--- On Sat, 5/9/09, A Sepehr <zadgah@hotmail.com> wrote: مگر جز اين است که آنکس که سند کيستی ما را نوشت، ابوالقاسم فردوسی و آنکس که يک ايران فروش و تروريست درجه يک از کار در آمد، خسرو روزبه نام داشت. کما اينکه هم اينک هم، يک تريتا ی پارسی نسب زرتشتی است که پست ترين مهره ی اين نظام انيرانی اسلامی در خارج از کشور محسوب می شود. حاصل اينکه رسم خردمندی اينک شناخت اولويت و مبارزه ی تمام عيار در راستای نجات کشورمان از چنگال خونين ملايان است نه خريد زر و زيور برای عروسی که وجود ندارد. يعنی بکار گرفتن همه توش و توان مادی ومعنوی خودمان در راه مبارزه با اين نمايندگان تاريخی تازيان و پاسداران دستاورد های تجاوزات آنان در ايران اشغالی. آنهم مبارزه ی سياسی راستين که جای آن آنهم در خيابان ها و برابر نهاد های بين المللی و ميادين و پارلمان ها است نه بر روی کاغذ ها و سايت های اينترنتی و پشت کامپيوتر ها و ميکروفون ها و دوربين ها. ورنه با اين مثلآ مبارزات با نفوذ اعراب، آنهم تنها با تغيير نام و واژه پردازی که براستی بسيار نازل و کودکانه است، ديری نخواهد گذشت که ايران از هم پاشيده خواهد شد و آنگاه ما خواهيم ماند و چند صد واژه ی هچل هفت و هزاران هزار پانته آ و آذرميدخت و پوراندخت و آپرانيک و آرتيمس فاحشه، آنهم اتفاقآ در سرزمين های همان اعراب بی فرهنگی که ما داعيه ی مبارزه ی با نفوذ فرهنگی آنان را هم داريم، آنهم در ميکروشيخ نشين های آنان. ما خواهيم ماند و چند ميليون آرش و کوروش و داريوش و رستم و کيکاووس کارگر ساختمانی و ماشين شوی، البته باز هم در خيابان های همان شيخ نشين های عربی که حتا هم اکنون هم پر از دکتر و مهندس های ايرانی است که در آنجا به نوکری اعراب و عملگی مشغول هستند و سرانجام ما خواهيم ماند و يک جلد شاهنامه ی پاره پوره در طاقچه ی اتاقی در غربت، همين.امير سپهر
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر