آدينه، 13 دی ماه 1387 برابر با 2009 Friday 02 January رضا عزیزی نژاد بنا بر رسم همیشگی برخی از سازمان ها و حزب های سیاسی ایران، اندکی پس از یورش نیروی هوایی کشور اسراییل به پایگاه های حماس در نوار غزه، سیل اعلامیه ها و " ما به شدت محکوم میکنیم" ها به اینترنت سرازیر شد. برای ایرانی همچون من که فارغ از مهر و کین نسبت به ملتی ویژه است و اگر هم دست به کار ی سیاسی زند و یا اعلام موضعی کند، تنها مبانی حقوق بشر، که آن را هم شامل حال همه ی ملت ها میدانم، و اصول منافع ملی ایران را در نظر دارد، این کورس گذاشتن ساز مان های قد و نیم قد در محکومیت کارزار نظامی ارتش اسراییل شگفت انگیز مینماید، چرا که پیش زمینه ی فکری آن برای من نا روشن و پوشیده است. صداقتی که سازمان هایی که رنج و تباهی جان انسان ها را سر خط اعلامیه های خود میکنند باید داشته باشند، در بسیاری از این موضع گیری های جانانه دیده نمیشود. من به این موضوع عادت کرده ام که برای ارزیابی و داوری درست یک رویداد و پی آمد های آن، خبر های یک هفته پیش از آن را نیز مرور کنم. رویداد های خاور میانه بسیار پیچیده تر و در هم تنیده تر از آنند که بخواهیم مثلا راکت پرانی حماس بر سر مردم اسراییل را به عنوان رویدادی برای خود و جدا از همه چیز تلقی کنیم. پس از اولین راکتی که برای کشتن و نه برای ترساندن، بر زمین اسراییل فرود آمد، نخستین فکری که به ذهن هر خواننده و شنونده ی علاقه مندی میبایست میرسید آن است که، دولت اسراییل این عمل را بی پاسخ نخواهد گذاشت. زیر پا گذاشتن قرار داد صلح اسلو میان اسراییل و ساف و اعلام یک طرفه ی پایان آتش بس از جانب حماس نیز برای مردم اسراییل و فلسطین خبر بد دیگری بود که پیش بینی آغاز درگیری در آینده ی نزدیک میداد. ادامه ی راکت پراکنی حماس از جانب رسانه های جمهوری اسلامی با تیتر های مشعشعانه ای همچون « 800000 صهیونیست در تیر رس راکت های حماس» جشن گرفته میشد. همه ی جهان در انتظار واکنش دولت اسراییل، که چه بخواهیم و چه نخواهیم دولتی است مقتدر، عضو سازمان ملل با تمامی حقوقش، که یکی از آنها حفظ امنیت و جان شهر وندانش است بسر میبرد. جهان سیاسی های ایران هم تا این لحظه دم فرو بسته بود، قلم به دست نشسته تا اسراییل اولین بمب اجتناب نا پذیر را در نوار غزه فرو افکند.هنوز هواپیماهای اسراییل به آسمان غزه نرسیده بودند که گردش قلم های مدافعان ملت مظلوم فلسطین ولوله ای در پایگاه جهانی اینترنت به پا کرد.هر کسی تلاش میکرد زودتر و شدید اللحن تر از رقیب، جنایت های اسراییل را آنچنان محکوم کند که داغ حسرت بر دل رقیب بگذارد. برای من ایرانی انسان گرای ملی اما، همچنان چندین پرسش بی پاسخ میماند: چرا آن زمان که حماس خاک اسراییل را با راکت های خود به توبره میکشید، کسی از ایرانیان نازک دل که حتما هم از روی انساندوستی دل برای فلسطینی ها میسوزاند، برای نجات همان مردم فلسطین ازیورش اجتناب ناپذیر ارتش اسراییل نامه ای خطاب به سران حماس ننوشت تا آنان را به توقف موشک پراکنی ترغیب کند؟ شاید سخن یکی از این اپوزیسیون های ایرانی به دل حماسی ها مینشست، آنها را سر عقل می آورد و ما شاهد از دست رفتن جان صد ها فلسطینی نبودیم! آیا این همان حماسی نیست که محمود عباس در موردش گفته است: جنایاتی که حماس علیه فلسطینیان مرتکب گردید، هیج کشور یا سازمان دیگری مرتکب نشده است. به سختی بیاد میآورم که یکی از شاخه های پر بار اپوزیسیون ایرانی در این مورد اعلام موضع کرده باشد و اندکی از تقصیر تلف شدن جان انسان ها در دو سوی مرزها را متوجه یکی از مسببان اصلی آن، یعنی حماس کند. حماس نسخه ی فلسطینی جمهوری اسلامی است که کمترین دغدغه اش جان انسان ها است. در اینکه در چنین کارزاری مردم کوچه و بازار اولین قربانیان آن خواهند بود، و سوژه های رسانه ای که بتوان با پخش عکس های دلخراش بی رحمی ارتش اسراییل را ثابت کرد بوفور پیدا میشوند شکی نیست، اما آیا سوار شدن بر چنین قطاری و هوار کشیدن با ایادی و اوباش جمهوری اسلامی تمام آن چیزی است که از این ماجرا دستگیر اپوزیسیون ایرانی میشود؟ آیا بهتر نیست اپوزیسیون مترقی در چنین مواقعی دم فرو بندد تا آب به آسیاب گزمه های رژیم ولایت فقیه ریخته نشود؟ چرا که اعلامیه های این چنینی را نه ژنرال های اسراییلی میخوانند تا از تصمیمشان منصرف شوند، و نه رهبران حماس که سر در توبره ی پر برکت ولایت فقیه دارند برایشان تره خورد میکنند. جمهوری اسلامی درختی است: همه بار او زهر و برگش گزند یکی از این برگ ها حماس است! شخصا به این مسئله که درگیری فلسطین و اسراییل ربطی به ما ندارد معتقد نیستم. ایران بزرگ تر و پر اهمیت تر از آن است تا نسبت به جنگی که پشت دروازه هایش در جریان است بی تفاوت بماند. مصالح ملی و حیاتی ایران ایجاب میکند تا به توازن نیروها در منطقه یاری برسانیم و گوش شنوا برای خواسته ها و نگرانی های هر دو طرف داشته باشیم. پشتیبانی یک جانبه و متعصبانه از یک طرف و ستیز بی امان و خواستار محو شدن طرف دیگر آن از نقشه جهان شدن، نه در راستانی منافع ملی است و نه راه گشای این معظل میباشد.بویژه که آن طرف دیگر کشور نیرومندی همچون اسراییل باشد که از پشتیبانان بسیار با قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی بالا برخوردار است. جمهوری اسلامی در درازای زندگی 30 ساله اش در هیج زمانی علاقه مند به حل مشکل فلسطین نبوده و حاضر به همکاری بین المللی در این مورد نیز نیست. جمهوری اسلامی در فلسطین مشکل گشایی را یافته که در تنگناهای سیاسی همیشه به دردش خورده است. حکومت اسلامی به درستی دریافته است که در این مورد ویژه پیوسته روی اپوزیسیون میتواند حساب کند. اپوزیسیونی که نه تحلیل درستی از خاستگاه های درگیری اسراییل و فلسطین دارد، و نه به پی آمد های واکنش پاولوف گونه ی خود در محکومیت بی قید و شرط اسراییل و کمک به ایجاد و گسترش جو ترس و وحشت در میان مردم و کنش گران مدنی- سیاسی در درون ایران می اندیشد. این اپوزیسیون از چنان بصیرت یا صداقتی هم برخوردار نیست، تا به پیوند بسته شدن دفتر ها و قلع و قمع کنش گران حقوق بشر و برابری خواه و بازداشت فعالین اصناف با زبانه کشیدن آتش بحران در نوار غزه اعتراف کند و بدون اندکی دور اندیشی و کم ترین بصیرت سیاسی اول اسراییل را محکوم میکند سپس رژیم ولایت فقیه را تا مثلا استقلال وغیر مغرض بودن خود را به نمایش بگذارد. این تنها نمایش تکراری استیصال و بی اندیشگی و "عادت شده ها" در ساز و کار" نیروهای مخالف|" است. برای من ایرانی انسان دوست ملی گرا، مهم است که جهان بینی ام از جهان بینی ولایت فقیه قابل تمایز باشد. کسی با جهان بینی که میان سنی و شیعه، مسلمان و غیر مسلمان، عرب و یهودی تفاوت میگذارد نمیتواند خود را نماینده ی کشور دیرپایی چون ایران بداند که در آن قوم های رنگارنگ با باور های رنگارنگ تر هزاره ها در کنار یکدیگر زیسته اند. جان یک فلسطینی همان اندازه عزیز است که جان یک یهودی شهروند اسراییل، یک آمریکایی، یا یک سودانی . جا افتادن این اندیشه جمهوری اسلامی را از آنچه هست منزوی تر خواهد کرد و سرنگونیش را نزدیکتر. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر