| فروید کتابی به نام توتم و تابو دارد که در آن زندگی مردم ابتدایی را تحلیل میکند(1)،و داستانی را برای پیدایش ادیان مطرح میکند. پریچارد این نظریه را داستان محض و «قصه پریان» مینامد(2) . به نظر فروید، انسان ابتدایی،در رمهی آغازین زندگی میکرد. این رمه تشکیل میشد از نری مسلط که پدر بود و تعدادی از مادهها را در انحصار خود داشت. این پدر نیرومند، پسران خود را از مادهها دور نگه میداشت. روزی این پسران متحد شده پدر مسلط را کشتند و سپس آن را خوردند. دلیل این آدم خواری به نظر فروید این بود که آنها اعتقاد داشتند با خوردن قربانی، نیرو و قدرت او را به دست میآورند. بعد از مدتی، آنها از عمل خویش پیشیمان شدند و برای جبران و کفاره عمل خویش دو ممنوعیت را ابداع کردند: یکی این که نمادی به صورت یک نوع حیوان را به جای پدر گذاشتند؛ این نماد همان «توتم» است. برادران خوردن حیوان توتمی را حرام اعلام کردند، و دیگر این که ازدواج درون گروهی را حرام کردند و با تحریم مادههای آزاد شده بر خود، از ثمرات پیروزیشان چشمپوشی کردند. فروید این پدر کشی را «نخستین جنایت تاریخ» مینامد و دین توتمی (یا توتمیسم) را نتیجهی همین جنایت میداند. برادران، آیین توتم را از این رو ابداع کردند تا دیگر بار به عمل پدر کشی دست نیازند. دین توتمی از احساس گناه و تلاش برای پرداخت کفاره و جبران سرچشمه میگیرد. به نظر فروید، این عوامل در ریشهی همهی ادیان بشری قرار دارد. همهی ادیان بعدی در واقع کوششهایی برای حل این مسئلهاند و تنها از جهت مرحلهی فرهنگی که این کوشش در آن صورت میگیرد و راه حلهای اتخاذ شده با یکدیگر تفاوت دارند(3). شیوهی فروید در کتاب توتم و تابو این بود که به تحلیل دین در جوامع ابتدایی میپرداخت؛ یعنی سیری قهقهرایی داشت و با سفر به گذشته به بررسی سادهترین دین، یعنی توتمیسم میپرداخت. فروید در کتاب دیگرش، آیندهی یک پندار (4) شیوهی دیگری بر میگیرد. او در این کتاب دین را در عصر حاضر در نظر میگیرد و سپس به گذشته مینگرد. با در نظر گرفتن دین در عصر حاضر، او نه تنها به زمانهای ما قبل تاریخ توجه میکند، بلکه به انگیزههای دینی بشر در تمام زمانها و مکانها نظری میافکند. تفاوت نگرش دوم فروید با نگرش نخستین این است که او در توتم و تابو به مناسک و اعمال دینی متجلی در توتمیسم مانند تابوها نظر داشت و به باورهای دینی مانند اعتقاد به خدا کمتر توجه میکرد. ولی در کتاب آیندهی یک پندار به مناسک و آیینهای دینی چندان نظر نمیکند، بلکه توجه اصلی او به باورهای دینی، مانند اعتقاد به خدا معطوف است. نخستین نکتهای که فروید بیان میکند توضیح واقعیتهایی است که هر کس دربارهی جهان و انسان میداند. انسان در دامن طبیعت متولد میشود و رشد میکند. امّا جهان طبیعت. گرچه نوع بشر را پدید آورده است، نسبت به نوع انسان بیرحم است؛ زلزله، طوفان، امراض گوناگون و … حیات او را تهدید میکنند. انسانها برای دفاع از خود در مقابل این گونه نیروها به جوامع و قبایل مختلف روی آورده و به طور اجتماعی زندگی کردهاند؛ زیرا در این جوامع امنیت انسان بیشتر است. اما بشر برای زندگی اجتماعی باید بهایی هم بپردازد و آن چشم پوشی از بخش وسیعی از امیال و آرزوها است. بشر باید از امیال جنسی و طمعهای فردی صرف نظر کرده و تابع قوانینی عام باشد. علاوه بر این، اجتماعات و تمدنهای گوناگون، امنیت کامل را برای بشر فراهم نمیآورند. به عنوان مثال، امراض گوناگون هنوز دامنگیر نوع بشر است. طوفان و زلزله هنوز به دست او رام نشده است. فروید در قدم بعدی میگوید: حقیقتی وجود دارد که بدیهی است و ما همه از دوران کودکی به آن پی بردهایم: ما به هنگام ترس، حوادث طبیعی و ... پدری داشتیم که به او پناه میبردیم و وجود او به ما قوت قلب میبخشید. صدای دلنواز او که میگفت: همه چیز به خیر و خوبی منتهی میشود، ما را از ترس میرهانید. این تجربهی دوران کودکی ما است. ولی حال که بالغ شدهایم. چه؟ به نظر فروید در دوران بلوغ، ندای دین همان کار صدای پدر را میکند و همان گرمی را دارد. باورهای دینی، خدایی را به جهان فرافکنی میکنند که در مقابل تهدیدهای طبیعت و ترس پناهگاه ما است. حتی مرگ هم با یاد این خدا، ترسی در ما ایجاد نمیکند و مشکلات اجتماعی را فراموش میکنیم. فروید برای توصیف باورهای دینی اصطلاحی خاص به کار میبرد و آن «پندار» یا توهم – است. او این واژه را به معنای خاصی به کار میبرد. به نظر او، یک پندار باوری است که ویژگی اصلی آن این است که ما تمایل زیادی داریم که راست باشد(6).به عنوان مثال، این اعتقاد من که سرنوشت من تا پیری رقم خورده است، یک پندار است. من اعتقاد دارم که چنین عمری خواهم داشت. زیرا شدیداً چنین آرزویی دارم. میان پندار و خیال باطل(7) فرق است. خیال باطل چیزی است که شخص آرزوی راست بودن آن را میکند، ولی هر کس دیگری میداند که راست نیست. فروید ادعا میکند که اعتقاد به خدا را به عنوان خیال باطل نمیداند، بلکه اعتقاد به خدا و دیگر باورهای دینی را پندار میداند. آیا نظر نخست فروید با این نظر او تفاوت گوهری دارد و آن را رد میکند؟ پاسخ فروید این است که در توتم و تابو فقط یک عنصر را کشف کرده است. انسانهای ابتدایی پدر را هم دوست میداشتند و هم از او میترسیدند. در این کتاب او به عنصر ترس توجه داشت، ولی در کتاب آینده یک پندار به مواجههی انسان بالغ با طبیعت میپردازد که نیروی دوستی با پدر و محبت به او، به دین تبدیل شده است. پدری که در توتم و تابو انسانها صرفاً از او میترسیدند، در کتاب آینده یک پندار پدری میشود که همه او را دوست دارند. تقریر سوم فروید که از معروفترین نظریات وی است، بر این ادّعای او مبتنی است که غریزهی جنسی یا لیبیدو (Libido) مادر تمام غرایز است. اقتضادی اصلی غریزه جنسی این است که هر گاه تحریک شد، ارضا شود. امّا از همان اوان کودکی پدر و مادر، انسان یاد میدهند که آزدای جنسی مطلق وجود ندارد و حتی به او میگویند که آلت جنسی خود را باید بپوشانی. هر قدر سن بالاتر میرود، اجتماع محدودیتهای بیشتری پیش پای او مینهد، اما انسان تسلیم این محدودیتها نمیشود. غریزههای جنسی در مواجهه با این محدودیتها سرکوب میشود و به ضمیر انسان بر میگردد؛ یعنی از روان خودآگاه به ناخودآگاه میرود و در ناخودآگاه به شکل عقده در میآید. به نظر فروید، شعر او هنرمندان و حتی پیامبران همه از این طریق پدید آمدهاند؛ یعنی این غریزهی سرکوب شده گاهی به صورت شعر و گاهی به صورت هنر و گاهی به صورت تعالیم دینی جلوهگر شده است(8). پیدایش ادیان توحیدی از نظر فروید فروید در آخرین کتاب خود، موسی و یکتاپرستی(9) به مسئله ادیان توحیدی پرداخته است. این کتاب، عجیبترین کتاب فروید است. او نخست بخشی از این کتاب را انتشار داد؛ زیرا کلیسای کاتولیک، سنگر آزادی در برابر خطر نازیسم شده بود و او نمیخواست مقامات این کلیسا را برنجاند. ولی وقتی آلمانیها اتریش را به اشغال در آوردند و این سنگر در هم شکست، فروید به لندن رفت و این اثر را به طور کامل منتشر ساخت(10). کتاب موسی و یکتاپرستی هم سبب آزردگی مسیحیان شد و هم یهودیان؛ زیرا این کتاب با تعبیری که براساس اصول طبیعی از منشاء یکتاپرستی ارائه میدهد، به همهی ادیان وحیانی سرایت میکند. فروید در این کتاب چند ادّعا دربارهی تاریخ ادیان، خصوصاً تاریخ یهودیت دارد و میخواهد بگوید با تحلیل روانشناختی میتوان حوادث این تاریخ را تبیین کرد. او میبیند که حضرت موسی، بزرگترین پیامبر قوم یهود است که زندگی بنیاسرائیل را تغییر داد و آنها را تحت قوانین الهی در آورد. امّا آیا واقعاً حضرت موسی از قوم یهود و بنیاسرائیل بود؟ فروید ادعا میکند که حضرت موسی شاهزادهای مصری بود و یکی از پیروان فرعون مصر، اخناتون (Akhenaton) بود. اخناتون کوشید به جای آلهه متعدد مصری، معبود واحدی – یعنی خدای خورشید آتن (Aten) ـ را جایگزین کند. اخناتون در این کار توفیق نیافت تا بعد از مرگ وی، موسی بردگان قوم یهود را دور خود جمع کرد و این کار را ادامه داد. او کسانی را که علیه رهبری او میشوریدند، به مرگ محکوم میکرد. یکتاپرستی موسی از این جا پیدا شده که او آیینی خشن که خدایی واحد، یعنی یهوه را مورد پرستش قرار میداد و به قوم بنیاسرائیل دیکته کرد و در میان همین قوم کشته شد. بعدها قوم یهود در متون خود به جای دین موسای تاریخی، موسایی را قرار دادند که خود توصیف میکنند. این آیین جدید در مقابل تمام خدایان و آیینهای قبلی قرار گرفت و قرنها بعد، پیامبرانی میان قوم یهود آمدند که همین خدای واحد را تبلیغ کردند. مسیحیت هم که از میان قوم یهود ظهور کرد، به همین خدای واحد گرایید. به نظر فروید، این مسئله با مسئلهی جنایت اصلی که در کتاب توتم و تابو توصیف کرده است، تفاوت عمدهای ندارد. مرگ موسای تاریخی، چیزی بیش از یک حادثهی تاریخی است. این حادثه تکرار همان جنایت اصلی، یعنی پدر کشی توسط برادران است. یکتاپرستی هم همانند توتم پرستی از قوم یهود سر بر آورد. فروید در این داستان پردازی، به مقدار فراوانی قوهی تخیل را به کار برده است. مشکل اصلی این است که داستان پردازی او با تاریخ جور در نمیآید. هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد که به عنوان مثال بگوید: موسی در اصل شاهزادهی مصری بود و یا فرعون خود خدایی واحد را به جای الله قرار داد! بلکه شواهد تاریخی بر خلاف داستان فروید گواهی میدهند. نقد : 1-نخستین نقدی که از سوی خود روان شناسان مطرح شده است، نقد روش شناختی است. اساس تبیین فروید از دین، نظریات روانکاوی او است و نظریات روانکاوی فروید، خصوصاً تأکید وی بر غریزهی جنسی مورد انتقاد بسیاری از روان شناسان واقع شده است. برخی از شاگردان فروید، مانند پونگ و آدلر با نظریات استاد خود در زمان حیات وی به شدت مخالفت کردند و نظریات جدیدی بر آوردند که مقایسهی این نظریات با نظر فروید، نکات دیگری را روشن ساخته است. 2-اگر تحلیل فروید را از دین بپذیریم، باز نتایجی که وی میگیرد، موجّه نمیسازد. اگر علت دینداری انسانها و پیدایش مفهوم خدا، جنایت اصلی و یا غریزههای جنسی و یا ترس میباشد، باز نمیتوان نتیجه گرفت که مفهوم خدا توهم محض است. ممکن است منشاء باور به چیزی امر باطلی باشد، ولی ممکن است خود آن چیز واقعیت داشته باشند. به عنوان مثال، فرض کنید نخستین بار کسی از طریق مشاهده سقوط فلزی بر روی سنگ کهربا به وجود نیروی جاذبه پی برده باشد. ولی نمیداند که در اصل نیروی مغناطیسی موجب سقوط این فلز شده است، نه نیروی جاذبه. حال نمیتوان با پی بردن به توهم این شخص وجود نیروی جاذبه را رد کرد. فرآیند چنین استدلالی، یعنی نتیجه گرفتن عدم وجود چیزی از توهمی بودن باور به آن، مغالطهای است موسوم به مغالطهی تکوینی. 3-تبیین فروید از دین به مبنای الگوی پدر – فرزند، ممکن است در نگاه نخست در زمینهی مسیحی موجّه به نظر برسد؛ زیرا مسیحیان از خدای پدر سخن میگویند، ولی با کمی دقت روشن میشود که این الگو اصلاً قابل تعمیم به دیگر ادیان جهان نیست. به عنوان مثال، در اسلام و یا یهودیت رابطهی انسان با خدا، رابطهی پدر و فرزندی نیست. به قول همیلتون، گوناگونی دین در فرهنگهای متفاوت جهان چندان شدید است که احتمال وجود الگوی یک نواختی که از ویژگیهای جهانی ماهیت بشر سرچشمه گرفته باشد، بسیار ضعیف است. برای مثال «ایزد بانوها» را در نظر آورید. خود فروید میپذیرد که «ایزد بانوها» به دلایل آشکار، با نظریهی او خوب وفق نمیدهد(11). 4-فروید رمهی آغازین را برای بشر ابتدایی در نظر گرفت و توتمیسم را نخستین دین ابتدایی دانست که ادیان دیگر از تکامل آن به وجود آمدهاند، ولی هر دو نظر باطل است. اوّلاً هیچ شواهدی در دست نیست که سازمان اجتماعی انسان اولیه به صورت رمهی آغازین(12) بوده است. حتی در انواع حیوانی که ساختاری رمهوار دارند و یک نر بر نرهای دیگر تسلط دارد، نر مسلط همهی مادهها را در انحصار خود ندارد(13). ثانیاً هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد توتمیسم نخستین صورت دین است و دینهای دیگر از تکامل آن برخاستهاند. حتی در زمان خود فروید ثابت شد که توتمیسم به عنوان یک صورت متمایز دین، در واقع افسانهای بیش نیست. عناصر گوناگون توتمیسم مانند قاعدهی ازدواج با افراد بیرون از کلان، اعتقاد به سرچشمه گرفتن تبار کلان از حیوان توتمی، حرام بودن حیوان توتمی و جشن توتمی، همگی جداگانه در جوامع گوناگون و در انواع صورتهای گوناگون و در انواع صورتهای جابجا شده رخ میدهند، ولی به ندرت همه با هم در یک جا جمع میشوند (14). (این نقد فقط به تقریر اول مربوط میشود) 5-فروید چنین تصور میکرد که غرایز سرکوب شده به روان ناخودآگاه بر میگردد. بر این اساس میگفت که غریزه جنسی سرکوب شده به ناخود آگاه میرود و سپس به صورت شعر و یا هنر و یا دین، تجلّی میکند. روان شناسان بعدی، مکانیزم رجوع غرایز سرکوب شده به ناخودآگاه را نپذیرفتهاند و مکانیزم دیگری برای آن پی ریختهاند. (این نقد به تقریر سوم مربوط میشود) 6-فروید باور به دین و خدای طبیعت را ناشی از محرومیت و محدودیتهایی میدانست که اجتماع و تمدن بشری بر او تحمیل میکند. امّا چرا در مقابل محدودیتهای ناشی از تمدن و اجتماع، خدایی برای طبیعت تصویر میشود. نظریهی فروید از انسجام منطقی برخوردار نیست. علاوه بر این معلوم نیست چرا این موجود تصویر شده باید مسئولیت محرومیتهای جنسی انسان را به عهده گیرد؟ همچنین، این موجود چرا باید نگران عدالت و اخلاق باشد؟ آنچه در ادیان میبینیم این است که انسان را به مطیع نبودن نسبت به غریزهی جنسی دعوت میکند و حتی برخی ادیان، نظری افراطی در این باره دارند و میگویند: این غریزه به هیچ وجه نباید ارضا شود. پی نوشت ها : 1-فروید زیگموند : توتم و تابو، ترجمهی ایرج پور بافر 2-همیلتون ملکم:جامعهشناسی دین، ترجمهی محسن ثلاثی، ص 103 3-همان، ص 105 4-این کتاب به همت آقای هاشم رضی ترجمه شده است. 5-Illusion 6-Seven theories of veligion P.71. 7-Delusion 8-برای توضیح بیشتر رجوع کنید به : فروید: مفهوم سادهی روانکاوی، ترجمهی فرید جواهر کلام. از این کتاب دو ترجمه دیگر، یکی از حسن صفوی و دیگری از آقای محمدحسن ناصرالدین صاحبالزمانی وجود دارد. 9-این کتاب به فارسی ترجمه شده است. 10- ر.ک: هیوز هـ. استیوارت : آگاهی و جامعه، ترجمهی عزت الله فولادوند، صص 124-125 11- همیلتون ملکم: جامعهشناسی دین، ترجمهی محسن ثلاثی ص 113. 12- Primal Horde 13- همیلتون، پیشین، ص 116 14- همان نکته : توتم و تابو روان کاوی غریزه جنسی روان شناسی بشر ابتدایی ادیان فروید منبع: باشگاه اندیشه ۲۲/۵/
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر