دو گروه اجتماعی وجود دارند که رژیم نمیداند با آنان چه کند: یکی دانشجویان و دیگری زنان. رژیم میتواند عدهای از آنها را کنترل کند. ولی وقتی که همه اینها به یک جنبش مردمی تبدیل شود، آن وقت دیگر نمیتوان آن را متوقف کرد. ***** نبرد حکومت اسلامی با زنان با نزدیک شدن خرداد، توجه رسانهها دوباره به حقوق زنان و تظاهرات آنها در سال 1385 در میدان «هفت تیر» تهران جلب میشود که اگرچه به شدت سرکوب شد لیکن به مثابه نخستین تظاهرات زنان بعد از تقریبا سه دهه که از تظاهرات 17 اسفند 1357 در اعتراض به حجاب اجباری میگذشت، به ثبت رسید. گزارش خبرنگار روزنامه آلمانی «دی ولت» (11 آوریل) را درباره جنبش برابرخواهی زنان میخوانید: این زن نیز هر لحظه منتظر است که بر در بکوبند. هر بار که صدای پایی از پلهها به گوش میرسد، لحظاتی طولانی میاندیشد: همین الان است که بیایند. حدود هفتاد تن از فعالان حقوق زنان در حال حاضر در زندان بسر میبرند. منصوره شجاعی نیز پیش از این چند بار دستگیر شده است. این زن پنجاه ساله لاغراندام و بلندقد با چهرهای کشیده در آپارتمانی در مرکز تهران زندگی میکند. منصوره با خونسردی میگوید: «من نمیترسم ولی منتظرم هر لحظه بیایند و مرا ببرند». نبرد خاموش زنان فمینیست ایران دشوارتر شده است. از یک سو، حکومت با شروع ریاست جمهوری احمدینژاد بر شدت اقدامات خود علیه فعالان حقوق زنان افزوده است، و از سوی دیگر مدافعان حقوق زنان نیز بر فعالیتهای خود میافزایند. منصوره شجاعی میگوید: «ما فشار را بیش از پیش احساس میکنیم ولی با این همه امروز خیلی قویتر و هماهنگتر از چند سال پیش هستیم». وی در برابر این پرسش که آیا انتخابات ریاست جمهوری در ماه ژوئن ممکن است به بهبود وضعیت بیانجامد، پاسخ میدهد دیگر اعتمادی به سیاستمداران ندارد. منصوره شجاعی خستگیناپذیر به نظر میرسد و حرکاتش سرشار از انرژی است. انگشتانش را در موهای کوتاه و تیرهاش فرو میبرد. عینکش را مدام میگذارد و بر میدارد. به خوبی میتوان او را پشت تریبون یک گردهمایی تصور کرد. ولی گردهمایی در ایران ممنوع است. با وجود این، در ماه ژوئن 2006 صدها زن در میدان هفت تیر در تهران گرد آمدند تا برای نخستین بار پس از گذشت سی سال از انقلاب اسلامی برای حقوق خود تظاهرات کنند. نیروهای انتظامی با چماق و گاز اشکآور به جان آنها افتادند و عده زیادی را دستگیر کردند. منصوره شجاعی چنین به یاد میآورد: «آنها حتی نگداشتند ما مراسم را شروع کنیم! با این همه بعد از آن ما تماسهای خیلی زیادی داشتیم». به این ترتیب، زنان فمینیست استراتژی خود را عوض کردند و کار خود را به عمق جامعه بردند. اینک آنها شهر به شهر و روستا به روستا به میان مردم میروند. از سالنهای آرایش و زیبایی تا فروشگاهها. آنها در ایستگاههای اتوبوس با مردم حرف میزنند و به آنها توضیح میدهند که چگونه نظام حقوقی ایران در مورد زنان تبعیض قائل میشود. از اینکه گواهی زنان در دادگاه تنها نصف گواهی مردان ارزش دارد تا تعدد زوجات و ممنوعیت حق قضاوت زنان و سنگسار زنان. کسانی که از این روشنگریها قانع میشوند، تومار «یک میلیون امضا برای برابری بیشتر» را امضا میکنند. هرگاه شمار امضاها به یک میلیون برسد، آن را همراه با پیشنهاداتی جهت تغییر قوانین به مجلس ارائه خواهند کرد. منصوره شجاعی با کمال میل به استانهای دوردست میرود. ولی هر بار با موانع جدیدی روبرو میشود. برای نمونه معلوم میشود که مردم را با تبلیغات تحریک کردهاند. یک بار زن مسنی راه او را بست و در حالی که فعالان جوانتری را که همراه او بودند نشان میداد گفت: «خجالت داره که تو این دخترها رو برای فاحشکی به شهر ما میاری!» بارها پیش آمده است که نیروهای انتظامی هر آنچه امضا جمع شده بود، ضبط کردند. از همین رو، منصوره نمیتواند به طور دقیق بگوید که چند هزار امضا جمع شده است: «در چنین شرایطی تعداد امضاها مهم نیست، بلکه این موضوع اهمیت دارد که ما کمپین را پیش میبریم». رژیم میداند یک جنبش در عمق جامعه میتواند به شکلگیری چه قدرتی بیانجامد. مگر نه این است که خود حکومت الله محصول چنین انقلابیست؟! یک تحلیلگر سیاسی در تهران میگوید: دو گروه اجتماعی وجود دارند که رژیم نمیداند با آنان چه کند: یکی دانشجویان و دیگری زنان. رژیم میتواند عدهای از آنها را کنترل کند. ولی وقتی که همه اینها به یک جنبش مردمی تبدیل شود، آن وقت دیگر نمیتوان آن را متوقف کرد». فعلا حکومت توانسته است فضای وحشت را چنان گسترش دهد که بسیاری از زنان بترسند علنی برای حقوق خود وارد عمل شوند. مریم که بیست و سه ساله است میگوید: «چیز زیادی نمیتوان به دست آورد جز اینکه آدم موقعیت خودش را بدتر از این که هست کند». او که دانشجوست در یک کافه کوچک در نزدیکی دانشگاهش نشسته است. آهسته حرف میزند و چشم به میز دوخته است. او یکی از زنانی است که در تظاهرات ژوئن 2006 دستگیر شدند. مریم که دو روز در زندان نگاه داشته شد چنین زمزمه میکند: «آنها مرا کتک نزدند ولی آنطور که رفتار کردند یک جنگ روانی تمام عیار بود. من تا دو ماه بعد هنوز خوابهای وحشتناک میدیدم». در اینجا حرفش را قطع میکند و سیگاری آتش میزند. او میل ندارد بیش از این درباره این دو روز حرف بزند چرا که نمیخواهد آنها را به یاد بیاورد. دوباره زمزمه میکند: «این اولین باری بود که من فعالیت سیاسی داشتم. و دیگر هرگز آن را تکرار نخواهم کرد». به غیر از این کمپین، در فضای خصوصی، چیزی به حرکت در آمده است: افزایش سوادآموزی و دستیابی به اطلاعات از طریق اینترنت و ماهواره به شدت بر خودآگاهی زنان درباره حقوقشان افزوده است. اتفاقا خود جمهوری اسلامی بدون آنکه بخواهد به این افزایش آگاهی یاری رسانده است. در دوران شاه، اغلب خانوادههای سنتی اجازه نمیدادند دخترانشان به مدرسه بروند چرا که مدارس دولتی به نظر آنها غیراسلامی بودند. این بهانه با تحمیل حجاب اجباری و جداسازی جنسی در مدارس، از میان برداشته شد. امروز، از هر ده دانشجو، هفت نفر زن هستند. نسلی از زنان تحصیلکرده، مستقل و شاغل رشد کرده است که آگاهانه خواهان حقوق خود برای کنترل زندگی خویش هستند. دادگاه خانواده تهران در میدان ونک در شمال شهر قرار دارد. یک ساختمان اداری از بتون خاکستری. در این ساختمان بر نیمکت انتظار یک زن جوان رنگپریده نشسته است و عصبی اوراق اسنادی را که بر روی زانوانش قرار دارند، ورق میزند. او نگار نام دارد و میگوید: «بلافاصله پس از ازدواج، شوهرم شروع کرد به کتک زدن من. من فکر میکردم زمان که بگذره، دست از این کار بر میداره. ولی بدتر شد». او سرانجام تصمیمی گرفت که ده سال پیش برایش تصورناپذیر بود: تقاضای طلاق کرد. جالب اینجاست که این زن 25 ساله به طبقات بالای جامعه تعلق ندارد بلکه همسر یک مکانیک اتومبیل از یک منطقه تنگدست در حومه تهران است. نگار مصمم سرش را تکان میدهد و میگوید: «من فکر کردم این درست نیست که یک مرد زنش رو کتک بزنه». طبق آمار دولتی، آمار طلاق در ایران در طول پانزده سال گذشته، چهار برابر شده است. بنا بر بررسیهای زهرا ارزانی، وکیل دعاوی، این زنان هستند که بیش از پیش تقاضای طلاق میکنند. او این پدیده را چنین توضیح میدهد: «موضع زنان تغییر کرده است. قبلا این مثل رایج بود که زن با لباس سفید به خانه شوهر میرود و با لباس سفید هم از خانه شوهر بیرون میآید. امروز زنان دیگر اعتقاد ندارند که باید اینطور باشد». این وکیل دعاوی یادآوری میکند که البته میدان عمل او به عنوان حقوقدان محدود است چرا که قوانین به سود مردان هستند و توضیح میدهد: «یک زن نمیتواند همینطور به سادگی بگوید من از زندگی زناشوییام ناراضی هستم. زن باید دلایلی برای طلاق داشته باشد که بتواند در برابر دادگاه اثبات کند». علاوه بر این، حق حضانت فرزندان از هفت سالگی به بعد خود به خود به پدر تعلق دارد. از همین رو این وکیل چهل و یک ساله در سایت خود که خدمات مشاوره ارائه میدهد، فهرستی را تهیه کرده که زنان باید موقع ازدواج به آن موارد توجه کنند و در عقدنامه به عنوان شرط ضمن عقد که ضمانت حقوقی داشته باشد، قید نمایند. البته این سایت در حال حاضر به کسی کمک نمیکند چرا که اداره سانسور دولتی آن را فیلتر کرده است. زهرا ارزانی کلمات را با احتیاط انتخاب میکند و سخنان خود را میسنجد تا از مرزهای مجاز عبور نکند. او میداند موضوع تا چه اندازه حساس است: «وقتی کسی خواهان حقوق برابر است، به این معنی است که کسی دیگر باید از امتیازات خود چشم بپوشد. سیاستمداران به دین و سنت پناه میبرند تا وضعیت کنونی را حفظ کنند». | توجه: استفاده از مطالب ایران ب ب ب فقط با ذکر ماخذ آزاد می باشد. | احمدی نژاد در خوابگاه دختران دانشگاه |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر