دکتر انشتين، ما برای آموزه هايتان احترام قائليم؛ اما به نظر می رسد شما چيزی را نياموخته ايد: اينکه
خداوند روحی است که نه با تلسکوپ يا ميکروسکوپ آشکار می شود، و نه در انديشه يا عواطف آدمی
جای دارد که بتوان آن را با تشريح مغز يافت. چنان که همگان می دانند، دين مبتنی بر ايمان است، نه
شناخت. هر انسان انديشمندی شايد زمانی دربارۀ دين دچار شک شده باشد. ايمان خود من بارها متلاطم
گشته است. اما به دو دليل هرگز از اين خبط معنوی ام با کسی سخن نگفته ام: ( 1) هراسيده ام که ممکن
است با اظهارات شک آلود زندگانی و اميد برخی از همگنانم را مخدوش سازم؛ ( 2) چون با آن نويسنده
موافق ام که می گويد " درون هرکسی که بخواهد ايمان ديگران را زايل کند رگه ای از خباثت
هست."... دکتر انشتين، اميدوارم که در مورد سخنان شما سوءتعبير شده باشد و شاهد سخنان لطيف
تری از شما باشيم تا کثيری از آمريکاييان از مباهات به شما مشعوف شوند.
عجب نامه ی فاشگوی ويرانگری! هر جمله اش چکيده ی بُزدلی فکری و اخلاقی است.
يک نمونه ی کمتر ذليلانه و بيشتر تکان دهنده، نامه ای بود که بنيان گزار انجمنی مذهبی در اوکلاهاما نگاشت:
پروفسور انشتين، به اعتقاد من مسيحيان آمريکايی پاسخ شما را خواهد داد، "ما ايمان خود به خدا و
فرزندش عيسی مسيح را رها نخواهيم کرد، اما شما را دعوت می کنيم که اگر به خدای مردمان اين
سرزمين معتقد نيستيد، به همان جايی که آمده ايد برگرديد." من به سهم خود هرچه در توان داشته ام
برای تبرّک اسرائيل کوشيده ام، و بعد شما سر می رسيد و با يک جمله که از دهان کفرگويتان صادر
می کنيد، همه ی رشته های مسيحيان عاشق اسرائيل را که در محو سامی ستيزی می کوشند پنبه می
کنيد. پروفسور انشتين، هر مسيحی آمريکايی بی درنگ پاسخ شما را خواهد داد، " يا نظريه ی مغلوط
و ديوانه وار تکامل خود را برداريد و به همان آلمانی برگرديد که از آن آمده ايد، يا دست برداريد از
زايل کردن ايمان مردمی که شما را پس از فرار از سرزمين مادری تان خوشامد گفتند."
نکته ای که همه ی اين ناقدان خداباور [تئيست] در آن محق بودند اين بود که انشتين از سنخ آنان نبود. او به کرّات
از اينکه او را خداباور بشمارند برآشفته شد. پس آيا می توان گفت انشتين هم مانند ولتر و ديدرو دئيست 23 بود؟ يا
اينکه او مانند اسپينوزا، که فلسفه اش را تحسين می کرد، وحدت وجودی [همه-خداانگار يا پَن تئيست 24 ] بود؟ چون
می گفت " من به خدای اسپينوزا باور دارم. خدايی که خود را در نظم هارمونيک هر آنچه که هست آشکار کند، نه
خدايی که دلمشغول تقدير و اعمال آدميان باشد".
معانی واژگان را به خاطر داشته باشيم. خداباوران [تئيست ها] به وجود هوشی فراطبيعی اعتقاد دارند که علاوه بر
خلق جهان در روز ازل، هنوز همين دور و بر است تا بر اعمال مخلوقات اش نظارت و در سرنوشت آنها دخالت
کند. پروردگار بسياری از نظام های خداباور کاملاً در امور آدميان دخيل است. او دعاها را اجابت می کند؛ گناهان
را می بخشد يا سزا می دهد؛ با انجام معجزه در امور جهان دست می برد؛ حساب اعمال نيک و بد را دارد، و می
داند شما کِی بدان ها دست می يازيد (يا حتی در مورد انجام شان می انديشد). دِئيست 25 ها هم به وجود يک هوش
فراطبيعی باور دارند، اما خدای مورد نظرآنها، صرفاً هوشی است که نخست قوانين حاکم بر کيهان را وضع کرده
است. به همين سبب خدای دئيست ها هرگز در امور جاری جهان مداخله نمی کند و مسلماً هيچ علاقه ی خاصی به
امور بشری ندارد. همه-خداانگار اصلاً اعتقادی به خدای فراطبيعی ندارد، اما واژه ی خدا را همچون مترادف با
جنبه ی معنوی طبيعت، يا کيهان، يا قانونمندی حاکم بر امور جهان به کار می برد. فرق دئيست با تئيست اين است
که خدای دئيستی دعاها را اجابت نمی کند، علاقه ای به معاصی و اعترافات ندارد؛ نمی خواند و نمی انديشد و با
معجزات بالهوسانه در کار جهان مداخله نمی کند. فرق دئيست با همه-خداانگار اين است که خدای دئيست ها نوعی
هوش کيهانی است، و برخلاف خدای همه-خداانگاران، مترادف استعاری يا شاعرانه ای برای قوانين يا جهان
نيست. همه-خداانگاری، آتئيسم جلازده است؛ دئيسم، تئيسم رنگ و رو رفته است.
به قوت می توان گفت که جملات قصار انشتين مانند "خدا ظريف است اما بدانديش نيست" يا "خدا تاس نمی ريزد"
يا "آيا خدا در آفرينش جهان گزينه های ديگری هم داشت؟" همه-خداانگارانه هستند، نه دئيستی، و مسلماً نه
خداباورانه. بايد "خدا تاس نمی ريزد" را چنين تعبير کرد که "کتره ای بودن در ذات امور نيست." معنای ""آيا
خدا در آفرينش جهان گزينه های ديگری هم داشت؟" اين است که "آيا جهان می توانست به گونه ی ديگری آغاز
شود؟" انشتين "خدا" را صرفاً به معنای استعاری و شاعرانه به کار می برد. هاوکينگ هم همين طور، و نيز اغلب
فيزيکدان های ديگری که به زبان استعاری دينی می لغزند. پل ديويز در کتاب ذهن خدا 26 ، ميان همه-خداانگاری
انشتينی و نوعی دئيسم مبهم در نوسان است – کتابی که به پاسداشت آن جايزه ی تمپلتون را دريافت کرد (اين
جايزه مبلغ هنگفتی است که هرساله بنياد تمپلتون اهدا می کند، و معمولاً به دانشمندانی داده می شود که حاضر اند
حرفهای دلپسندی درباره ی دين بزنند).
اجازه دهيد دين انشتينی را در يک نقل قول ديگر از خود او خلاصه کنم: " دينداری همانا درک اين نکته است که
چيزی فراسوی همه ی چيزهای تجربه پذير هست که ذهن ما نمی تواند دريابد و زيبايی و ظرافت اش تنها به طور
غيرمستقيم و به سان تأملی ضعيف بر ما ظاهر می شود. به اين معنا من ديندارهستم." به اين معنا من هم ديندار
هستم، با اين تبصره که "نمی تواند دريابد" به معنای اين نيست که "تا ابد درنيافتنی است". اما من ترجيح می دهم
دَم از دينداری نزنم تا موجب سوءتفاهم نشود. اين به اصطلاح دينداری يا مذهبی بودن، به شدت سوءتفاهم
برانگيز است زيرا "دين" در نظر قاطبه ی مردم اشاره به "فراطبيعت" دارد. کارل ساگان اين نکته را به خوبی
بيان می کند: "... اگر معنای "خدا" اين باشد که يک دسته قوانين فيزيکی بر جهان حاکم است، پس مسلماً خدا
وجود دارد. اما چنين خدايی از نظر عاطفی راضی کننده نيست ... دعا کردن به درگاه قانون گرانش چندان کار
معقولی نيست."
جالب اينکه عاليجناب دکتر فولتون جی. شين، استاد دانشگاه کاتوليک آمريکا، اين نکته ی مورد نظر ساگان را
پيشگويی کرده بود. او در دهه ی 40 در بخشی از حمله ی تند و تيزش به انشتين به خاطر انکار خدای شخص
وار، به نحوی طعنه آميز می پرسد که آيا کسی حاضر است زندگی خود را وقف کهکشان راه شيری کند؟ ظاهراً
cosmic ] او می انديشيده که ايرادی به انشتين گرفته است، و نه به خود، چون می افزايد: " اين دين کيهانی
اضافه دارد. 27 البته باورهای انشتينی اصلاً خنده دار نيست. با اين حال 's' تنها يک عيب دارد: يک [religion
من آرزو دارم که فيزيکدان ها از کاربرد واژه ی خدا به اين معنای خاص استعاری پرهيز کنند. خدای استعاری يا
وحدت وجودیِ فيزيکدانان با خدای مداخله جو، معجزه پرداز، فکرخوان، سزا دهنده ی گناهان، و اجابت کننده ی
دعا که منظور انجيل، کشيشان و ملّاها و خاخام ها و زبان متعارفی است از زمين تا آسمان فرق دارد. خلط عمدی
اين دو مفهوم، به نظر من، مصداق بارز خيانت روشنفکری است.
Richard Dawkins
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر