کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

[farsibooks] این دومقاله جالب وآموزنده را حتمأ بخوانید

 


war-obama

اعزام اسکادرانِ" بشر دوستان" به لیبی

می‌گویند قذافی دیوانه است و مردم خود را قتل عام خواهد کرد. پس لازم است که بالهای آهنین میراژ و لافال و استیلت را بر فراز لیبی به پرواز درآورد. (نمی دانم متوجه شدی یا نه؟ درست در همان روزها محسن سازگارا هم مقاله‌ای نوشت و مدعی شد که احمدی نژاد دیوانه است و باید تحت درمان قرار بگیرد. گمان نمی‌کنم که اعلام دیوانگی احمدی نژاد از جانب این خودفروش درست در روزهای حمله به لیبی تصادفی باشد. برعکس، سناریوی معینی را تداعی می کند). آیا این حقیقت است؟ حقیقت این است که غرب برای نجات مردم لیبی وارد عمل شده است؟

 میلیتاریسم"انساندوست"وانقلاب نان وآزادی

نگارش: بهمن شفیق

رفیق گرامی ام،

از گفتگوی سازنده ای که داشتیم تشکر می کنم. درست میگوئی. بحث تحولات جهان عرب بحث بسیار مهمی است و تأسف انگیز این است که در فضای عمومی ایران تحولات انقلاب نان و آزادی اساساً از دو سویی منعکس می‌شوند که دو آلترناتیو بورژوایی را به نمایش می گذارند. روایت چپ کارگری هم تقریباً به کلی غایب است. این که کسانی در میان فعالین کارگری و فعالین جنبشهای اجتماعی هم ممکن است پبدا شوند که از دخالت نظامی غرب در لیبی سر ذوق آمده باشند، حقیتا مایه تأسف است. به نظرم باید با این عده از رفقا وارد جدلی جدی شد. نظر مرا در این باره خواسته بودی. سعی میکنم مختصر برایت بنویسم.

می دانی، این ماجرای دخالت غرب و ناتو و سازمان ملل هم از آن ماجراهاست. بدبخت مائی که هر چند سال یک بار باید متشکر شویم که آمریکا و فرانسه و انگلیس و آلمان و «جامعه جهانی» (زکی!!!!) به داد ما مردم بی‌فرهنگ و وحشی در افغانستان و عراق و یوگسلاوی و حالا هم لیبی می رسند. حقیقتاً چه دنیای وحشتناکی می‌شد اگر که این جامعه جهانی را نداشتیم. دنیا می‌شد دنیای مشتی وحشی و دیکتاتور که خون مردم را شیشه شیشه می مکند. خدا را شکر که این جامعه جهانی!!! هست.

اما این حکایت در بهترین حالت و با کلی تخفیف قابل مقایسه با حکایت کسی است که هر از چندگاهی به میان آب می‌پرد و کودکانی را که در حال غرق شدن هستند نجات می‌دهد و مردمی هم دور آب جمع شده‌اند و برایش هورا می کشند. وسط این قیل و قال همه فراموش می‌کنند بپرسند که چه کسی این کودکان را داخل آب انداخته بود؟ همه فراموش می‌کنند که طالب همان مجاهد تعلیم دیده سیا بود که با موشکهای استینگر روسیه را شکست داده بود و تا روز 11 سپتامبر معروف دولت فخیمه آمریکا در حال مذاکره با همان طالبان برای خط لوله گاز – یا نفت، دقیقاً به خاطرم نیست- برای عبور از افغانستان امن بود. همه فراموش می‌کنند انبار اسلحه عراق پر از سلاح همان دول فخیمه بود که برای حفظ تعادل در منطقه در اختیار دولت محترم صدام حسین قرار گرفته بود، همه فراموش می‌کنند که دولت فخیمه آلمان بود که یک‌باره یاد حق ملل در تعیین سرنوشت خویش افتاد و حیاط خلوت اسلوانی و کرواسی ثروتمند را از یوگسلاوی مقروض جدا کرد و دولتهایشان را هم فوراً به رسمیت شناخت تا مهر هژمونی خود را بر اروپا بکوبد. همه فراموش می‌کنند که تا پیش از این وقایع، صرب و کروات و بوسنی دست در دست هم و در کنار هم به صلح آمیز ترین وجهی روزگار می گذراندند. فراموش می‌کنند که دمکراتیک ترین قانون اساسی جهان را همان یوگسلاوی داشت. به لیبی هم می رسیم. اما اجازه بده قبل از آن به موردی هم بپردازم که آس و تکخال همه این مدافعان هومانیسم میلیتاریستی دمکراسی های غربی است. رواندا را می گویم.

به صدام حمله می شود، رواندا را پیش می کشند. به لیبی حمله می شود، باز هم رواندا را پیش می کشند. میگویند که چه باید می کردند؟ آیا صبر می‌کردند تا تراژدی رواندا تکرار شود و میلیونها نفر قتل عام شوند؟ راست می گویند. نباید صبر می کردند. باید کاری می کردند. اما چه کاری؟ برای این که این روشن شود بگذار در این مورد هم از این دوستان بپرسیم که چه کسی این بچه را به آب انداخته بود؟

قتل عام رواندا در سال 1994 واقع شد. گفتند که این جنگ بین قبایل توتسی و هوتو بود و هوتوها توتسی ها را قتل عام کردند. نظریه رایج و مسلط غرب هم این را جا انداخت که این جنگ بر بستر همان جنگهای نژادی (ethnic) است که اکنون در قاره آفریقا در جریان است. اما هیچ گاه نگفتند که هوتو ها کی بودند و توتسی ها که بودند؟ فرق بین هوتو و توتسی چه بود؟ محض اطلاع عرض کنم که حتی یک بررسی و تحقیق آکادمیک وجود ندارد که فرق بین «نژاد» هوتو و توتسی را روشن کرده باشد. با این همه، ژورنالیست و «کارشناس» پفیوز غربی یک لحظه هم مکث نمی‌کند که این درگیری را درگیری نژادی و قبیله های مبتنی بر نژادهای مختلف معرفی کند. واقعیت رواندا اما چیز دیگری است. واقعیت این بود که در زمان ورود آلمانی ها به رواندا و بوروندی در نیمه قرن نوزده در نظام پیشا سرمایه داری حاکم در این مناطق هوتوها دهقانان آنجا بودند و شاه هم کسی از میان توتسی ها بود. مثل هر جامعه پیشا سرمایه داری با همان درگیریها و اشتراکاتی که در یک جامعه ساده هست. این نظام کولونیالیستی آلمانی ها - و پس از خروج آن‌ها بلژیکی ها – بود که حاکمیت خود را بر تمایز روزافزون بین هوتوها و توتسی ها متکی نمود و پروپاگاند تفاوت نژادی را در خدمت حاکمیت خود به کار گرفت. توتسی ها به نورچشمی های کولونیالیستها بدل شدند و هوتوها به نژاد پست تر. توتسی ها لقب «سیاهان سفید» را دریافت کردند تا این تمایز نژادی دائمی شود. ریشه قتل عامهای بعدی در این دوران ریخته شد.

اما این تمام ماجرا نیست. سؤال این است که چرا در سال 1994 این قتل عام اتفاق افتاد؟ چرا در تمام سالهای بعد از استقلال (1963 یا 64 ، دقیقاً نمی دانم) چنین وقایعی اتفاق نیفتاد؟ به این دلیل خیلی ساده که دهه های 60 و 70 قرن بیست، دهه های امید برای آفریقای سیاه بود. تاریخ آفریقا در این دوره را قوام نکرومه ها و پاتریس لومومبا ها رقم می زدند. دقیقاً همین «سوسیالیسم آفریقائی» بود که غرب با تمام قوا به مقابله با آن برخاست. با به قتل رساندن لومومبا توسط مزدوران بلژیکی، راههای همین سوسیالیسم آفریقائی بود که بسته می شد. امری که بر متن توازن قوای دوران جنگ سرد به قطب بندی هر چه بیشتر مبارزات سیاسی در قاره آفریقا بین جریان افراطی طرفدار غرب با محوریت رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و جنبشهای چپگرای طرفدار شوروی انجامید. هر چه بود، در این سالها خبری از کشتار نژادی و قبیله‌ای نبود. دور کشتار های قبیله‌ای و نژادی بعد از فروپاشی دیوار برلین شروع شد و علت پایه‌ای آن هم تعرض قدرتهای جدید – به طور مشخص آمریکا - به مناطق نفوذ قدرتهای استعماری قدیم – به طور مشخص فرانسه – بود. از این دوره به بعد بود که جنگهای نژادی و قبیله‌ای در آفریقا اوج گرفت. اگر خوب دقت کنی می‌بینی که در مرکز این تحولات مناطق معروف به فرانکوفون قرار دارد که امروز توسط دولتهای پرو آمریکائی از قبیل اوگاندا محاصره شده اند. جنگهای نژادی و قبیله‌ای را خود حضرات راه انداختند، قبیله ها و «نژادها» را خود حضرات دمکراسی های غربی مسلح کردند، الماسهای معادن را خود حضرات از «شورشیان» این کشور و آن کشور خریدند. فاجعه رواندا آشی بود که خود آنان پختند. (من فیلم هتل رواندا را ندیده ام. رفیقی که این فیلم را دیده بود تعریف می‌کرد که حتی شمشیرهایی که هوتوها با آن به قتل عام توتسی ها پرداختند تماماً آکبند از جعبه بودند و وارداتی از یک کشور اروپائی). این بچه را خود آنان داخل آب انداختند. حالا می‌خواهند که ازشان متشکر هم باشیم که دادگاه بررسی جنایت علیه بشریت را برای رواندا راه انداخته اند. پانصد سال تمام است که نظام مسلط بر جهان معاصر بشریت را از فاجعه‌ای به فاجعه‌ای دیگر هل می دهد، تازه می‌خواهند ازشان ممنون هم باشیم. ماجرای لیبی هم همین است.

می‌گویند قذافی دیوانه است و مردم خود را قتل عام خواهد کرد. پس لازم است که بالهای آهنین میراژ و لافال و استیلت را بر فراز لیبی به پرواز درآورد. (نمی دانم متوجه شدی یا نه؟ درست در همان روزها محسن سازگارا هم مقاله‌ای نوشت و مدعی شد که احمدی نژاد دیوانه است و باید تحت درمان قرار بگیرد. گمان نمی‌کنم که اعلام دیوانگی احمدی نژاد از جانب این خودفروش درست در روزهای حمله به لیبی تصادفی باشد. برعکس، سناریوی معینی را تداعی می کند). آیا این حقیقت است؟ حقیقت این است که غرب برای نجات مردم لیبی وارد عمل شده است؟

فلاش بک: دسامبر 2010. قیام در تونس آغاز شده است و روز به روز بر دامنه آن افزوده می شود. دولت فرانسه که شاهد از بین رفتن یکی از مناطق نفوذ خود در قاره سیاه است، به دولت تونس پیشنهاد اعزام نیروی ضد شورش برای سرکوبی انقلاب می کند. انقلاب نان و آزادی پیشروی می کند. به کریسمس می رسیم. وزیر خارجه فرانسه سوار بر هواپیمای شخصی یکی از بستگان بن علی به مسافرت کریسمس می‌رود و در خود مسافرت هم معامله ای ناقابل را با یکی از بستگان خود جوش می زند. دو هفته بعد بن علی سقوط می‌کند و کمی بعد از آن هم مبارک. فرانسه بر صندلی اتهام حمایت از دیکتاتورها نشسته است. گراند ناسیون گند زده است. سارکوزی پفیوز وارد عمل می‌شود و نه تنها به دیکتاتور لیبی، بلکه به همه دیکتاتورهای جهان و منطقه اعلام جنگ می کند. این روند وقایع است. در جاهای دیگر هم کم یا بیش همین است. انگلیس و آمریکا و دیگران هم همینطور. تکلیف برلوسکونی جاکش هم روشن است که تا دیروز واسطگی فاحشه ای را می‌کرد که فامیل مبارک بود. این‌ها ناجیان مردم لیبی اند؟ نه. دخالت این‌ها در لیبی برای بازسازی ایدئولوژی ورشکسته خودشان است. برای نجات مشروعیت از دست رفته خودشان است. منافع امپریالیستی هم به جای خود که به نظرم با‌ گذشت هر روز از ادامه جنگ ابعاد آشکارتری به خود می گیرد. حقیقتاً راست می گویی. تمام بنیان دفاع از حقوق بشرشان به هم می‌ریزد و این هم یعنی فروپاشی سلطه ایدئولوژیک «دمکراسی غربی»، یعنی عریان شدن چهره واقعی مناسبات مبتنی بر سرمایه.

تصور قتل عام مردم لیبی توسط قذافی البته تصوری دهشتناک است. اما حقیقتاً آن‌هایی که ظاهراً جلو این قتل عام را می‌خواهند بگیرند چه خواهئد کرد؟ حالا که صحبت از این تراژدی انسانی به میان آمد، باید این سؤال را هم در مقابل طرفداران این دخالتگری «هومانیستی» طرح کنیم که هزینه انسانی عملیات آقایان جامعه جهانی چه خواهد بود؟ هنوز زود است که بیلانش را بدهیم. اما فقط به یک مورد اشاره کنیم بد نیست. از زمان تحریم دولت عراق بعد از تهاجم به کویت تا سرنگونی دولت صدام بیش از یک میلیون کودک در اثر عواقب تحریمها جان خود را از دست دادند و از زمان سرنگونی صدام تا امروز بین 100187 تا 109463 نفر غیرنظامی به قتل رسیده اند. (آخرین آمارسایت معتبر بادی کانت). در مورد لیبی هم باش تا صبح دولتت بدمد.

... عزیز،

می‌بینی که این اختلاف نظرهایی جزئی نیست که بتوان به سادگی از آن عبور کرد. این که چرا چنین دیدگاههایی در ایران مدافعانی هم می‌یابد موضوعی است که امیدوارم در نامه‌های بعدی بیشتر به آن بپردازیم.

بیستم فروردین1390

نهم آوریل2011

 منبع:سایت امید

http://omied.de/2010-05-25-13-27-05/item/306-?????????-??-???-???-–-1-??????????-?????????-?-??????-???-?-?????.html

 

حمله ی تحت رهبری آمریکا به لیبی که اکثر حملات هوایی و پرتاب موشک آن توسط دولت اوباما انجام می شود، بخشی از یک ضدحمله ی وسیع در پاسخ به جنبش های دموکراسی خواهانه ی مردمی اخیر در کشورهای عربی است. غرب از سرکوب این جنبش های طرفدار دموکراسی در سرتاسر خلیج حمایت می کند؛ گروههای طرفدار آمریکا و اسرائیل را در مصر تأمین مالی می کند و با دخالت در حوادث تونس سعی دارد تا یک رژیم همسو با منافع غرب سرکار بیاید. از یک رژیم دیکتاتوری در الجزایر و حملات روزانه ی اسرائیل به غزه پشتیبانی می کند. در همین راستا، غرب از شورش همکاران سابق قذافی و سلطنت طلبان راست گرا حمایت می کند و مطمئن است که لیبی "آزاد شده" بار دیگر پایگاههای نظامی مورد نیاز امپراطوری سازان آمریکا ـ اروپا را در اختیار آنها قرار خواهد داد

جنگ اروپا - آمریکا برعلیه لیبی:دروغهای رسمی وکج فهمی منتقدان

نگارش:جیمز پتراس

ترجمه از: سیاوش

مقدمه
بسیاری از منتقدین جنگ های در حال انجام اروپا ـ آمریکا در منطقه ی خاورمیانه و اکنون شمال آفریقا، چهارچوب بررسی خود را بر کلیشه ها و تعمیم هایی قرارداده اندکه بر واقعیات مبتنی نیستند. شایع ترین استدلالی که در توضیح جنگ کنونی آمریکا ـ اروپا علیه لیبی شنیده می شود این است که این جنگی است " بر سر نفت " و هدف آن تصرف چاههای نفت لیبی است.
از طرف دیگر سخنگویان حکومتهای اروپایی و آمریکا با این استدلال که هدف جنگ " دفاع از غیر نظامیان و جلوگیری از نسل کشی " است آنرا " مداخله ای با اهداف بشردوستانه " می نامند.
در راستای این استدلال های قدرتهای امپریالیستی، بخش عمده ای از چپ در آمریکا و اروپا، شامل سوسیال دموکراتها، مارکسیست ها، تروتسکیستها، سبزها و دیگر گروههای گوناگون مترقی مدعی هستند که از انقلاب مردمی در لیبی حمایت می کنند و اندکی از آنها خواهان دخالت نظامی قدرتهای امپریالیستی یا سازمان ملل برای کمک به " انقلابیون لیبی " به منظور شکست دیکتاتوری قذافی هستند.
این استدلال ها فاقد پشتوانه بوده و ماهیت حقیقی اهداف قدرتهای استعماری آمریکا، انگلیس و فرانسه یعنی توسعه طلبی نظامی که نمونه های آنرا در جنگ های دهه ی گذشته بر علیه عراق، افغانستان، سومالی و غیره شاهد بوده ایم مخدوش می سازد. نکته ی بسیار حایز اهمیت در مورد دخالت نظامی در لیبی این است که کشورهای عمده ای که از دخالت در این جنگ اجتناب ورزیده اند آنهایی هستند که از اشکال دیگر توسعه طلبی جهانی بر اساس مکانیسم های اقتصادی و نیروهای بازار پیروی می کنند. چین، هند، برزیل، روسیه، ترکیه و آلمان که پویاترین کشورهای سرمایه داری در آسیا، اروپا و خاورمیانه هستند اساساً با دخالت نظامی " متحد" بر علیه حکومت لیبی مخالفت می ورزند زیرا رژیم قذافی هیچ گونه تهدیدی برای امنیت آنها بشمار نمی رود و آنها از دسترسی کامل به نفت و یک محیط سرمایه گذاری مناسب بهره مند هستند. به علاوه این کشورهای دارای اقتصاد پویا هیچ چشم اندازی برای پیدایش یک حکومت مترقی و دموکراتیک در لیبی از میان این رهبران به اصطلاح " شورشی " که هدفشان صرفاً دست یازی به قدرت و جلب نظر قدرتهای غربی است نمی بینند
(١) شش افسانه درباره ی لیبی: دیدگاههای راست و چپ
قدرتهای امپریالیستی عمده و رسانه های گروهی آنها مدعی هستند که بمباران لیبی با "اهداف بشر دوستانه" صورت می گیرد. گذشته ی نزدیک و دخالتهای نظامی جاری توسط این قدرتها، تصویر متفاوتی را به ما نشان می دهد. دخالت نظامی در عراق منجر به بیش از یک میلیون کشته ی غیر نظامی ، چهار میلیون پناهنده و تخریب سیستماتیک یک بافت اجتماعی پیچیده و زیر ساختهای آن، شامل منابع آب و سیستم فاضلاب، آبیاری، شبکه ی برق و کارخانجات آن گردید و به این لیست باید نابودی مراکز تحقیقاتی، آموزشگاهها، آرشیوهای تاریخی ، موزه ها و سیستم تأمین اجتماعی گسترده ی عراق را نیز باید اضافه کرد.
فاجعه ی بزرگ تر بدنبال حمله به افغانستان پیش آمد. آن چیزی که بعنوان "دخالت بشر دوستانه" جهت آزاد کردن زنان افغان و بیرون راندن طالبان تبلیغ شد به یک فاجعه ی انسانی برای مردم افغانستان تبدیل شد.
برنامه ی وحشیگری امپریالیستی در عراق با "تحریم ها" شروع شد و سپس به "منطقه ی ممنوعه ی پروازی" تحول پیدا کرد که باعث تجزیه ی عملی شمال عراق شد و بدنبال آن حمله ی نظامی و تصرف خارجی صورت گرفت که جنگ میان جوخه های مرگ "آزاد شده ی" عراقی را در پی داشت.
بصورتی مشابه، حمله ی امپریالیستی بر علیه یوگسلاوی در دهه ی نود، که بعنوان " جنگ بشردوستانه ی " بزرگی برای متوقف کردن نسل کشی تبلیغ شد به بمباران هوایی چهل روزه و نابودی بلگراد و شهرهای عمده ی دیگر، تحمیل یک رژیم تبهکار تروریست در کوزووKosovo ( ارتش آزادی بخش آلبانی KLA) ، تصفیه ی نژادی تقریباً کامل تمام غیر آلبانی های ساکن در کوزوو و استقرار بزرگ ترین پایگاه نظامی آمریکا در قاره ی اروپا منجر گردید.
بمباران لیبی، نابودی زیرساختهای عمده ی غیرنظامی،فرودگاهها، جاده ها، بنادر و مراکز مخابراتی و همچنین اهداف "نظامی" را در پی داشته است. محاصره ی لیبی و حملات نظامی باعث خروج تعدادی از شرکت های چند ملیتی شده و هزیمت دسته جمعی صدها هزار نیروی کار ماهر و غیرماهر و متخصصین زیادی از آسیا، اروپای شرقی، آفریقاییان ناحیه ی زیر صحراSub- Saharan ، خاورمیانه و شمال آفریقا را سبب گردیده که در اثر آن اقتصاد نابود شده و بصورت ناگهانی باعث ایجاد بیکاری وسیع، صف های طویل نان و کمبود شدید بنزین شده است. علاوه براین، به پیروی از همان منطق قدیمی دخالتهای نظامی امپریالیستی، هدف "محدود" ایجاد منطقه ی ممنوعه ی پروازی به بمباران مستقیم اهداف غیرنظامی و نظامی بر روی زمین تغییر جهت داده و هدف آن سرنگونی دولت قانونی لیبی است. جنگ طلبان امپریالیستی کنونی که حمله به لیبی را بر عهده دارند ، درست مانند پیشینیان خود در هیچ مأموریت بشر دوستانه ای شرکت ندارند: آنها در حال نابودی بنیادهای زندگی مدنی، که مدعی حفظ آن می باشند، هستند یا همانطور که نسل قدیمی ژنرال های آمریکایی در ویتنام ادعا می کردند، آنها " دهکده ها را نابود می کردند تا از آنها محافظت کنند"
(٢) جنگ بخاطر نفت یا نفت برای فروش؟
.…………………………………………..
کلیشه ی قدیمی "انتقادی" مورد نظر چپ مدعی است که این جنگ بخاطر کنترل منابع نفت لیبی و تقدیم آن به شرکتهای چند ملیتی امپریالیستی است. این اظهارات علیرغم این واقعیت صورت می گیرد که شرکتهای چند ملیتی آمریکایی، فرانسوی و انگلیسی ( و همچنین رقبای آسیایی آنها) قبلاً بدون فرو ریختن یک بمب بر مناطق وسیعی از حوزه های نفتی لیبی دست یافته بودند.در دهه ی گذشته ، شرکتهای بزرگ نفتی در حال استخراج و صدور نفت و گاز لیبی و برداشت سودی عظیم بوده اند. دولت قذافی از اوایل دهه ی نود تا کنون از بزرگترین شرکتهای چند ملیتی برای بهره برداری از ثروت نفتی لیبی استقبال کرده است. تعداد شرکتهای بزرگ نفتی فعال در لیبی بیش از هر منطقه ی نفتی دیگر در جهان است. این شرکتها عبارتند از: شرکت نفتی BP با یک قرارداد زمانی هفت ساله برای دو معاهده با بیش از یک میلیارد دلار سرمایه گذاری. هر کدام از این معاهده ها، مناطق جغرافیایی وسیعی از لیبی را در بر می گیرد که یکی از آنها به وسعت کویت و دیگری به اندازه ی خاک بلژیک است. علاوه بر این، پنج شرکت عمده ی ژاپنی شامل میتسوبیشی و نیپون پترولیوم، شرکت ایتالیایی Eni Gas, British Gas و غول نفتی اکسون موبیل آمریکا قراردادهای جدیدی را در اکتبر ٢٠١٠ جهت استخراج و بهره برداری از منابع نفتی لیبی امضا کرده اند. جدیدترین قرارداد نفتی در ژانویه ی ٢٠١٠ عمدتاً به سود شرکتهای نفتی آمریکایی بخصوص Occidental Petroleum بود. از میان دیگر شرکتهای چند ملیتی فعال در لیبی می توان از رویال داچ شل ، توتال (فرانسه) ، Oil India, شرکت CNBC متعلق به چین، Petramina از اندونزی و Norsk Hydro از نروژ نام برد.
علیرغم تحریم های اقتصادی علیه لیبی که در سال ١٩٨۶ توسط دولت ریگان اعمال گردید غول چند ملیتی آمریکایی هالیبرتون از دهه ی هشتاد پروژه های نفت و گاز متعدد چند میلیارد دلاری را بنام خود ثبت کرد. دیک چنی، وزیر دفاع سابق آمریکا، هنگام تصدی خود در مقام مدیر ارشد شرکت هالیبرتون، رهبری مبارزه علیه این تحریم ها را با این استدلال که " پشتیبانی از شرکتهای آمریکایی در جهان برای ملت آمریکا حایز ارزش فراوان است" به عهده داشت. تحریم ها بر علیه لیبی، بطور رسمی در هنگام ریاست جمهوری بوش در سال ٢٠٠۴ لغو گردید. بنابراین با توجه به این نکته که تمام کشورهای امپریالیستی اروپا و آمریکا در بهره برداری از منابع نفتی لیبی بطور گسترده فعال بوده اند ، استدلال " جنگ بخاطر نفت" نمی تواند محلی از اعراب داشته باشد.
(٣) قذافی یک تروریست است
……………………………………
در اقدامات منتهی به حمله ی نظامی کنونی به لیبی، استوارت لوی Stuart Levi سرپرست اداره ی خزانه داری آمریکا ( و حافظ ویژه ی منافع اسرائیل) بعنوان یک اقدام تحریمی، فرمان توقیف سی میلیارد دلار از دارائیهای لیبی را با این استدلال که قذافی یک دیکتاتور قاتل است صادر نمود (واشنگتن پست ۳/۴/۱۱) . با این وجود هفت سال قبل، چنی، بوش و کاندولیزا رایس ، نام لیبی را از لیست رژیم های حامی تروریسم برداشته و به لوی  دستور داده بودند که تحریم های دوره ی ریگان را لغو کند. قدرتهای عمده ی اروپایی نیز همین رویه را در پیش گرفتند: از قذافی در پایتخت های اروپایی استقبال بعمل آمد، نخست وزیران از طرابلس دیدن کردند و قذافی نیز در پاسخ بطور یک جانبه برنامه ی تولید سلاح های هسته ای و شیمیایی خود را لغو کرد ( BBC, 9/5/2008). قذافی به شریک آمریکا در مبارزه علیه گروه ها، جنبش های سیاسی و افرادی که به دلخواه آمریکا در "لیست ترور" قرار می گرفتند تبدیل گردید و در بازداشت، شکنجه و کشتن مظنونین القاعده و اخراج مبارزین فلسطینی مشارکت کرد و آشکارا به انتقاد از حزب الله لبنان، حماس و دیگر مخالفین اسرائیل پرداخت. کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل در سال ٢٠١٠ رژیم قذافی را طبق موازین خود پاک معرفی کرد. اما این "چرخش" سیاسی قذافی، با وجود استقبال گسترده ی غرب، مانع از آن نشد که او را از حمله ی نظامی وسیع غرب نجات دهد. پذیرش اصلاحات نئو لیبرالی، چرخش سیاسی او و مشارکت در "جنگ علیه ترور" و انهدام سلاح های کشتار جمعی ، تنها به ضعیف شدن رژیم او انجامید. لیبی در مقابل حمله آسیب پذیر گردید و تمام متحدین ضد امپریالیست خود را از دست داد. امتیازات بزرگ قذافی به غرب، رژیم او را به یک هدف آسان برای جنگ افروزان واشنگتن، لندن و پاریس ، که مشتاق دستیابی به یک "پیروزی" سریع بودند تبدیل ساخت
(۴) افسانه ی توده های انقلابی
…………………………………..
گروه های چپ، شامل سوسیال دموکراتهای حاضر در ساختار قدرت، سبزها و حتی احزاب سوسیالیست اروپا و آمریکا، تحت تأثیر این تبلیغات گسترده به تقبیح رژیم قذافی و پشتیبانی از شورشیان پرداختند. چپ با پذیرش تبلیغات امپریالیستی، به حمایت از دخالت نظامی امپریالیستی بنام "مردم انقلابی لیبی" و مردم "صلح طلب" در "مبارزه با استبداد" و سازماندهی میلیشیای مردمی برای "آزادی کشورشان" مبادرت کرد. هیچ موضعی نمی تواند تا این حد از واقعیت بدور باشد.
مرکز جنبش مسلحانه در بنغازی که از قبل محل تجمع قبایل حامی سلطنت و عوامل ادریس پادشاه مخلوع لیبی و خانواده ی او بوده قرار دارد. ادریس، تا هنگام سرنگونی اش توسط کلنل قذافی شورشی، با مشت آهنین بر لیبی حکمروایی کرده و بخاطر در اختیار قراردادن بزرگترین پایگاه هوایی در مدیترانه به آمریکا مورد توجه واشنگتن بود. در میان رهبران پرسروصدای "شورای انتقالی" در بنغازی ( که مدعی رهبری جنبش بوده ولی فاقد پیروان سازمان یافته می باشند ) می توان خارج نشینان نئولیبرال را پیدا کرد که به تصور رسیدن به قدرت سوار بر موشک های غربی ، به حمایت از حمله ی نظامی اروپا ـ آمریکا به لیبی پرداختند. آنها آشکارا خواهان برچیده شدن شرکت های دولتی نفتی لیبی، که در حال حاضر در حال انجام پروژه های مشترک با شرکت های چند ملیتی می باشند، هستند. از دیدگاه ناظرین مستقل،" شورشیان " فاقد هرگونه تمایلات اصلاح طلبانه ی روشن هستند چه رسد به اینکه دارای سازمانهای انقلابی یا جنبش های مردمی دموکراتیک باشند.
همزمان با شلیک موشک های آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی حاوی اورانیوم ضعیف شده بطرف ارتش لیبی و تأسیسات عمده ی شهری، " متحدین" آنها ، یعنی غیرنظامیان مسلح در بنغازی بجای جنگ با نیروهای مسلح رژیم قذافی، مشغول جمع آوری، دستگیری و اغلب اعدام هرکسی هستند که از نظر آنها عضو " کمیته های انقلابی" قذافی هستند و بدلخواه خود به این شهر وندان غیر نظامی برچسب "ستون پنجم" می زنند. در میان رهبران اصلی این توده های " انقلابی" در بنغازی، دو نفر هستند که اخیراً به گفته ی چپ از " رژیم خونریز قذافی" جدا شده اند: مصطفی عبدالجلیل، وزیر سابق دادگستری که درست تا روز قبل از شورش مسلحانه به تعقیب ناراضیان از دولت قذافی می پرداخت و محمود جبری که از فعالین برجسته ی دعوت از شرکتهای چند ملیتی برای تصاحب حوزه های نفتی لیبی بود( فاینانشال تایم ۲۳/۳/۱۱). و همچنین سفیر سابق قذافی در هند، علی عزیز العیساوی، که به محض خوش بین شدن به پیروزی شورش به آن ملحق شد. این "رهبران " خودخوانده ی شورشیان از حامیان قدیمی دیکتاتوری قذافی و فعال در واگذاری حوزه های نفت و گاز لیبی به شرکتهای چند ملیتی بوده اند. رهبران شورای نظامی "شورشیان" عبارتند از عمر حریری و ژنرال عبدالفتاح یونس وزیر سابق کشور. هر دو دارای سابقه ی طولانی ( از سال ١٩۶٩ به بعد) سرکوب جنبش های دموکراتیک در لیبی هستند. با توجه به این سابقه ی ناخوشایند، تعجب آور نیست که این رهبران پناهنده ی رده بالای نظامی قادر به بسیج گروه های تحت امر خود که عمدتاً داوطلب هستند برای مقابله با نیروهای وفادار به قذافی نیستند. آنها نیز مجبورند با حمایت نیروهای مسلح انگلیسی آمریکایی فرانسوی وارد طرابلس شوند.
فقدان مشروعیت دموکراتیک و حمایت توده ای نیروهای مخالف قذافی، از وابستگی آنها به نیروهای نظامی امپریالیستی برای کسب قدرت و اطاعت آنها از خواستهای امپریالیستها آشکار می شود. سوءاستفاده و آزار و اذیت کارگران مهاجر از آسیا، ترکیه و بخصوص از آفریقای ناحیه ی زیر صحرا(Sub – Saharan) و همچنین شهروندان سیاهپوست لیبیایی بطور کامل در مطبوعات بین المللی گزارش شده است. رفتار وحشیانه ی آنان با سیاهپوستان لیبیایی که بدروغ به آنها اتهام "مزدور" قذافی زده شده و شامل شکنجه، قطع عضو و اعدام های وحشیانه می شود علامت خوبی برای ظهور یک نظم دموکراتیک جدید، یا حتی احیای اقتصادی که به نیروی کار مهاجر وابسته است به شمار نمی آید چه رسد به پیدایش یک کشور متحد با نهادهای ملی و یک اقتصاد ملی.
رهبری خودخوانده ی "شورای انتقالی ملی" دموکراتیک و ملی گرا نیست و حتی قادر به وحدت کشور نمی باشد. آنها رهبرانی مشروع، قادر به احیای اقتصاد و ایجاد مشاغلی که در اثر کسب قدرت به روش مسلحانه توسط آنها از بین رفته نمی باشند. هیچکس بطور جدی این " تبعیدی ها"، قبیله گراها، سلطنت طلبان و اسلامیست ها را قادر به حفظ سیستم تأمین اجتماعی پدر سالارانه و برنامه ی ایجاد مشاغل توسط دولت قذافی که به مردم لیبی بالاترین درآمد سرانه در آفریقا را داده است نمی داند
(۵) القاعده
……………
بزرگترین منطقه ی جغرافیایی تمرکز تروریست های مظنون به رابطه به القاعده در مناطق تحت تسلط "شورشیان" قرار دارد. قذافی بدنبال پذیرش دکترین "جنگ علیه ترور" بوش ـ اوباما بمدت بیش از یک دهه در خط مقدم مبارزه علیه القاعده قرار داشته است. این جهادگران لیبیایی که مهارتهای جنگی شان را در عراق و افغانستان تحت اشغال آمریکا کسب کرده اند اکنون در میان صفوف "شورشیان" بر علیه دولت بسیار سکولارتر لیبی به جنگ پرداخته اند. رؤسای قبایل، روحانیون بنیاد گرا و سلطنت طلبان مستقر در شرق لیبی در یک "جنگ مقدس" علیه قذافی از تسلیحات و حمایت هوایی "صلیبیون" انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی به گرمی استقبال می کنند، درست مانند ملاها و رؤسای قبایل که برای سرنگونی یک دولت سکولار در افغانستان با کمال میل تسلیحات و آموزش نظامی دولتهای کارتر و ریگان را پذیرفتند. بار دیگر دخالت امپریالیستی بر اساس "اتحاد" با ارتجاعی ترین نیروها شکل می گیرد. ترکیب رژیم آینده ( یا رژیم های آینده در صورت تجزیه ی لیبی) سؤال بزرگی است و چشم انداز بازگشت به ثبات سیاسی برای شرکتهای بزرگ نفتی جهت بهره برداری سودآور از منابع لیبی تردیدآمیز می نماید
(۶) "نسل کشی" یا جنگ مسلحانه ی داخلی
………..
بر خلاف خیزش های توده ای اعراب، کشمکش در لیبی بصورت یک شورش مسلحانه در جهت کسب قدرت با توسل به زور شروع شده است. بر خلاف حکام مستبد مصر و تونس، قذافی از یک پایگاه توده ای در میان بخش های عمده ای از مردم لیبی برخوردار بوده است. شاهد این حمایت مردمی آنست که تقریباً دو نسل از مردم لیبی از سیستم تأمین اجتماعی، آموزشی، استخدامی و برنامه های خانه سازی متکی بر درآمدهای نفتی دولت قذافی بهره مند شده اند و هیچکدام از از این دستاوردها در دولت مورد حمایت آمریکا یعنی شاه ادریس وجود نداشته است. از آنجایی که خشونت ذاتی هر خیزش مسلحانه است هر وقت کسی به منظور کسب قدرت اسلحه بدست می گیرد، مشروعیت دفاع از "حقوق شهروندی" را از دست می دهد. در تمام جنگهای مسلحانه ی داخلی، حقوق مدنی از ناحیه ی تمام طرفهای درگیر نقض میشود. علیرغم گزارش های تکان دهنده ی رسانه های غربی مبنی بر وجود "نیروهای مزدور آفریقایی" قذافی و حمایت ضمنی از " عدالت انقلابی" بر علیه حامیان و سربازان دولتی قذافی که بدست شورشیان اسیر میشوند قوانین حاکم بر وضعیت جنگی از قبیل تأمین امنیت شهروندان غیرنظامی (شامل حامیان و مقامات رسمی دولت) و همچنین تضمین امنیت زندانیان لیبیایی در نواحی تحت کنترل ناتو ـ شورشیان باید به رسمیت شناخته شود. ادعای ثابت نشده ی اروپا ـ آمریکا مبنی بر وقوع "نسل کشی" که توسط رسانه های گروهی پخش شده و سخنگویان "چپ" نیز آنرا تکرار می کنند در تضاد با گزارش های روزانه ای است که تعداد تلفات ناشی از دست بدست گشتن شهرها بین دوطرف را یک رقمی یا دو رقمی ذکر می کنند. حقیقت، نخستین تلفات جنگ و بخصوص جنگ داخلی است. هردوطرف ادعاهای غیرقابل باوری مبنی بر پیروزیهای خود و تلفات وارد به طرف مقابل پخش می کنند.
از تقسیم بندی خیر و شر که بگذریم این کشمکش بصورت یک جنگ داخلی بین دو گروه قدرت در لیبی شروع شد: یکی قدرت استبدادی پدرسالارانه ی مستقر، در حال رشد در راستای اصول نئولیبرالیسم با حمایت عمده ی مردمی در مقابل یک گروه تأمین مالی شده و آموزش دیده توسط امپریالیست های غربی با حمایت گروههای غیرمنسجم منطقه ای، قبایل و روحانیون برجسته، سلطنت طلبان و حرفه ای های نئولیبرال که فاقد مشروعیت ملی و دموکراتیک هستند و از حمایت وسیع مردمی بی بهره می باشند
نتیجه
اگر بخاطر جلوگیری از نسل کشی، تسلط بر نفت یا پشتیبانی از دموکراسی (به کمک موشک های پاتریوت) نیست پس انگیزه ی اصلی دخالت امپریالیستی اروپا و آمریکا چیست؟
یک کلید درک مسأله در انتخابی بودن دخالت نظامی غرب نهفته است : در بحرین، عربستان سعودی، یمن، اردن، قطر و عمان، دیکتاتورهای حاکم با حمایت و پشتیبانی دولتهای امپریالیستی اروپا و آمریکا بدون نگرانی از هیچ گونه مجازاتی مشغول بازداشت، شکنجه و قتل ناراضیان شهری غیر مسلح هستند. در مصر و تونس، آمریکا با حمایت ا. منتخبین خودخوانده ی مرتجع نظامی و غیر نظامی سعی دارد تا از تحول دموکراتیک و ملی عمیق جامعه که خواست معترضین است جلوگیری بعمل آورد. هدف این گروههای حاضر در قدرت اجرای "اصلاحات" اقتصادی نئولیبرالیستی توسط مقامات بدقت انتخاب شده ی طرفدار غرب می باشد. در حالیکه ممکن است منتقدین لیبرال، غرب را بخاطر دورویی و برخورد دوگانه در بمباران قذافی و نه قصابان خلیج مورد نکوهش قرار دهند در عالم واقعیت ، حاکمین امپریالیستی در هر منطقه از شیوه های همیشگی برخورد استفاده می کنند: آنها از رژیم های وابسته ی دیکتاتوری دارای اهمیت استراتژیک که به دولتهای امپریالیستی اجازه ی احداث پایگاههای هوایی و دریایی را می دهند و در عملیات اطلاعاتی منطقه ای مشارکت می کنند و به عنوان مسیرهای تدارکاتی برای حمایت از جنگهای در حال انجام در عراق و افغانستان و حمله ی برنامه ریزی شده ی آینده ی آنان به ایران همکاری می کنند حمایت مینمایند. آنها دقیقاً به این دلیل به لیبی تحت امر قذافی حمله می کنند که او از همکاری فعال با عملیات نظامی غرب در آفریقا و خاورمیانه اجتناب ورزیده است.
نکته ی کلیدی این است که با وجود آنکه لیبی دست بزرگترین شرکتهای چند ملیتی آمریکایی ـ اروپایی را در چپاول ثروت نفتی اش باز گذارده است، بعنوان یک متحد جغرافیایی ـ سیاسی ـ نظامی از طرف غرب برسمیت شناخته نمی شود. همانطور که قبلاً هم بدفعات ذکر کرده ایم انگیزه ی ایجاد امپراطوری ، نظامی است و نه اقتصادی. به این دلیل است که میلیاردها دلار سود اقتصادی شرکتهای غربی و قراردادهای آنها در تحریم هایی که بر علیه عراق و ایران وضع شد از بین رفت و حمله و اشغال عراق باعث ایجاد اختلال در بهره برداری از منابع نفت این کشور بمدت یک دهه گردیده است.
حمله ی تحت رهبری آمریکا به لیبی که اکثر حملات هوایی و پرتاب موشک آن توسط دولت اوباما انجام می شود، بخشی از یک ضدحمله ی وسیع در پاسخ به جنبش های دموکراسی خواهانه ی مردمی اخیر در کشورهای عربی است. غرب از سرکوب این جنبش های طرفدار دموکراسی در سرتاسر خلیج حمایت می کند؛ گروههای طرفدار آمریکا و اسرائیل را در مصر تأمین مالی می کند و با دخالت در حوادث تونس سعی دارد تا یک رژیم همسو با منافع غرب سرکار بیاید. از یک رژیم دیکتاتوری در الجزایر و حملات روزانه ی اسرائیل به غزه پشتیبانی می کند. در همین راستا، غرب از شورش همکاران سابق قذافی و سلطنت طلبان راست گرا حمایت می کند و مطمئن است که لیبی "آزاد شده" بار دیگر پایگاههای نظامی مورد نیاز امپراطوری سازان آمریکا ـ اروپا را در اختیار آنها قرار خواهد داد.
از طرفی، دیگر قدرتهای جهانی و منطقه ای با اقتصاد بازار در حال رشد از این درگیری که دسترسی آنها را به نفت بخطر انداخته و معاملات بزرگ بهره برداری از منابع نفتی لیبی را که با قذافی به امضاء رسانده اندبه مخاطره می اندازد حمایت نمی کنند. اقتصادهای در حال رشد آلمان، چین، روسیه، ترکیه، هند و برزیل بر بهره برداری از بازارهای جدید و منابع طبیعی در سراسر آفریقا و خاورمیانه متکی هستند در حالیکه آمریکا، انگلیس و فرانسه میلیاردها دلار هزینه می کنند تا این بازارها را دچار بی ثباتی کرده، زیر ساختهای آنها را نابود ساخته و باعث برافروختن جنگهای مقاومت دراز مدت می شوند. قدرتهای اقتصادی در حال رشد به این نکته توجه دارند که "شورشیان" لیبی نمی توانند به یک پیروزی سریع دست یافته و یا محیط باثباتی را برای تجارت و سرمایه گذاری دراز مدت فراهم نمایند. این "شورشیان" در صورت دستیابی به قدرت ، وابستگان سیاسی قدرتهای نظامی حامی آنها خواهند بود. کاملاً واضح است که دخالت نظامی امپریالیستی به حمایت از جدایی طلبان منطقه ای، این اقتصادهای در حال رشد را بشدت مورد تهدید قرار خواهد داد : آمریکا از شورش های نژادی ـ مذهبی در ایالت تبت چین و همچنین جدایی طلبان اویغور در این کشور حمایت می کند؛ تجزیه طلبان چچن ناحیه ی قفقاز در روسیه نیز همواره مورد پشتیبانی آمریکا و انگلیس بوده اند. هند نگران حمایت نظامی آمریکا از پاکستان که مدعی کشمیر است می باشد. ترکیه با جدایی طلبان کرد روبروست که از کردستان عراق مورد حمایت آمریکا اسلحه دریافت کرده و از آن بعنوان یک جایگاه امن استفاده می کنند.
تهاجم نظامی امپریالیستی بر علیه لیبی در شمال آفریقا در حمایت از جدایی طلبان دست نشانده اش باعث نگرانی اقتصادهای در حال رشد است. این تهاجم همچنین برای جنبش های آزادیخواهانه ی مردمی عرب تهدیدی بشمار می آید. و دست آخر اینکه این تهاجم، ناقوس مرگ اقتصاد آمریکا و "بهبودی" شکننده ی آنرا بدنبال خواهد داشت : برگزاری سه جنگ همزمان و بی پایان کمر بودجه ی آمریکا را خواهد شکست. و از همه غم انگیزتر اینکه تهاجم "بشردوستانه " ی غرب  به تلاش های آزادی خواهان واقعی، سوسیالیست ها و ملی گرایان لیبیایی که برای آزادی کشورشان از یوغ دیکتاتوری و مرتجعین مورد حمایت امپریالیسم مبارزه می کنند ضربات نابود کننده ای وارد خواهد کرد
منبع:مجله هفته

تکثیراز جهانگیر محبی

ارسال به: اعضای گروه یاهو،گوگل،شخصیتهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی

هنری،سازمانها،احزاب،نشریات،رادیوها،تلویزیونها،انجمنهای

زنان-دانشجویان-دانش آموزان-معلمان-روزنامه نگاران

وبلاگ نویسان-نویسندگان،سندیکاهای کارگری

و سایت ها در داخل و خارج از کشور

__._,_.___
Recent Activity:
This is a non-political list.
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ