کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

[farsibooks] زندگینامه چریک فدایی خلق رفیق بهروز دهقانی

 

زندگینامه چریک فدایی خلق رفیق شهیدبهروز دهقانی

اوج حماسه او،مقاومت بي نظيردر

زير شكنجه های دهشتناک مزدوران شاه است. 

 یازده روز بی وقفه توسط دژخیمان ساواک شاه

سگ زنجیر امپریالیسم شکنجه شد كوچكترين

سخني درمورد اسرار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران

 بر زبان نياورد

و در راه آرمانهاي مقدس خلق ،به شهـــــادت رسيد

بهروز دهقانی

1350 - 1318
بهروز دهقانی متولد 1318 در شهر تبریز ، فرزند يک خانواده فقير کارگری بود. پدرش مثل مليونها نفر از مردم زحمتکش ميهن ما کار ثابتی نداشت و زندگی خانواده خود را با اشتغال به کارهای گوناگون می‌گذراند. کارگری در کارخانه نخ ريسی، چاه کنی، ميرابی، فعلگی، خرده فروشی از جمله اين مشاغل بود. بهروز در بزرگی خاطره روزهائی را بياد می‌آورد که از صبح تا شب روشنائی آفتاب را نمی ديد زيرا همراه پدر به چاه کنی ميرفت و در عمق چندين متری زمين پا به پای پدر کار می‌کرد. فقر و زحمت بی پايان از آغاز عمرش، نقش آموزگاری را داشت که در شناساندن واقعيات جامعه به او ياری کرده بود. پدر در عين بيسوادی از آگاهی سياسی برخوردار بود. در وقايع سالهای 25 _24 و تشکيل فرقه دموکرات در آذربايجان و بعد از يورش وحشيانه نيروی دولتی و کشتار مبارزين ، خانه کوچک پدر پناهنگاهی برای مبارزين که از دست سربازان فرار کرده بودند محسوب ميشد.

بهروز با شرکت در کار پدر روز به روز با واقعيات خشن و سختی که زندگی خودش و مليونها مردم را فرا گرفته بود بيشتر آشنا می‌شد. کم کم پدر در اثر پا درد شديد از کار افتاده شد و نتوانست خانواده هشت نفری آنها را سرپرستی کند. به اين خاطر بهروز دهقانی با وجود استعدادش و علاقه‌ای که به ادامه تحصيل داشت، مجبور شد در 16 سالگی ترک تحصيل کند و برای به عهده گرفتن نقش فعال تر در تأمين معاش خانواده، شغل معلمی را انتخاب نمايد. برای اين منظور در دانشسرای مقدماتی تبريز نام نويسی کرد. به غير از بهروز ، صمد بهرنگی و کاظم سعادتی نيز در دانشسرا دوره آموزگاری می ديدند،اين سه دوست خيلی زود با هم جوش خوردند و به زودی سه رفيق جدا نشدنی گشتند. از اين ببعد زندگی بهروز دهقانی با زندگی اين دو پيوند خورد.

بعد از اتمام دوره دانشسرا بهروز که 18 سال بيشتر نداشت معلم روستاهای آذربايجان شد. در طی تدریس او و صمد بهرنگی به تحقيقات راجع به روستاهای اطراف نيز می‌پرداختند و روستاگردی يکی از برنامه‌های منظم آنان بود. بعضی از گزارش هائی که آنها از ديدار از روستاها نوشته اند در مجموعه مقاله‌های صمد بهرنگی به نام مشترک صمد و بهروز به چاپ رسيده است. گزارشی که بهروز دهقانی در باره روستاهای قره باغ نوشته است از جمله اين تحقيقات است.

بهروز دهقانی به زبان انگليسی تسلط داشت، تا حدی که يک مترجم خوب بشمار می‌آمد. از او ترجمه‌های بسياری بجا مانده که بعد از شهادتش با نام مستعار "بهروز تبريزی" منتشر می‌شود. کتابهای افسانه‌های ايتاليائی اثر ماکسيم گورکی و زندگی و آثار "شون اوکيسی" نويسندهٔ ايرلندی از ترجمه‌های بهروز دهقانی است. با فعاليت های او و صمد بهرنگی در تبريز روزنامه‌ای به نام "مهد آزادی آدينه" منتشر ميشد که بسياری از ترجمه‌های بهروز در آن بچاپ می رسيد. قسمتی از فعاليت های ادبی آنها صرف ياد گرفتن فنی زبان ترکی، دستور زبان آن، ادبيات کتبی و شفاهی آن می گرديد. بهروز دهقانی و صمد بهرنگی برای جمع آوری ادبيات شفاهی آذربايجانی (فولکلور آذربايجان) به دور افتاده ترين روستاها سفر می‌کردند و ساعتها پای صحبت پير مردهای ده نشسته قصه و ترانه و باياتی (دو بيتی) جمع می‌کردند و نتيجه تحقيقات خود را در روزنامه مهد آزادی يا روزنامه‌های نيمه مترقی علنی به چاپ می رساندند. رفقا با بعضی از روشنفکران که نفوذ و اعتبار در اين روزنامه‌ها کسب کرده بودند دوستی داشتند و اين دوستان صاحب نفوذ چاپ آثار آنها را به سادگی پذيرا می‌شدند. يکی از تأليفات ارزنده صمد بهرمگی و بهروز دهقانی در اين زمينه افسانه‌های آذربايجان است که در دو جلد تنظيم شد.

بن بست سياسی که همه نيروهای مبارز در اواخر دهه 40 به آن رسيده بودند، روی محفل مترقی و فعال اين رفقا نيز اثر گذارد،منتها اين بن بست اثر منفعل کننده روی آنها باقی نگذاشت، بلکه راه خروج از بن بست بوسيله صمد بهرنگی در کتاب "ماهی سياه کوچولو" مطرح گشت. کتاب "ماهی سياه کوچولو" ضرورت مبارزه مسلحانه پيشاهنگ، ضرورت از جان گذشتن و فدائی بودن را عنوان کرد" : ... مهم اينست که زندگی يا مرگ من چه اثری در زندگی ديگران داشته باشد" (نقل از کتاب ماهی سياه کوچولو). کتاب 24 ساعت در خواب و بيداری نيز از آرزوی بدست گرفتن مسلسل سخن می گويد: "... دلم می خواست مسلسل پشت شيشه مال من باشد" (نقل از کتاب 24 ساعت در خواب و بيداری) و درست بعلت همين آمادگی های ذهنی ،بهروز دهقانی از اولين نفراتی بود که به سازمان چريکهای فدائی خلق پيوست و نفراتی چون عليرضا نابدل، اشرف دهقانی، کاظم سعادتی، محمد تقی زاده و اصغر عرب هريسی اعضای دیگر شاخهٔ تبريز چریکهای فدایی خلق ایران بودند .این سازمان چندین عمليات چريک شهری را با موفقيت اجرا کرد. و در حمله به کلانتری 5 تبريز و مصادره مسلسل نگهبان آن بود که بهروز دهقانی در آن شرکت فعال داشت. بعد از اين عمل پير مرد زحمتکشی از اهالی تبريز می‌گفت: "گرفتن مسلسل از پاسبان به منزله گرفتن قلم از دست شاه است". هزارها افسوس که صمد بهرنگی زنده نبود تا در مصادره مسلسل کلانتری تبريز شرکت کند و آرزويش را تحقق يافته ببيند.

بهروز دهقانی در ارديبهشت ماه 1350 دستگير شد.

حماسه پرشکوه زندگی او پس از دستگيری به اوج خود رسيد. وی پس از تحمل يازده روز شکنجه، هنگاميکه جداره‌های کليه هايش از شدت ضربات مشت و لگد پاره شده و قلبش به سختی آسيب ديده بود با لبان فروبسته و مشتان گره کرده شهيد شد. به گفتهٔ اشرف دهقانی در باره بهروز از کتاب حماسه مقاومت:

"در زندگی گذشته، ما به رفيق بهروز به علت داشتن خصوصيات انقلابيش عشق می ورزيديم و او را بيش از حد دوست داشتيم. شادی ما موقعی بود که رفيق بهروز را پيش خود می ديديم. بخاطر دارم که چطور وقتی ضربه مخصوص در زدن او را می شنيديم، خوشحالی چهره مان را فرا می‌گرفت و با يک جست و با شوق فراوان بطرف در می دويديم. رفيق بهروز کسی بود که تمام نيازهای زندگی ما را چه مادی و چه معنوی برآورده می‌کرد. او راه انقلاب، راه رهائی نهائی توده‌ها را از قرنها اسارت در مقابل چشمانمان می گشود. و بما می‌آموخت که چگونه بايد اين راه را تا آخر با استواری و ايمان بپيمائيم. او در هر فرصتی هر چند کوتاه، برايمان از مارکسيسم حرف مي زد. آن هم با چه زبان ساده‌ای و در مقابل يک سئوال کوچک ما چه با اشتياق و حوصلهٔ تمام از مسائل مختلف صحبت می‌کرد. هيچ حرکت، هيچ حرف رفيق بدون ارتباط با هدف مقدس زندگيش نبود. معتقد بود که حتی به مادر پير و بيسواد هم مي شود مارکسيسم تعليم داد. بهمين دليل هر وقت فرصت دست مي داد، اين کار را می‌کرد. چه فراوان مثالهای ترکی بلد بود که در آنها قوانين ديالکتيک به صورتی ساده بيان شده بود. و خود شعارهائی بودند بس مهيج: بولانماسا، دورولماز" ("تا دگرگونی صورت نگيرد، زلاليت بدست نميآيد). و مثال: ال چک می ين ال چکمز، گرک جان چکه دردی, شعاری بود که هميشه آنرا بيان می‌کرد. مفهوم آن بفارسی چنين است: "رهروی راستين هرگز از رهروی نماند، مشکلات را بجان بايد خريد..."

----------------------

راه صمد راه ماست  صمد معلم ماست
 
برای عضویت در گروه ماهی سیاه کوچولو روی خط آبی رنگ زیر فشار دهید
ماهی سیاه کوچولو

 

 


__._,_.___
This is a non-political list.
Recent Activity
Visit Your Group
Support Group

Lose lbs together

Share your weight-

loss successes.

Yahoo! Groups

Mom Power

Find wholesome recipes

and more. Go Moms Go!

Yahoo! Groups

Mental Health Zone

Find support for

Mental illnesses

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ