هرمان هسه و جهان او گروه: نقد و شرح نویسنده: رضا نجفي منبع: مجله ره آورد تربيت
| | نيچه گفته است :« آنچه را كه مي گويم نخواهيد پذيرفت مگر آنكه پيشاپيش آن را دريافته باشيد .»
| ۱- يادداشت :
نيچه گفته است :« آنچه را كه مي گويم نخواهيد پذيرفت مگر آنكه پيشاپيش آن را دريافته باشيد .» اين گفته كمابيش درباره هسه و آثارش نيز صادق است . خوانندگان هسه پيشاپيش او را بسيار دوست داشته اند و يا هيچ دوست نداشته اند . دوست داشتن آثار هسه بسته به آن است كه روح و جان ما تا چه اندازه بارقه هايي از رمانتيسم را در خود پاس داشته باشد .
اما زمانه ، زمانه زوال رمانتيسم مي نمايد ، انديشمندان بسياري درباره نفي و طرد تغزل گرايي سخن گفته اند و مي گويند . از اين رو آيا آرا و آثار هسه در چنين زمانه تغزل ستيزي محكوم به فنا نيستند ؟
گفتيم كه هسه و آثارش را پيشاپيش دوست مي دارند يا دوست نمي دارند و مي افزاييم كه اما د رهردو حال نمي فهمند اما بدترين بدفهمي ها از آثار هسه نه ازآن تغزل ستيزان و رمانتيسم گريزان ، كه از آن تغزل گرايان محمض است . گرچه بيشترين دوستداران آثار هسه از گروه شيفتگان رمانتيسم هستند - كه همين خود سرچشمه بسياري از بدفهمي هاست – اما انديشه و آثار اين نويسنده غني تر و عميق تر از آني است كه در چهارچوب رمانتيسم محدود ماند .
هرمان هسه به گونه اي يكسان از سوي بخش عمده اي از دوستداران و مخالفانش بد فهميده شده است . هسه افزون برآنكه وارث سنت هاي رمانتيسم كهن آلماني است ، پهنه هاي ديگري از روح آلماني – به مانند غناي آلماني – را در نورديده و آنها را با عناصري ديگر همچون حكمت شرقي ، عرفان ، روانشناسي و... درآميخته است .
از اين رو آثار هسه لايه هاي معنايي گوناگوني دارند كه تنها نخستين و سطحي ترين آنها رمانتيسم به شمار مي رود . سرآغاز همه بدفهمي ها در بازخواني هسه ، فراتر نرفتن از همين لايه نخست ، و سبب ساز اين پيش نرفتن ، نبود شناخت شايسته و بايسته از هسه است .
2- هسه و حيات معنوي او
در سال 1877 نيچه مشغول آفرينش آثار بزرگ خود بود ، در روسيه نيز داستايفسكي و تولستوي هنوز در قيد حيات بودند و دنياي بزرگ و فراخ ادبيات داستاني روسيه را به نقطه اوج خود مي رساندند . در آلمان چيرگي فلاسفه ايده آليست و نويسندگان رمانتيك ادامه داشت و در عين حال تلاش هاي ويلهلم قيصر آلمان براي تبديل آلمان به يك ابرقدرت جهاني به ملي گرايي آلماني دامن مي زد ، امري كه بعدها سبب ساز دو جنگ جهاني در اروپا شد .
در چنين سالي هسه در دهكده كالو در حاشيه جنگل سياه ديده به جهان گشود . نه تنها والدين بلكه هر دو پدربزرگ هسه روزگاري را جزو هيئت هاي مذهبي در هند به سر برده بودند ، اما فضاي خانه آنان تنها بوي شرق نمي داد ، پدر هسه كه كشيشي در حلقه آيين پتيسم ( پاك ديني ) بود ، فرزندانش را با سنت هاي تربيتي بسيار سختگيرانه پاك ديني پرورش مي داد و قرار نيز بر آن بود كه هرمان كوچك تحصيلات مذهبي را طي كند و سرانجام خود نيز مانند پدرانش به سلك كشيشان درآيد .
سال هاي كودكي هرمان هسه به سبب تربيت سختگيرانه پدر و نظام ديكتاتورانه مدارس آلمان زمان ويلهلم كه شاگردان مدارس را به ديده سربازان پادگان هاي نظامي مي نگريست ، چندان هم به شادي نگذشت . اشتياق به نوشتن از همين سنين در او شكل گرفت . هسه ده ساله بود كه نخستين داستانش را نوشت و از همان هنگام مصمم شد « يا نويسنده و شاعر شود و يا هيچ چيز » اما خانواده اش او را به مدرسه اي مذهبي سپرد و چندان نپاييد كه روح شاعرانه هسه خردسال جو خشك و خشن مدرسه را تاب نياورد و از آن جا گريخت . يكسال بعد تحت فشارهاي عصبي اقدام به خودكشي كرد تا اينكه والدين پذيرفتند كه هسه درس و مدرسه را رها كند . هسه مدتي را به شاگردي در مشاغل ساعت سازي ، قفل سازي و سپس كتابفروشي پرداخت . پيشه كتابفروشي به او مهلت بيشتري براي مطالعه آثار نويسندگان رمانتيك آلماني بخشيد .
بيست و يكسال بيشتر نداشت كه نخستين كتاب شعر خود را به نام " آوازهاي رمانتيك " به چاپ رساند . يكسال بعد " ساعتي پس از نيمه شب " را منتشر ساخت كه ريلكه آن را ستود . سپس سفرهاي او به سوئيس و ايتاليا آغاز شد . او در سال 1901 " نوشته ها و اشعار پسامرگ هرمان لاوشر" و سال بعد كتابي به نام " اشعار" را به چاپ رساند . سال 1904 او رمان " پيتر كامنتسيند " را منتشر مي كند و با ماريا برنولي پيمان زناشويي مي بندد . هسه كه ديگر مي تواند از راه نويسندگي زندگي كند ، از همين زمان زندگي منزويانه اي در پيش مي گيرد و در دهكده اي كوچك در حاشيه بودن زه مقيم مي شود . انزواي هسه را تنها يكي دو سفر به سوئيس و ايتاليا و به ويژه سفرش به هند در سال 1911 وقفه مي بخشد .
هسه كه گرفتار مشكلاتي در زندگي زناشويي خود بود ، سفرش به هند را گونه اي راه حل معنوي براي مشكلات خود در زندگي مي پندارد ، البته اين سفر همه مشكلات او را حل نمي كند و حتي مشرق زمين و هندي كه او كشف مي كند با مشرق زمين و هند خيالي او تفاوت هاي اساسي دارد ، اما اين سفر در او بي تاثير نيز نمي ماند و از اين پس حضور عناصر شرقي و عرفاني در آثار او فزوني مي گيرد .
در سال 1912 هرمان هسه براي هميشه آلمان را ترك مي گويد و ساكن سوئيس مي شود . او در سوئيس حتي بيش از آلمان انزوا پيشه مي كند . با آغاز نخستين جنگ جهاني ، او كه تحت تاثير انديشه هاي تولستوي ، صلح طلبي را پيشه كرده بود به مخالفت با ملي گرايي و جنگ خواهي آلماني ها برمي خيزد . حتي بايد گفت مرگ در آلمان در 1912 نشان خرسندي او از سياست هاي ميليتاريستي رايش دوم بود .
| | سالهاي نخستين جنگ جهاني ، تيره ترين و غم انگيزترين سال هاي زندگي هسه به شمارمي آيد . كمابيش همه آلماني ها تحت تاثير ملي گرايي تند روانه شان به انديشه هاي جنگ خواهانه دامن مي زدند ( حتي نويسنده اي چون توماس مان كه بعدها از مدافعان دمكراسي شد ، از اين امر بركنار نبود ) از اين رو جاي شگفتي نيست كه سيلي از لعن و دشنام از سوي هموطنان هسه نصيب او گردد . تنها رومن رولان اديب فرانسوي بود كه در بحبوحه خرد باختگي همگاني ملتهاي اروپايي ، شجاعت اخلاقي و تك روي اومانيستي هسه را ارج نهاد و با وي همنوا شد ، تا جايي كه هسه بعدها نوشت كه اگر نامه نگاري هايش با رومن رولان نبود ، دوران جنگ براي او تاب آوردني نمي نمود .
به سبب موضع گيري هسه عليه جنگ ، او خوانندگان آلماني خود را از كف داد و گرفتار دشواري هاي مالي شد . در همين سال پدرش را از دست داد و بيماري رواني همسرش شدت گرفت او كه پيش از آن نيز بيماري وخيم فرزند را از سرگذرانده بود ، اين دشواري ها را تاب نياورد و به ناچار از روانكاوان كمك گرفت . او يك دوره روان درماني را نزد دكتر لانگ – از دستياران كارل گوستاويونگ – آغاز كرد و در پي آن چند جلسه اي نيز به گفتگو با خود يونگ پرداخت .
زندگي هنري هسه نقاش از همين زمان آغاز مي شود و او نقاشي را به مثابه روشي درماني برمي گزيند . مكتب روانكاوي يونگ تاثيري بنيادي بر هسه و آثار بعدي او بر جاي مي گذارد و با پايان يافتن جنگ ، هسه جديدي ، ققنوس وار از خاكستر رنجهاي خويش برمي خيزد .
دگرگوني نويسنده تا بدان پايه است كه او نامي ديگر بر خود مي نهد و با نام مستعار اميل سينكلر ( زينكلاير ) نخستين رمان پس از جنگ خود ، دميان ، را منتشر مي كند . با چاپ دميان كه سخت تحت تاثير مكتب روان كاوي يونگ ، انديشه هاي نيچه ، گنوسيسم ؛ داستايفسكي و... است ، هسه از نويسنده اي معمولي بدل به يكي از بزرگترين رمان نويسان آلماني سده بيست مي گردد . همين جا بايد يادآور شد كه به طور كلي حيات ادبي هسه را مي توان به سه دوره تقسيم كرد : نخستين دوره كه از آغاز فعاليت ادبي تا پايان نخستين جنگ جهاني را در بر مي گيرد ، دومين دوره كه با پايان يافتن جنگ جهاني و با نگارش رمان دميان آغاز و به دومين جنگ جهاني ختم مي گردد و سومين دوره كه كمابيش از آغاز دومين جنگ جهاني تا پايان زندگاني نويسنده را شامل مي شود .
در نخستين دوره از اين حيات ادبي ، هسه نويسنده اي يكسره رمانتيك است كه به افسانه هاي بومي آلماني volkmarchen و شعر دلبسته است . در اين دوران هسه شاعر بيش از هسه رمان نويس و هسه افسانه نويس بيش ازهسه منتقد خودنمايي مي كند . ذهنيت نويسنده در اين دوره اساساً تغزلي و رمانتيك است . اما در دومين دوره كه هسه در كوران جنگ – گرچه غيرمستقيم – آبداده شده و رنج ها و بحران هاي گوناگوني را از سرگذارنده و مهمتر از همه با روانكاوي يونگ آشنايي يافته است ، ما با نويسنده اي جدي تر و عميق تر روبرو هستيم ، نويسنده اي كه بيش از دوران ناپختگي خود با فلسفه ، عرفان ، روانشناسي و مكاتب ادبي دمخور شده و از آنها تاثير گرفته است .
در حالي كه مهمترين آثار هسه در دوره نخست زندگي ادبي او به رمان هايي چون پيتر كامنتسيند ، گرترود ، زير چرخ و چند مجموعه داستان كه بيشتر وابسته به سنت افسانه هاي بومي هستند و چند مجموعه شعر ختم مي شود ، پرآوازه ترين آثار او از آن دومين دوره حيات ادبي وي به شمار مي آيند .
رمان هاي دميان ، گرگ بيابان ، سيذارتا و نرگس و زرين دهن همه متعلق به اين دوره اند . حتي در داستان هاي هسه نيز دگرگوني هاي اساسي به چشم مي خورد . او به تدريج از افسانه هاي بومي volkmarchen به افسانه هاي هنري kunstmarchen مي گرايد و از سويي ديگردر داستان هاي ديگرش تاثيراتي را كه از مكاتبي همچون اكپرسيونيسم ، سورئاليسم و... برگرفته است ، آشكار مي سازد .
در اين دوره هسه را پيشواي نئورمانتيسم آلماني مي شناسند ، اما بايسته است كه يادآور شويم جهت گيري عرفاني و فلسفي انديشه هسه او را در مسير ادبي خود ، نويسنده اي يگانه ساخته است كه هيچكدام از نويسندگان آلماني زبان به اومانسته نيستند .
سومين و واپسين دوره ادبي هسه تنها در يك رمان او ، بازي مهره هاي شيشه اي ، بازتاب يافته است . او پس از روي كارآمدن نازي ها در آلمان ، جز رماني ناتمام به نام " برتولد " ( و البته بازي مهره هاي شيشه اي ) ديگر هيچ رماني ننوشت و به سرودن شعر ، نوشتن داستان هاي كوتاه ، مقالات و نقدهاي ادبي و... بسنده كرد . اما بازي مهره هاي شيشه اي به تنهايي ارزش آن را دارد كه از دوره اي مجزا در حيات ادبي نويسنده اش نام ببريم .
اين رمان كه در طول جنگ جهاني دوم نوشته و منتشر شد ، حاصل جمع تمامي تاثير گيري ها ، دلمشغولي ها ، انديشه ها و هنر هسه است . " بازي مهره هاي شيشه اي " را مي توان با " كوه جادو " ي توماس مان سنجيد كه آكنده از نمادهايي عميق و با ارزش است . اين رمان كه در سال 1946 جايزه نوبل ادبي را براي آفريننده خود به ارمغان آورد ، رماني تربيتي bildungsroman شناخته شده است ، اما نمادگرايي گسترده بازي مهره هاي شيشه اي ، آن را از زمره رمان هاي تربيتي نيز فراتر مي برد . از هر جهت اين رمان يادآور مجموعه ويلهلم مايستر گوته است ، اما به گونه اي مدرن تر ، نمادين تر و پيچيده تر آن چنان كه اوليس جويس در برابر اوديسه هومر .
بازي مهره هاي شيشه اي آرمان شهري تخيلي است . كاستاليا اين اتوپياي شگفت انگيز جايگاهي براي تعليم و تربيت است ، اما اين مدينه فاضله فراتر از زمان و مكان و فراتر از شرق و غرب است .
بازي مهره هاي شيشه اي را نه به اختصار مي توان معرفي كرد و نه سرسري مي توان آن را خواند . اين كتاب حجيم و سنگين بهترين پاسخ به كساني است كه هسه را نويسنده اي صرفاً رمانتيك و احساساتي مي دانند .
پس از انتشار بازي مهره هاي شيشه اي گرچه هسه فعاليت ادبي خود را در شاخه هاي ديگر جزو رمان نويسي ادامه داد ، اما مي توان اين اثر را پايان بخش رمان هاي بزرگش دانست . او كه ساليان سال را در ويلايي در دهكده كوچك و زيباي مونتانيولاي سوئيس نزديك درياچه لوگانو به دور از هياهوي جنگ و بحران هاي ديگر گذارنده بود ، به آرامش دروني از آن گونه كه عارفان شرقي دست مي يافتند ، نائل آمده بود . هسه بيش از پيش گوشه عزلت گزيده بود و هنگامي كه به سال 1962 درگذشت بر سر در خانه اش كتيبه اي با اين مضمون نصب شده بود :« لطفاً به ديدارم نياييد !»
اما مرگ پاياني بر شهرت هسه نبود . آثار او كه در زمان حياتش در كشورهاي آلماني زبان تنها در هشت ميليون نسخه منتشر شده بود ، پس از مرگش سر به 12 ميليون نسخه در آمريكا و 14 ميليون نسخه در ژاپن زد . به طور كلي برآورد مي شود كه تاكنون 80 ميليون نسخه از آثار هسه به چاپ رسيده باشد . گفتني است كه آثار هسه دست كم به 40 زبان ترجمه شده است و اين محبوبيت همچنان رو به فزوني دارد .
روند روي آوردن دوباره به آثار هسه و كشف مجدد او چندان پيش بيني پذير نيست . براي نمونه تا پيش از دهه شصت ، هسه در آمريكا و به طور كلي كشورهاي انگليسي زبان چندان شناخته شده نبود ، حال آنكه در بيست سال گذشته آثار هسه به ناگاه در تيراژهاي ميليوني منتشر شد و به فروش رفت . چنين مي نمايد كه اقبال ناگهاني هسه در برخي مقاطع خاص ، بستگي معناداري با برخي شرايط اجتماعي به ويژه براي جوانان دارد .
در بسياري از رمان هاي هسه همچون گرگ بيابان ، دميان ، سيذارتا و ... حكايت قهرماني نقل مي شود كه گرفتار بحران است . اين قهرمانان مي كوشند خود را از بحران رها سازند و به آرامش و تعالي دروني دست يابند . از اين رو چنين رمان هايي را مي بايد رمان هاي بحران ناميد ، رمان هايي كه در مقاطع بحراني تاريخ براي خوانندگان ارزش ويژه مي يابند و آنان حديث نفس خود را در اين آثار مي يابند .
با اين تفضيل جاي شگفتي نيست كه ببينيم رمان هاي دميان و گرگ بيابان بي درنگ پس از نخستين جنگ جهاني و نيز پس از دومين آن در آلمان ، پس از جنگ ويتنام در آمريكا ، در ايران پس از جنگ هشت ساله با عراق و به طور كلي در زمان هاي بحراني در هر جامعه ، از سوي جوانان ، دوباره كشف شده است . گروه بزرگي از جوانان بحران زده كوشيده اند راه برون رفت از بحران را با الگوبرداري از شخصيت هاي آثار هسه بازيابند .
در اين بحث ما آگاهانه برخوانندگان جوان آثار هسه تاكيد ورزيده ايم ، زيرا اگر تحقيقي آماري از ميانگين سني خوانندگان آثار اين نويسنده صورت گيرد ، بي شك شمار خوانندگان جوان از ديگرگروههاي سني بسيار فزونتر خواهد بود . اما براستي چه ويژگي هايي آثار هسه را بويژه براي جوانان جذاب مي سازد ؟ نخست آنكه آثار اين نويسنده رنگ و بويي تغزلي ، شاعرانه و رمانتيك دارد كه جوانان را به خود فرا مي خواند . دوم آن كه زبان هسه با زبان جوانان هماهنگ است . سومين سبب ، آشنايي او با تمدن و فرهنگ شرقي و درآميختن خردگرايي و واقعيتگرايي غربي با اشراق شرقي است . ديگر آن كه او به خوبي فرايند خوديابي و پاسخ به اينكه چگونه خود را بيابيم وخود باشيم را به تصوير مي كشيد .
| | همچنين وي بر ضد سركوبي و تهديد آدمي به هرگونه كه باشد ، اعتراض مي كرد . هسه به شكل خاص خود از فرديت آدمي و از حقوق فردي انسان معاصر دفاع مي كرد . هسه به گونه اي غيرمستقيم منتقد سرسخت ماشينيسم و جامعه مصرفي بود ، ازاين رو با بالا گرفتن فعاليت هاي گروههاي طرفدار طبيعت و محيط زيست و نيز مدافعان صلح ، مقبوليت آثار هسه بارديگر فزوني مي يابد . جهت گيري سياسي هسه نيز بي ارتباط با آنچه گفته شد ، نيست . مي توان گفت نگاه سياسي او نيز پاك شاعرانه است .
او مي نويسد :« ايمان سياسي من همچون يك دمكرات است و نگرشم به جهان مانند يك فردگرا » همچنين در گفت و گويي با رومن رولان مي گويد :« من پاك ضد سياسي هستم و بي اعتنايي آسياسي را پند مي دهم .»
با اين حال او در جريان دو جنگ جهاني بي اعتنا نبود و سخت به ناسيوناليسم و جنگ خواهي تاخت و همچنين در راه كمك به اسراي جنگي كوشش هاي فراواني كرد . اما همه اين كوشش ها و اقدامات نه با ديدگاهي سياسي ، بلكه با ديدگاهي اخلاقي صورت پذيرفت . او هرگز عضو هيچ گروه سياسي نشد و پاي هيچ بيانيه سياسي را نيز امضاء نكرد و هر آنجا نيز كه فرياد اعتراض داشت ، اين اعتراض از نگاه و ملاحظاتي اخلاقي ناشي مي شد و كوچكترين سببي سياسي در آن راه نداشت . اكنون كه از ديدگاه سياسي هرمان هسه سخن به ميان آمد ، بايسته مي نمايد كه اندكي بيشتر در باره سبك و مكتب ادبي اين نويسنده تامل كنيم . پيش از اين نيز گفتيم كه هسه عموماً اديبي رمانتيك نام يافته است . اما براستي بسياري از آثار او همچون گرگ بيابان و بازي مهره هاي شيشه اي را براحتي نمي توان اثري در مكتب رمانتيك شمرد . حقيقت آن است كه اظهارنظرهاي غير فني و غير تخصصي درباره سبك ادبي هسه فراوان رخ داده و آب را گل آلود كرده است . برخي او را سمبوليست دانسته اند و برخي ديگر سوررئاليست . حتي عده اي او را اگزيستانسياليست دانسته اند و سرانجام گروهي به گرايش هاي اكسپرسيونيستي در آثارش اشاره كرده اند . سبب اين تشتت آراء چيست ؟ پيش از هر داوري در اين باره مي بايد به يك مسئله توجه داشت و آن دگرگوني تاريخي ادبيات در سده بيستم و تمايز بين ادبيات پيش و پس از دو جنگ جهاني است . با بروز جنگ هاي جهاني ، ستاره برخي مكاتب افول كرد و برخي نگره هاي نو در ادبيات قدرت گرفت .
در هنر و ادبيات ، مكتب هايي چون دادائيسم ، سوررئاليسم ، اكسپرسيونيسم و... ظهور يافتند . جنگ هاي جهاني موجب برآمدن نگره هاي فلسفي و جامعه شناختي جديدي نيز شد و به ويژه موجي ازنيست انگاري و شكاكيت را رواج داد . در چنين فضايي نظريه هاي شپنگلر درباره انحطاط مغرب زمين ، انديشه هاي برگسون ، مفاهيم مكتب فرويد و سپس يونگ در ادبيات نيز جا پاي خود را باز كرد . قوانين ، قواعد و مرز بندهاي سنتي ادبيات دگرگون شد و معيارها و محك هاي نقد ادبي نيز درهم ريخت . ازاين پس چارچوب مكتب هاي ادبي نيز درهم ادغام شد و ديگر به آساني نمي شد يك نويسنده را به يك مكتب خاصي منحصر و محدود كرد و با بينش هاي پيشين روي يك اثر ادبي با ديدي مطلق گرايانه برچسب يك ايسم را زد ، بلكه بايسته تر است كه غلظت و تاثير و عناصر مكتب هاي گوناگون را دريك اثر بازجست . هرمان هسه سبكي منحصر به فرد دارد كه به سادگي زيربار نام گذاري هاي مرسوم نمي رود . علت اين امر تا حدودي گوناگوني چشمگير عناصر به كار رفته در آثار اوست . او مواد و مصالح فراواني از رمانتيسم و ايده آليسم و فلسفه نيچه و مكتب يونگ گرفته تا عرفان شرقي و افسانه هاي بومي را در آثارش به كار برده است ، مواد و مصالحي كه پاره اي از آنها براي مغرب زمينيان و پاره اي ديگر براي اهل شرق تازگي دارد .
آثار هسه نه غلظت آثار بورخس را دارد نه رمانتيسم گوته و نوواليس را نه بدبيني و ياس كافكا و نه سنگيني نوشته هاي نيچه را.... اما در عين حال همانندي هايي را نيز مي توان در اين باره بازيافت . نشر و زبان هسه برخلاف سنت نويسندگان و فلاسفه آلماني كه گرايش به پيچيده نويسي و مغلق گويي دارند ، ساده ، روان و عاري از دشواري است . نثر هسه تحت تاثير ذهنيت شاعرانه او لطيف و غزل گونه است و در زبان آلماني خوشخوان و آهنگين مي نمايد . بي گمان يكي از بارزترين ارزش هاي آثار هسه پرهيز از پيچيدگي و سنگيني در كلام و ساده و روان بودن نثر اوست ، بي آنكه اين سادگي كلام به سطحي شدن و كم مايگي آثار منجر شود . از اين رو مي توان هسه را با خيام سنجيد كه زبان او نيز بسيار آسان فهم و بي پيچيدگي و همزمان انديشه هاي مطرح شده در رباعياتش والا و هوشمندانه بود .
3- و هسه اي كه نشناخته ايم !
در ايران هسه را با رمان هايش مي شناسيم و لاجرم هسه براي ما هسه رمان نويس است . اما ما كمتر اشعار هسه را ديده ايم وهسه شاعر را كمترمي شناسيم ؛ حال آنكه نخستين اثر چاپ شده او كتاب شعري بود و بر بالين مرگش سروده اي ناتمام به چشم مي خورد .
هسه نقاش نيز حتي بيش از هسه شاعر ناشناخته است ؛ حال آنكه در موطن او تابلوهاي آبرنگ و در سبك امپرسيونيسم ، داراي ارزش هنري شمرده مي شوند . به همين قياس هسه منتقد و قطعه نويس نيز بر ما چندان شناخته نيست . هرمان هسه ساليان درازي را به نقدنويسي و نيز نوشتن مقالات و قطعه هاي ادبي براي نشريات اختصاص داده بود به ويژه مي دانيم پس از پايان جنگ دوم جهاني تا هنگام مرگ در 1962 عمده فعاليت ادبي او به نقد و مقاله نويسي اختصاص داشت . اما ما از وجوه ديگر هسه كمابيش بي خبر مانده ايم . منتقدي مي گويد :« بسياري از نويسندگان هستند كه طبقه بندي آثار گوناگون آثار آنها دشوار است ... هرمان هسه از جمله اين نويسندگان است ... خواندن كتاب شادماني هاي كوچك 1 تجربه اي تازه در اين زمينه است . در اين جا نويسنده به صراحت اعتراف مي كند تنها با مجموعه اي از مقالات و نامه ها روبرو هستيم . اما با پيش رفتن در كتاب باز هم مشكوك مي شويم زيرا اين مقالات حسي به مانند خواندن يك داستان در ما برمي انگيزد... 2 و منتقد ديگري درباره همين اثر ياد شده يادآوري مي شود كه اين اثر در واقع « يادداشت هايي را از سال 1899 تا 1960 ( يعني افزون بر شصت سال ) شامل مي شود ، اين كتاب همچون گشت و گذاري زندگينامه وار در سراسر ساليان زندگي هسه است .»3
نخستين مقاله هسه كه در اين مجموعه آمده ، اثر جواني بيست و دو ساله و آخرين نوشته متعلق به پيرمردي هشتاد و اندي ساله است . هسه در يادداشت هاي خود به همه چيز توجه دارد از نقد ادبي گرفته تا بررسي حال و هواي يك باغچه يا نگاهي از پنجره به بيرون !
دراين يادداشت ها ، تكاپوي دائمي و رضايت ندادن به شيوه تحكيم يافته و انعطاف ناپذير زندگي روزمره احساس مي شود . به اين ترتيب اين گونه پرسه زني ها با آمادگي هميشگي نسبت به تكاپوي پايان ناپذير به نماد و انگيزه اي براي پافشاري بر لزوم خوب زيستن ، بدل مي شود ... اين يادداشت ها به منزله پل ارتباطي ميان پايان يافتن رماني بزرگ و آغاز شاهكاري ديگر بودند . 4
همچنين هسه در اين يادداشت ها نقد خود را از آثار نويسندگاني چون رزالوگزامبورگ ، فرانتس ماسرل ، كافكا ، هوگو بال ، اميل لودويگ و.. بيان مي دارد .
او درمقالات خود گويي جان كلام را درباره منتقدان خود نيز مي گويد :« زمانه ما از روح رمانتيك چه مي داند ؟ اين ترازوي سترگ و جسورانه روح آلماني ظاهراً موفقيت آميز نبوده است و واژه رمانتيك گونه اي ناسزا شده است ... » 5 اما چه باك ، اگر هسه رمانتيك است ، به معناي آبرومند كلام رمانتيك است و در مقالات او نيز« هيچ چيز مبهم و عرفاني وجود ندارد ... زيرا هسه از جمله نادر نويسندگان قرن بيستم است كه ترجيح مي داد امر پيچيده را ساده و ساده را به شكل پيچيده ادا كند .»6
سخن خود را با اين نكته رقم زنيم : دوره هسه رمان نويس در اين مرز و بوم به سر رسيده است ، سراغ آن هسه اي برويم كه هنوز نشناخته ايم !
پانويس ها :
1- هرمان هسه ، هرمان هسه و شادماني هاي كوچك ، ترجمه پريسا رضايي ، تهران ، انتشارات مرواريد ، 1378 (چاپ سوم 1382) . گفتني است افزون برگزيده مقالت هسه ، نسخه فارسي اثر دربردارنده گزيده اي از اشعار، داستان ها و نامه هاي هرمان هسه و چند نقد درباره اوست .
2- عليرضا ايران مهر ، شادماني هاي بزرگ ، ضميمه همشهري ، ش 12 ، 10 تير 1381 ، ص 24 .
3- فولكر ميشلز ، درباره شادماني هاي كوچك ، ترجمه گيتي منصوري ، كتاب ماه ، ادبيات و فلسفه ، اسفند 1379 – فروردين 1380 ، ص 7-76 .
| |
__._,_.___ This is a non-political list.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر