کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

[farsibooks] ( اصلاح‌گرایی (4

 


http://www.goftman-iran1.info/content/view/1294/12/


اصلاح‌گرایی (4)

كیان بهنود

حدود دو قرن و نیم پس از آغاز جنبش اصلاح دینی مارتین لوتر، و در جریان انقلاب 1789 فرانسه بود كه مباحث اصلاح‌گرایی در حوزه سیاست، در تمایز آن با انقلاب و اندیشه‌های انقلابی به شكل جدی مطرح شد. هر چند در پیش آن نیز، بویژه در اندیشه سیاسی سده شانزدهم، كه در واقع آغاز اندیشه سیاسی جدید شناخته می‌شد، مباحثی در باب اصلاح‌گرایی سیاسی پدید آمده بود، ولی در انقلاب فرانسه بود كه با توجه به مواضع متفاوتی كه در مقابل آن گرفته شد، اصلاح‌گرایی را تقویت كرد و به اندیشه‌ای در باب تحولات اجتماعی تبدیل شد. برای روشن شدن سیاق شكل‌گیری اندیشه اصلاح در حوزه سیاسی، در این بخش ابتدا فهم چند فیلسوف و نظریه پرداز سیاسی در این خصوص تشریح می‌شود، سپس بحثی بنیادی را در این باب باز می‌كنیم و در آخر ملاحضات مدرن آن را نشان خواهیم داد. برای بررسی تاریخ مفهومی اصلاحات، ضروری می‌نماید كه جنبه‌های نظری انقلاب و مباحث انقلابی به دقت بررسی شود. چرا این مباحث در بسیاری جهات، در تمایز خودشان با انقلاب و امر انقلابی مطرح شده‌اند و گسترش یافته‌اند. در نتیجه علی رغم اینكه انقلاب و واكاوی آن محل بحث ما نیست، اشاره‌هایی هر چند مختصر به آن خواهیم داشت. 

انقلاب در فرانسه تحولی بود در راستای اندیشه‌های سده هجدهم. قرنی كه اندیشه‌هایی را در دل خود پروراند كه بر مبنای آنها، انسان، قائم به خود و به نفس خود در نظر گرفته و عقل، مدار امور عالم شد. عقلی كه تنها بر خود متكی بود و درفشِ خویش را بر هر آنچه كه متعلق به گذشته است، فرود آورده بود. عقل قرن هجدهمی باور داشت كه امور بسیاری در عالم به بیراهه رفته‌اند و قدرت خود را برای ویران كردن و بازساخت هر آنچه كه به تباهی رسیده است، بكار می‌گرفت. در اندیشه این سده انسان، دیگر در ذات خود بد طینت و درنده‌خو نبود، آزادی و حقیقت و نیكی و هر چیزی كه در این راستا بگنجد، با یكدیگر ناسازگاری ندارند و در یك مسیر قرار گرفته‌اند.اسان خود و بنا بر عقلش، مسئول زندگی و مسئول جریان عالم در نظر گرفته شد. امور از مدار الاهی خود خارج شدند و بر مدار عقل، عقلی كه امور را سامان دهد و تبیین كند، قرار گرفتند. به سخن آیزیا برلین، نزد اندیشمندان سده هجدهم، "قانون‌گذاری بر پایه آنچه به "قواعد یا دستورهای طبیعت" معروف بود، هر ظلم و خطایی را می‌تواند تصحیح كند. طبیعت همان عقل است كه پا به عرصه عمل نهاده است و بنابراین چگونگی كاركرد آن را می‌توان از مجموعه‌ای از اصول موضوعه (مانند اصول موضوعه هندسه یا فیزیك یا شیمی) استنتاج كرد، به شرطی كه كسی به آن اصول آگاه باشد." عقل دیگر آنگونه كه قدما می‌پنداشتند، از مرتبه‌ای حاشیه‌ای در زندگی برخوردار نبود. در نتیجه بسیاری از مفاهیمی كه در زندگی آدمی نقشی جدید داشتند، همچون جامعه، نهادهای اجتماعی، آزادی، طبقات اجتماعی، قدرت سیاسی و ... همه و همه دستخوش تغییری بنیادی شدند. تغییر، از آن جهت كه، تمام اینها، كه شكل‌گیری‌شان بنابر اندیشه ماقبل مدرن، مبتنی بر خلق خداوند و به عنوان اموری طبیعی بود، به اموری مبتنی بر قرارداد و ساخته عقل آدمی، به عنوان تنها نظم دهنده امور، تغییر یافت. به عبارتی از آنجا كه آنها در گذشته دارای مبنای دیگری دانسته می‌شدند، اكنون می‌بایست توسط عقل، از نو ساخته شود و سامانی نو یابند. آنها باور داشتند كه قدما به بهانه‌هایی اینچنین، قدرت خود را در امور ساری كردند و امور را به فساد كشاندند، آزادی را از ملت سلب، و برای خود امتیازهایی گوناگون و آزادی نامحدود و حقوقی خاص دست و پا كردند. در نتیجه عقل می‌تواند همه امور، و با تاكید، همه امور را از نو بسازد. بنابراین می‌بایست هر آنچه متعلق به گذشته است، ویران شود و از بین برود. تمام امتیازات نظام‌های پیشین ملغی می‌شوند، و قانون اساسی، متعلق به اراده مردم دانسته (با توجه به نظری اراده عمومی روسو)، و می‌بایست كه از نو نوشته شود. همه افراد شهروند هستند و در حقوق اساسی با هم برابرند، و غیره. بر همین مبنا و با توجه به اندیشه‌های قرن هجدهم بود كه اعلامیه جهانی حقوق بشر و شهروند، تدوین و مبنای قانون اساسی فرانسه گردید. آزادی و رهایی از چنگ اقتدار سیاسی و مذهبی و بنیان نهادن نظامی آزاد، در غایت اهمیت تلقی شد. با آرمان آزادی، بر آن بودند كه همه چیز را كه نشانی از تبعیض و نابرابری، سركوب و بی عدالتی بر آن است، باید كه از بین بُرد. نه تنها چیزهایی كه نشانی از فساد و امر منفی و شر را در خود داشتند، كه حتی آنچه كه نیك بود، از جهت تعلقِ به گذشته، مستحق و محكوم به نابودی بود. و پس از آن بود كه عقل، كه یگانه مرجع تصمیم گیر و یگانه ناظم امور است، نظامی آزاد و به دور از نابرابری، خواهد ساخت و به همه چیز، نظمی نوین اعطا خواهد كرد. در سرود انقلاب فرانسه نیز كه توسط افسری نظامی بنام روژه دو لیل نوشته شده بود، آمده است كه "آزادی، آزادی گرانقدر، پایدار همراه پشتیبانانت بمان! در لوای درفش ما، بگذار پیروزی شتاب كند و با صدای مردانه‌اش، بانگ بر دارد، تا دشمنانت، نفس به شمارش افتاده، و در حال مرگ، پیروزی تو و شكوه ما را ببینند." همه چیز برای آنان از صفر، و مبتنی بر عقل، و در پی آن آزادی، آغاز خواهد شد. انقلابیون خواستار این بودند كه همه چیز را پاك كرده و از نو بنویسند (از اینجاست كه حتی سال 1792 كه نظام سلطنتی در فرانسه ملغی شد، آغاز تاریخ جدید فرانسه منظور گردید). الكسی دو توكویل از مهمترین اندیشمندان سیاسی دو سده اخیر درباره این انقلاب مینویسد: "هیچ ملتی نبوده است كه مانند فرانسویانِ سال 1789 مصمم شده باشد كه از گذشته‌اش ببرد و خط زندگی را از هم بگسلد و چنان شكافی میان آنچه كه بوده و آنچه كه می‌خواست بوده باشد، بیافریند كه با هیچ تدبیری نتوان آن را پر كرد. آنها با چنین عزمی در سر، از هر جهت احتیاط می‌كردند تا مبادا نشانی از گذشته در رژیم نوین بر جای ماند... و برای فراموش كردن نفوس پیشین‌شان هر رنجی را پذیرا گشته بودند." (آنچه از توكویل در این نوشته می‌آوریم از ترجمه محسن ثلاثی از كتاب "انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن" نوشته الكسی دو توكویل می‌باشد). شرح دقیق اندیشه سیاسی قرون هفده و هجده، و بررسی رساله‌های سیاسی آن دوره، در این نوشته كوتاه نمی‌گنجد و در جای دیگری به آن خواهیم پرداخت. در میان كوران حوادثی كه در فرانسه انقلابی در جریان بود، از تخریب نهادها و مفاهیم سنتی گرفته تا زایش مفاهیم جدید، و از سوی دیگر آغاز دوره وحشت و ترور و اعدام لویی شانزدهم و پس از آن اعدام خود روبسپیر و دوره وحشت سفید و غیره، مسائل نظری بسیاری در حول آن در جریان بود. از مهمترین این تاملات، رساله ادموند برك با عنوان "تاملاتی در انقلاب در فرانسه" بود، كه در اوایلِ انقلاب، بصورت یك نامه در جواب پرسش یك جوان فرانسوی كه از او در باب اوضاع جاری در فرانسه و نتایج این حوادث پرسیده بود،  نوشته شد، و بعدها بسط داده شد. به دلیل اهمیت كتاب سریعا به زبانهای دیگر اروپایی ترجمه گردید. زمانی كه اثر وی منتشر شد هنوز بسیاری از وقایع مهم انقلاب و خشونت‌های آن از جمله دوره وحشت و ترور آغاز نشده بود و لویی شانزدهم نیز هنوز زنده بود. برك اما بر مبنای استدلالاتی كه خواهد آمد، بسیاری از این خشونت‌ها را پیش‌بینی كرده و می‌دانست كه خون‌های بسیاری در این راه ریخته خواهد شد، و توانست با تحلیلی دقیق، به كنه اندیشه‌های انقلابون راه یافته و نتایج آنها را بررسی كند. برك خود را در مقابل به اصطلاح "فیلسوفان پاریسی" بویژه روسو قرار می‌داد. فیلسوفانی كه مظهر اندیشه‌های قرن هجدهم بودند. برك اندیشه پیچیده‌ای داشت و مردی بسیار جدی در سیاست بود. او پدر محافظه‌كاری مدرن بود و مفاهیمی كه در بیان اندیشه‌اش بكار برد، در فلاسفه قرن نوزدهم بسیار استفاده شده است. از محوری‌ترین مباحث برك، نگرش او درباره نظریه‌پردازان انقلاب فرانسه است. اساسا اندیشه سیاسی او در برخورد با این انقلاب بود كه به شكلی جدی مطرح شد. برك در تاملی اساسی در اینباره بیان می‌دارد كه سیاست، كنشی عملی و مبتنی بر عمل است و تماما در عرصه نظر نمی‌گنجد. سیاست امری انتزاعی و حاصل مباحث نظری نمی‌باشد، بلكه ریشه در عمل دارد و حاصل تجربه و برپایی و استمرار مناسبات اجتماعی است. مخالفتش با انقلاب فرانسه نیز از همین‌جا ناشی می‌شود. او دو مفهوم عمل و نظر را در مقابل یكدیگر قرار میدهد و از هر كدام مقصودی خاص را ارائه می‌كند. عمل نسبتی مستقیم با زمان دارد و از سیری تاریخی برخوردار است. از این تقابل نتیجه می‌گیرد كه مجلس فرانسه، مجلس نظر است و سرشار از افرادی است كه تجربه عملی ندارند، و چون از تجربه عملی و سابقه كار سیاسی برخوردار نیستند، نمی‌توانند كاری از پیش ببرند. توكویل نیز به مناسبتی گفته بود كه در انقلاب فرانسه جوانان زمام امور را بدست گرفته بودند. و اساسا در هر انقلابی اینگونه است. در انقلاب‌ها اغلب كسانی متصدی امور می‌شوند كه سرشار از هیجان و آرمان‌خواهی هستند و نمی‌توانند نسبتی با گذشته امور بر قرار كنند. به عبارتی برای آنان فرایند شكل‌گیری مسائل از اهمیتی برخوردار نیست. ولی مقصود برك از این سخنان چیست؟ برای برك آنجا كه در تحقیر نظر، در امور سیاسی سخن می‌گوید، دقیقا منظور همان اندیشمندان انقلاب فرانسه بودند كه گمان می‌كردند كه می‌توان نهادهای اجتماعی را ساخت. یعنی باور داشتند كه نهادهای اجتماعی را می‌توان، به این بهانه كه ایرادی در آنها می‌بینند، به طور كلی از بین ببرند و از نو آن را، به شكلی كه خود می‌خواهند برپا كنند. نزد برك نهادهای اجتماعی، حاصل كار قرن‌هاست و در واقع ریشه در ابهام و تاریكی قرون دارند. از نظر نویسنده تاملاتی درباره انقلاب در فرانسه هر آنچه ریشه در تاریخ دارد (كه البته خود برك واژه تاریخ را بكار نمی‌آورد. در واقع در زمان او تاریخ، مفهومی كه نزد ما دارد را هنوز نیافته بود)، مخلوق خداست و نه انسان و عقل. آنچه كه ساخته عقل است، به گفته ژوزف دو مِستْر، ضد انقلاب فرانسوی، عقل نیز می‌تواند آن را تخریب كند. ولی آنچه كه از امتحان قرنها و حوادث بیرون آمده است، بی‌شك حاصل طبیعت است و مخلوق نیرویی برتر. ذكر این نكته دارای اهمیت است كه نزد بسیاری از اندیشمندان مخلف متفكران سده هجدهم، عقل از جایگاهی كه آنها گمان می‌كرند برخوردار نبود. برای بسیاری عقل، تنها، قوه‌ای در انسان است و حتی قوه‌ای منحصر به فرد در میان قوا نمی‌باشد. برای آنها بسیاری از امور عالم در ماهیت خود، به غایت غیر عقلانی هستند و نمی‌توانند مورد تبیین عقلانی قرار گیرند. این تلقی در میان بعضی از متفكران آن دوره رایج بود. سخن برك مبنی بر اینكه جامعه و در نتیجه بسیاری از نهادهای اجتماعی محصول طبیعت و خداوند هستند، در مقابل كسانی است كه جامعه را مخلوق قرارداد می‌دانند. یعنی كسانی كه باور دارند كه انسانها در زمانی به این نتیجه رسیدند كه می‌بایست بخشی از حقوق خود را، كه در وضع طبیعی از آن برخوردار بودند، واگذار كنند و برای حفظ منافعشان و اكتساب اموری مانند امنیت و غیره، جامعه تشكیل دهند. درنتیجه به اندیشه پرداختند و به انواع نظام‌های سیاسی ممكن دست یافتند و از آن میان نیز یكی را برگزیدند. بنابراین تصمیم گرفتند كه كسانی را به لحاظ قدرت سیاسی، در مقامی برتر از خود قرار دهند. افرادی كه بنابر قراردادِ افراد، بر ایشان حكومت می‌كنند، قدرت خود را از مردم می‌گیرند. در این راستا منافع عمومی حفظ می‌شود. كسانی كه به این نظریه قرارداد باور دارند و آن را شیوه تشكیل اجتماع می‌دانند، همین نظر را بنیان اندیشه‌ای قرار می‌دهد كه انقلابی همچون انقلاب فرانسه بر آن مبتنی می‌باشد. نكته این است كه بنابر قراردادگرایی از آنجا كه این قرارداد به دلایلی، مناسب شرایط فعلی نیست و یا اینكه به طور كلی به بیراهه رفته است، آن را از ریشه فسخ می‌كنیم و قراردادی دیگر می‌بندیم. همه مناسبات اجتماعی از آنجا كه حاصل قرارداد هستند، و از آنجا كه این قرارداد به شهادت روزگار و جریان امور به بیراهه رفته و نتوانسته كه آنها را سامان دهد، می‌بایست فسخ شود و به طور كلی قرارداد دیگری به جای آن نوشته و اجرا شود. می‌بایست در یك انقلاب، همه آنچیزی كه متعلق به گذشته است، پاك شود و چیزهایی دیگر، كه مبتنی بر آزادی مطلق ماست، از صفر نوشته شوند. و می‌دانیم كه در انقلاب فرانسه اینچنین نیز شد. توكویل می‌نویسد: "انقلاب پس از نابودی نهاد‌های سیاسی، نهادهای مدنی را نیز برانداخت و پس از دگرگون ساختن قوانین، رسوم كهنسال و حتی زبان فرانسوی را از اعتبار انداخت، این انقلاب به نابودی ساختار كلی حكومت فرانسه بسنده نكرد، بلكه موفق شد كه حرمت نظم اجتماعی را نیز ساقط سازد و حتی به نظر می‌رسید كه هدفش پایین كشیدن خداوند از تخت خداوند‌یش باشد." این سخن توكویل گفته‌ای از هگل را به یاد می‌آورد كه به مناسبتی دیگر، اظهار داشته بود كه در انقلاب فرانسه، آسمان، به زمین آمد.

نویسنده تاملاتی در انقلاب در فرانسه این تلقی از تحولات اجتماعی را سراسر از روی بدفهمی می‌داند. همانگونه كه ژوزف دومِستْرْ، فرد ضد انقلاب كه بیانیه‌های تندی علیه انقلاب به انتشار رساند، آنرا سراسر مضحك می‌داند. استدلال برك این است كه به گمان كسانی كه ابتنا بر قرارداد را اصل شكل‌گیری اجتماعات می‌دانند، انسانها روزی به این اندیشه افتادند كه می‌بایست برای حفظ منافعشان، اجتماعی تشكیل دهند كه در قبال این، آن حفظ شود. در نتیجه با یكدیگر قراردادی بستندكه بنابرآن، افرادی، حكومت جامعه را برعهده می‌گیرند. به عبارتی افراد بخشی از آزادی‌های خود را از دست می‌دهند و در عوض، بعضی دیگر از آزادی و حقوق خود را حفظ می‌كنند. ولی این قرارداد می‌بایست كه ضمانت اجرایی داشته باشد و كسانی كه با یكدیگر قرارداد می بندند، می‌بایست از قبل، با مفاهیمی مثل احترام به حقوق یكدیگر، پذیرش در از دست دادن بخشی از حقوق، انعقاد قرارداد و احترام به آن و مسائلی چون این آشنا باشند. اما كسانی كه با مفاهیمی مانند مفاهیمی كه آمد آشنا باشند، پیشاپیش در جامعه قرار دارند و نیازی به تشكیل آن ندارند. تصور اینكه روزی انسانهایی وحشیو ابتدایی از جنگل بیرون آمدند و در كنار یكدیگر به مباحث اجتماعی و قرارداد و ضمانت اجرایی آن پرداختند و برای تشكیل اجتماع با یكدیگر قرارداد بستند، تصوری مضحك است. برك نمی‌تواند این اندیشه را بپذیرد و در  نتیجه جامعه را محصول طبیعت می‌داند كه بر مبنای آن شكل گرفته است. اجتماع در طول قرن‌ها و در سیری آرام است كه شكل گرفته و با اعمال انسانها در نسبت است و بنابراین ریشه در تاریخ دارد. به طور طبیعی پدید آمده، اما از طرفی قوام ‌یافتگی نهادهای آن حاصل كنش‌هایی است كه در قرنها، آزمون‌های خود را پس داده‌اند. درنتیجه امر سیاسی امری مرتبط با عمل است، چراكه با چیزی سروكار دارد كه آن چیز در زمان شكل گرفته و دارای اصولی است. نزد برك، عمل، با امر منحصر به فرد و خاص و با تغییر سروكار دارد. ولیكن نظر، و اساسا امور نظری، با امور عام و ثابت و جهانشمول نسبت پیدا می كنند. از اینجاست كه سیاست، كه مبتنی بر عمل است، همواره با پدیده‌ای زمانمند سروكار دارد. می‌بایست با پدیده‌ای كه محدود به شرایط زمانی جغرافیایی خاصی شده است و دارای سوابق مشخصی است، طرف شد و نه با مباحث نظری صرف. سیاست بر اصولی بنا شده است كه این اصول از عمل استخراج شده‌اند. كسانی تجربه‌هایی داشته‌اند و تجربه‌های آنها مبتنی بر آزمونهایی است كه بر آنها گذشته است. در نتیجه كشورهای دارای سابقه طولانی، دارای سنت و عرفی نیز می‌باشند و همین سنت و عرف است كه به ما نشان می‌دهد امری نتیجه‌ای مثبت در بر دارد و امری دیگر نتیجه‌ای منفی. به دیگر سخن انسانها در مواجه با بمور در طی سالها، به كاربرد امور توجه كردند و در نتیجه چیزی كه به دست ما رسیده است، اولا می‌تواند در عمل كاربرد داشته باشد و دوما كمترین خطر را برای زندگی افراد دارد. انقلاب از اساس با این فرایند مخالف است و سر ناسازگاری را با سنت بنا می‌گذارد (توضیح دادیم كه از سنت، فرایند انتقال را منظور داریم) و تلاش برای نابودی هر چیزی دارد كه متعلق به گذشته است. انقلاب قصد می‌كند كه همه چیز را از نو خلق كند و از نو بیافریند، اصولی نوین بنیان نهد و تعریفی جدید برای امور بیابد. در روشِ مبتنی بر عمل و به بیان ما اصلاح‌گرایی، در نسبت با محافظه‌كاری، امور در زمانمندی و پیوستگی خودشان است كه تحول می‌یابند. این زمانمندی و پیوستگی امور از اساسی‌ترین عناصر اصلاح‌گرایی سیاسی است. ولی در شیوه انقلاب همه چیز، بدون توجه با تبارمندی امور، وجودی تازه می‌یابند. این میزان تاكید بر این مسئله از اینجاست كه برك معتقد است انقلابیون فرانسه، خواهان آنند كه از هیچ و عدم، چیزی بسازند. یعنی آنان چیزی بوجود می‌آورند فاقد مبنا و پیشینه، و در واقع آن را از هیچ پدیدار می‌كنند. قصد می‌كنند كه آنچیزهایی كه متعلق به گذشته است را از میان ببرند و اموری دیگر، با نظمی نوین را به جای آنها بنشانند. در نتیجه چیزی كه آنها پدید می‌آورند فاقد پیشینه است و ریشه در جایی ندارد. و به عبارتی از عدم بوجود می‌آیند. و البته واضح است كه این امر تنها در اختیار خداوند است و برك، به عنوان مسیحی پروتستان، مطلقا برای انسان و ساخته‌های او چنین حدی از قدرت و توانایی قائل نیست. برك سنت، یعنی آنچیزی كه در طی قرون بدست آمده و منتقل شده است را اصلی می‌داند كه می‌بایست آن را حفظ كرد. و از همینجاست كه او برای عمل یك ویژگی خاص در نظر می‌گیرد و آن احتیاط است. به باور برك، اهل عمل، آنانند كه در امور احتیاط می‌كنند. بویژه اهل سیاست، از آنجا كه عمل آنها اولا با اموری حاصل طبیعت و دوما با زیست مردمان سروكار دارد، اهل احتیاط‌ هستند به آن توجه می‌كنند. در طرف مقابل اما از خصوصیات نظر این است كه احتیاط را در نظر نمی‌گیرند و البته نمی‌بایست هم كه بگیرند. چرا كه حوزه نظر حوزه خطر است و می‌بایست كه شهامت نظرورزی داشت. احتیاط اما فضیلتی است كه در عمل به كار می‌آید. در انقلاب فرانسه، از آنجا كه در اصل خود "انقلابی فلسفی" بوده و به حوزه عمل توجه نكرده بود، و به عبارتی نظر و نظرورزی، بر گفتار یا discourse آن استیلا یافته بود، اصول، نادیده انگاشته شدند و گمان كردند كه می‌توان همه چیز را ویران كرد و از هیچ، چیزی ساخت. هر چند برك می‌پذیرد كه جامعه سیاسی یا civil society (این واژه در اندیشه سیاسی سده‌های هفدهم و هجدهم معنای جامعه سیاسی را داشته است. در برك نیز به دلیلی كه خواهد آمد احتمالا همین معنی مقصود است و نه جامعه مدنی)، حاصل قرارداد است. ولی آنرا قراردادی ویژه می‌داند، قراردادی كه البته نمی‌توان آن را فسخ كرد. به عبارتی آن را چیزی همچون قرارداد یا نظمی الاهی می‌داند. در جایی دیگر نشان خواهیم داد كه در اندیشه روسو با یكی گرفتن جامعه مدنی و جامعه سیاسی، و در پی آن فسخ قرارداد جامعه سیاسی، ناچار خواهیم شد جامعه مدنی را نیز از دست بدهیم و به وضع طبیعی باز گردیم. در حالی كه برای بعضی دیگر، مانند لاك، این قرارداد تنها در مورد جامعه سیاسی منعقد شده است، و با فسخ آن، همچنان جامعه، به معنای جامعه مدنی، البته نه به معنای مدرن آن، باقی خواهد بود. بلكه تنها نظم سیاسی از میان خواهد رفت.

با توجه به آنچه كه آمد، برك انقلابیون فرانسه را در مقام مثال، مهندسان و شیمی‌دانان و اهالی متافیزیك می‌داند كه حتی می‌توانند دو هزار سال تاریخ را در مقابل خواسته خودشان نادیده انگارند. نزد وی خصوصیت منحصر به فرد انقلاب فرانسه همین تغییر روش بنیادی است كه بنابر آن سیاستِ عملی و مبتنی بر تجربه، جای خود را به سیاست مبتنی بر تاملات نظری و اجرایی و متحقق كردن آن داده است و از این نكته، این نتیجه را می‌گیرد كه وقتی هر فردی را بدون توجه به سابقه وی و بدون توجه به سنت، به مجلس راه می‌دهید، و به توانایی‌های عملی وی توجه نمی‌كنید، چیزی جز تخریب و خشونت از آن خارج نخواهد شد. این مسئله حتی باعث از بین رفتن آزادی‌های واقعی و حقوق انسانی می‌گردد. كسانی كه بدون توجه به اصول عملی و بدون توجه به سابقه به مجلس می‌آیند، با هواهای نفسانی یا passion خود قانون‌گذاری می‌كنند. پیش از این نیز از توكویل سخنی آوردیم كه در جایی نوشت در انقلاب فرانسه، جوانان زمام امور را بدست گرفته بودند. شاید این مسئله دارای ابهام باشد. ولی در آنجا روشن می‌شود كه می‌بینیم برك، در انتخابات، به انتخابات اصناف باور دارد و نه به انتخابات افراد. یعنی گروه‌های شركت كننده در انتخابات متشكل از اصناف خواهند بود و نه افراد حقیقی. به عبارتی وقتی یك صنف وارد انتخابات می‌شود، بی شك دارای سابقه و سنت خواهد بود و منافع خود و در پی آن، احتیاط را در نظر می‌گیرد. صنف نهادی است كه در طی زمان شكل گرفته و به دنبال منافع است و در نتیجه با توجه به نكته‌ای كه در ادبیات سیاسی آن دوران ترویج شد و هنوز نیز دارای بی‌نهایت اهمیت است (یعنی این نكته كه نفع شخصی و پیگیری آن، كه در سیاست ماقبل مدرن و در اخلاق از آن به رذیلت عنوان می‌سد، به نفع جمعی و بنابراین فضیلت می‌انجامد)، به آزادی‌های حقیقی و تاریخی احترام می‌گذارند و سعی در ابقای آنها دارند. اصناف آنگونه كه برك، مجلس حاصل از انقلاب در فرانسه را در نظر می‌گیرد، اهل نظر نیستند و در نتیجه می‌توانند به آزادی‌های سنتی ما احترام بگذارند. و این مسئله از اساسی‌ترین مباحث اندیشه برك می‌باشد و آن این كه آزادی، امری است كه دارای تبار است. آزادی دارای شجره‌نامه است دارای تاریخ است. نمی‌توان یك شبه قانون‌گذاری كرد و با توجه به تاملات نظری، آزادی‌هایی انتزاعی و حقوقی بی‌ریشه را به افراد اعطا كرد. برك به عنوان سیاستمداری محافظه‌كار، آزادی انگلیسی‌ها را به سده دوازدهم باز می‌گرداند. و در نتیجه آزادی‌های خود را به عنوان آزادی‌های تاریخی و دارای تبار می‌داند. بنابراین به باور او اگر به ناگهان و بدون توجه به سیر تاریخی امور، افرادی از اهالی نظر قانون‌گذاری كنند و آزادی‌های صوری و غیر واقعی را تنها معیار قانون گذاری قرار دهند، از دل آن نه تنها جز خشونت بیرون نخواهد آمد، بلكه همین آزادی‌های واقعی و تاریخی را نیز از میان خواهد برد. چرا كه در قانون‌گذاری به این شیوه و بگونه‌ای كه در مجلس انقلابی فرانسه رواج داشت، تنها حقوق در نظر گرفته می‌شود و درباره تكالیف كه همپیوسته به حقوق است، سكوت می‌كند. برك خود در اینباره می‌نویسد "هر كس حق دارد به هر كاری دست بزند. ولی آدمی كه به هر چیزی حق دارد، از هر چیزی هم محروم است." چرا كه حقوق در ساحت اجتماع در نظر گرفته می‌شوند و در رابطه متقابل افراد است كه مطرح می‌شوند. در نتیجه نمی‌توان همه گونه حقی برای خود، بدون توجه به تاریخ و زمان در نظر گرفت، ولی درباره وظایف ساكت ماند. اینگونه قانون‌گذاری دقیقا مطابق با اصولی است كه در مسائل نظری جریان دارد. تنها توجه به مسائل عملی است كه وظایف را نیز در نظر می‌گیرد. و برك از اینها نتیجه می گیرد كه فرانسوی‌ها انقلاب كردند، چرا كه "اصلاح" را بلد نبودند. اصلاح كردن صبر می خواهد و احتیاط. همین مفهوم صبر و تامل بعدها در هگل نیز متجلی می‌شود. هگل در جایی، البته به مناسبتی دیگر، می‌نویسد كه مفاهیم، مانند لِردِ شراب هستند، نیاز به زمان دارند و می بایست كه زمان بر آنها بگذرد تا بتوانند ته‌نشین شوند. مثالی كه برك می‌زند و ژوزف دو مستر نیز از آن استفاده می‌كند، مثال درخت است. وی می‌گوید درخت وجود دارد و البته اصل است. برای اینكه آن را رشد دهیم نمی‌توانیم آن را نابود كنیم و از ریشه بر كنیم. بلكه آن را هرس می‌كنیم و به آن پیوند می‌زنیم. و نیز توجه می‌كنیم كه در پیوند زدن می‌بایست هم خانوادگی بین آنچه كه اصل است و چیزی كه با آن پیوند زده می‌شود وجود داشته باشد، و اگر جز این باشد باعث می‌شویم كه امر فرعی و یا هر دو به فساد كشیده شوند. اصل، در اجتماع، همانند درخت است كه آفریده شده و به دیگر سخن پیشاپیش وجود داشته است. می‌شود كه آن را اصلاح كرد، ولی نمی‌توان از بِینش برد. وقتی كه اصل را از بین می‌بریم، دیگر چیزی وجود ندارد كه بتوان بر روی آن نوشت. اصل را همواره می بایست حفظ كرد، ولی آن اصل فروعی دارد كه می‌توان تغییرشان داد. از اینجا به تلقی وی درباره سنت راه پیدا می‌كنیم. سنت كه تا این حد تا اینجا بر روی آن تاكید كرده‌ایم، نه امری ثابت و همیشگی و تغییر ناپذیر، آنگونه كه در الاهیات مسیحی عنوان می‌شود، بلكه اساسا در درون خود امری متغیر است. سنت امری زمانمند است و امر زمانمند می‌بایست بتواند تغییر كند كه در طی زمان از بین نرود. آنچه كه تغییر نكند امری مرده بیش نیست. پس برای برك، سنت كه با اصول نسبت دارد، امری به لحاظ ذات، متغیر است. . باز تاكید می‌كند كه در فرانسه از آنجا كه نتوانستند اصلاح كند، تخریب كردند، و مقصود از تخریب همان انقلاب است. به عبارتی دیگر نزد برك، انقلاب، البته به جز انقلاب انگلستان در 1688 كه تفسیری جداگانه دارد، ضرورتا امری مخرب است. از همین جاست كه او به عنوان یك محافظه‌كار، باور دارد كه اصلی وجود دارد كه می‌بایست آن را حفظ كرد، و در كنار این اصل، فروعی نیز هستند كه قابل تغیرند. در نتیجه برك نمی‌تواند با انقلاب و تخریب همه مبانی كنار بیاید. چرا كه در انقلاب، همه تجربه‌ها و همه آزموده‌ها، و همه آزادی‌ها و حقوقی كه در طول تاریخ بدست آمده‌اند، و همین بدست آمدن در طی زمان می‌تواند معیاری برای كاربرد آن در عمل باشد، حكم به نابودی می‌گیرند و چیزی جای آن را می‌گیرد كه تنها حاصل عالم نظر و انتزاع است و معیاری جهت درستی و كارآمد بودن آن در اختیار نیست. این نظم جدیدی كه پس از انقلاب پدید می‌آید، نظمی طبیعی و در نتیجه الاهی نیست (منظور از الاهی بودن و یا طبیعی بودن بیشتر این است كه جامعه، به طور پیشین وجود داشته است و انسان ضرورتا در آن قرار می‌گیرد. و نه آنكه بتواند آن را خودش از هیچ بوجود آورد. بلكه همواره جامعه به انسان داده شده است و آن تنها می‌تواند كه در آن تغییراتی ایجاد كند). بلكه حاصل عقل صرف است، بنابراین می‌تواند به آسودگی از میان برود. در نتیجه برای حفظ خویش، بدون شك خون‌های بسیاری خواهد ریخت. و می‌دانیم كه این پیش‌بینی برك درست از آب در آمد و پس از آن در دوره ترور و وحشت خون‌های زیادی در فرانسه ریخته شود، تا آنجا كه پادشاه و همسرش و حتی فرزندانش به گیوتین سپرده شدند و فرانسه تا سال 1799 و به قدرت رسیدن ناپلئون و حتی سالها پس از آن در دست آشوبی فراگیر بود. اینگونه بود كه اصلاحات و اصلاح‌گرایی، به عنوان مخالفی جدی با انقلاب‌ها، به ویژه از نوع انقلاب فرانسه مطرح شد كه انقلاب‌هایی بودند كه همواره با تخریب و از میان برداشتن هر آنچه مربوط به گذشته است همراه بودند. انقلاب‌هایی كه تلاش كردند خود را، بر روی هیچ بنیان نهند و البته فیلسوفان قرن هجدهمی گمان كردند كه این امر شدنی است. از آزادی مطلق، گیوتین آفریده شد و دوره ترور و وحشت. توكویل درباره اینكه تا چه میزان فرانسویان موفق شدند كه از نو، دنیای خود را خلق كنند، مینویسد "متقاعد گشته‌ام كه آنها (انقلابیون فرانسوی) بی آنكه خود بویی از این امر برده باشند، نه تنها بسیاری از آداب و رسوم و شیوه‌های اندیشه را از رژیم پیشین اخذ كرده بودند، بلكه حتی "ایده‌هایی" كه انقلاب ما را به نابودی این "رژیم" برانگیختند نیز از همان "رژیم" سرچشمه گرفته بودند. به راستی كه آنها بی آنكه چنین نیتی در سر داشته باشند، برای بر پا ساختن نظام نوین‌سان از تكه پاره‌های نظام گذشته سود جسته بودند." در نتیجه همواره حجم زیادی از هر نظامی، به نظام پس از آن منتقل می‌شود و نوشتن از هیچ، توهمی بیش نیست. حكم تاریخ این است كه همواره امور در تاریخمندی خودشان است كه تحول پیدا می‌كنند. برك در فرازی گفته بود كه این انقلابیون و "فیلسوفان پاریسی" انسان را تنها عقل در نظر می‌گیرند و چشم بر روی احساسها و عواطف وی كه محصول زمانه است، می‌بندند. و از این رو خواهد بود كه خون می‌ریزند. مسائل عملی، بر خلاف مسائل نظری "مستقیما" به عواطف و نگرانی‌های بشری راه دارند. اصلاح، همواره اصول عملی را در نظر می‌گیرد و تلاش خود را می‌كند كه "زندگی" و زیست مردم، كه مبتنی بر عادت می‌باشند، كمترین آسیب را ببینند و حقوقی كه آنها در طول تاریخ و "بواسطه" اعمالشان و تلاشهاشان به آنها دست یافته‌اند، حفظ شوند و گسترش یابند. وی این نكته را به خوبی دریافته بود كه امر "بی‌واسطه" و برای مثال آزادی‌های ناگهانی، ناگهانی نیز می‌توانند از میان بروند و چیزی حقیقی نیستند. اصلاح‌گرایی در مقابل وضعیت‌های دشوار اجتماعی، امید بر تجربه‌های گذشته و خردورزی ناشی از آن دارد و بنابرآن، این دشواری‌ها را پشت سر می‌گذارد. وی متوجه شده است كه صبر، ركنی اساسی در تغییرات پایدار و باثبات می‌باشد و از آن گریزی نیست. اصلاحگرا و یا اصلاح‌طلب، همواره به اصولی كه می‌بایست حفظ شوند هم باور دارد. برای مثال برای انگلستان زمان ادموند برك، خانواده سلطنتی و پادشاه، اصلی بود كه می‌بایست حفظ شود. و البته همچنان نیز حفظ می‌شود. برای برك پادشاهی مشروطه، یعنی پادشاهی محدود شده به قانون، اصل بود. این در حالی است كه می‌دانیم برك در بریتانیا بر سر حقوق بسیاری از شهروندان، برای مثال مهاجران و نیز بومیان آمریكای شمالی، مبارزه می‌كرد. برك مشروعیت نظام بریتانیا را در همین امر می‌دید كه از گذشته‌ای دور تا به امروز در جریان است. در واقع معیار مشروعیت، در درون خود فرایند واقع می‌شود و با این كار می‌توان معیارهای ماورایی و به دیگر سخن، معیارهای دینی را كنار گذاشت. و این اصلی بسیار مهم در اندیشه سیاسی است. برك از این جمله كه "هر امر نیكی، امری است كه از راه وراثت به ما می‌رسد" به این جمله راه می‌یابد كه "امر فعلی، امر كنونی، همان امر معقول است". و این همان معیار در درون خود سیستم است. و این اقدام برك گامی مهم در جهت مشروعیت بخشی مدرن به نظان‌های سیاسی بود كه البته درنوشته‌ای جداگانه به آن خواهیم پرداخت. در این مسیر است كه امور الاهی ، به اموری عرفی تبدیل می‌شوند و به زبان مدرن، سكولاریزاسیون در مورد آنها رخ می‌دهد. ولی حقیقتا چگونه است كه می توان اصل را حفظ كرد و در عین حال، تغییر را نیز در امور به كار انداخت و آنها را در طول تاریخ تغییر داد. فهم امر متغیر و امری كه می‌بایست آن را به عنوان اصل حفظ كرد و شناخت آن، كار دشواری نیست. ولی چگونه این امور تغییر می‌یابند و حتی گامی بیش از آن، چگونه با توجه به تغییر در جزییات می‌توان حتی اصول را تغییر داد. این مطلب را در بخش بعدی پی خواهیم گرفت. اما پیش از آن، به جهت اینكه در این نوشته ناچار بودیم كه انقلاب فرانسه را در مقابل اصلاح‌گرایی، به نقد آوریم، جمله‌ای از توكویل را به جهت روشن روشن سویه‌ای دیگر در مورد آن انقلاب می‌آوریم. جمله‌ای عنصر درونی آن انقلاب ار نشان داده و می‌تواند افق آن را برای ما ترسیم كند. وی در كتاب نامدار خود در باب انقلاب فرانسه، می‌نویسد: "این دوره (انقلاب فرانسه) مرحله‌ای از تاریخ است كه در سالیان آینده خواب كسانی را كه بخواهند ملتی را خوار و خفیف سازند و مردمی را تا پایه وضعیت بردگان فرو كشند، پریشان خواهد ساخت".


__._,_.___
This is a non-political list.
Recent Activity
Visit Your Group
Y! Messenger

Want a quick chat?

Chat over IM with

group members.

Non Sibi

Sed Patriae

Support Navy Kids

And Our Country

Yahoo! Groups

Mental Health Zone

Bi-polar disorder

Find support

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ