کیهان لندن / 8 ژانویه
در این سال ِ سی
سال نو میلادی که مصادف با سیامین سال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است، در شرایطی آغاز میشود که با هیچ معیاری نمیتوان آن را مطلوب ارزیابی کرد. نخستین روز ژانویه 2009 با ششمین روز حملات هوایی اسراییل به نوار غزه مصادف است که در پی موشکپرانیهای مداوم گروه تروریستی حماس به مناطق مسکونی جنوب اسراییل آغاز گشت. تمامی مسؤلان دولتی اسراییل اعلام کردهاند تا زمانی که حملههای موشکی حماس به این مناطق قطع نشود، به بمباران هوایی که در کنار نابود ساختن برخی تأسیسات نظامی و دولتی حماس تا کنون به کشته شدن دهها غیرنظامی انجامیده است، ادامه خواهند داد. اکنون اسراییل آماده حمله زمینی نیز هست و با توجه به شکست و تجربهای که از جنگ بیسرانجام لبنان در تابستان 2006 به دست آورده، که آن هم با تحریکات حزبالله لبنان درگرفت، به نظر میرسد آنگونه که اعلام کرده است، واقعا و به هر قیمتی قصد دارد تا پای سرنگونی دستگاه دولتی حماس در نوار غزه پیش رود.
راز سرپوشیدهای نیست که اسراییل نه تنها از نظر نظامی چنین امکانی را دارد، بلکه با توجه به مجموعه شرایط جهانی و همچنین نقش فعال جمهوری اسلامی در دامن زدن به آتش نفرت و جنگ به مثابه یک هدف استراتژیک در این منطقه، چندان تنها نباشد حتی اگر این همراهی به صدای بلند اعلام نشود.
در این میان محکوم کردن یکجانبه حملات هوایی اسراییل بدون اشاره به موشکپرانیهای حماس که تا شروع حمله اسراییل شمار آنها به سیصد راکت رسیده بود، تنها درک و بیان نیمی از حقیقت است. آن هم نیمهای که دست دراز جمهوری اسلامی در آن به خوبی پیداست حتی اگر گاهی سررشته برخی از اقدامات حماس که تنها به پول و اسلحه جمهوری اسلامی نیاز دارد، از دستش در برود.
جمهوری اسلامی غزه
با این همه آنچه امروز در خاورمیانه جریان دارد، تصویریست تکراری که به این یا آن صورت، امروز یا فردا به پایان میرسد بدون آنکه به نتیجه نهایی رسیده و راهی صلحآمیز و دوستانه را در برابر مردم فلسطین واسراییل بگشاید.
تصاویر یاسر عرفات را به یاد میآورید که در ماههای پایانی عمر خویش در خرابههای دفتر خویش در رامالله نشسته بود و با شبکلاه و دهان کف کرده به عادت همیشگی انگشت نشانه خویش را بالا برده و داد سخن میداد؟ آن زمان این «گردان شهدای الاقصی» شاخه نظامی الفتح بود که دست به موشکپرانی زده بود. در دوران عرفات، الفتح با یک دست کمکهای میلیونی غرب را برای بازسازی و گسترش آموزش و بهداشت میگرفت و با دست دیگر آن را خرج تسلیحات نظامی و رفاه اعضا و وابستگان تشکیلات خودگردان و هم چنین بخش مهمی از آن را هزینه تبلیغ نفرت و یهودستیزی در کتابهای درسی و رادیو و تلویزیون و افکار عمومی فلسطین میکرد.
با مرگ عرفات، سایه سنگین وی از روی کسانی که خواهان پیشبرد یک سیاست روراست در زمینه به رسمیت شناختن اسراییل و تشکیل یک دولت فلسطینی و زندگی صلحآمیز مردم اسراییل و فلسطین در کنار یکدیگر بودند، برداشته شد.
سازمان تروریستی حماس که گفته میشود اتفاقا خود اسراییلیها در شکلگیری و حمایت آن در مقابله با یاسر عرفات نقش داشتند، با حمایت از سوی دولتهایی مانند جمهوری اسلامی و سوریه و به پشتوانه تونلی که به سوی مصر برای آنان امکانات فراهم میآورد، توانست در نوار غزه چنان پای خود را محکم کند که حتی در آنجا دولتی در کنار تشکیلات خودگردان فلسطین که به رهبری محمود عباس در کرانه غربی رود اردن مستقر است، تشکیل دهد.
نوار غزه پرجمعیتترین نقطه کره زمین است. در مساحتی به اندازه نصف تهران جمعیتی حدود یک میلیون و ششصد هزار نفر زندگی میکند که اکثریت آن را جوانان و کودکان تشکیل میدهند. با چنین تراکمی، هیچ بمبارانی در غزه نمیتواند به کشته شدن غیرنظامیان نیانجامد حتی اگر حماس آنها را به سپر انسانی مناطق نظامی خود تبدیل نکرده باشد. ترور و فاجعه انسانی به سرنوشت مشترک فلسطینیها و اسراییلیها تبدیل شده است و جانبداری سیاسی و ایدئولوژیک از یک طرف و محکوم کردن طرف دیگر، تنها نشان دهنده کوتاهی درک و فکر کسانی است که انسان و زندگی یکباره او را در ظرفهای تنگچشمی خویش میسنجند و آن را تابعی از سیاست و ایدئولوژی میشمارند.
اگر ایران حکومتی میداشت که با محکومکردن اقدامات نظامی هر دو طرف، دست یاری خود را به سوی تحقق صلح فلسطین و اسراییل و تثبیت دو دولت آنها دراز مینمود، قابل تصور نیست آنگاه برخی از این افراد و گروههای سیاسی که سینه را تنها به تنور فلسطین میچسبانند، چه موضعی میگرفتند.
ایران اما در درگیری اسراییل و فلسطین هیچ سودی ندارد. در این سی سالی که فلسطینزدگی همواره سیاست غالب جمهوری اسلامی بوده است، تاوانش تنها در سیاست خارجی گریبان مردم ایران را نگرفته است. کمکهای پیدا و پنهانی که جمهوری اسلامی از نظر مادی و تدارکاتی به گروههای تروریستی، به ویژه در لبنان و فلسطین میرساند، همانا منابعی است که باید به کار بازسازی و رفاه کشور بیاید. فلسطینیها تنها از اتحادیه اروپا سالانه ششصد میلیون دلار کمک برای بازسازی دریافت میکنند. بارها اتحادیه اروپا از همان زمان یاسر عرفات این کمکها را تعلیق کرد تا مگر آنها با تلاش برای خشک کردن ریشههای تروریسم درون خود بتوانند راه خویش را به سوی یک زندگی عادی بگشایند.
تلاشهای دولت محمود عباس نیز برای بستن دست گروههای تروریستی و شبهنظامی هر بار با دخالتهای خارجی از جمله از سوی جمهوری اسلامی با ناکامی روبرو شد. محمود عباس پس از عرفات ظاهرا توانست شاخه نظامی الفتح را مهار کند. حماس اما ترجیح داد نیروی خود را در نوار غزه متمرکز کند و در آنجا جمهوری اسلامی خود را بر پا دارد. امروز از محمود عباس به عنوان رییس تشکیلات خودگردان فلسطین همان گونه نام برده میشود که از خالد مشعل و اسماعیل هنیه به عنوان رهبران دولتی که امور غزه را در دست دارد. به راستی نه اسراییل، بلکه جامعه جهانی با کدام یک از اینها طرف است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر