عزیزان که خود را در نوم غفلت گرفتار ساخته و سر در گریبان جهالت خود فرو برده اند خاطر نشان سازم که اکنون دوباره این سرزمین دارد روشنی خورشید را تجربه میکند .اکنون یوغ های فکری که سالهاست بر اندیشه ها سایه انداخته گشوده میشود ؛چرا که عمل کرد عزیزان و پرت فرصت های بدست آمده این فرصت را به ملت ایران داده تا از نو باز نگریی به اندیشه های خود داشته و بدانند که در کجای تاریخ و تمدن بشری قرار دارند و به کدامین سمت و سوی در حرکتند؟ واین تجربه سالها به این عزیزان فرصت اندیشه را دوباره داده وراه انتخاب را ارائه فرموده ..ای نادانان و بی خردانی که حضرت عبد البهاء سالهای پیش شما را به این خطاب مبارک مخاط ساخته بدانید که اراده خداوند بالاتر و بر تراز آن است که در اندیشه کوچک و حقیرانه شما جای بگیرد .داستان اصحاب کهف در قرآن را به خاطر آورید .اگر چه داستان است و میتو لوژی دینی اما در حیات بشری واقعیت عینی آن در قرون و اعصار باره تکرار شده و اکنون این واقعه در ایران درشرف اتفاق است . آن رنسانس فکری است که سالهاست به انتظارنشسته بودیم . بدانید و آگاه باشید که عوام فریبی شما هر گز قادر نخواهد بود این خیزش درونی را در کالبد وجودی هموطنان ما متوقف کند .آیا تجربه تاریخی جنگهای صلیبی ودوران سیاه حکومت کلیسا را از خاطر برده اید ؟!..حال ملت ایران جام شوکران در دست میخواهد آنرا به خورد شما عزیزان بدهند که سالهاست از جام زهرتان کام آنها را تلخ نموده و امکانات و ثروت بی نهایت سرزمینشان را به تالان و تاراج برده اید ؛این ملت مهربان و شریف را به عسرت و مذلت گرفتار نموده اید. شما بی مهری های تاریخ را نسبت به دیکتاتورها و خود کامگان را از یاد برده اید ؟ که اینگونه سوار بر اسب تازان بلهوسی های خود بر اوج قدرت میتازید .
حضرت عبد البها میفرمایند:
"حکومت با الطبع راحت و آسایش رعیت خواهد و نعمت و سعادت اهالی جوید و در حفظ حقوق عادله تبعه و زیر دستان راغب و مایل و در رفع شرور متعدیان ساعی و سائل است (ص17 رساله مدنیه)
"اعظم وسیله آسایش و راحت اهالی و اکبر واسطه ترقی جمهور اعالی و ادنی این اهم اتم است (ص46 رساله مدنیه)
"هیئت جمعیت را به منزله ثقعی واحد پنداشتن و نفس خود را عضوی از اعضای این هیئت محبه انگاشتن و الم و تاثر هر جز ئی سبب تالم کل اجزاء هیئت با البداهه تیقن نموده است"
(ص 47 رساله مدنیه )
این است صفت حاکم عادل و حقیقی و منصف لا غیر .
باز روی سخنم با هم وطنان عزیزم است که خطری بسیار عظیم آینده ایران ما را تهدید می کند . چرا که جریان فکری به راه افتاده هر گز به تفکری اجازه خود نمایی نداده و از هر امکانی جهت تسلط خود بهره خواهد جست ؛با دقت نظر به شعار های سال 57 و تداعی آن و بحث هایی که هدف انقلاب بر پایه آن بنا نهاده شده بود؛به عینه شاهد و ناظریم چرا که شعارها بر اسا س حق خواهی هایی بود که حکومت شاه آن حقوق را از ملت ایران صلب نموده بودو اکنون بعد سالها وبرسی عمل کرد عزیزان آن اهداف نه تنها تحقق نیافته بلکه به تیول قدرتی تازه ای بدل گشته .سرمایه کشور دست عده ای خاص و قوانین و اصول به نفع گروهی بخصوص مصادره شده .و دیگر اقوام و معتقدین به ادیان در این دایره محلی از اعراب نیستند و این به معنی خضلان فکری و خسران درآنچه به خاطر آن خونها ریخته شد و سالها تلخی جنگ روانی بر اذهان سایه انداخت و کار به جایی کشیده شد که همگی به حاشیه رانده شده اند و هر آن کسی که داد از حق خواهی بلند کند واز حقوق حقه اندیشه و تفکر خود دفاع کند جایگاهش در گوشه زندان بوده و یا مزدور بیگانه خوانده شده و یا جاسوس اسرائیل است و غیره متهم میشود.
اکنون زمان آن فرا رسیده که به فرموده حضرت عبد البهاء کارها به اهلش سپرده شود تا امور مامور یابد . این مهم همت بلندی را میطلبد که در دستان قدرتمند و توانای تو نهفته است این که باید دست بر زانوی توانای خود تکیه داده با امید به خداوند توانا که سالهاست در قبضه قدرت عده ای اسیر شده و به نام آن زور میگویند و قساوتها روامیدارند به پا خیزی و به مدد تفکر و اندیشه روشن خو سیاهی را از ذهن خود زدوده روشنی فردا را به فرزندان خود هدیه دهید . این حقیقت را به جان و دل بپذیریم که این تجربه اگر چه تلخ و ناگوار بود، را بر کشور عزیزمان ایران قبول کنیم و این که ،برای رهایی از بعضی کج اندیشی ها جراحی های تاریخی لازم است؛ بپذیریم چرا که این زخم سالها در فکر و اندیشه ما زنده مانده مانند خوره ما را از درون تهی میساخت و انرژی های بسیاری را تلف می نمود و لذا این ارزش را به این تلخ کامی ها بدهیم و آینده را با نگاهی روشن بنا نهیم و آزموده را دگر باره تجربه نکنیم از دل کینه و نفرت از یکدیگر و تبعیض های تفکری و اعتقادی را زدوده به انسان و کرامت او بنگریم نه به خطوط فکری و اعتقادی او و در روابطمان تعامل را بر تضاد ارجح شمرده هیچ کس را دشمن ندانیم بلکه یار و دوست شمریم اگر چه همفکر با ما و هم طریق ما نباشند ...به فرموده حضرت عبد البهاء:
"عالم سیاسی را دو قوه اعظم اقوم لاتزم قوه شرعیه و قوه تنفیذیه مرکز قوه تنفیذیه حکومت است و قوه شریعیه دانایان و هوشمند حال اگر این رکن رکین و اساس متین جامع و کامل نباشد چگونه فلاح و نجاح از برای هیئت ملت تصور گردد" (ص42رساله سیاسیه)
"و احکام شرعیه را در مرافعات و محاکمات مدار معین نبوده زیرا هر یک از علما نظر به رای و اجتهاد خود حکم مینماید "(ص45 رساله سیاسیه )
و حال با توجه به آنچه گفته شده آیا میتوان بنای فکری جامعه ای را بر بنیاد های متزلزل بنا نهاد و نام آن را تمدن و پیشرفت گذاشت ؟و این که آیا میتوان با عوام فریبی کج را راست انگاشت و بیماری راصحت خواند ؟و بر این اندیشه اصرار و رزید و به زور ان را بر دیگران بقبولاند .و اگر کسی خلاف آن اظهار نمود او را منکوب نموده در صدد نابودی او بر آمد ؟
18/3/1388
مهشید
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch format to Traditional
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر