کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

[farsibooks] سخنرانی دکتر پیام اخوان در نوزدهمین کنفرانس سالانه انجمن دوستداران فرهنگ ایرانی-شیکاگو

 

جامعه بهائی، حقوق بشر، و ساختن هویت نوین ایرانی
سخنرانی دکتر پیام اخوان در نوزدهمین کنفرانس سالانه انجمن دوستداران فرهنگ ایرانی-شیکاگو
۵ اسفند ۱۳۸۸
 

Delicious Balatarin  
 
حقوق بشر و هویت ایرانی

ایرانی بودن به چه معناست؟ انسان بودن به چه معناست؟ اینها پرسشهایی است که ملت ایران در این بُرهه سرنوشت‌ساز از تاریخ کشورمان از خود می‌پرسند. نزدیک به دو ماه پیش در لحظه‌های به یادماندنی و حیرت‌انگیزی که در خیابانهای تهران، اصفهان، شیراز، تبریز، مشهد، اهواز و دیگر شهرهای کوچک و بزرگ ایران رقم خورد، شاهد مبارزه‌ای بودیم  که بسیار فراتر از رقابت سیاسی میان دو نامزد ریاست جمهوری بود. این مبازره‌‌ی مردم ایران بود برای بازیافتن روح  خود؛ مبارزه برای ساختن هویتی نوین.

آنچه از برخوردْ میان معترضان و سرکوبگران شاهدش بودیم، نقطه‌ی برخورد میان گذشته‌ای تاریک و آینده‌ای درخشان بود که اینک در ایران چهره‌ی خود را نشان می دهد. برخورد میان خشونت و پرهیز از خشونت، میان شهامت آنان که جان خود را در راه عدالت فدا می کنند  و بزدلی آنان که بی‌دفاعان را وحشیانه می‌زنند و می‌کشند. برخوردی است میان بهترین و بدترین قابلیتهای ذات بشر.


میلیونها انسانی که در خیابانها راه پیمودند، جوانان و زنان، دانشجویان و کارگران، روشنفکران و هنرمندان، وبلاگ نویسان و روزنامه‌نگاران، نشان دادند که قدرت بدون مشروعیت پایدار نیست. این جنبش اجتماعی با وحدت و اراده‌ بی‌نظیرِخود معنای عمیق واژه های دموکراسی، حقوق بشر، و حاکمیت قانون را  ترسیم کرد؛ واژه‌هایی که هر روز با مُسامِحِه بر زبان می‌رانیم، بی‌آنکه بدانیم برای دستیابی به آنها چه بهائی باید پرداخت. 

برای مردم ایران، دموکراسی و حقوق بشرفقط بحثی آکادمیک نیست. آزادی و مُدارا فقط مباحثات محض دینی و فلسفی نیست. برای مردم ایران، این مفاهیم برآمده از نیازهای اساسی وجودیشان در مُواجهه‌ی هر روزه با خشونت، فریب، فساد و نفرت است. آنان ایرانی می‌خواهند که در آن همه شهروندان از حقوق انسانی اساسی خود برخوردار باشند.

ایرانی بودن یعنی عدالت، برابری و اتحاد؛ یعنی فرهنگی که در آن دین بجای آن که دستاویزی برای سوءاستفاده از قدرت باشد عاملی برای رشد معنویت انسانی است. در مبارزه برای رسیدن به این چشم انداز است  که جوانان بی‌شمار در برابر ضرب و شَتْم های وحشیانه و قتل و شکنجه و تجاوز ایستادند  و به ندایی که از اعماق وجود همه‌مان بر‌می‌آید پاسخ دادند. این جوانان با از خودگذشتگی‌های خود به کلمات منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل جان بخشیده‌اند که می‌گوید: «همه‌ی انسانها آزاد به دنیا می‌آیند و از شأن و حقوق یکسان برخوردارند. همه‌ی انسانها از موهبت عقل و وجدان برخوردارند و باید در جهت حفظ انسانیت و برادری یکدیگر  گام بردارند.»

پس از سالها تحول تاریخی، پس از جنگها و انقلابها و ایدئولوژیهای بیشمار، بشر به این باور رسیده است که هر کس باید کرامتِ ذاتی کلیه‌ی انسانها را محترم بشمارد. در صفحات آغِشته به خونِ تاریخ معاصر، از آلمان نازی و کامبوج تا یوگسلاوی و رواندا، از افغانستان و عراق تا اوگاندا و سودان، شاهد بوده‌ایم که نَفْیِ ارزشهای انسانی چه عواقب ویرانگری داشته است. سرگذشت هزاران هموطن ایرانی نیز جز این نبوده است؛ دیندار و بی‌دین، مسلمان، بهائی، زرتشتی، مسیحی و کلیمی ، فارس، آذری، کرد و بلوچ، سلطنت طلب، جمهوریخواه و سوسیالیست، زن و مرد، حقوقشان توسط کسانی که ادّعای نمایندگی مطلق خدا را دارند پایمال شده است، تنها برای آنچه باور دارند و آنکه هستند. 

 نفی حقوق بشر حمله به فرد نیست، حمله به انسانیت جمعی ماست. نمونه‌ی صریح این حملات در قوانین و سیاستهایی مشهود است که تفکر یا باور خاصی را جرم می‌دانند.  از این رو، آنچه در آزار و اذیت بهائیان مِحوریت دارد بهائیان نیستند. قانون اساسی و رهبران جمهوری اسلامی اعلام می‌کنند که برخی شهروندان، تنها به دلیل اعتقادات مذهبی‌شان، از حق تحصیل، ازدواج، داشتن اماکن مقدسه، گورستان، ملک شخصی، و کار محروم هستند. آنان را بازداشت و شکنجه می‌کنند و می‌کشند. آنان را آماج افتراها و حملات تبلیغاتی خود قرار می‌دهند، و این نه فقط جنایت علیه جامعه بهائی، بلکه جنایت  علیه تمام مردم ایران، و جنایت  علیه بشریت است.

خصومتِ تاریخیْ علیه بهائیان و سرکوب وحشیانه آنان از سوی جمهوری اسلامی  دست ابزاری کار آمد برای رهبران رژیم شده است  که بتوانند بوسیله‌ی آن توده‌ها را علیه دشمنی خیالی بسیج کنند وبه جاه‌طلبی‌های سیاسی خود رسند. اما این بی‌عدالتی‌ تنها در حق بهائیان نیست؛ بی‌عدالتی در حق همه شهروندان ایرانی است که در آرزوی کشوری هستند که نامش با عدالت و حقوق بشر عجین باشد، نه با نفرت و خود فریبی و خشونت.    

آنان که تعصبات کور کورانه‌ی  دینی یا ایدئولوژیک یا قومی حوزه‌ی  جهان بینی شان را محدود و حقیر ساخته، با نادیده گرفتن تفاوت ها، تعریفی مطلق از ایرانی بودن ارائه می دهند.  در دنیای پیچیده‌ی کنونی چنین برداشتی  شاید مایه آرامش خاطر باشد. اما  این آرامشِ خاطر که سرچشمه اش جهل و انکار است ؛ در واقع رفع مسوولیت از خود برای شانه خالی کردن از ساختن آینده‌ای بر پایه شرافت انسانی و بر پایه روشنگری است.   هویت ما مجموعه ای از مبانی اخلاقی‌ است که برای زندگی در دنیای امروزانتخاب می کنیم. این هویت هم چنین در آنست که تا چه حد حاضریم دیگران را نیز در این جهان پذیرا گردیم و برای همه در این دنیا حق حیات قائل شویم. هویت ما تعبیری اجتماعی است، جامعه‌‌ و فضای فرهنگی مشترکی است که زندگی مردم آن با جستجویی جمعی برای معنا، خوشبختی و پیشرفت در هم آمیخته است. هویت ما بی‌حرکت در زمان و مکان نیست، بلکه مفهومی پویا، پیچیده و در حال تحول است  و انتخابِ بنیادی با ماست که بخواهیم خود را در قالب نفرت تعریف کنیم یا انسانیت.

آزار و اذیت بهائیان  واقعیت تغییر‌ناپذیر و بی‌بَرگَشتِ آینده ایران نیست. بلکه بازتاب هویتی است که برخی بر ملت ایران تحمیل کرده‌اند. بازتاب سرسپردگی کورکورانه به رهبرانی است که مقام نفرت را تا وطن‌پرستی بالا می‌برند و از مظلوم، ظالم می‌سازند. تبعیض علیه بهائیان، نفی حقوق انسانی‌شان و نفرت‌پراکنی علیه آنان، نشانه بارِزِ فرهنگی  انحصارطلب و خشن است که هر ایرانی خواهان وحدت ملی را می‌آزارد. وحدت ملی به معنای همسانی ملی نیست، به معنای محترم شمردن حقوق انسانی همه ایرانیان است.   

اوج شکوه و قدرت ایران در طول تاریخ،  زمانی بوده است که تفاوتها را با آغوش باز پذیرا شده است. ساختن دشمنان فرضی به عنوان ابزار قدرت، برانگیختن نفرت و خشونت علیه کسانی که به خود جرات دگر‌اندیشی داده‌اند، مایه رنج همه ایرانیان است، چرا که امید به آینده‌ای سرشار از برابری، سعادت و سربلندی برای فرزندانشان را از آنان سَلب می‌کند. صرف این همه نیرو برای نفرت‌پراکنی علیه بهائیان و نسبت دادن همه ی پَلیدیهای دنیا به آنان مُهرِ تاییدی است بر ورشکستگی عقیدتی رهبران ایران و بی‌اعتباری ایدئولوژی واپس‌گرایی که فقط در خدمت منافع صاحبان قدرت است. آیا اِلقای اینکه همه بهائیان جاسوس اسراییل و آمریکا هستند توجیهی‌ست بر به یغما رفتن ثروت نفتی ایران و غرق شدن مردم در فقر و مصیبت بیشتر؟

 
دین و قدرت

منطق نفرت‌پراکنی علیه بهائیان بر پایه قدرت  استوار است نه مذهب. نمادهای اسلام سیاسی و جستجو برای یافتن هویتی اصیل در صدر اسلام، غالبا به مقابله با غرب و رویارویی با مدرنیته  ‌ تعبیر می‌شود. اما این تعبیر اشتباه است. این نمادها نه تنها راه‌حلی برای «غربزدگی» ندارند، بلکه خود تکرار ساختارها و ایدئولوژیهای مدرن ‌اند در لباس اسلام و اصالت فرهنگی.

جمهوری اسلامی ایران البته ویژگیها یی دارد که خاصِ حکومتهای دینی سنت‌مدار است،اما در خِصلتهای جوهری‌اش هیچگونه تفاوتی با دولتهای خودکامه مدرن ندارد. شکنجه‌‌گاههای زندان اوین، ربودن و قتل مخالفان، اعدامهای پس از دادگاههای نمایشی، اعترافات اجباری و تبلیغات رسانه‌‌ای برای ایجاد تَوَهُمِ مشروعیت، همگی از الگوهای شناخته شده قدرت و خشونت است. دکتر رضا افشاری در نقد نسبی‌گرایی فرهنگی جمهوری اسلامی خاطرنشان می‌کند: «ادعای اصالت سُنّت از یک سو، و زِمامِ قدرت دولتیْ مدرن را در دست گرفتن از سوی دیگر، چیزی نیست جز یک شعبده سیاسی حیرت‌انگیز.»

آنان که در زمینه های قوم‌ستیزی و مذهب‌ستیزی به ارائهء نظریات و تئوری هایی پرداخته اند غالبا، در سلطهء سیاسی، نقش نفرت‌پراکنی و تحریک خشونت را نادیده گرفته ویا بی‌اهمیت جلوه داده اند. به عنوان مثال، در بحران یوگسلاوی سابق، بسیار باب بود که تِئوری «برخورد تمدنهای» پروفسور ساموئل هانتینگتن را نقل کنند و آن را توجیهی بر «تصفیه قومی» علیه مسلمانان بوسنیایی بدانند.  در سارایوو، شهری که قرنها مَهدِ رواداری مذهبی بوده است، افراد بسیاری را دیدم که ازدواج بینِ قومی کرده بودند. اما رسانه‌های دولتی با ترویج باورهای غلط، خیالات واهی، حقایق نیم‌بند، دروغهای بی‌شرمانه، و توهم توطئه، به صربها اِلقاء کرده بودند که باید کورکورانه پشت سر رهبر خود کامهء یوگواسلاوی سلوبودان میلوسویچ صف‌آرایی کنند و با دشمن خیالیِ مسلمان بجنگند. مرزِ میان حقیقت و توهّم به تدریج درهم‌ آمیخت و به جایی رسید که اهریمن‌سازانِ حرفه‌ایِ رسانه‌های صرب ادعا کردند حمله به بازار سارایوو در فوریه ۱۹۹۴ که شصت و هشت کشته به جا گذاشت کار خود مسلمانها بوده است.

آزار و اذیت اقلیت بهائی شاید وقیحانه‌ترین نمونه چنین اهریمن سازیهایی در تاریخ معاصر ایران باشد. هر چندکه این اهریمن سازی در حد کوچکتری دیگر اقلیتهای مذهبی در ایران از جمله دراویش، یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان،  و حتی مسلمانان اهل سنت را نیز شامل می شود. هر چند که شیعیان اصلاح طلب، و حتی روحانیون و علمای شیعه‌یِ مخالف با ولایت فقیه را نیز در بر می گیرد و آنان را نیز از نقض حقوق بشر در امان نمی گذارد.

 اما گروه هائی که بر شمردم در هر حال "اهل کتاب" محسوب می شوند. در حالیکه بهائیان از هیچگونه حمایتی تحت قانون اساسی برخوردار نیستند. مدتی پس از انقلاب ۱۳۵۷،  روحانیون،  بهائیان را کافران مهدور‌ُالدم خواندند، مگر آنان که دین خود را انکار کردند و به «آغوش دین مبین اسلام بازگشتند»، البته اسلامی به تعبیر روحانیون اصولگرای دولتی . اما به محرومیت بهائیان از هر نوع حقوقی در قانون اساسی اکتفا نکردند. بلکه با بخشنامه ها و تصویب نامه هایی که بهائیان را حتی از حق حیات محروم می ساز د ر خفقان و نابودی بی سر و صدای این جامعه کوشیدند.

گردانندگان جمهوری اسلامی هر اتهامی را که در خیال‌پردازیهای توطئه‌آمیزشان می‌گُنجید به بهائیان زدند. از جاسوسی برای آمریکا و ‌انگلیس و اسرائیل گرفته،  تا همکاری با رژیم شاه، ماموریت برای امپراطوری انگلیس و روسیه وعثمانی، و حتی همکاری با وهابیون. به بسیاری از ایرانیان داخل ایران اتهام بهائی بودن می‌زنند. به برکت این اتهامها، تعداد ما بهائیان روز به روز بیشتر می‌شود! هادی خرسندی وقتی دَر یافت او را به بهائی بودن متهم کرده‌اند، در نامه به دوستی بهائی نوشت:

«... قربانت گردم! کی مرا بهائی کردی که خودم نفهمیدم! ساعت ۸ و ۵۲ دقیقه ی یکشنبه ۲ تیر؟ تازه آنوقت چطور شد که مرا قبول کردند؟ آنها که سَختگیرند و هر آدم هَشَلهَف و بی دین و ایمانی را الکی قبول نمیکنند. آنها که آدم مشروب خور را راه نمیدهند. ... پارتی بازی کردی برای من؟ ... »   

 در سال ۱۹۸۷ بازرس ویژه سازمان ملل در زمینه حقوق بشر در ایران گزارش داد که آزار و اذیت بهائیان شامل: دستگیری و حبس های خودسرانه، شکنجه در زندان، محرومیت از تحصیل و اشتغال، ضبط بی دلیل اموال و املاک، توقیف املاک جامعه بهائی، و تصرف و تخریب و بی‌حرمتی به اماکن مقدسشان بوده است. از آنجاییکه بهائیان «کافران غیرذمی» محسوب می‌شوند، به لحاظ حقوقی وجودِ خارجی ندارند و تحت حمایت مراجع قضائی نیستند. بعنوان مثال، در ۲۱سپتامبر ۱۹۹۳، دادگاه شهر ری حکم بر برائت دو قاتل داد، زیرا مقتول - طبق آنچه در حکم آمده بود- "عضو فرقه ضالّه ُمضِلّه بهائیت بود." این یعنی اگر باورهای دینیِ مقتول مورد پسند مسوولین  نباشد، قتلش مهر تائید قضایی خواهد گرفت. نفی حقوق بشر از این بالاتر متصور نیست!

ساختارهای ایدئولوژیکی که خشونت علیه بهائیان را توجیْهْ می‌کنند چندان اساس مذهبی ندارند. آزار و اذیتها، براساس تفاوتهای دینی و استدلالهایِ مُبتنیْ بر قرآن و سنت نیست. ریشه آزار و اذیتها در این است که نظام سیاسی خودکامه با این تفاوتها به یک گونه‌ برخورد می‌کند و نظام دموکراتیکِ مبتنی بر آزادی و حقوق بشر به گونه‌ای دیگر. پروفسور محمد توکلی با اشاره به ریشه‌های تاریخی بهائی ستیزی در دوران معاصر می‌گوید:

«دولت قاجار وقتی مشروعیت خود را در خطر دید، بابیان را سپرِ بلا کرد، و برای جلب همراهیِ طُلابِ حوزهء علمیه و علمای شیعه، مبارزه‌ی بسیار سازمان‌یافته‌ای را علیه بابیان آغاز کرد. دولتمردان قاجار همزمان با "دگرسازی" بابیان و تاکید  بر سنتهای مذهبی ملی، به ترویج فعالانه مذهب شیعه به عنوان هسته‌ی هویت مدرن ایرانی پرداختند.» (محمد توکلی طرقی، "بهائی ستیزی و اسلام‌گرایی در ایران"،۱۹۴۱-۱۹۵۵   ایران نامه، سال نوزدهم، شماره۲۱، زمستان ۱۳۷۹- بهار ۱۳۸۰.)  

به بیان پروفسور توکلی، آزار و اذیت وحشیانه بهائیان نتیجه ناگزیر تفاوتهای دینی نبوده است. او می‌گوید: «علمای شیعه به جای بحث و گفتگوهای حوزوی با بابیان، و پروراندن حوزه همگان ملی، راه سرکوب و خشونت را در برخورد با بابیان و بهائیان پیشه کردند.» آنان اتهام به بابیگری را به  «ابزاری موثر برای خاموش کردن صداهای مخالف در دوران تکوین حکومت مدرن ایرانی تبدیل کردند.» از این روست که که آزادی بهائیان و دادن حقوق شهروندی به ایشان در تعیین سرنوشت حقوق بشر در ایران نقشی تعیین‌کننده دارد.

چنین حقی که جمهوری اسلامی برای خود قائل شده تا بزرگترین اقلیت مذهبی ایران را از حقوق قانونی خود محروم کند  و فرهنگ سیاسی نفرت‌پراکنی همراه آن، با هر تعریف معقولی از دموکراسی در تضاد است. مادامیکه نفرت‌پراکنی علیه بهائیان و سپرِ‌ بلا‌ کردن آنان بخشی از این فرهنگ سیاسی است، ایران به آزادی و حقوق بشر دست نخواهد یافت.

 
به سوی هویت نوین ایرانی

امروزه در ایران شواهد روشنی از تحول به چشم می خورد که نوید بخش آغازی نوین است. در مقابلِهجوم بی‌امان خشونت، آینده‌ای دیگر و بهتر در حال شکل گیری‌ست. سی سال پس از انقلاب، رویای شاعرانه ای  از جمهوری اسلامی جای خود را به دَرْکی هشیارانه از مُطلق‌گراییِ ایدئولوژیک و استبداد سیاسی داده است. ما در میانهء تردیدها و بی‌ثباتیهایِ گذار از سنت به مدرنیته، و در رویارویی با چالشهای جهانی‌شدن و تاثیر آن برهویت ملی‌مان، انقلابی اجتماعی را تجربه کردیم که ایران را دستخوشِ تحولی عظیم کرد. اما این انقلاب نیز، همچون دیگر ایدئولوژیهای سیاسی، نه تنها به آرمانشهری که وعده‌اش را داده بود جامه‌ی عمل نپوشاند، بلکه بسیاری از فرزندان خود را بلعید، و آنان را به معترضان و مخالفانی تبدیل کرد که اکنون در همان زندانهایی به سر می‌برند که انقلاب وعده‌ی بستنشان را داده بود. جمعیت ایران امروز به هفتاد میلیون می‌رسد که هفتاد درصد آن جوانان زیر سی سال هستند. این نیروی عظیم و جوان، نسلی است سرخورده، زیرا می داند اعتقاداتش را به بازی گرفته و او را فریب داده اند. نسلی است عمل گرا  که در بحبوحهء بحران  اقتصادی و زوال ارزش های اخلاقی و فرهنگی، موعظه‌های  انقلابی و ایدئولوژیک دیگر قانعش نمی‌‌کند. این نسل جوان اینترنت را خوب می‌شناسد، پای شبکه‌های ماهوارهای می‌نشیند، و از آنچه فراسوی مرزهای ایران می‌گذرد آگاه است. اعتراضات بی‌سابقه اخیر نشان داد که این نسل نمی‌خواهد هویت ملی خود را با نفرت  گِرِه بزند . مردم ایران به این باور رسیده‌اند که همصدا شدن با جمعی که در اوج احساسات شعار مرگ بر دشمن خیالی سرمی دهند  شاید بطور موقت تسکینِ خاطری به دنبال داشته باشد. اما سلامت روانی ملت را عمیقا تخریب می‌کند و توانایی زندگی همراه با صلح و آرامشی پایدار را از او می‌گیرد.

 در حالیکه ملت آزادیخواه ایران هر روز در رنج و مصیبتِ بیشتری دست و پا می زنند، آنان سخت مشغول نفرت‌پراکنی علیه این اقلیت مذهبی صلح‌جو هستند. در تابستان سال ۲۰۰۸، خبررسانی جمهوری اسلامی خبری به دروغ منتشر کرد مبنی بر اینکه نرگس توسلیان، دختر شیرین عبادی که یکی از دانشجویانم در دانشگاه مک‌گیل است، توسط  من  به دیانت بهائی در آمده است. در این مقاله آمده بود که مک‌گیل یکی از مراکز شناخته شده صهیونیسم و بهائیت است و پیام اخوان  برای سی.آی. ای کار میکند  و نرگس با نوشتن تزش درباره  "ناسازگاری برخی مجازاتهای اسلامی با حقوق بشر" به انقلاب خیانت کرده است. این اقدامِ واضحی بود برای بدنام‌کردن خانم عبادی به خاطر فعالیتهای ایشان در زمینه حقوق بشر و به خاطرِ به عهده گرفتنِ وکالت هفت بهائی گروه "یاران ایران"، که در ماه می همان سال به جرم جاسوسی دستگیر و زندانی شده بودند. 

چند ماه پیش از آن، خانم عبادی از طرف یک سازمان مخفی ضد بهائی، تهدید به مرگ شده بود؛ بعد معلوم شد که اینها همه اقدامات سازمان‌یافته  جمهوری اسلامی بوده است برای ایجاد رعب و وحشت.

 از همه جالب‌تر اینکه، دانشگاه مک‌گیل را لانه جاسوسی اسرائیل و بهائیان می‌خوانند، اما فرزندان روحانیونی چون آیت‌الله مصباح یزدی در همان دانشگاه تحصیل کرده‌اند! 

این حمله‌ها، واکنش بی‌سابقه‌ی فعالان سیاسی-اجتماعی و روشنفکران ایرانی را در همدردی و همدلی با بهائیان برانگیخت. در میان ده ها بیانیّه و مقاله می‌خواهم به مقاله دوست عزیزم خسرو شمیرانی، روزنامه‌نگار برجسته ایرانی در مونترآل، اشاره کنم که چنین نوشت:  

«اگر مُدَّعیِ دفاع از حقوق تمامی انسانها هستیم، همین حالا باید یک صدا فریاد بزنیم: تا زمانی که صِرفِ پیروی از دین بهایی در ایران مُستوجِبِ تبعیض و کیفر است، ما همه بهایی هستیم!»

 احمد باطبی، از دیگر فعالان سرشناس حقوق بشر و سمبل تظاهرات دانشجویی ۱۸ تیر ۱۳۷۸، می‌گوید:‏«حکومت اسلامی با وجود در دست داشتن تمام توان مالی و تبلیغاتی کشور، و همچنین باور و پافشاری به آسمانی و به حق‌بودن بی چون و چرای اعتقادات و ایدئولوژی خود و تزریق آن به مَجاریِ تنفسیِ اجتماع، از چه رو تا این اندازه از هر گونه ارتباطِ افراد جامعه، نه صِرفا با آیین بهائیت بلکه  با هر اعتقاد دیگری نیز هَراس دارد؟»

موج این حمایت بی‌سابقه چنان عظیم بود که ۱۶۰ سال تعصب را درهم شکست، و روحانیون سرشناسی چون آیت‌الله منتظری را نیز در برگرفت. او در در فتوای تاریخی خود اظهار داشت: «بهائیان نیز باید همچون دیگر ایرانیان از حقوق شهروندی برخوردار باشند.» دو تن از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه امسال نیز علنا اظهار کردند که بهائیان نیز باید از حقوق شهروندی مساوی برخوردار باشند.  آنان می‌دانستند مردم ایران، خصوصا نسل جوان ایرانی، دیگر حاضر نیست هویت خود را بر نفرت و غیرِخودی دانستنِ دیگری بنا کند. رهبران گروههای دانشجویی ایران نیز خواستار حق تحصیل  دانشگاهی برای بهائیان شدند. در دوران تظاهرات در خیابانها دیدیم که عده‌ای از تظاهرکنندگان از جمله شعارهایشان این بود:  «بهائی، بهائی، حمایتت می کنیم.»

بسیاری از ما هرگز تصور نمی‌کردیم شاهد چنین روزی باشیم. وقتی این فیلمها را می‌دیدم، فکر می‌کردم خواب می‌بینم. این اتفاقات حیرت‌انگیز، بی تردید نمایانگر آغازی تازه است،  درکی تازه از اینکه ایرانی بودن به چه معناست، تساوی حقوق شهروندی به چه معناست، و انسان بودن به چه معناست.

نفرت و هویت

رنج و آزار بهاییان برای این نیست که خطایی از آنان سر زده است. رنجی که می کشند بازتاب هویتی واهی‌ست که آزارگرانِ آنها ساخته‌اند.

دین و  انقلاب، و ملتی را از راه نفرت و دشمنان خیالی تعریف کردن، نه تنها بی‌عدالتی در حق قربانیان این‌ نفرت‌پراکنی است، بلکه بی‌عدالتی در حق کسانی است که به این نفرت دامن می‌زنند. زیرا رفتار غیرانسانی با دیگران داشتن  یعنی انسانیت خود را نفی کردن. بی‌عدالتی در حق دیگران یعنی شرافت ذاتی خود را زیرپاگذاشتن.

بگذارید خاطره‌ای از دوران جوانی‌ ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی، برایتان نقل کنم که در آن می‌توان نقش نفرت را در شکل‌گیری برداشت انسان از خود به روشنی دید. سارتر می‌گوید یکی از همکلاسی‌هایش در امتحان ادبیات فرانسه رد شد، در حالیکه شاگردی دیگر که از خانواده‌ای مهاجر از یهودیان اروپای شرقی بود در امتحان قبول شد. همکلاسی سارتر دلخوربود که یک یهودی مهاجر، شعر و ادبیات فرانسه را از او که فرانسوی اصیل است بهتر می‌داند. او خوب می‌دانست  رد شدنش در امتحان از روی درس نخواندن و بی‌علاقگی به درس بوده است، اما به جای اینکه ریشه‌ی شکست را در خود بیابد، آن را در نفرتش از یهودی می‌جُست.

سارتر می‌نویسد: «او تصویری از پیش‌تعیین‌شده‌ از یهودی بودن دارد، از این رو راه را به شکل‌گیری هر تصویردیگری جز آن می‌بندد. اگر یهودی‌ای هم وجود نداشت، یهودستیز او را می‌ساخت.» این داستان مرا به یاد خاطره‌ای از دوران نوجوانی پدرم می‌اندازد، که چون درسهای قرآن را از همکلاسیِ مسلمانش بهتر می‌دانست از معلمش سرکوفت می‌شنید چرا که بهائی است. تصویر زشتی که ازبهائیان به مردم عرضه می دارند، اساس تاریخی یا تجربی ندارد. بهائی ستیزان برای این اهریمن‌سازی تجارب و حقایق تاریخی را به نفع سیاست های خود مخدوش می‌کنند. اتّهامات بی‌اساس، تحریف و جعل تاریخ، توطئه ارتباط بهائیان با امپراطوریهای روسیه و بریتانیا، وهابیت و صهیونیسم و آمریکا، و آنان را عوامل "بیگانه" و دشمن اسلام و خائنِ به ایران خواندن، گفتن اینکه زنان بهائی بی‌بند و بارند و می‌خواهند مسلمانان مومن را از راه به‌ در کنند و به "فرقه گمراه" بهائیت بکشانند، چیزی نیست جز تصوراتِ ذهنِ نابِهنجارِ نفرت‌پراکنان. این افکارِ شرم‌آور بیش از هر چیز  بیانگر تصور این افراد از هویت خود ، و از نیازها و اهداف سیاسی و اجتماعی شان است تا آنکه تصویری از بهائیان باشد. برای این آدمها، بهائیان به صفحه سفیدی می‌مانند که می‌توان تمام ترسها و خیالات خود را بر آن فرا فِکند، و تمام خصلتهای منفی‌ای که انسانیتِ انسان را تهدید می‌کند بر آن نقش کرد. بنابراین می‌توان گفت اگر بهائیان وجود نداشتند، ضدبهائیان دشمن دیگری بجای آنها می‌ساختند!

 آنان که هویت خود را با تنفر از دیگران گره می زنند، به دنبال راحتی وجدان خود و فرار از شک و تردیدند، فرار از حقیقتِی که زیبائی و صداقتش برای ایشان قابل درک و فهم نیست . بهائی‌ستیزان نفرت پیشه کرده‌اند، زیرا همه چیز حتی دین خود را بر پایه نفرت بنا کرده اند. آنان کلمات مقدس قرآن را با نفرت تفسیر می‌کنند، وطن‌پرستی را با نفرت تعریف می‌کنند، چرا که می‌خواهند از شک و مسوولیت بگریزند.

بهائی‌ستیز با پیوستن به چماق‌به‌دستان، سر دادن شعار "مرگ بر"، فریب دادن خود و باور آنکه "کافرکُشی" اَلطاف الهی را شامل حالش می‌‌کند، حس قدرت و شرافت می‌‌‌نماید، و حقارت و گناه ناشی از فرار از مسوولیت و اِضمِحلال ملتش را فراموش می‌کند. او با گم شدن در میان جمعیت و سردادن فریادهای خَلسه‌آورِ نفرت، هویت خویش را می‌بازد و هویتی جعلی کسب می‌کند.  از این رو، انسانی که زندگی‌اش بر اساس نفرت از دیگران بنا شده است، بزدلی است که حتی جرات اعتراف به خود را ندارد.

رهاییِ بهائیان رهاییِ ایران است. رهاییْ از جهل و تنفر و خشونت است. ساختن آینده‌ای است که در آن ایرانیْ واپس‌گرا و چندپاره به ایرانی تبدیل شده که همه مردم آن زیر پرچم کرامت انسانی و تمدن حقیقی باهم متحدند؛ ایرانی که همچون گذشته الگویِ دیگر ملل است؛ ایرانی که در آن مَحَکِ وطن‌پرستی احترام به حقوق همه شهروندان است. در پایان باید بگویم، روزی که همه‌مان در انتظارش بودیم فرا رسیده است. اما راهی طولانی و پررنج پیشِ رویمان است. هر یک از ما موظفیم در همبستگی با مردم ایران برخیزیم، برای تحقق عدالت مبارزه کنیم، و سهممان را در این لحظه‌ی بی‌مانند از تاریخ میهن عزیزمان اَدا نمائیم.


logo




Search جست‌وجو
 
برای دسترسی به تارنمای «گذار» مشکل دارید؟ مطالعه «راهنمايی دور زدن سانسور در اينترنت برای تمام شهروندان دنيا» می‌تواند به شما کمک کند.  
Having trouble accessing Gozaar?Everyone's Guide to By-passing Internet Censorship might be able to help.  

__._,_.___
Recent Activity:
This is a non-political list.
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ