کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۷ تیر ۲۷, پنجشنبه

[farsibooks] به محسن محسنی عزیزم

دوست نازنینم محسن محسنی
نوشتۀ این دوستمان به خط میخی نیست کم لطفی کرده و با کدی بجز یونیکد فرستاده متنش به صورت زیره
شادباشی

معرفي كتاب :

در مسير ققنوس " اسطوره اي در ستايش آزاديخواهي"

كتاب در مسير ققنوس اولين نوشته آقاي برديا سعادت است كه در 217صفحه در قطع وزيري توسط ا نتشارات
انديشه برتر به چاپ رسيده است.رمان به شيوه اسطوره هاي كلاسيك با شرح مختصري از داستان پيدايش آغاز مي
شود.آنچه كه در ابتداي امر مشخص است تلاش نويسنده براي بردن خواننده به قلمروئي كاملاً نو و بكر است به نوعي كه
خواننده كوچكترين تجربه اي از چنين فضايي ندارد.رمان شرح سير و سلوك مردي است كه در جستجوي حقيقت پاي در سرزميني كهنسال بنام آدريا مي گذارد. او تمامي  قيد و بندهاي مادي را گسيخته و به جستجوي پرسشهاي اصلي ا نسان ميگردد.

سوالهائي كه سالهاست فلاسفه و علماي ديني به دنبال جواب براي آنها مي گردنند اما از يافتن پاسخ عاجزند.

در ابتداي سفر اين مرد كه جهانگرد نام گرفته در كوران برف گرفتار مي شود و بناچار به يك كلبه متروك در ستيغ قله
كوهي برف گرفته پناه مي برد.و در آنجا به شخصي بر ميخورد كه ا ولين سرنخها را براي ادامه سفر در اختيار او قرار
ميدهد او يكدست كارت بازي به جهانگرد مي دهد و از او مي خواهد تا به دنبال ققنوسي دانا بگردد.
جهانگرد درمي يابد كه سرزمين افسانه اي كه در آن پاي گذاشته درياچه اي دارد كه هيچ كس را حق پاي گذاشتن در
محدوده آن نيست .درياچه و اطرافش محدوده ممنوعه است و هارون كه در آدريا قدرتي مطلق ا لعنان دارد هر كس را
كه بخواهد پاي در حريم درياچه بگذارد از ميان ميبرد.داستان خارق ا لعاده و جادويي است سير حوادث و اتفاقات غير قابل
پيشبيني به گونه اي پي در پي و نفسگير اتفاق مي افتد.
هارون فرمانرواي سرزمين آدرياست شخصي كه گويا خود نيروي اهريمنيش را از درياچه بدست آورده .در همان ابتداي
سفر جهانگرد چند همسفر پيدا مي كند يكي از كارتهاي بازي كه از راهنما گرفته. ا و شخصيتي جالب مرموز و بسيار
با هوش است ديگري آمركاي است سپهسالار پيشين آدريا كسي كه زماني دست راست هارون بوده واكنون دچار خشمش
شده و تبديل به قطعه اي سنگ گشته.اين سه با هم همسفر شده و آماده رفتن به درياچه مرموز مي شوند. سفر در سرزميني كه نفرين شده است جايي كه پدر به پسر رحم نمي كند و تمامي معيار هاي ا خلاق و وجدان بشري به كلي
محو شده . در آنجا كسي به هيچ چيز به جز پول ايماني ندارد .در راه رسيدن به درياچه حوادث بيشماري براي جهانگرد و همراهانش اتفاق مي افتد و آنها با افت و خيز فراواني روبرومي شوند . هدف آنها به چالش كشيدن قدرت هارون است خودكامه اي كه خود را نگهبان درياچه مقدس مي خواند و ازاين راه اعتبار فراواني براي خود تراشيده است و كاهنان آدريا را نيز با خود همداستان كرده است.تخيل نويسنده در خلق اين فضا براستي چشمگير است خلق اين همه شخصيت به
نحوي كه تمامي آنها در مسير حوادث و اتفاقات داستان داراي نقش هستند تحسين بر انگيز است داستان با اينكه بسيار ساده به نظر مي رسد اما در واقع يك پازل پيچيده است كه هر يك از اجزاي آن به دقت در جاي خود قرار گرفته اند
. دوستان عزيز مي توانند اين كتاب را از فروشگاه اينترنتي آدينه بوك تهيه كنند.

به منظور حسن ختام توجه خوانندگان را به يكي از فصلهاي كتاب جلب مي كنم.

فصل دهم : در عدليه آكارون آسمان آبي و صاف بود و کوچکترين لکه ابري در عمق آسمان به چشم نمي خورد جهانگرد و سنجر به اتفاق هم سوار بر اسب از درب منزل خارج شدند و به مقصد عدليه اکارون به راه افتادند آنها خيابانهاي عريض و وسيع را يکي پس از ديگري پشت سر گذاشته تا به نواحي مرکزي شهر رسيدند جمعيت همه جا موج مي زد و باعث شده بود تا سرعت حرکت آنها کند شود مردم گروه گروه با قيافه هاي عبوس و گرفته از خيابانهاي کثيف و پر سر و صدا عبور مي کردند و به هم تنه مي زدند دستفروش ها در گوشه گوشه خيابان ها بساط پهن کرده بودند و با صدايي بلند اجناسشان را تبليغ مي کردند خانه بدوش ها و افراد بيکار در اطراف خيابان هاي شلوغ گشت مي زدند و بدون هدف اينطرف و آنطرف مي رفتند . در سر هر خياباني گداها با لباس هاي ژنده و ظاهري دردناک به تکدي مشغول بودند در گوشه اي از يکخيابان عريض که جهانگرد و سنجر داشتند به آن نزديک مي‌شدند چشم جهانگرد به يک تيرک چوبي بلند افتاد که بر روي آن تکه هاي آهن و ميخ هاي کج شده بلند کوبيده شده بود جمعيتي انبوه به دور تيرک چوبي بلند جمع شده بود و تعداد زياد از ديوان
مسلح در اطراف تير چوبي حلقه زده بودند موجودي که تمام بدنش از موهايي بلند و خار مانند پوشيده شده بود و دو چشم بزرگ زرد رنگ داشت به دور تيرک چوبي مي گشت و با صدايي بلند کلمات نامفهومي را ادا مي کرد .
آنچه در صورتش مشخص بود دهاني بزرگ با دندانهايي سفيد و براق بود .دندانهايي که آنقدر محکم و قوي به نظر مي رسيدند که صاحبش قادر بود با آن تنه قطور درختان را قطع کند . جهانگرد از سنجر پرسيد چه خبر است اين تيرک چوبي بلند چرا اينجا نصب شده اين موجود عجيب الخلقه در اينجا چه مي کند ؟
موجود پر مو همانطور که در اطراف تيرک چوي بالا و پائين مي پريد دندانهايش را محکم به هم مي زد صداي به هم خوردن دندانهاي موجود پشمالو آنقدر بلند بود که انگار با چکش به يک ديگ مسي مي کوبيدند .سنجر گفت اين موجود شمکوک نام دارد و يکي از موحش ترين جلادان هارون است اين تيرک چوبي بلند مخصوص مجازات کردن خائنين در آکارون است هر زمان که کسي در آدريا مرتکب خيانت به هارون شود سروکارش با تير چوبي و شمکوک است .
جهانگرد پرسيد شمکوک چه بلايي برسر مجرمان مي آورد ؟ سنجر گفت شمکوک متهم بخت برگشته را به تدريج ميخورد مگر دندانهاي برنده اش را نمي بيني ؟ امروز قرار است شمکوک يک پاي آذر را بخورد مردم براي ديدن آذر امروز در
اينجا ازدحام کرده اند . جهانگرد پرسيد مگر آذر مرتکب چه خيانتي شده که مستوجب چنين عقوبتي است ؟سنجر گفت آذر يکي از نابخشودني ترين گناهان اين روزگار آدريا را مرتکب شده آذر يک شاعر است و شعري سروده که در آن به گذشته هارون اشاره کرده آذر در شعرش فلاکت و بدبختي هارون در زماني که بر روي درياچه آدريا در قايق ها پارو مي زده را شرح داده و سپس از هارون انتقاد کرده که حالا که به ثروت و قدرت دست پيدا کرده همه چيز را فراموش کرده و از ياد برده که در دوران تيره روزي چه عهدهايي بسته . ديوها در حالي که تبرهايشان را در آسمان تکان مي دادند منتظر رسيدن
ارابه اي بودند که آذر را به مقصد تيرک مجازات مي آورد ارابه را چندين قاطر مردني مي کشيدند و در اطراف آن تعدادي سرباز مسلح حرکت مي کردند سرانجام ارابه به مقصد مي رسد و در آن باز مي شود و از درون آن يک پير مرد نحيف و سفيد مو که دست و پايش زنجير شده بود بيرون مي آيد زنجيرهايي که بدست و پاي آذر بسته شده بود تماماً زنگ زده بود و آنقدر سنگين بودند که آذر در زير بار آنها کمرش دو تا شده و مانند يک چوب باريک از وسط خم شده بود و به سختي راه مي رفت نگهبانان پير مرد نگو نبخت را به سمت چوبه مجازات بردند و دست و پايش را به کمک زنجير هايي که داشتند به حلقه هاي آهنيني که بر روي تيرک چوبي نصب شده بود بستند شمکوک به دور تيرک مجازات بالا و پائين مي پريد و از خوشحالي دندانهاي سفيد و براقش را محکم به هم مي زد.مردمي که بدور تير چوبي حلقه زده بودند بدون آنکه ذره اي احساس ترحم و شفقت کنند يک‌ريز فرياد مي زدند و شمکوک را تشويق مي کردند نگهبانان مسلح پس از بستن آذر از
ميدانک کوچکي که تير چوبي در وسط آن نصب شده بود خارج مي شوند و به دور ميدان حلقه مي زنند.پس از دقايقي يکي از مأموران حکومتي که لباسي رسمي به رنگ خاکستري پوشيده بود در بوق بزرگي مي دمد و با بلند شدن صداي بوق همه مردم حاضر در ميدان مجازات ساکت مي شوند .
يک ديو تنومند از سکويي که مشرف به ميدان بود بالا مي رود و طوماري را باز مي کند و با صدايي رسا شروع به خواندن مي کند . مردم اکارون به فرمان هارون کبير امروز يکي از خائنان به سرزمين آدريا مجازات مي‌گردد.
اين مرد فرومايه که آذر نام دارد شعري هجو سروده و نسبت هاي ناروا به نگهبان درياچه مقدس داده و باعث خشم مردم آدريا شده او تمامي اعتقادات مردم اين سرزمين را به زير سوال برده و باعث خشنودي دشمنان مردم و سرزمين آدريا شده است. در محاکمه‌اي که با قضاوت تعدادي از قضات و کاهنان اعظم آدريا به رياست بورگن نايب الحکومه آکارون انجام شد آذر هيچ دفاع موثري نتوانست از خود ارائه دهد و به عنوان خائن به سرزمين آدريا شناخته شد بنابراين دادگاه به رياست بورگن او را به اشد مجازات محکوم کرد حکم او که اعدام بوسيله شمکوک است امروز در اين مکان اجرا خواهد شد .
دوباره مأمور حکومتي در بوقش مي دمد و سرو صدايي جمعيت بلند مي شود در همان لحظه شمکوک که در اطراف چوبه مجازات بالا و پايين مي پرد با سرعتي باور نکردني به سمت تيرک چوبي جست مي زند و با دندانهايش يکي از پاهاي آذر را جدا کرده و به گوشه اي پرتاب مي کند . جهانگرد که از ديدن اين منظره منقلب شده بود به سنجر اشاره مي کند تا هر چه زودتر از آنجا دور شوند . سنجر هم که حالي بهتر از جهانگرد نداشت به سرعت به اسب اشاره اي مي کند و هر دو از آنجا دور مي شوند.جهانگرد مي گويد ديدن اين صحنه ها واقعاً عذاب آور و ناراحت کننده است من متحيرم که چطور مردم
با اين خونسردي به تماشاي رنج و ناراحتي ديگران مي نشينند.سنجر مي گويد ناملايماتي که در زندگي مردم عادي اکارون وجود دارد ازآنها موجودات سنگدل و قسي القلبي ساخته است و چون تفريح ديگري هم ندارند به تماشاي اين صحنه ها
مي آيند اين مناظر در اکارون تمامي ندارد و هر چند وقت يکبار تکرار مي شود . همانطور که به جلو مي رفتند سنجر ساختمان بلندي را که به رنگ خاکستري تيره بود به جهانگرد نشان مي دهد و مي گويد رسيديم اين هم بناي عدليه مرکزي آکارون جايي که من سالها به آن رفت و آمد مي کردم .جهانگرد از دور به ساختمان دود گرفته و بلند نگاه مي کند ساختمان
بسيار قديمي و فرسوده بود و ارتفاع زيادي داشت در اطراف آن انبوهي از مردم و مراجعان ازدحام کرده بودند و جمعيت آنقدر به هم چسبيده و متراکم بود که عبور از آنجا به نظر غير ممکن مي آمد.جهانگرد و سنجر به کندي خود را به نزديک ساختمان مي رسانند و جهانگرد متوجه مي شود که چند در کوچک که داراي حفاظ آهني بود محل ورود مراجعان به ساختمان را تشکيل مي داد اما آن درهاي کوچک جوابگوي جمعيت عظيمي که منتظر ورود به ساختمان بودند نبود و مردم
بايد ساعتها منتظر مي ماندند تا نوبتشان براي ورود به عدليه فرا برسد .سنجر به جهانگرد گفت لازم نيست نگران ورود به ساختمان باشي ما از اين درها وارد نمي شويم و بطرف خياباني که درسمت چپ ساختمان عدليه قرار داشت به راه مي افتد.
جهانگرد که سنجر را همراهي مي کرد از او مي پرسد چرا بايد از سمت ديگري برويم ؟سنجر مي گويد اين درها که ديدي مخصوص ورود عامه مردم بود اما افرادي در رده من از درهاي مخصوصي که در خيابان پشتي اين ساختمان وجود دارند وارد ساختمان عدليه مي شوند و احتياجي نيست که ما در پشت اين درها معطل بمانيم و سپس از جيبش يک کليد کوچک
بيرون مي آورد و آن را به جهانگرد نشان مي‌دهد.جهانگرد با تعجب به کليد کوچک نقره اي نگاه مي کند و مي پرسد شما اين کليد را از کجا بدست آورده ايد؟سنجر مي خندد و مي گويد آن را از دوست در گذشته ام گرفته ام البته فکر نکن که اين کليد را به آساني بدست آورده ام بدست آوردن اين نوع کليد در ا کارون کار هر کسي نيست سپس يک در فلزي کوچک را که وارد يک ساختمان نوساز مي شد را به جهانگرد نشان مي دهد و مي گويد بفرمائيد اين هم در ورودي به عدليه اکارون ديگر لازم نيست ساعتها منتظر بمانيم سپس از اسب پياده مي‌شود جهانگرد نيز از اسب پياده مي‌شود و اسبها را به اصطبلي که در آن نزديکي قرار داشت مي‌برند و به صاحب اصطبل مي‌سپارند.آنگاه سنجر به اتفاق جهانگرد خود را به دم درب ورودي که از آهن ساخته شده بود مي رساند و کليد را وارد سوراخ قفل مي کند و به آرامي مي چرخاند درب آهني صداي خفيفي مي کند و باز مي شود سنجر به جهانگرد اشاره مي کند تا به همراه او وارد شود.جهانگرد يک راهروي طولاني را ديد که در دوسمتش طاقچه‌هاي متعددي وجود داشت در ابتداي راهرو نگهباني بر روي يک چهار پايه چوبي نشسته بود و در حال چرت زدن بود با بلند شدن صداي خفيف در نگهبان بر روي چهار پايه جابجا مي‌شود و چشمش به سنجر مي افتد و بلند مي شود .سنجر با نگهبان دست مي دهد و شروع به احوالپرسي با او مي کند .جهانگرد به انتهاي راهرو نگاه مي کند در انتهاي راهرو يک سالن وسيع به چشم مي خورد جهانگرد متوجه مي شود که در آن سالن يک قفس آهنين بسيار بزرگ قرار داشت که موجوداتي در آن قفس از نرده هاي اطراف قفس و پايه هاي آهني که درون قفس نصب شده بود بالا و پائين مي رفتند . سنجر اين قفس براي چه اين جا نصب شده ؟ سنجر مي گويد بگذار تا به سالن برسيم آنوقت خودت متوجه مي شوي .جهانگرد به همراه سنجر راهرو طولاني را طي مي کند و وارد ورودي سالني بزرگ مي شوند در آنطرف سالن جمعيتي فشرده در اطراف قفس آهني که تقريباً نيمي از سالن را اشغال کرده بود به چشم مي خورد در درون قفس تعداد زيادي ميمون بزرگ و سياه که لباس رسمي به تن داشتند از اينطرف به آن طرف جست مي زدند و جيغ هاي گوشخراش مي کشيدند.جهانگرد متوجه مي شود که مردمي که در اطراف قفس آهني ازدحام کرده بودند براي ميمونها ميوه به همراه شيئي پرتاب مي کردند ميمونها فوراً به سمت ميوه‌ها و آن شيئي مي‌رفتند و ميوه را مي خوردند و شيئي را بر مي داشتند و به سمت بالاي قفس مي‌رفتند.جهانگرد گفت اين جا چه خبر است ؟سنجر با دستش به بالاي قفس بزرگ اشاره کرد قفس تا سقف بلند سالن امتداد داشت و در آنجا قطع مي شد و به يک گنبد بزرگ مي‌رسيد درون گنبد پر از اشکافهاي متعدد بود که
درون آن اشکاف ها تعداد زيادي پرونده قطور به چشم مي خورد سقف سالن تا آنجايي که چشم جهانگرد کار مي‌کرد پر بود
از پرونده .ميمونها از ميله هاي قفس بالا مي رفتند و پرونده هاي قطور را از درون اشکاف ها بيرون مي کشيدند و به جلوي مراجعان پرت مي کردند . هر پرونده علامت خاصي داشت که اين علامت را مراجعان به همراه ميوه براي
ميمون ها مي انداختند و ميمون ها به کمک علامت پرونده مورد نظر را پيدا مي کردند .جهانگرد که از شلوغي و ازدحام سالن گيج شده بود از سنجر مي پرسد پرونده ها را مراجعان به کجا مي برند ؟ سنجر لبخندي زد و گفت هر پرونده بايد از اطاقهاي متعددي براي رسيدگي رد شود و هر مراجعه کننده بايد زمان زيادي را در هر يک از اين اطاقها براي بررسي پرونده اش بگذارند نهايتاً رسيدگي نهايي را قاضي اعظم اکارون انجام مي دهد تا اينکه زمان رسيدگي پرونده هر نفر در
دادگاه نهايي فرا برسد مدتي طولاني سپري مي شود و خيلي از مراجعه کنندگان اميد ندارند که پرونده شان به مراحل عالي
رسيدگي برسد . در آن طرف سالن تعداد زيادي در وجود داشت که مردم پس از دريافت پرونده هايشان به سمت آن درها
مي رفتند تا وارد اطاق هاي دادرسي که در طبقات بالاي سالن اصلي قرار داشت بشوند درها به بالابرهاي متعددي ختم مي شدند که اين بالا برها بوسيله مأموران عدليه با زنجير ها و چرخدنده هايي که به آنها متصل بود بالا کشيده مي شد.
جهانگرد همانطور که به اطراف سالن نگاه مي‌کرد چشمش به يک طناب پشمالوي نارنجي رنگ مي افتد که در اطراف بعضي از اطاقها و راهروهاي عدليه پيچيده بود طناب کلفت بود و از انبوهي از پشمهاي بلند و پر پشت پوشيده شده بود و هر چند دقيقه يکبار تکان خفيفي مي خورد در اطراف اين طناب در هر بيست قدم يک ديو مسلح ايستاده بود و گويا وظيفه نگهبانان حفاظت از اين طناب پشمالوي عجيب بود.جهانگرد متوجه شد که محافظان هر فردي را که کمي به طناب نزديک مي شد را با شدت و خشونت به عقب مي راندند و مراجعان با حسرت به طناب پشم آلود نگاه مي کردند . جهانگرد از سنجر پرسيد اين طناب پشم آلود ديگر چيست چرا نگهبانان با اين حساسيت از اين طناب محافظت مي کنند ؟سنجر لبخندي زد و گفت اين طناب نيست اين پشمهاي بلند و طولاني که مي بيني دم قاضي القضات کارون است مي گويند هرمراجعه ‌کننده‌اي که موفق شود با دستانش اين دم بلند را لمس کند خواهد توانست مستقيماً پرونده اش را به اطاق عالي رسيدگي پيش قاضي القضات ببرد به همين خاطر نگهبانان به هيچ کس اجازه نمي دهند که به اين دم بلند نزديک شوند و اگر کسي خودش را به دم نارنجي رنگ نزديک کند و به آن دست بزند نگهبانان او را فوراً به قتل مي رسانند . در همين لحظه صداي مهيب سقوط چيزي از ارتفاع بلند به گوش سنجر و جهانگرد رسيد و پس از آن تعداد زيادي از مردم به سمتي که صدا از آن جهت آمده بود هجوم بردند و در آنجا اجتماع کردند.صداي زجه و ناله از آن سمت به گوش مي رسيد جهانگرد و سنجر خودشان را به جايي که مردم تجمع کرده بودند رساندند و ديدند که زنجيرهايي که يکي از بالا برها را به سمت اطاق‌هاي بالاي سالن اصلي مي کشيد در اثر زنگ زدگي و پوسيدگي پاره شده بود و بالا بر به پائين سقوط کرده و افرادي که سوار آن شده بودند به عمق چاله بالابر پرتاب شده بودند .نگهبانان نرده بانهاي بلندي را با خود آورده بودند و آنها را به هم متصل کرده و داخل چاله بالا بر شده بودند تا مراجعان له شده و جنازه ها را از عمق چاله بيرون بکشند . سنجر دست جهانگرد را که متحير بر سر جايش خشک شده بود را مي کشد و مي‌گويد بيا برويم راه ما از سمت ديگري است وجهانگرد را به سمت اطاقي که دو نگهبان در دو طرفش ايستاده بودند مي برد و از جيبش علامتي بيرون مي‌آورد و به نگهبانان نشان مي دهد نگهبانان با ديدن علامت با احترام در ورودي را براي آن دو باز مي کنند.سنجر مي گويد اين اطاق مستقيماً به بالابري مي رسد که از آنجا ما مي توانيم به دفتر محل کار هلال برويم مدتهاست که من اينجا نيامده ام و هلال را نديده ام .
جهانگرد و سنجر مسير راهرو را طي مي کنند و به بالا بر مجللي مي رسند که به طبقه پايين مي رفت سنجر دکمه سمت راست بالابر را فشار مي دهد در بالا بر باز مي شود و آندو داخل بالابر مي شوند بالابر بسمت پايين به حرکت در مي آيد و پس از دقايقي مي ايستد در آن باز مي شود و جهانگرد سالن مجللي را مي بيند که به درهاي چوبي کنده کاري شده متعددي ختم مي شد .نگهبان مودبي که در کنار ورودي سالن ايستاده بود با ديدن سنجرو جهانگرد به آنها ابراز احترام مي‌کند و مي پرسد با کدام قسمت کار داريد ؟سنجر گفت ما مي خواهيم جناب هلال معاون عدليه را ببينيم.من سنجر از دوستان نزديکش هستم .نگهبان مي گويد اگر يک لحظه اجازه بفرماييد من ورود شما را به ايشان خبر مي دهم و به سمت اتاقک کوچک شيشه‌اي که در آنطرف ورودي قرار داشت مي رود و يک بلند‌گوي کوچک را بر مي دارد و شروع به صحبت مي كند .
پس از دقايقي با احترام به سنجر و جهانگرد مي گويد مي توانيد ايشان را ببينيد ايشان در اطاق 100 هستند.سنجر از نگهبان تشکر مي کند و به اتفاق جهانگرد به سمت اتاق شماره 100 به راه مي‌افتد.همينکه آندو به روبروي در اتاق مي رسند در خود به خود باز مي شود و جهانگرد اتاق بزرگي را مي بيند که پر از کتاب و پرونده بود آنقدر در اطاق کتاب و پوشه و کاغذ دسته شده به چشم مي خورد که هيچ چيز ديگري در اطاق به نظر نمي رسيد صدايي گرفته از انتهاي اطاق بلند مي شود چطوري عموجان چه عجب که سري به من زديد چند سال است که شما را نديده ام از وقتي که پدرم در گذشته ديگر از شما خبري ندارم برادر زاده تان را بکلي فراموش کرده ايد . سنجر خودش را به انتهاي اطاق مي رساند و هلال را که مرد قد بلند و چهار شانه اي بود را در آغوش مي گيرد.خوبي هلال جان واقعاً دلم برايت تنگ شده بود مي بينم که هنوز هم داري مي نويسي آخر عاقبت اين نوشتنها به کجا خواهد رسيد؟تا به حال چقدر نوشته اي تمام اطاق را پر از کاغذ کرده اي .هلال جان بهتر نيست دست از اين نوشتن برداري .هلال ابروهاي مشکي و پر پشتش را در صورتش جابجا مي کند و مي گويد عموجان حالا پس از چندين سال که آمده اي ديگر خلق من را تنگ نکن مي داني که من به اين کار عشق دارم .
هلال جان تو اگر دست از اين نوشتنها برداشته بودي الان در زير سالن عدليه اکارون محبوس نبودي آخر مي خواهي چه چيزي را ثابت کني ؟ کسي که دست نوشته هاي تو را نمي خواند جواني خودت را هم داري در اين انباري کاغذ از دست مي‌دهي.هلال گفت عموجان من که به شما گفتم من براي اينکه کسي کاغذهاي من را بخواند نمي نويسم من براي اين مي نويسم که احتياج به اين کار دارم من مي دانم که امروز در آدريا کسي علاقه اي به خواندن ندارد.اصلاً اکثر مردم آدريا در عمرشان کتابي نخوانده اند من براي انبساط دروني و قلب خودم مي نويسم عموي عزيز حالا از اين حرفها بگذريم چه شد که شما پس از چندين سال گذارتان به اينجا افتاد ؟شما که دائماً درگير مسائل تجاري و کاري خودتان هستيد آيا اتفاقي افتاده ؟
سنجر سکوتي مي کند و به جهانگرد که داشت در بين کاغذها و کتابها سير مي کرد نگاهي مي کند و مي گويد راستيدوست خودم را به شما معرفي نکردم.هلال به آنطرف کتابهايي که روي ميز کنارش چيده شده بودند سر کي مي کشد و با ديدن جهانگرد بلند مي گويد چطوري دوست عزيز از آشنايي با شما خوشوقتم.دوست عموي من دوست من هم محسوب مي شود و به سمت جهانگرد مي رود و با او دست مي دهد .جهانگرد هم با خوشروئي با هلال دست مي دهد و مي گويد به شما تبريك مي گويم كه اينقدر اهل مطالعه هستيد شما در ميان نوشته ها بدنبال حقيقت مي گرديد و من در سفر.هلال رو به سنجر مي کند و مي گويد نگفتي عموجان براي چه کاري آمده اي ؟سنجر دستي به کاغذ هايي که جلوي هلال بود مي کشد و مي گويد من آمده ام تا درفش سه رنگ آدريا را ببرم . با اين حرف سنجر سکوتي سنگين در اطاق حکمفرما مي شود.
هلال با تعجب به سنجر و جهانگرد نگاه مي کند و مي گويد عموجان شما که مي دانيد اين درفش راهارون به پدر من سپرد تا آن را بسوزاند پدر من با هزار نيرنگ و حيله اين درفش را حفظ کرد و به من سپرد و از من قول گرفت تا از آننگهداري کنم .عموجان اين درفش يک پارچه معمولي نيست و هزاران سال قدمت دارد بنيانگزاران اين سرزمين اين درفش را بر افراشته اند و در زير آن جانفشاني کرده اند اما سالهاست که مردم آدريا اين درفش و رنگهايش را فراموش کرده اند . سنجر گفت هلال عزيز من اين درفش را نه براي هارون مي خواهم نه براي تجارت و يا کاري مشابه آن اين درفش را درياچه آدريا از ما طلب کرده اين دوست من را که مي بيني جهانگرد نام دارد و از راهي طولاني به سرزمين آدريا آمده او بود که امرکاي را از بند فراموشي آزاد کرد .پس از پاي گذاشتن او به سرزمين ما درياچه به جنبش افتاد.ما به همراه امرکاي به سمت درياچه مي رويم و براي رسيدن به آنجا به درفش سه رنگ احتياج داريم. هلال که بشدت تعجب کرده بود دستانش را بر روي پيشاني بلندش مي گذارد و شروع به فکر کردن مي کند .پدرم به من گفته بود که اين درفش يک امانت است و روزي شخصي به دنبالش خواهد آمد اما اصلاً فکر نمي کردم که آن شخص با شما همراه باشد .از روزي که درياچه به جنبش درآمده من منتظر آن شخص هستم عموجان شما که با اين مسائل کاري نداشتيد و سعي داشتيد تا آنجا که مي توانيد بدنبال ماجراهاي خطرناک نرويد؟سنجر آهي کشيد و گفت چاره اي ندارم پسرم نيز با امرکاي و جهانگرد همراه شده و جانش در خطر است نمي توانم او را در دست شياطين آدريا رها کنم .هلال گفت پس برمين هم از خلنگزار به شما پيوسته سالهاي طولاني است که برمين را نديده ام خيلي دلم مي خواهد پس از اين مدت طولاني او را ببينم برمين همواره براي من
قابل احترام بوده.عموجان پدرم يک نشاني از شخصي که بدنبال درفش خواهد آمد را به من داده اگر اجازه بدهيد من مي
خواهم با جهانگرد صحبت کنم .سنجر به جهانگرد نگاهي کرد و جهانگرد سرش را به علامت تصديق پائين آورد هلال جهانگرد را به گوشه اي کشيد و شروع به صحبت کردن با او کرد. سنجر متوجه شد كه جهانگرد علامتي زرين را به هلال نشان داد كه بر روي آن خورشيد در حال طلوع كردن حك شده بود.پس از تمام شدن صحبت هلال با جهانگرد هلال به سنجر اشاره کرد و گفت من در فش سه رنگ را به شما خواهم داد اما از شما اين انتظار را دارم که از اين درفش به خوبي
مراقبت کنيد.سپس کليدي را از کشوي جلوي ميزش بيرون آورد و در گاو صندوقي را که در پايين ميز تعبيه شده بود را باز كرد سپس از درون گاو صندوق يک صندوق چوبي کوچک بيرون آورد و بر روي ميز گذاشت و در صندوق را باز كرد و يک کيف چرمي را بيرون كشيد و از درون کيف چرمي يک پارچه سه رنگ ابريشمي درخشان را بيرون آورد و باز كرد و در هواتکان داد .درفش با اينکه سالها از عمرش گذشته بود در فضاي نيمه تاريک اطاق برق مي زد و رنگهاي سرخ و زرد و ارغواني پارچه تلفيقي زيبا را پديد آورده بود.هلال درفش را مي‌بوسد و درون کيف چرمي مي گذارد و به جهانگرد مي دهد.جهانگرد هم کيف چرمي را درون کوله بارش مي گذارد .هلال با افسوس به جهانگرد نگاه مي کند و مي گويد اي کاش مي توانستم با شما همراه باشم اما متأسفانه نمي توانم من به خاطر مسئوليتي که دارم نمي توانم اينجا را ترک کنم و در ضمن بايد کتابي را که مي نويسم تمام کنم .جهانگرد خنديد و گفت پس لطفاً من را هم در ميان شخصيت هايکتابتان جاي بدهيد.هلال لبخندي مي زند و ميگويد من منتظرم تا ببينم سفر شما به کجا خواهيد کشيد و اگر روزگار به من فرصت دهد داستان سفر شما را به سرزمين آدريا خواهم نوشت .جهانگرد هلال را محکم به سينه اش مي فشارد و از او خداحافظي مي کند .هلال رو به سنجر مي کند و مي گويد عموي عزيزم مراقب خودتان باشيد روزگار رنگارنگ براي شما هم مسيري نو رقم زد به عمو زاده ام برمين عزيز سلام گرم برسانيد و بگوييد که دل من برايش خيلي تنگ شده.سرانجام جهانگرد وسنجر از هلال خداحافظي مي کنند و از اطاق او خارج مي شوند.سنجر به جهانگرد نگاهي کرد و گفت اين هم به خير گذشت.جهانگرد گفت بله دوست من و اميدوارم بدست آوردن ريشه گياهان هم به همين سادگي باشد و به همراه سنجر وارد بالابري شد که به سالن اصلي عدليه اکارون مي رفت.هنوز انبوه مردم در اطراف سالن ازدحام کرده بودند و بالابرهاي متعدد مردم را از سالن به طبقات بالا مي بردند .سنجر گفت ديگر در اينجا کاري نداريم بهتر است برويم و خودمان رابراي
مهماني امشب آماده کنيم همانطور که جهانگرد و سنجر از سالن شلوغ و پر سروصداي عدليه اکارون خارج مي شدندچشمان جهانگرد به يک در بزرگ آهني زنگ زده مي افتد که بر روي آن گل ميخ هاي زشتي کوبيده شده بود در ارتفاع زيادي داشت و در جلوي آن يک نرده حفاظ بلند آهني نصب شده بود که تعداد زيادي قفل بر روي آن به چشم مي خورد جهانگرد از سنجر پرسيد اين در به کجا مي رود و چرا بسته است ؟سنجر گفت اين در در عدالت است و هر صد سال يک بار به مدت چند دقيقه باز مي شود .جهانگرد به در زنگ زده خيره مي شود و مارمولک سبز بزرگي را مي بيند که از در بالا مي رود . جهانگرد و سنجر وارد راهروي خروجي مي شوند و از عدليه اکارون از همان راهي که آمده بودند
خارج مي شوند
 

View=>Encoding=>Unicode(UTF- 8)


----- Original Message ----
From: mohsen mohseni <mohsen29343@yahoo.com>
To: farsibooks@yahoogroups.com
Sent: Wednesday, July 16, 2008 6:07:20 PM
Subject: Re: [farsibooks] ������ �� �� ����� ����������

دوستان محترم سلام

لطفا هر کس با خط میخی آشنایی دارد ترجمه این نوشته را برای  بقیه گروه ارسال نماید

--- On Wed, 7/16/08, bardia_kane <bardia_kane@ yahoo.com> wrote:

From: bardia_kane <bardia_kane@ yahoo.com>
Subject: [farsibooks] ÇÓØæÑå Çí ÏÑ ÓÊÇíÔ ÂÒÇÏíÎæÇåí
To: farsibooks@yahoogro ups.com
Date: Wednesday, July 16, 2008, 9:25 AM

ãÚÑÝí ßÊÇÈ :

ÏÑ ãÓíÑ ÞÞäæÓ " ÇÓØæÑå Çí ÏÑ ÓÊÇíÔ ÂÒÇÏíÎæÇåí"

ßÊÇÈ ÏÑ ãÓíÑ ÞÞäæÓ Çæáíä äæÔÊå ÂÞÇí ÈÑÏíÇ ÓÚÇÏÊ ÇÓÊ ßå ÏÑ 217
ÕÝÍå ÏÑ ÞØÚ æÒíÑí ÊæÓØ Ç äÊÔÇÑÇÊ

ÇäÏíÔå ÈÑÊÑ Èå �Ç� ÑÓíÏå ÇÓÊ.

ÑãÇä Èå Ôíæå ÇÓØæÑå åÇí ßáÇÓíß ÈÇ ÔÑÍ ãÎÊÕÑí ÇÒ ÏÇÓÊÇä �íÏÇíÔ ÂÛÇÒ ãí
ÔæÏ.

Âä�å ßå ÏÑ ÇÈÊÏÇí ÇãÑ ãÔÎÕ ÇÓÊ ÊáÇÔ äæíÓäÏå ÈÑÇí ÈÑÏä ÎæÇääÏå Èå
ÞáãÑæÆí ßÇãáÇð äæ æ ÈßÑ ÇÓÊ Èå äæÚí ßå

ÎæÇääÏå ßæ�ßÊÑíä ÊÌÑÈå Çí ÇÒ �äíä ÝÖÇíí äÏÇÑÏ.

ÑãÇä ÔÑÍ ÓíÑ æ Óáæß ãÑÏí ÇÓÊ ßå ÏÑ ÌÓÊÌæí ÍÞíÞÊ �Çí ÏÑ ÓÑÒãíäí
ßåäÓÇá ÈäÇã ÂÏÑíÇ ãí �ÐÇÑÏ. Çæ ÊãÇãí

ÞíÏ æ ÈäÏåÇí ãÇÏí ÑÇ �ÓíÎÊå æ Èå ÌÓÊÌæí �ÑÓÔåÇí ÇÕáí Ç äÓÇä ãí�ÑÏÏ.

ÓæÇáåÇÆí ßå ÓÇáåÇÓÊ ÝáÇÓÝå æ ÚáãÇí Ïíäí Èå ÏäÈÇá ÌæÇÈ ÈÑÇí ÂäåÇ ãí
�ÑÏääÏ ÇãÇ ÇÒ íÇÝÊä �ÇÓÎ ÚÇÌÒäÏ.

ÏÑ ÇÈÊÏÇí ÓÝÑ Çíä ãÑÏ ßå ÌåÇä�ÑÏ äÇã �ÑÝÊå ÏÑ ßæÑÇä ÈÑÝ �ÑÝÊÇÑ ãí
ÔæÏ æ ÈäÇ�ÇÑ Èå íß ßáÈå ãÊÑæß ÏÑ ÓÊíÛ Þáå

ßæåí ÈÑÝ �ÑÝÊå �äÇå ãí ÈÑÏ.æ ÏÑ ÂäÌÇ Èå ÔÎÕí ÈÑ ãíÎæÑÏ ßå Ç æáíä
ÓÑäÎåÇ ÑÇ ÈÑÇí ÇÏÇãå ÓÝÑ ÏÑ ÇÎÊíÇÑ Çæ ÞÑÇÑ

ãíÏåÏ Çæ íßÏÓÊ ßÇÑÊ ÈÇÒí Èå ÌåÇä�ÑÏ ãí ÏåÏ æ ÇÒ Çæ ãí ÎæÇåÏ ÊÇ Èå
ÏäÈÇá ÞÞäæÓí ÏÇäÇ È�ÑÏÏ.

ÌåÇä�ÑÏ ÏÑãí íÇÈÏ ßå ÓÑÒãíä ÇÝÓÇäå Çí ßå ÏÑ Âä �Çí �ÐÇÔÊå ÏÑíÇ�å Çí
ÏÇÑÏ ßå åí� ßÓ ÑÇ ÍÞ �Çí �ÐÇÔÊä ÏÑ

ãÍÏæÏå Âä äíÓÊ .ÏÑíÇ�å æ ÇØÑÇÝÔ ãÍÏæÏå ããäæÚå ÇÓÊ æ åÇÑæä ßå ÏÑ
ÂÏÑíÇ ÞÏÑÊí ãØáÞ Ç áÚäÇä ÏÇÑÏ åÑ ßÓ ÑÇ

ßå ÈÎæÇåÏ �Çí ÏÑ ÍÑíã ÏÑíÇ�å È�ÐÇÑÏ ÇÒ ãíÇä ãíÈÑÏ.

ÏÇÓÊÇä ÎÇÑÞ Ç áÚÇÏå æ ÌÇÏæíí ÇÓÊ ÓíÑ ÍæÇÏË æ ÇÊÝÇÞÇÊ ÛíÑ ÞÇÈá
�íÔÈíäí Èå �æäå Çí �í ÏÑ �í æ äÝÓ�íÑ ÇÊÝÇÞ ãí

ÇÝÊÏ.
åÇÑæä ÝÑãÇäÑæÇí ÓÑÒãíä ÂÏÑíÇÓÊ ÔÎÕí ßå �æíÇ ÎæÏ äíÑæí ÇåÑíãäíÔ ÑÇ ÇÒ
ÏÑíÇ�å ÈÏÓÊ ÂæÑÏå .ÏÑ åãÇä ÇÈÊÏÇí

ÓÝÑ ÌåÇä�ÑÏ �äÏ åãÓÝÑ �íÏÇ ãí ßäÏ íßí ÇÒ ßÇÑÊåÇí ÈÇÒí ßå ÇÒ ÑÇåäãÇ
�ÑÝÊå. Ç æ ÔÎÕíÊí ÌÇáÈ ãÑãæÒ æ ÈÓíÇÑ

ÈÇ åæÔ ÇÓÊ Ïí�Ñí ÂãÑßÇí ÇÓÊ Ó�åÓÇáÇÑ �íÔíä ÂÏÑíÇ ßÓí ßå ÒãÇäí ÏÓÊ
ÑÇÓÊ åÇÑæä ÈæÏå æÇßäæä Ï�ÇÑ ÎÔãÔ

ÔÏå æ ÊÈÏíá Èå ÞØÚå Çí Óä� �ÔÊå.

Çíä Óå ÈÇ åã åãÓÝÑ ÔÏå æ ÂãÇÏå ÑÝÊä Èå ÏÑíÇ�å ãÑãæÒ ãí ÔæäÏ. ÓÝÑ ÏÑ
ÓÑÒãíäí ßå äÝÑíä ÔÏå ÇÓÊ ÌÇíí ßå

�ÏÑ Èå �ÓÑ ÑÍã äãí ßäÏ æ ÊãÇãí ãÚíÇÑ åÇí Ç ÎáÇÞ æ æÌÏÇä ÈÔÑí Èå ßáí
ãÍæ ÔÏå . ÏÑ ÂäÌÇ ßÓí Èå åí� �íÒ Èå

ÌÒ �æá ÇíãÇäí äÏÇÑÏ .

ÏÑ ÑÇå ÑÓíÏä Èå ÏÑíÇ�å ÍæÇÏË ÈíÔãÇÑí ÈÑÇí ÌåÇä�ÑÏ æ åãÑÇåÇäÔ ÇÊÝÇÞ
ãí ÇÝÊÏ æ ÂäåÇ ÈÇ ÇÝÊ æ ÎíÒ ÝÑÇæÇäí ÑæÈÑæ

ãí ÔæäÏ . åÏÝ ÂäåÇ Èå �ÇáÔ ßÔíÏä ÞÏÑÊ åÇÑæä ÇÓÊ ÎæÏßÇãå Çí ßå ÎæÏ ÑÇ
ä�åÈÇä ÏÑíÇ�å ãÞÏÓ ãí ÎæÇäÏ æ ÇÒ

Çíä ÑÇå ÇÚÊÈÇÑ ÝÑÇæÇäí ÈÑÇí ÎæÏ ÊÑÇÔíÏå ÇÓÊ æ ßÇåäÇä ÂÏÑíÇ ÑÇ äíÒ ÈÇ
ÎæÏ åãÏÇÓÊÇä ßÑÏå ÇÓÊ.

ÊÎíá äæíÓäÏå ÏÑ ÎáÞ Çíä ÝÖÇ ÈÑÇÓÊí �Ôã�íÑ ÇÓÊ ÎáÞ Çíä åãå ÔÎÕíÊ Èå
äÍæí ßå ÊãÇãí ÂäåÇ ÏÑ ãÓíÑ ÍæÇÏË

æ ÇÊÝÇÞÇÊ ÏÇÓÊÇä ÏÇÑÇí äÞÔ åÓÊäÏ ÊÍÓíä ÈÑ Çä�íÒ ÇÓÊ ÏÇÓÊÇä ÈÇ Çíäßå
ÈÓíÇÑ ÓÇÏå Èå äÙÑ ãí ÑÓÏ ÇãÇ ÏÑ æÇÞÚ íß

�ÇÒá �í�íÏå ÇÓÊ ßå åÑ íß ÇÒ ÇÌÒÇí Âä Èå ÏÞÊ ÏÑ ÌÇí ÎæÏ ÞÑÇÑ �ÑÝÊå ÇäÏ
.

ÏæÓÊÇä ÚÒíÒ ãí ÊæÇääÏ Çíä ßÊÇÈ ÑÇ ÇÒ ÝÑæÔ�Çå ÇíäÊÑäÊí ÂÏíäå Èæß Êåíå
ßääÏ.

Èå ãäÙæÑ ÍÓä ÎÊÇã ÊæÌå ÎæÇääÏ�Çä ÑÇ Èå íßí ÇÒ ÝÕáåÇí ßÊÇÈ ÌáÈ ãí ßäã.

ÝÕá Ïåã : ÏÑ ÚÏáíå ÂßÇÑæä
ÂÓãÇä ÂÈí æ ÕÇÝ ÈæÏ æ ˜æ�˜ÊÑíä á˜å ÇÈÑí ÏÑ ÚãÞ ÂÓãÇä Èå �Ôã äãí ÎæÑÏ
ÌåÇä�ÑÏ æ ÓäÌÑ
Èå ÇÊÝÇÞ åã ÓæÇÑ ÈÑ ÇÓÈ ÇÒ ÏÑÈ ãäÒá ÎÇÑÌ ÔÏäÏ æ Èå ãÞÕÏ ÚÏáíå ǘÇÑæä
Èå ÑÇå ÇÝÊÇÏäÏ ÂäåÇ
ÎíÇÈÇäåÇí ÚÑíÖ æ æÓíÚ ÑÇ í˜í �Ó ÇÒ Ïí�Ñí �ÔÊ ÓÑ �ÐÇÔÊå ÊÇ Èå äæÇÍí
ãјÒí ÔåÑ ÑÓíÏäÏ
ÌãÚíÊ åãå ÌÇ ãæÌ ãí ÒÏ æ ÈÇÚË ÔÏå ÈæÏ ÊÇ ÓÑÚÊ ÍÑ˜Ê ÂäåÇ ˜äÏ ÔæÏ ãÑÏã
�Ñæå �Ñæå ÈÇ ÞíÇÝå
åÇí ÚÈæÓ æ �ÑÝÊå ÇÒ ÎíÇÈÇäåÇí ˜ËíÝ æ �Ñ ÓÑ æ ÕÏÇ ÚÈæÑ ãí ˜ÑÏäÏ æ Èå
åã Êäå ãí ÒÏäÏ
ÏÓÊÝÑæÔ åÇ ÏÑ �æÔå �æÔå ÎíÇÈÇä åÇ ÈÓÇØ �åä ˜ÑÏå ÈæÏäÏ æ ÈÇ ÕÏÇíí
ÈáäÏ ÇÌäÇÓÔÇä ÑÇ ÊÈáíÛ ãí
˜ÑÏäÏ ÎÇäå ÈÏæÔ åÇ æ ÇÝÑÇÏ Èí˜ÇÑ ÏÑ ÇØÑÇÝ ÎíÇÈÇä åÇí ÔáæÛ �ÔÊ ãí
ÒÏäÏ æ ÈÏæä åÏÝ ÇíäØÑÝ æ
ÂäØÑÝ ãí ÑÝÊäÏ . ÏÑ ÓÑ åÑ ÎíÇÈÇäí �ÏÇåÇ ÈÇ áÈÇÓ åÇí ŽäÏå æ ÙÇåÑí
ÏÑÏäǘ Èå ʘÏí ãÔÛæá ÈæÏäÏ
ÏÑ �æÔå Çí ÇÒ í˜ ÎíÇÈÇä ÚÑíÖ ˜å ÌåÇä�ÑÏ æ ÓäÌÑ ÏÇÔÊäÏ Èå Âä äÒÏí˜
ãí�ÔÏäÏ �Ôã ÌåÇä�ÑÏ
Èå í˜ Êíј �æÈí ÈáäÏ ÇÝÊÇÏ ˜å ÈÑ Ñæí Âä ʘå åÇí Âåä æ ãíÎ åÇí ˜Ì ÔÏå
ÈáäÏ ˜æÈíÏå ÔÏå ÈæÏ
ÌãÚíÊí ÇäÈæå Èå ÏæÑ Êíј �æÈí ÈáäÏ ÌãÚ ÔÏå ÈæÏ æ ÊÚÏÇÏ ÒíÇÏ ÇÒ ÏíæÇä
ãÓáÍ ÏÑ ÇØÑÇÝ ÊíÑ �æÈí
ÍáÞå ÒÏå ÈæÏäÏ ãæÌæÏí ˜å ÊãÇã ÈÏäÔ ÇÒ ãæåÇíí ÈáäÏ æ ÎÇÑ ãÇääÏ �æÔíÏå
ÔÏå ÈæÏ æ Ïæ �Ôã ÈÒÑ�
ÒÑÏ Ñä� ÏÇÔÊ Èå ÏæÑ Êíј �æÈí ãí �ÔÊ æ ÈÇ ÕÏÇíí ÈáäÏ ˜áãÇÊ äÇãÝåæãí
ÑÇ ÇÏÇ ãí ˜ÑÏ .
Âä�å ÏÑ ÕæÑÊÔ ãÔÎÕ ÈæÏ ÏåÇäí ÈÒÑ� ÈÇ ÏäÏÇäåÇíí ÓÝíÏ æ ÈÑÇÞ ÈæÏ .
ÏäÏÇäåÇíí ˜å ÂäÞÏÑ ã͘ã æ Þæí Èå äÙÑ ãí ÑÓíÏäÏ ˜å ÕÇÍÈÔ ÞÇÏÑ ÈæÏ ÈÇ
Âä Êäå ÞØæÑ ÏÑÎÊÇä ÑÇ
ÞØÚ ˜äÏ .
ÌåÇä�ÑÏ ÇÒ ÓäÌÑ �ÑÓíÏ �å ÎÈÑ ÇÓÊ Çíä Êíј �æÈí ÈáäÏ �ÑÇ ÇíäÌÇ äÕÈ
ÔÏå Çíä ãæÌæÏ ÚÌíÈ
ÇáÎáÞå ÏÑ ÇíäÌÇ �å ãí ˜äÏ ¿

ãæÌæÏ �Ñ ãæ åãÇäØæÑ ˜å ÏÑ ÇØÑÇÝ Êíј �æí ÈÇáÇ æ �ÇÆíä ãí �ÑíÏ
ÏäÏÇäåÇíÔ ÑÇ ã͘ã Èå åã ãí ÒÏ
ÕÏÇí Èå åã ÎæÑÏä ÏäÏÇäåÇí ãæÌæÏ �ÔãÇáæ ÂäÞÏÑ ÈáäÏ ÈæÏ ˜å Çä�ÇÑ ÈÇ
�˜Ô Èå í˜ Ïí� ãÓí ãí
˜æÈíÏäÏ .
ÓäÌÑ �ÝÊ Çíä ãæÌæÏ Ôã˜æ˜ äÇã ÏÇÑÏ æ í˜í ÇÒ ãæÍÔ ÊÑíä ÌáÇÏÇä åÇÑæä
ÇÓÊ Çíä Êíј �æÈí
ÈáäÏ ãÎÕæÕ ãÌÇÒÇÊ ˜ÑÏä ÎÇÆäíä ÏÑ Â˜ÇÑæä ÇÓÊ åÑ ÒãÇä ˜å ˜Óí ÏÑ ÂÏÑíÇ
ãÑÊ˜È ÎíÇäÊ Èå
åÇÑæä ÔæÏ ÓÑæ˜ÇÑÔ ÈÇ ÊíÑ �æÈí æ Ôã˜æ˜ ÇÓÊ .
ÌåÇä�ÑÏ �ÑÓíÏ Ôã˜æ˜ �å ÈáÇíí ÈÑÓÑ ãÌÑãÇä ãí ÂæÑÏ ¿
ÓäÌÑ �ÝÊ Ôã˜æ˜ ãÊåã ÈÎÊ ÈÑ�ÔÊå ÑÇ Èå ÊÏÑíÌ ãí ÎæÑÏ ã�Ñ ÏäÏÇäåÇí
ÈÑäÏå ÇÔ ÑÇ äãí Èíäí ¿
ÇãÑæÒ ÞÑÇÑ ÇÓÊ Ôã˜æ˜ í˜ �Çí ÂÐÑ ÑÇ ÈÎæÑÏ ãÑÏã ÈÑÇí ÏíÏä ÂÐÑ ÇãÑæÒ ÏÑ
ÇíäÌÇ ÇÒÏÍÇã ˜ÑÏå ÇäÏ .
ÌåÇä�ÑÏ �ÑÓíÏ ã�Ñ ÂÐÑ ãÑÊ˜È �å ÎíÇäÊí ÔÏå ˜å ãÓÊæÌÈ �äíä ÚÞæÈÊí ÇÓÊ ¿

ÓäÌÑ �ÝÊ ÂÐÑ í˜í ÇÒ äÇÈÎÔæÏäí ÊÑíä �äÇåÇä Çíä ÑæÒ�ÇÑ ÂÏÑíÇ ÑÇ ãÑʘÈ
ÔÏå ÂÐÑ í˜ ÔÇÚÑ ÇÓÊ æ
ÔÚÑí ÓÑæÏå ˜å ÏÑ Âä Èå �ÐÔÊå åÇÑæä ÇÔÇÑå ˜ÑÏå ÂÐÑ ÏÑ ÔÚÑÔ ÝáÇ˜Ê æ
ÈÏÈÎÊí åÇÑæä ÏÑ ÒãÇäí
˜å ÈÑ Ñæí ÏÑíÇ�å ÂÏÑíÇ ÏÑ ÞÇíÞ åÇ �ÇÑæ ãí ÒÏå ÑÇ ÔÑÍ ÏÇÏå æ Ó�Ó ÇÒ
åÇÑæä ÇäÊÞÇÏ ˜ÑÏå ˜å ÍÇáÇ
˜å Èå ËÑæÊ æ ÞÏÑÊ ÏÓÊ �íÏÇ ˜ÑÏå åãå �íÒ ÑÇ ÝÑÇãæÔ ˜ÑÏå æ ÇÒ íÇÏ ÈÑÏå
˜å ÏÑ ÏæÑÇä ÊíÑå ÑæÒí
�å ÚåÏåÇíí ÈÓÊå .
ÏíæåÇ ÏÑ ÍÇáí ˜å ÊÈÑåÇíÔÇä ÑÇ ÏÑ ÂÓãÇä ʘÇä ãí ÏÇÏäÏ ãäÊÙÑ ÑÓíÏä
ÇÑÇÈå Çí ÈæÏäÏ ˜å ÂÐÑ ÑÇ Èå
ãÞÕÏ Êíј ãÌÇÒÇÊ ãí ÂæÑÏ ÇÑÇÈå ÑÇ �äÏíä ÞÇØÑ ãÑÏäí ãí ˜ÔíÏäÏ æ ÏÑ
ÇØÑÇÝ Âä ÊÚÏÇÏí ÓÑÈÇÒ
ãÓáÍ ÍÑ˜Ê ãí ˜ÑÏäÏ ÓÑÇäÌÇã ÇÑÇÈå Èå ãÞÕÏ ãí ÑÓÏ æ ÏÑ Âä ÈÇÒ ãí ÔæÏ æ
ÇÒ ÏÑæä Âä í˜ �íÑ
ãÑÏ äÍíÝ æ ÓÝíÏ ãæ ˜å ÏÓÊ æ �ÇíÔ ÒäÌíÑ ÔÏå ÈæÏ ÈíÑæä ãí ÂíÏ
ÒäÌíÑåÇíí ˜å ÈÏÓÊ æ �Çí ÂÐÑ
ÈÓÊå ÔÏå ÈæÏ ÊãÇãÇð Òä� ÒÏå ÈæÏ æ ÂäÞÏÑ Óä�íä ÈæÏäÏ ˜å ÂÐÑ ÏÑ ÒíÑ ÈÇÑ
ÂäåÇ ˜ãÑÔ Ïæ ÊÇ ÔÏå æ
ãÇääÏ í˜ �æÈ ÈÇÑí˜ ÇÒ æÓØ Îã ÔÏå ÈæÏ æ Èå ÓÎÊí ÑÇå ãí ÑÝÊ ä�åÈÇäÇä
�íÑ ãÑÏ ä�æ äÈÎÊ ÑÇ Èå
ÓãÊ �æÈå ãÌÇÒÇÊ ÈÑÏäÏ æ ÏÓÊ æ �ÇíÔ ÑÇ Èå ˜ã˜ ÒäÌíÑ åÇíí ˜å ÏÇÔÊäÏ Èå
ÍáÞå åÇí Âåäíäí ˜å ÈÑ
Ñæí Êíј �æÈí äÕÈ ÔÏå ÈæÏ ÈÓÊäÏ Ôã˜æ˜ Èå ÏæÑ Êíј ãÌÇÒÇÊ ÈÇáÇ æ �ÇÆíä
ãí �ÑíÏ æ ÇÒ
ÎæÔÍÇáí ÏäÏÇäåÇí ÓÝíÏ æ ÈÑÇÞÔ ÑÇ ã͘ã Èå åã ãí ÒÏ.
ãÑÏãí ˜å ÈÏæÑ ÊíÑ �æÈí ÍáÞå ÒÏå ÈæÏäÏ ÈÏæä Âä˜å ÐÑå Çí ÇÍÓÇÓ ÊÑÍã æ
ÔÝÞÊ ˜ääÏ í˜�ÑíÒ ÝÑíÇÏ
ãí ÒÏäÏ æ Ôã˜æ˜ ÑÇ ÊÔæíÞ ãí ˜ÑÏäÏ ä�åÈÇäÇä ãÓáÍ �Ó ÇÒ ÈÓÊä ÂÐÑ ÇÒ
ãíÏÇä˜ ˜æ�˜í ˜å ÊíÑ
�æÈí ÏÑ æÓØ Âä äÕÈ ÔÏå ÈæÏ ÎÇÑÌ ãí ÔæäÏ æ Èå ÏæÑ ãíÏÇä ÍáÞå ãí ÒääÏ.
�Ó ÇÒ ÏÞÇíÞí í˜í ÇÒ ãÃãæÑÇä ͘æãÊí ˜å áÈÇÓí ÑÓãí Èå Ñä� ÎǘÓÊÑí
�æÔíÏå ÈæÏ ÏÑ ÈæÞ
ÈÒÑ�í ãí ÏãÏ æ ÈÇ ÈáäÏ ÔÏä ÕÏÇí ÈæÞ åãå ãÑÏã ÍÇÖÑ ÏÑ ãíÏÇä ãÌÇÒÇÊ
ÓÇ˜Ê ãí ÔæäÏ .

í˜ Ïíæ ÊäæãäÏ ÇÒ Ó˜æíí ˜å ãÔÑÝ Èå ãíÏÇä ÈæÏ ÈÇáÇ ãí ÑæÏ æ ØæãÇÑí ÑÇ
ÈÇÒ ãí ˜äÏ æ ÈÇ ÕÏÇíí
ÑÓÇ ÔÑæÚ Èå ÎæÇäÏä ãí ˜äÏ .
ãÑÏã ǘÇÑæä Èå ÝÑãÇä åÇÑæä ˜ÈíÑ ÇãÑæÒ í˜í ÇÒ ÎÇÆäÇä Èå ÓÑÒãíä ÂÏÑíÇ
ãÌÇÒÇÊ ãí��ÑÏÏ.
Çíä ãÑÏ ÝÑæãÇíå ˜å ÂÐÑ äÇã ÏÇÑÏ ÔÚÑí åÌæ ÓÑæÏå æ äÓÈÊ åÇí äÇÑæÇ Èå
ä�åÈÇä ÏÑíÇ�å ãÞÏÓ ÏÇÏå
æ ÈÇÚË ÎÔã ãÑÏã ÂÏÑíÇ ÔÏå Çæ ÊãÇãí ÇÚÊÞÇÏÇÊ ãÑÏã Çíä ÓÑÒãíä ÑÇ Èå
ÒíÑ ÓæÇá ÈÑÏå æ ÈÇÚË
ÎÔäæÏí ÏÔãäÇä ãÑÏã æ ÓÑÒãíä ÂÏÑíÇ ÔÏå ÇÓÊ.
ÏÑ ãÍǘãå�Çí ˜å ÈÇ ÞÖÇæÊ ÊÚÏÇÏí ÇÒ ÞÖÇÊ æ ˜ÇåäÇä ÇÚÙã ÂÏÑíÇ Èå ÑíÇÓÊ
ÈæÑ�ä äÇíÈ Çá͘æãå
˜ÇÑæä ÇäÌÇã ÔÏ ÂÐÑ åí� ÏÝÇÚ ãæËÑí äÊæÇäÓÊ ÇÒ ÎæÏ ÇÑÇÆå ÏåÏ æ Èå
ÚäæÇä ÎÇÆä Èå ÓÑÒãíä ÂÏÑíÇ
ÔäÇÎÊå ÔÏ ÈäÇÈÑÇíä ÏÇÏ�Çå Èå ÑíÇÓÊ ÈæÑ�ä Çæ ÑÇ Èå ÇÔÏ ãÌÇÒÇÊ ã͘æã
˜ÑÏ Í˜ã Çæ ˜å ÇÚÏÇã ÈæÓíáå
Ôã˜æ˜ ÇÓÊ ÇãÑæÒ ÏÑ Çíä ã˜Çä ÇÌÑÇ ÎæÇåÏ ÔÏ .
ÏæÈÇÑå ãÃãæÑ Í˜æãÊí ÏÑ ÈæÞÔ ãí ÏãÏ æ ÓÑæ ÕÏÇíí ÌãÚíÊ ÈáäÏ ãí ÔæÏ ÏÑ
åãÇä áÍÙå Ôã˜æ˜
˜å ÏÑ ÇØÑÇÝ �æÈå ãÌÇÒÇÊ ÈÇáÇ æ �Çííä ãí �ÑÏ ÈÇ ÓÑÚÊí ÈÇæÑ ä˜ÑÏäí Èå
ÓãÊ Êíј �æÈí ÌÓÊ
ãí ÒäÏ æ ÈÇ ÏäÏÇäåÇíÔ í˜í ÇÒ �ÇåÇí ÂÐÑ ÑÇ ÌÏÇ ˜ÑÏå æ Èå �æÔå Çí
�ÑÊÇÈ ãí ˜äÏ .
ÌåÇä�ÑÏ ˜å ÇÒ ÏíÏä Çíä ãäÙÑå ãäÞáÈ ÔÏå ÈæÏ Èå ÓäÌÑ ÇÔÇÑå ãí ˜äÏ ÊÇ
åÑ �å ÒæÏÊÑ ÇÒ ÂäÌÇ ÏæÑ
ÔæäÏ .
ÓäÌÑ åã ˜å ÍÇáí ÈåÊÑ ÇÒ ÌåÇä�ÑÏ äÏÇÔÊ Èå ÓÑÚÊ Èå ÇÓÈ ÇÔÇÑå Çí ãí ˜äÏ
æ åÑ Ïæ ÇÒ ÂäÌÇ ÏæÑ
ãí ÔæäÏ.
ÌåÇä�ÑÏ ãí �æíÏ ÏíÏä Çíä ÕÍäå åÇ æÇÞÚÇð ÚÐÇÈ ÂæÑ æ äÇÑÇÍÊ ˜ääÏå ÇÓÊ
ãä ãÊÍíÑã ˜å �ØæÑ ãÑÏã
ÈÇ Çíä ÎæäÓÑÏí Èå ÊãÇÔÇí ÑäÌ æ äÇÑÇÍÊí Ïí�ÑÇä ãí äÔíääÏ.
ÓäÌÑ ãí �æíÏ äÇãáÇíãÇÊí ˜å ÏÑ ÒäÏ�í ãÑÏã ÚÇÏí ǘÇÑæä æÌæÏ ÏÇÑÏ
ÇÒÂäåÇ ãæÌæÏÇÊ Óä�Ïá æ ÞÓí
ÇáÞáÈí ÓÇÎÊå ÇÓÊ æ �æä ÊÝÑíÍ Ïí�Ñí åã äÏÇÑäÏ Èå ÊãÇÔÇí Çíä ÕÍäå åÇ
ãí ÂíäÏ Çíä ãäÇÙÑ ÏÑ
ǘÇÑæä ÊãÇãí äÏÇÑÏ æ åÑ �äÏ æÞÊ í˜ÈÇÑ Ê˜ÑÇÑ ãí ÔæÏ .
åãÇäØæÑ ˜å Èå Ìáæ ãí ÑÝÊäÏ ÓäÌÑ ÓÇÎÊãÇä ÈáäÏí ÑÇ ˜å Èå Ñä� ÎǘÓÊÑí
ÊíÑå ÈæÏ Èå ÌåÇä�ÑÏ
äÔÇä ãí ÏåÏ æ ãí �æíÏ ÑÓíÏíã Çíä åã ÈäÇí ÚÏáíå ãјÒí ˜ÇÑæä ÌÇíí ˜å
ãä ÓÇáåÇ Èå Âä ÑÝÊ æ
ÂãÏ ãí ˜ÑÏã .
ÌåÇä�ÑÏ ÇÒ ÏæÑ Èå ÓÇÎÊãÇä ÏæÏ �ÑÝÊå æ ÈáäÏ ä�Çå ãí ˜äÏ ÓÇÎÊãÇä
ÈÓíÇÑ ÞÏíãí æ ÝÑÓæÏå ÈæÏ æ
ÇÑÊÝÇÚ ÒíÇÏí ÏÇÔÊ ÏÑ ÇØÑÇÝ Âä ÇäÈæåí ÇÒ ãÑÏã æ ãÑÇÌÚÇä ÇÒÏÍÇã ˜ÑÏå
ÈæÏäÏ æ ÌãÚíÊ ÂäÞÏÑ Èå åã
�ÓÈíÏå æ ãÊÑǘã ÈæÏ ˜å ÚÈæÑ ÇÒ ÂäÌÇ Èå äÙÑ ÛíÑ ãã˜ä ãí ÂãÏ.
ÌåÇä�ÑÏ æ ÓäÌÑ Èå ˜äÏí ÎæÏ ÑÇ Èå äÒÏí˜ ÓÇÎÊãÇä ãí ÑÓÇääÏ æ ÌåÇä�ÑÏ
ãÊæÌå ãí ÔæÏ ˜å �äÏ

ÏÑ ˜æ�˜ ˜å ÏÇÑÇí ÍÝÇÙ Âåäí ÈæÏ ãÍá æÑæÏ ãÑÇÌÚÇä Èå ÓÇÎÊãÇä ÑÇ ÊÔ˜íá
ãí ÏÇÏ ÇãÇ Âä ÏÑåÇí
˜æ�˜ ÌæÇÈ�æí ÌãÚíÊ ÚÙíãí ˜å ãäÊÙÑ æÑæÏ Èå ÓÇÎÊãÇä ÈæÏäÏ äÈæÏ æ ãÑÏã
ÈÇíÏ ÓÇÚÊåÇ ãäÊÙÑ
ãí ãÇäÏäÏ ÊÇ äæÈÊÔÇä ÈÑÇí æÑæÏ Èå ÚÏáíå ÝÑÇ ÈÑÓÏ .
ÓäÌÑ Èå ÌåÇä�ÑÏ �ÝÊ áÇÒã äíÓÊ ä�ÑÇä æÑæÏ Èå ÓÇÎÊãÇä ÈÇÔí ãÇ ÇÒ Çíä
ÏÑåÇ æÇÑÏ äãí Ôæíã æ
ÈØÑÝ ÎíÇÈÇäí ˜å ÏÑÓãÊ �� ÓÇÎÊãÇä ÚÏáíå ÞÑÇÑ ÏÇÔÊ Èå ÑÇå ãí ÇÝÊÏ.
ÌåÇä�ÑÏ ˜å ÓäÌÑ ÑÇ åãÑÇåí ãí ˜ÑÏ ÇÒ Çæ ãí �ÑÓÏ �ÑÇ ÈÇíÏ ÇÒ ÓãÊ Ïí�Ñí
ÈÑæíã ¿
ÓäÌÑ ãí �æíÏ Çíä ÏÑåÇ ˜å ÏíÏí ãÎÕæÕ æÑæÏ ÚÇãå ãÑÏã ÈæÏ ÇãÇ ÇÝÑÇÏí
ÏÑ ÑÏå ãä ÇÒ ÏÑåÇí
ãÎÕæÕí ˜å ÏÑ ÎíÇÈÇä �ÔÊí Çíä ÓÇÎÊãÇä æÌæÏ ÏÇÑäÏ æÇÑÏ ÓÇÎÊãÇä ÚÏáíå
ãí ÔæäÏ æ ÇÍÊíÇÌí
äíÓÊ ˜å ãÇ ÏÑ �ÔÊ Çíä ÏÑåÇ ãÚØá ÈãÇäíã æ Ó�Ó ÇÒ ÌíÈÔ í˜ ˜áíÏ ˜æ�˜
ÈíÑæä ãí ÂæÑÏ æ Âä ÑÇ
Èå ÌåÇä�ÑÏ äÔÇä ãí�ÏåÏ.
ÌåÇä�ÑÏ ÈÇ ÊÚÌÈ Èå ˜áíÏ ˜æ�˜ äÞÑå Çí ä�Çå ãí ˜äÏ æ ãí �ÑÓÏ ÔãÇ Çíä
˜áíÏ ÑÇ ÇÒ ˜ÌÇ ÈÏÓÊ ÂæÑÏå
ÇíÏ¿
ÓäÌÑ ãí ÎäÏÏ æ ãí �æíÏ Âä ÑÇ ÇÒ ÏæÓÊ ÏÑ �ÐÔÊå Çã �ÑÝÊå Çã ÇáÈÊå ݘÑ
ä˜ä ˜å Çíä ˜áíÏ ÑÇ Èå
ÂÓÇäí ÈÏÓÊ ÂæÑÏå Çã ÈÏÓÊ ÂæÑÏä Çíä äæÚ ˜áíÏ ÏÑ Ç ˜ÇÑæä ˜ÇÑ åÑ ˜Óí
äíÓÊ Ó�Ó í˜ ÏÑ ÝáÒí
˜æ�˜ ÑÇ ˜å æÇÑÏ í˜ ÓÇÎÊãÇä äæÓÇÒ ãí ÔÏ ÑÇ Èå ÌåÇä�ÑÏ äÔÇä ãí ÏåÏ æ
ãí �æíÏ ÈÝÑãÇÆíÏ Çíä
åã ÏÑ æÑæÏí Èå ÚÏáíå ǘÇÑæä Ïí�Ñ áÇÒã äíÓÊ ÓÇÚÊåÇ ãäÊÙÑ ÈãÇäíã Ó�Ó ÇÒ
ÇÓÈ �íÇÏå ãí�ÔæÏ
ÌåÇä�ÑÏ äíÒ ÇÒ ÇÓÈ �íÇÏå ãí�ÔæÏ æ ÇÓÈåÇ ÑÇ Èå ÇÕØÈáí ˜å ÏÑ Âä äÒÏí˜í
ÞÑÇÑ ÏÇÔÊ ãí�ÈÑäÏ æ Èå
ÕÇÍÈ ÇÕØÈá ãí�Ó�ÇÑäÏ.
Âä�Çå ÓäÌÑ Èå ÇÊÝÇÞ ÌåÇä�ÑÏ ÎæÏ ÑÇ Èå Ïã ÏÑÈ æÑæÏí ˜å ÇÒ Âåä ÓÇÎÊå
ÔÏå ÈæÏ ãí ÑÓÇäÏ æ ˜áíÏ
ÑÇ æÇÑÏ ÓæÑÇÎ ÞÝá ãí ˜äÏ æ Èå ÂÑÇãí ãí �ÑÎÇäÏ ÏÑÈ Âåäí ÕÏÇí ÎÝíÝí ãí
˜äÏ æ ÈÇÒ ãí ÔæÏ
ÓäÌÑ Èå ÌåÇä�ÑÏ ÇÔÇÑå ãí ˜äÏ ÊÇ Èå åãÑÇå Çæ æÇÑÏ ÔæÏ.
ÌåÇä�ÑÏ í˜ ÑÇåÑæí ØæáÇäí ÑÇ ÏíÏ ˜å ÏÑ ÏæÓãÊÔ ØÇÞ�å�åÇí ãÊÚÏÏí æÌæÏ
ÏÇÔÊ ÏÑ ÇÈÊÏÇí ÑÇåÑæ
ä�åÈÇäí ÈÑ Ñæí í˜ �åÇÑ �Çíå �æÈí äÔÓÊå ÈæÏ æ ÏÑ ÍÇá �ÑÊ ÒÏä ÈæÏ ÈÇ
ÈáäÏ ÔÏä ÕÏÇí ÎÝíÝ
ÏÑ ä�åÈÇä ÈÑ Ñæí �åÇÑ �Çíå ÌÇÈÌÇ ãí�ÔæÏ æ �ÔãÔ Èå ÓäÌÑ ãí ÇÝÊÏ æ ÈáäÏ
ãí ÔæÏ .
ÓäÌÑ ÈÇ ä�åÈÇä ÏÓÊ ãí ÏåÏ æ ÔÑæÚ Èå ÇÍæÇá�ÑÓí ÈÇ Çæ ãí ˜äÏ .
ÌåÇä�ÑÏ Èå ÇäÊåÇí ÑÇåÑæ ä�Çå ãí ˜äÏ ÏÑ ÇäÊåÇí ÑÇåÑæ í˜ ÓÇáä æÓíÚ Èå
�Ôã ãí ÎæÑÏ ÌåÇä�ÑÏ
ãÊæÌå ãí ÔæÏ ˜å ÏÑ Âä ÓÇáä í˜ ÞÝÓ Âåäíä ÈÓíÇÑ ÈÒÑ� ÞÑÇÑ ÏÇÔÊ ˜å
ãæÌæÏÇÊí ÏÑ Âä ÞÝÓ ÇÒ
äÑÏå åÇí ÇØÑÇÝ ÞÝÓ æ �Çíå åÇí Âåäí ˜å ÏÑæä ÞÝÓ äÕÈ ÔÏå ÈæÏ ÈÇáÇ æ
�ÇÆíä ãí ÑÝÊäÏ .
ÓäÌÑ Çíä ÞÝÓ ÈÑÇí �å Çíä ÌÇ äÕÈ ÔÏå ¿

ÓäÌÑ ãí �æíÏ È�ÐÇÑ ÊÇ Èå ÓÇáä ÈÑÓíã ÂäæÞÊ ÎæÏÊ ãÊæÌå ãí Ôæí .
ÌåÇä�ÑÏ Èå åãÑÇå ÓäÌÑ ÑÇåÑæ ØæáÇäí ÑÇ Øí ãí ˜äÏ æ æÇÑÏ æÑæÏí ÓÇáäí
ÈÒÑ� ãí ÔæäÏ ÏÑ
ÂäØÑÝ ÓÇáä ÌãÚíÊí ÝÔÑÏå ÏÑ ÇØÑÇÝ ÞÝÓ Âåäí ˜å ÊÞÑíÈÇð äíãí ÇÒ ÓÇáä ÑÇ
ÇÔÛÇá ˜ÑÏå ÈæÏ Èå �Ôã
ãí ÎæÑÏ ÏÑ ÏÑæä ÞÝÓ ÊÚÏÇÏ ÒíÇÏí ãíãæä ÈÒÑ� æ ÓíÇå ˜å áÈÇÓ ÑÓãí Èå Êä
ÏÇÔÊäÏ ÇÒ ÇíäØÑÝ Èå
ÂäØÑÝ ÌÓÊ ãí ÒÏäÏ æ ÌíÛ åÇí �æÔÎÑÇÔ ãí ˜ÔíÏäÏ.
ÌåÇä�ÑÏ ãÊæÌå ãí ÔæÏ ˜å ãÑÏãí ˜å ÏÑ ÇØÑÇÝ ÞÝÓ Âåäí ÇÒÏÍÇã ˜ÑÏå
ÈæÏäÏ ÈÑÇí ãíãæäåÇ ãíæå Èå
åãÑÇå ÔíÆí �ÑÊÇÈ ãí ˜ÑÏäÏ ãíãæäåÇ ÝæÑÇð Èå ÓãÊ ãíæå�åÇ æ Âä ÔíÆí
ãí�ÑÝÊäÏ æ ãíæå ÑÇ ãí ÎæÑÏäÏ
æ ÔíÆí ÑÇ ÈÑ ãí ÏÇÔÊäÏ æ Èå ÓãÊ ÈÇáÇí ÞÝÓ ãí�ÑÝÊäÏ.
ÌåÇä�ÑÏ �ÝÊ Çíä ÌÇ �å ÎÈÑ ÇÓÊ ¿
ÓäÌÑ ÈÇ ÏÓÊÔ Èå ÈÇáÇí ÞÝÓ ÈÒÑ� ÇÔÇÑå ˜ÑÏ ÞÝÓ ÊÇ ÓÞÝ ÈáäÏ ÓÇáä ÇãÊÏÇÏ
ÏÇÔÊ æ ÏÑ ÂäÌÇ ÞØÚ
ãí ÔÏ æ Èå í˜ �äÈÏ ÈÒÑ� ãí�ÑÓíÏ ÏÑæä �äÈÏ �Ñ ÇÒ ÇÔ˜ÇÝåÇí ãÊÚÏÏ ÈæÏ ˜å
ÏÑæä Âä ÇÔ˜ÇÝ åÇ
ÊÚÏÇÏ ÒíÇÏí �ÑæäÏå ÞØæÑ Èå �Ôã ãí ÎæÑÏ ÓÞÝ ÓÇáä ÊÇ ÂäÌÇíí ˜å �Ôã
ÌåÇä�ÑÏ ˜ÇÑ ãí�˜ÑÏ �Ñ ÈæÏ
ÇÒ �ÑæäÏå .
ãíãæäåÇ ÇÒ ãíáå åÇí ÞÝÓ ÈÇáÇ ãí ÑÝÊäÏ æ �ÑæäÏå åÇí ÞØæÑ ÑÇ ÇÒ ÏÑæä
ÇÔ˜ÇÝ åÇ ÈíÑæä ãí ˜ÔíÏäÏ
æ Èå Ìáæí ãÑÇÌÚÇä �ÑÊ ãí ˜ÑÏäÏ .
åÑ �ÑæäÏå ÚáÇãÊ ÎÇÕí ÏÇÔÊ ˜å Çíä ÚáÇãÊ ÑÇ ãÑÇÌÚÇä Èå åãÑÇå ãíæå ÈÑÇí
ãíãæä åÇ ãí ÇäÏÇÎÊäÏ
æ ãíãæä åÇ Èå ˜ã˜ ÚáÇãÊ �ÑæäÏå ãæÑÏ äÙÑ ÑÇ �íÏÇ ãí ˜ÑÏäÏ .
ÌåÇä�ÑÏ ˜å ÇÒ ÔáæÛí æ ÇÒÏÍÇã ÓÇáä �íÌ ÔÏå ÈæÏ ÇÒ ÓäÌÑ ãí �ÑÓÏ
�ÑæäÏå åÇ ÑÇ ãÑÇÌÚÇä Èå ˜ÌÇ
ãí ÈÑäÏ ¿
ÓäÌÑ áÈÎäÏí ÒÏ æ �ÝÊ åÑ �ÑæäÏå ÈÇíÏ ÇÒ ÇØÇÞåÇí ãÊÚÏÏí ÈÑÇí ÑÓíÏ�í ÑÏ
ÔæÏ æ åÑ ãÑÇÌÚå ˜ääÏå
ÈÇíÏ ÒãÇä ÒíÇÏí ÑÇ ÏÑ åÑ í˜ ÇÒ Çíä ÇØÇÞåÇ ÈÑÇí ÈÑÑÓí �ÑæäÏå ÇÔ
È�ÐÇÑäÏ äåÇíÊÇð ÑÓíÏ�í äåÇíí ÑÇ
ÞÇÖí ÇÚÙã ǘÇÑæä ÇäÌÇã ãí ÏåÏ ÊÇ Çíä˜å ÒãÇä ÑÓíÏ�í �ÑæäÏå åÑ äÝÑ ÏÑ
ÏÇÏ�Çå äåÇíí ÝÑÇ ÈÑÓÏ
ãÏÊí ØæáÇäí Ó�Ñí ãí ÔæÏ æ Îíáí ÇÒ ãÑÇÌÚå ˜ääÏ�Çä ÇãíÏ äÏÇÑäÏ ˜å
�ÑæäÏå ÔÇä Èå ãÑÇÍá ÚÇáí
ÑÓíÏ�í ÈÑÓÏ .
ÏÑ Âä ØÑÝ ÓÇáä ÊÚÏÇÏ ÒíÇÏí ÏÑ æÌæÏ ÏÇÔÊ ˜å ãÑÏã �Ó ÇÒ ÏÑíÇÝÊ �ÑæäÏå
åÇíÔÇä Èå ÓãÊ Âä ÏÑåÇ
ãí ÑÝÊäÏ ÊÇ æÇÑÏ ÇØÇÞ åÇí ÏÇÏÑÓí ˜å ÏÑ ØÈÞÇÊ ÈÇáÇí ÓÇáä ÇÕáí ÞÑÇÑ
ÏÇÔÊ ÈÔæäÏ ÏÑåÇ Èå ÈÇáÇ
ÈÑåÇí ãÊÚÏÏí ÎÊã ãí ÔÏäÏ ˜å Çíä ÈÇáÇ ÈÑåÇ ÈæÓíáå ãÃãæÑÇä ÚÏáíå ÈÇ
ÒäÌíÑ åÇ æ �ÑÎÏäÏå åÇíí ˜å
Èå ÂäåÇ ãÊÕá ÈæÏ ÈÇáÇ ˜ÔíÏå ãí ÔÏ.
ÌåÇä�ÑÏ åãÇäØæÑ ˜å Èå ÇØÑÇÝ ÓÇáä ä�Çå ãí�˜ÑÏ �ÔãÔ Èå í˜ ØäÇÈ �ÔãÇáæí
äÇÑäÌí Ñä� ãí

ÇÝÊÏ ˜å ÏÑ ÇØÑÇÝ ÈÚÖí ÇÒ ÇØÇÞåÇ æ ÑÇåÑæåÇí ÚÏáíå �í�íÏå ÈæÏ ØäÇÈ
˜áÝÊ ÈæÏ æ ÇÒ ÇäÈæåí ÇÒ
�ÔãåÇí ÈáäÏ æ �Ñ �ÔÊ �æÔíÏå ÔÏå ÈæÏ æ åÑ �äÏ ÏÞíÞå í˜ÈÇÑ Ê˜Çä ÎÝíÝí
ãí ÎæÑÏ ÏÑ ÇØÑÇÝ Çíä
ØäÇÈ ÏÑ åÑ ÈíÓÊ ÞÏã í˜ Ïíæ ãÓáÍ ÇíÓÊÇÏå ÈæÏ æ �æíÇ æÙíÝå ä�åÈÇäÇä
ÍÝÇÙÊ ÇÒ Çíä ØäÇÈ
�ÔãÇáæí ÚÌíÈ ÈæÏ.
ÌåÇä�ÑÏ ãÊæÌå ÔÏ ˜å ãÍÇÝÙÇä åÑ ÝÑÏí ÑÇ ˜å ˜ãí Èå ØäÇÈ äÒÏí˜ ãí ÔÏ ÑÇ
ÈÇ ÔÏÊ æ ÎÔæäÊ Èå
ÚÞÈ ãí ÑÇäÏäÏ æ ãÑÇÌÚÇä ÈÇ ÍÓÑÊ Èå ØäÇÈ �Ôã ÂáæÏ ä�Çå ãí ˜ÑÏäÏ .
ÌåÇä�ÑÏ ÇÒ ÓäÌÑ �ÑÓíÏ Çíä ØäÇÈ �Ôã ÂáæÏ Ïí�Ñ �íÓÊ �ÑÇ ä�åÈÇäÇä ÈÇ
Çíä ÍÓÇÓíÊ ÇÒ Çíä ØäÇÈ
ãÍÇÝÙÊ ãí ˜ääÏ ¿
ÓäÌÑ áÈÎäÏí ÒÏ æ �ÝÊ Çíä ØäÇÈ äíÓÊ Çíä �ÔãåÇí ÈáäÏ æ ØæáÇäí ˜å ãí
Èíäí Ïã ÞÇÖí ÇáÞÖÇÊ
˜ÇÑæä ÇÓÊ ãí �æíäÏ åÑ ãÑÇÌÚå�˜ääÏå�Çí ˜å ãæÝÞ ÔæÏ ÈÇ ÏÓÊÇäÔ Çíä Ïã
ÈáäÏ ÑÇ áãÓ ˜äÏ ÎæÇåÏ
ÊæÇäÓÊ ãÓÊÞíãÇð �ÑæäÏå ÇÔ ÑÇ Èå ÇØÇÞ ÚÇáí ÑÓíÏ�í �íÔ ÞÇÖí ÇáÞÖÇÊ ÈÈÑÏ
Èå åãíä ÎÇØÑ
ä�åÈÇäÇä Èå åí� ˜Ó ÇÌÇÒå äãí ÏåäÏ ˜å Èå Çíä Ïã ÈáäÏ äÒÏí˜ ÔæäÏ æ Ç�Ñ
˜Óí ÎæÏÔ ÑÇ Èå Ïã
äÇÑäÌí Ñä� äÒÏí˜ ˜äÏ æ Èå Âä ÏÓÊ ÈÒäÏ ä�åÈÇäÇä Çæ ÑÇ ÝæÑÇð Èå ÞÊá ãí
ÑÓÇääÏ .
ÏÑ åãíä áÍÙå ÕÏÇí ãåíÈ ÓÞæØ �íÒí ÇÒ ÇÑÊÝÇÚ ÈáäÏ Èå �æÔ ÓäÌÑ æ
ÌåÇä�ÑÏ ÑÓíÏ æ �Ó ÇÒ Âä
ÊÚÏÇÏ ÒíÇÏí ÇÒ ãÑÏã Èå ÓãÊí ˜å ÕÏÇ ÇÒ Âä ÌåÊ ÂãÏå ÈæÏ åÌæã ÈÑÏäÏ æ
ÏÑ ÂäÌÇ ÇÌÊãÇÚ ˜ÑÏäÏ.
ÕÏÇí ÒÌå æ äÇáå ÇÒ Âä ÓãÊ Èå �æÔ ãí ÑÓíÏ ÌåÇä�ÑÏ æ ÓäÌÑ ÎæÏÔÇä ÑÇ Èå
ÌÇíí ˜å ãÑÏã
ÊÌãÚ ˜ÑÏå ÈæÏäÏ ÑÓÇäÏäÏ æ ÏíÏäÏ ˜å ÒäÌíÑåÇíí ˜å í˜í ÇÒ ÈÇáÇ ÈÑåÇ ÑÇ
Èå ÓãÊ ÇØÇÞ�åÇí ÈÇáÇí ÓÇáä
ÇÕáí ãí ˜ÔíÏ ÏÑ ÇËÑ Òä� ÒÏ�í æ �æÓíÏ�í �ÇÑå ÔÏå ÈæÏ æ ÈÇáÇ ÈÑ Èå
�ÇÆíä ÓÞæØ ˜ÑÏå æ ÇÝÑÇÏí ˜å
ÓæÇÑ Âä ÔÏå ÈæÏäÏ Èå ÚãÞ �Çáå ÈÇáÇÈÑ �ÑÊÇÈ ÔÏå ÈæÏäÏ .
ä�åÈÇäÇä äÑÏå ÈÇäåÇí ÈáäÏí ÑÇ ÈÇ ÎæÏ ÂæÑÏå ÈæÏäÏ æ ÂäåÇ ÑÇ Èå åã
ãÊÕá ˜ÑÏå æ ÏÇÎá �Çáå ÈÇáÇ ÈÑ
ÔÏå ÈæÏäÏ ÊÇ ãÑÇÌÚÇä áå ÔÏå æ ÌäÇÒå åÇ ÑÇ ÇÒ ÚãÞ �Çáå ÈíÑæä ȘÔäÏ .
ÓäÌÑ ÏÓÊ ÌåÇä�ÑÏ ÑÇ ˜å ãÊÍíÑ ÈÑ ÓÑ ÌÇíÔ ÎÔ˜ ÔÏå ÈæÏ ÑÇ ãí ˜ÔÏ æ
ãí��æíÏ ÈíÇ ÈÑæíã ÑÇå ãÇ
ÇÒ ÓãÊ Ïí�Ñí ÇÓÊ æ ÌåÇä�ÑÏ ÑÇ Èå ÓãÊ ÇØÇÞí ˜å Ïæ ä�åÈÇä ÏÑ Ïæ ØÑÝÔ
ÇíÓÊÇÏå ÈæÏäÏ ãí ÈÑÏ
æ ÇÒ ÌíÈÔ ÚáÇãÊí ÈíÑæä ãí�ÂæÑÏ æ Èå ä�åÈÇäÇä äÔÇä ãí ÏåÏ ä�åÈÇäÇä ÈÇ
ÏíÏä ÚáÇãÊ ÈÇ ÇÍÊÑÇã ÏÑ
æÑæÏí ÑÇ ÈÑÇí Âä Ïæ ÈÇÒ ãí ˜ääÏ.
ÓäÌÑ ãí �æíÏ Çíä ÇØÇÞ ãÓÊÞíãÇð Èå ÈÇáÇÈÑí ãí ÑÓÏ ˜å ÇÒ ÂäÌÇ ãÇ ãí
ÊæÇäíã Èå ÏÝÊÑ ãÍá ˜ÇÑ åáÇá
ÈÑæíã ãÏÊåÇÓÊ ˜å ãä ÇíäÌÇ äíÇãÏå Çã æ åáÇá ÑÇ äÏíÏå Çã .
ÌåÇä�ÑÏ æ ÓäÌÑ ãÓíÑ ÑÇåÑæ ÑÇ Øí ãí ˜ääÏ æ Èå ÈÇáÇ ÈÑ ãÌááí ãí ÑÓäÏ
˜å Èå ØÈÞå �Çííä ãí ÑÝÊ
ÓäÌÑ Ï˜ãå ÓãÊ ÑÇÓÊ ÈÇáÇÈÑ ÑÇ ÝÔÇÑ ãí ÏåÏ ÏÑ ÈÇáÇ ÈÑ ÈÇÒ ãí ÔæÏ æ ÂäÏæ
ÏÇÎá ÈÇáÇÈÑ ãí ÔæäÏ

ÈÇáÇÈÑ ÈÓãÊ �Çííä Èå ÍÑ˜Ê ÏÑ ãí ÂíÏ æ �Ó ÇÒ ÏÞÇíÞí ãí ÇíÓÊÏ ÏÑ Âä ÈÇÒ
ãí ÔæÏ æ ÌåÇä�ÑÏ ÓÇáä
ãÌááí ÑÇ ãí ÈíäÏ ˜å Èå ÏÑåÇí �æÈí ˜äÏå ˜ÇÑí ÔÏå ãÊÚÏÏí ÎÊã ãí ÔÏ .
ä�åÈÇä ãæÏÈí ˜å ÏÑ ˜äÇÑ æÑæÏí ÓÇáä ÇíÓÊÇÏå ÈæÏ ÈÇ ÏíÏä ÓäÌÑæ
ÌåÇä�ÑÏ Èå ÂäåÇ ÇÈÑÇÒ ÇÍÊÑÇã
ãí�˜äÏ æ ãí �ÑÓÏ ÈÇ ˜ÏÇã ÞÓãÊ ˜ÇÑ ÏÇÑíÏ ¿
ÓäÌÑ �ÝÊ ãÇ ãí ÎæÇåíã ÌäÇÈ åáÇá ãÚÇæä ÚÏáíå ÑÇ ÈÈíäíã.
ãä ÓäÌÑ ÇÒ ÏæÓÊÇä äÒÏí˜Ô åÓÊã .
ä�åÈÇä ãí �æíÏ Ç�Ñ í˜ áÍÙå ÇÌÇÒå ÈÝÑãÇííÏ ãä æÑæÏ ÔãÇ ÑÇ Èå ÇíÔÇä
ÎÈÑ ãí Ïåã æ Èå ÓãÊ
ÇÊÇÞ˜ ˜æ�˜ ÔíÔå�Çí ˜å ÏÑ ÂäØÑÝ æÑæÏí ÞÑÇÑ ÏÇÔÊ ãí ÑæÏ æ í˜ ÈáäÏ��æí
˜æ�˜ ÑÇ ÈÑ ãí ÏÇÑÏ
æ ÔÑæÚ Èå ÕÍÈÊ ãí ßäÏ .
�Ó ÇÒ ÏÞÇíÞí ÈÇ ÇÍÊÑÇã Èå ÓäÌÑ æ ÌåÇä�ÑÏ ãí �æíÏ ãí ÊæÇäíÏ ÇíÔÇä ÑÇ
ÈÈíäíÏ ÇíÔÇä ÏÑ ÇØÇÞ 100
åÓÊäÏ.
ÓäÌÑ ÇÒ ä�åÈÇä ÊÔ˜Ñ ãí ˜äÏ æ Èå ÇÊÝÇÞ ÌåÇä�ÑÏ Èå ÓãÊ ÇÊÇÞ ÔãÇÑå 100
Èå ÑÇå ãí�ÇÝÊÏ.
åãíä˜å ÂäÏæ Èå ÑæÈÑæí ÏÑ ÇÊÇÞ ãí ÑÓäÏ ÏÑ ÎæÏ Èå ÎæÏ ÈÇÒ ãí ÔæÏ æ
ÌåÇä�ÑÏ ÇÊÇÞ ÈÒÑ�í ÑÇ ãí
ÈíäÏ ˜å �Ñ ÇÒ ˜ÊÇÈ æ �ÑæäÏå ÈæÏ ÂäÞÏÑ ÏÑ ÇØÇÞ ˜ÊÇÈ æ �æÔå æ ˜ÇÛÐ
ÏÓÊå ÔÏå Èå �Ôã ãí ÎæÑÏ ˜å
åí� �íÒ Ïí�Ñí ÏÑ ÇØÇÞ Èå äÙÑ äãí ÑÓíÏ .
ÕÏÇíí �ÑÝÊå ÇÒ ÇäÊåÇí ÇØÇÞ ÈáäÏ ãí ÔæÏ �ØæÑí ÚãæÌÇä �å ÚÌÈ ˜å ÓÑí Èå
ãä ÒÏíÏ �äÏ ÓÇá
ÇÓÊ ˜å ÔãÇ ÑÇ äÏíÏå Çã ÇÒ æÞÊí ˜å �ÏÑã ÏÑ �ÐÔÊå Ïí�Ñ ÇÒ ÔãÇ ÎÈÑí
äÏÇÑã ÈÑÇÏÑ ÒÇÏå ÊÇä ÑÇ È˜áí
ÝÑÇãæÔ ˜ÑÏå ÇíÏ .
ÓäÌÑ ÎæÏÔ ÑÇ Èå ÇäÊåÇí ÇØÇÞ ãí ÑÓÇäÏ æ åáÇá ÑÇ ˜å ãÑÏ ÞÏ ÈáäÏ æ �åÇÑ
ÔÇäå Çí ÈæÏ ÑÇ ÏÑ ÂÛæÔ
ãí �íÑÏ.
ÎæÈí åáÇá ÌÇä æÇÞÚÇð Ïáã ÈÑÇíÊ Êä� ÔÏå ÈæÏ ãí Èíäã ˜å åäæÒ åã ÏÇÑí ãí
äæíÓí ÂÎÑ ÚÇÞÈÊ Çíä
äæÔÊäåÇ Èå ˜ÌÇ ÎæÇåÏ ÑÓíÏ¿
ÊÇ Èå ÍÇá �ÞÏÑ äæÔÊå Çí ÊãÇã ÇØÇÞ ÑÇ �Ñ ÇÒ ˜ÇÛÐ ˜ÑÏå Çí .
åáÇá ÌÇä ÈåÊÑ äíÓÊ ÏÓÊ ÇÒ Çíä äæÔÊä ÈÑÏÇÑí .
åáÇá ÇÈÑæåÇí ãÔ˜í æ �Ñ �ÔÊÔ ÑÇ ÏÑ ÕæÑÊÔ ÌÇÈÌÇ ãí ˜äÏ æ ãí �æíÏ
ÚãæÌÇä ÍÇáÇ �Ó ÇÒ
�äÏíä ÓÇá ˜å ÂãÏå Çí Ïí�Ñ ÎáÞ ãä ÑÇ Êä� ä˜ä ãí ÏÇäí ˜å ãä Èå Çíä ˜ÇÑ
ÚÔÞ ÏÇÑã .
åáÇá ÌÇä Êæ Ç�Ñ ÏÓÊ ÇÒ Çíä äæÔÊäåÇ ÈÑÏÇÔÊå ÈæÏí ÇáÇä ÏÑ ÒíÑ ÓÇáä ÚÏáíå
ǘÇÑæä ãÍÈæÓ äÈæÏí
ÂÎÑ ãí ÎæÇåí �å �íÒí ÑÇ ËÇÈÊ ˜äí ¿ ˜Óí ˜å ÏÓÊ äæÔÊå åÇí Êæ ÑÇ äãí
ÎæÇäÏ ÌæÇäí ÎæÏÊ ÑÇ
åã ÏÇÑí ÏÑ Çíä ÇäÈÇÑí ˜ÇÛÐ ÇÒ ÏÓÊ ãí�Ïåí.

åáÇá �ÝÊ ÚãæÌÇä ãä ˜å Èå ÔãÇ �ÝÊã ãä ÈÑÇí Çíä˜å ˜Óí ˜ÇÛÐåÇí ãä ÑÇ
ÈÎæÇäÏ äãí äæíÓã ãä
ÈÑÇí Çíä ãí äæíÓã ˜å ÇÍÊíÇÌ Èå Çíä ˜ÇÑ ÏÇÑã ãä ãí ÏÇäã ˜å ÇãÑæÒ ÏÑ
ÂÏÑíÇ ˜Óí ÚáÇÞå Çí Èå
ÎæÇäÏä äÏÇÑÏ.
ÇÕáÇð ǘËÑ ãÑÏã ÂÏÑíÇ ÏÑ ÚãÑÔÇä ˜ÊÇÈí äÎæÇäÏå ÇäÏ ãä ÈÑÇí ÇäÈÓÇØ
ÏÑæäí æ ÞáÈ ÎæÏã ãí äæíÓã
Úãæí ÚÒíÒ ÍÇáÇ ÇÒ Çíä ÍÑÝåÇ È�ÐÑíã �å ÔÏ ˜å ÔãÇ �Ó ÇÒ �äÏíä ÓÇá
�ÐÇÑÊÇä Èå ÇíäÌÇ ÇÝÊÇÏ ¿
ÔãÇ ˜å ÏÇÆãÇð ÏÑ�íÑ ãÓÇÆá ÊÌÇÑí æ ˜ÇÑí ÎæÏÊÇä åÓÊíÏ ÂíÇ ÇÊÝÇÞí
ÇÝÊÇÏå ¿
ÓäÌÑ Ó˜æÊí ãí ˜äÏ æ Èå ÌåÇä�ÑÏ ˜å ÏÇÔÊ ÏÑ Èíä ˜ÇÛÐåÇ æ ˜ÊÇÈåÇ ÓíÑ ãí
˜ÑÏ ä�Çåí ãí ˜äÏ æ
ãí �æíÏ ÑÇÓÊí ÏæÓÊ ÎæÏã ÑÇ Èå ÔãÇ ãÚÑÝí ä˜ÑÏã.
åáÇá Èå ÂäØÑÝ ˜ÊÇÈåÇíí ˜å Ñæí ãíÒ ˜äÇÑÔ �íÏå ÔÏå ÈæÏäÏ ÓÑ ˜í ãí ˜ÔÏ
æ ÈÇ ÏíÏä ÌåÇä�ÑÏ ÈáäÏ
ãí �æíÏ �ØæÑí ÏæÓÊ ÚÒíÒ ÇÒ ÂÔäÇíí ÈÇ ÔãÇ ÎæÔæÞÊã.
ÏæÓÊ Úãæí ãä ÏæÓÊ ãä åã ãÍÓæÈ ãí ÔæÏ æ Èå ÓãÊ ÌåÇä�ÑÏ ãí ÑæÏ æ ÈÇ
Çæ ÏÓÊ ãí ÏåÏ .
ÌåÇä�ÑÏ åã ÈÇ ÎæÔÑæÆí ÈÇ åáÇá ÏÓÊ ãí ÏåÏ æ ãí �æíÏ Èå ÔãÇ ÊÈÑíß ãí
�æíã ßå ÇíäÞÏÑ Çåá
ãØÇáÚå åÓÊíÏ ÔãÇ ÏÑ ãíÇä äæÔÊå åÇ ÈÏäÈÇá ÍÞíÞÊ ãí �ÑÏíÏ æ ãä ÏÑ ÓÝÑ.
åáÇá Ñæ Èå ÓäÌÑ ãí ˜äÏ æ ãí �æíÏ ä�ÝÊí ÚãæÌÇä ÈÑÇí �å ˜ÇÑí ÂãÏå Çí ¿
ÓäÌÑ ÏÓÊí Èå ˜ÇÛÐ åÇíí ˜å Ìáæí åáÇá ÈæÏ ãí ˜ÔÏ æ ãí �æíÏ ãä ÂãÏå Çã
ÊÇ ÏÑÝÔ Óå Ñä� ÂÏÑíÇ
ÑÇ ÈÈÑã .
ÈÇ Çíä ÍÑÝ ÓäÌÑ Ó˜æÊí Óä�íä ÏÑ ÇØÇÞ Í˜ãÝÑãÇ ãí ÔæÏ.
åáÇá ÈÇ ÊÚÌÈ Èå ÓäÌÑ æ ÌåÇä�ÑÏ ä�Çå ãí ˜äÏ æ ãí �æíÏ ÚãæÌÇä ÔãÇ ˜å
ãí ÏÇäíÏ Çíä ÏÑÝÔ
ÑÇåÇÑæä Èå �ÏÑ ãä Ó�ÑÏ ÊÇ Âä ÑÇ ÈÓæÒÇäÏ �ÏÑ ãä ÈÇ åÒÇÑ äíÑä� æ Ííáå
Çíä ÏÑÝÔ ÑÇ ÍÝÙ ˜ÑÏ æ Èå
ãä Ó�ÑÏ æ ÇÒ ãä Þæá �ÑÝÊ ÊÇ ÇÒ Âä ä�åÏÇÑí ˜äã .
ÚãæÌÇä Çíä ÏÑÝÔ í˜ �ÇÑ�å ãÚãæáí äíÓÊ æ åÒÇÑÇä ÓÇá ÞÏãÊ ÏÇÑÏ
ÈäíÇä�ÒÇÑÇä Çíä ÓÑÒãíä Çíä
ÏÑÝÔ ÑÇ ÈÑ ÇÝÑÇÔÊå ÇäÏ æ ÏÑ ÒíÑ Âä ÌÇäÝÔÇäí ˜ÑÏå ÇäÏ ÇãÇ ÓÇáåÇÓÊ ˜å
ãÑÏã ÂÏÑíÇ Çíä ÏÑÝÔ æ
Ñä�åÇíÔ ÑÇ ÝÑÇãæÔ ˜ÑÏå ÇäÏ .
ÓäÌÑ �ÝÊ åáÇá ÚÒíÒ ãä Çíä ÏÑÝÔ ÑÇ äå ÈÑÇí åÇÑæä ãí ÎæÇåã äå ÈÑÇí
ÊÌÇÑÊ æ íÇ ˜ÇÑí ãÔÇÈå Âä
Çíä ÏÑÝÔ ÑÇ ÏÑíÇ�å ÂÏÑíÇ ÇÒ ãÇ ØáÈ ˜ÑÏå Çíä ÏæÓÊ ãä ÑÇ ˜å ãí Èíäí
ÌåÇä�ÑÏ äÇã ÏÇÑÏ æ ÇÒ ÑÇåí
ØæáÇäí Èå ÓÑÒãíä ÂÏÑíÇ ÂãÏå Çæ ÈæÏ ˜å ÇãјÇí ÑÇ ÇÒ ÈäÏ ÝÑÇãæÔí ÂÒÇÏ
˜ÑÏ .
�Ó ÇÒ �Çí �ÐÇÔÊä Çæ Èå ÓÑÒãíä ãÇ ÏÑíÇ�å Èå ÌäÈÔ ÇÝÊÇÏ.
ãÇ Èå åãÑÇå ÇãјÇí Èå ÓãÊ ÏÑíÇ�å ãí Ñæíã æ ÈÑÇí ÑÓíÏä Èå ÂäÌÇ Èå
ÏÑÝÔ Óå Ñä� ÇÍÊíÇÌ ÏÇÑíã.
åáÇá ˜å ÈÔÏÊ ÊÚÌÈ ˜ÑÏå ÈæÏ ÏÓÊÇäÔ ÑÇ ÈÑ Ñæí �íÔÇäí ÈáäÏÔ ãí �ÐÇÑÏ æ
ÔÑæÚ Èå Ý˜Ñ ˜ÑÏä ãí

˜äÏ .
�ÏÑã Èå ãä �ÝÊå ÈæÏ ˜å Çíä ÏÑÝÔ í˜ ÇãÇäÊ ÇÓÊ æ ÑæÒí ÔÎÕí Èå ÏäÈÇáÔ
ÎæÇåÏ ÂãÏ ÇãÇ ÇÕáÇð
Ý˜Ñ äãí ˜ÑÏã ˜å Âä ÔÎÕ ÈÇ ÔãÇ åãÑÇå ÈÇÔÏ .
ÇÒ ÑæÒí ˜å ÏÑíÇ�å Èå ÌäÈÔ ÏÑÂãÏå ãä ãäÊÙÑ Âä ÔÎÕ åÓÊã ÚãæÌÇä ÔãÇ ˜å
ÈÇ Çíä ãÓÇÆá ˜ÇÑí
äÏÇÔÊíÏ æ ÓÚí ÏÇÔÊíÏ ÊÇ ÂäÌÇ ˜å ãí ÊæÇäíÏ ÈÏäÈÇá ãÇÌÑÇåÇí ÎØÑäǘ
äÑæíÏ¿
ÓäÌÑ Âåí ˜ÔíÏ æ �ÝÊ �ÇÑå Çí äÏÇÑã �ÓÑã äíÒ ÈÇ ÇãјÇí æ ÌåÇä�ÑÏ
åãÑÇå ÔÏå æ ÌÇäÔ ÏÑ ÎØÑ
ÇÓÊ äãí ÊæÇäã Çæ ÑÇ ÏÑ ÏÓÊ ÔíÇØíä ÂÏÑíÇ ÑåÇ ˜äã .
åáÇá �ÝÊ �Ó ÈÑãíä åã ÇÒ Îáä�ÒÇÑ Èå ÔãÇ �íæÓÊå ÓÇáåÇí ØæáÇäí ÇÓÊ ˜å
ÈÑãíä ÑÇ äÏíÏå Çã Îíáí
Ïáã ãí ÎæÇåÏ �Ó ÇÒ Çíä ãÏÊ ØæáÇäí Çæ ÑÇ ÈÈíäã ÈÑãíä åãæÇÑå ÈÑÇí ãä
ÞÇÈá ÇÍÊÑÇã ÈæÏå.
ÚãæÌÇä �ÏÑã í˜ äÔÇäí ÇÒ ÔÎÕí ˜å ÈÏäÈÇá ÏÑÝÔ ÎæÇåÏ ÂãÏ ÑÇ Èå ãä ÏÇÏå
Ç�Ñ ÇÌÇÒå ÈÏåíÏ ãä ãí
ÎæÇåã ÈÇ ÌåÇä�ÑÏ ÕÍÈÊ ˜äã .
ÓäÌÑ Èå ÌåÇä�ÑÏ ä�Çåí ˜ÑÏ æ ÌåÇä�ÑÏ ÓÑÔ ÑÇ Èå ÚáÇãÊ ÊÕÏíÞ �ÇÆíä ÂæÑÏ
åáÇá ÌåÇä�ÑÏ ÑÇ Èå
�æÔå Çí ˜ÔíÏ æ ÔÑæÚ Èå ÕÍÈÊ ˜ÑÏä ÈÇ Çæ ˜ÑÏ. ÓäÌÑ ãÊæÌå ÔÏ ßå ÌåÇä�ÑÏ
ÚáÇãÊí ÒÑíä ÑÇ Èå
åáÇá äÔÇä ÏÇÏ ßå ÈÑ Ñæí Âä ÎæÑÔíÏ ÏÑ ÍÇá ØáæÚ ßÑÏä Íß ÔÏå ÈæÏ.
�Ó ÇÒ ÊãÇã ÔÏä ÕÍÈÊ åáÇá ÈÇ ÌåÇä�ÑÏ åáÇá Èå ÓäÌÑ ÇÔÇÑå ˜ÑÏ æ �ÝÊ ãä
ÏÑ ÝÔ Óå Ñä� ÑÇ Èå
ÔãÇ ÎæÇåã ÏÇÏ ÇãÇ ÇÒ ÔãÇ Çíä ÇäÊÙÇÑ ÑÇ ÏÇÑã ˜å ÇÒ Çíä ÏÑÝÔ Èå ÎæÈí
ãÑÇÞÈÊ ˜äíÏ.
Ó�Ó ˜áíÏí ÑÇ ÇÒ ˜Ôæí Ìáæí ãíÒÔ ÈíÑæä ÂæÑÏ æ ÏÑ �Çæ ÕäÏæÞí ÑÇ ˜å ÏÑ
�Çííä ãíÒ ÊÚÈíå
ÔÏå ÈæÏ ÑÇ ÈÇÒ ßÑÏ Ó�Ó ÇÒ ÏÑæä �Çæ ÕäÏæÞ í˜ ÕäÏæÞ �æÈí ˜æ�˜ ÈíÑæä
ÂæÑÏ æ ÈÑ Ñæí ãíÒ
�ÐÇÔÊ æ ÏÑ ÕäÏæÞ ÑÇ ÈÇÒ ßÑÏ æ í˜ ˜íÝ �Ñãí ÑÇ ÈíÑæä ßÔíÏ æ ÇÒ ÏÑæä
˜íÝ �Ñãí í˜ �ÇÑ�å
Óå Ñä� ÇÈÑíÔãí ÏÑÎÔÇä ÑÇ ÈíÑæä ÂæÑÏ æ ÈÇÒ ßÑÏ æ ÏÑ åæÇʘÇä ÏÇÏ .
ÏÑÝÔ ÈÇ Çíä˜å ÓÇáåÇ ÇÒ ÚãÑÔ �ÐÔÊå ÈæÏ ÏÑ ÝÖÇí äíãå ÊÇÑí˜ ÇØÇÞ ÈÑÞ
ãí ÒÏ æ Ñä�åÇí ÓÑÎ æ
ÒÑÏ æ ÇÑÛæÇäí �ÇÑ�å ÊáÝíÞí ÒíÈÇ ÑÇ �ÏíÏ ÂæÑÏå ÈæÏ.
åáÇá ÏÑÝÔ ÑÇ ãí�ÈæÓÏ æ ÏÑæä ˜íÝ �Ñãí ãí �ÐÇÑÏ æ Èå ÌåÇä�ÑÏ ãí ÏåÏ.
ÌåÇä�ÑÏ åã ˜íÝ �Ñãí ÑÇ ÏÑæä ˜æáå ÈÇÑÔ ãí �ÐÇÑÏ .
åáÇá ÈÇ ÇÝÓæÓ Èå ÌåÇä�ÑÏ ä�Çå ãí ˜äÏ æ ãí �æíÏ Çí ˜ÇÔ ãí ÊæÇäÓÊã ÈÇ
ÔãÇ åãÑÇå ÈÇÔã ÇãÇ
ãÊÃÓÝÇäå äãí ÊæÇäã ãä Èå ÎÇØÑ ãÓÆæáíÊí ˜å ÏÇÑã äãí ÊæÇäã ÇíäÌÇ ÑÇ
Êј ˜äã æ ÏÑ Öãä ÈÇíÏ ˜ÊÇÈí
ÑÇ ˜å ãí äæíÓã ÊãÇã ˜äã .
ÌåÇä�ÑÏ ÎäÏíÏ æ �ÝÊ �Ó áØÝÇð ãä ÑÇ åã ÏÑ ãíÇä ÔÎÕíÊ åÇí ˜ÊÇÈÊÇä ÌÇí
ÈÏåíÏ.
åáÇá áÈÎäÏí ãí ÒäÏ æ ãí�æíÏ ãä ãäÊÙÑã ÊÇ ÈÈíäã ÓÝÑ ÔãÇ Èå ˜ÌÇ ÎæÇåíÏ
˜ÔíÏ æ Ç�Ñ ÑæÒ�ÇÑ Èå ãä

ÝÑÕÊ ÏåÏ ÏÇÓÊÇä ÓÝÑ ÔãÇ ÑÇ Èå ÓÑÒãíä ÂÏÑíÇ ÎæÇåã äæÔÊ .
ÌåÇä�ÑÏ åáÇá ÑÇ ã͘ã Èå Óíäå ÇÔ ãí ÝÔÇÑÏ æ ÇÒ Çæ ÎÏÇÍÇÝÙí ãí ˜äÏ .
åáÇá Ñæ Èå ÓäÌÑ ãí ˜äÏ æ ãí �æíÏ Úãæí ÚÒíÒã ãÑÇÞÈ ÎæÏÊÇä ÈÇÔíÏ ÑæÒ�ÇÑ
Ñä�ÇÑä� ÈÑÇí ÔãÇ
åã ãÓíÑí äæ ÑÞã ÒÏ Èå Úãæ ÒÇÏå Çã ÈÑãíä ÚÒíÒ ÓáÇã �Ñã ÈÑÓÇäíÏ æ
È�æííÏ ˜å Ïá ãä ÈÑÇíÔ Îíáí
Êä� ÔÏå.
ÓÑÇäÌÇã ÌåÇä�ÑÏ æ ÓäÌÑ ÇÒ åáÇá ÎÏÇÍÇÝÙí ãí ˜ääÏ æ ÇÒ ÇØÇÞ Çæ ÎÇÑÌ ãí
ÔæäÏ.
ÓäÌÑ Èå ÌåÇä�ÑÏ ä�Çåí ˜ÑÏ æ �ÝÊ Çíä åã Èå ÎíÑ �ÐÔÊ.
ÌåÇä�ÑÏ �ÝÊ Èáå ÏæÓÊ ãä æ ÇãíÏæÇÑã ÈÏÓÊ ÂæÑÏä ÑíÔå �íÇåÇä åã Èå åãíä
ÓÇÏ�í ÈÇÔÏ æ Èå
åãÑÇå ÓäÌÑ æÇÑÏ ÈÇáÇÈÑí ÔÏ ˜å Èå ÓÇáä ÇÕáí ÚÏáíå ǘÇÑæä ãí ÑÝÊ.
åäæÒ ÇäÈæå ãÑÏã ÏÑ ÇØÑÇÝ ÓÇáä ÇÒÏÍÇã ˜ÑÏå ÈæÏäÏ æ ÈÇáÇÈÑåÇí ãÊÚÏÏ
ãÑÏã ÑÇ ÇÒ ÓÇáä Èå ØÈÞÇÊ ÈÇáÇ
ãí ÈÑÏäÏ .
ÓäÌÑ �ÝÊ Ïí�Ñ ÏÑ ÇíäÌÇ ˜ÇÑí äÏÇÑíã ÈåÊÑ ÇÓÊ ÈÑæíã æ ÎæÏãÇä ÑÇ ÈÑÇí
ãåãÇäí ÇãÔÈ ÂãÇÏå ˜äíã
åãÇäØæÑ ˜å ÌåÇä�ÑÏ æ ÓäÌÑ ÇÒ ÓÇáä ÔáæÛ æ �Ñ ÓÑæÕÏÇí ÚÏáíå ǘÇÑæä
ÎÇÑÌ ãí ÔÏäÏ �ÔãÇä
ÌåÇä�ÑÏ Èå í˜ ÏÑ ÈÒÑ� Âåäí Òä� ÒÏå ãí ÇÝÊÏ ˜å ÈÑ Ñæí Âä �á ãíÎ åÇí
ÒÔÊí ˜æÈíÏå ÔÏå ÈæÏ
ÏÑ ÇÑÊÝÇÚ ÒíÇÏí ÏÇÔÊ æ ÏÑ Ìáæí Âä í˜ äÑÏå ÍÝÇÙ ÈáäÏ Âåäí äÕÈ ÔÏå ÈæÏ
˜å ÊÚÏÇÏ ÒíÇÏí ÞÝá ÈÑ
Ñæí Âä Èå �Ôã ãí ÎæÑÏ ÌåÇä�ÑÏ ÇÒ ÓäÌÑ �ÑÓíÏ Çíä ÏÑ Èå ˜ÌÇ ãí ÑæÏ æ
�ÑÇ ÈÓÊå ÇÓÊ ¿
ÓäÌÑ �ÝÊ Çíä ÏÑ ÏÑ ÚÏÇáÊ ÇÓÊ æ åÑ ÕÏ ÓÇá í˜ ÈÇÑ Èå ãÏÊ �äÏ ÏÞíÞå
ÈÇÒ ãí ÔæÏ .
ÌåÇä�ÑÏ Èå ÏÑ Òä� ÒÏå ÎíÑå ãí ÔæÏ æ ãÇÑãæᘠÓÈÒ ÈÒÑ�í ÑÇ ãí ÈíäÏ ˜å
ÇÒ ÏÑ ÈÇáÇ ãí ÑæÏ .
ÌåÇä�ÑÏ æ ÓäÌÑ æÇÑÏ ÑÇåÑæí ÎÑæÌí ãí ÔæäÏ æ ÇÒ ÚÏáíå ǘÇÑæä ÇÒ åãÇä
ÑÇåí ˜å ÂãÏå ÈæÏäÏ
ÎÇÑÌ ãí ÔæäÏ .

************ ********* ********* ********* ********* ********* ******



__._,_.___
This is a non-political list.
MARKETPLACE

You rock! Blockbuster wants to give you a complimentary trial of - Blockbuster Total Access.
Recent Activity
Visit Your Group
Y! Messenger

Want a quick chat?

Chat over IM with

group members.

Yahoo! Groups

Familyographer Zone

Learn how to capture

family moments.

Cat Fanatics

on Yahoo! Groups

Find people who are

crazy about cats.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ