کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

[farsibooks] لیلة‌القدر

 

آنگاه كه آمادگي براي سنجش خود و جامعه‌ي خود را پيدا كنيم، همان هنگام مي تواند شب قدر ما باشد



سوره‌ي قدر، با اشاره‌اي به شب آغاز مي‌شود، و با رسيدن به فجر و روشنايي فرجام مي‌يابد. اين ترتيب نمادين كه در اين سوره آمده، طيف گسترده‌اي از وقايع انساني را، به ياد مي‌آورد. اين وقايع مي‌تواند مربوط به زندگي يك فرد باشد كه چگونه خود را از تاريكي‌هاي ذهني و انديشگي به آگاهي و روشنايي مي‌رساند و به اين گونه راه سامان يافتن خويش را پيدا مي‌كند و تقدير خود را در روشنايي رقم مي‌زند. همچنين مي‌تواند يادآور جامعه‌اي ظلمت گرفته باشد كه مردمانش با پيدا كردن «قدر»، يا شناخت واقعيت موجود و شناخت مناسبات پيچيده در روابط اجتماعي خود، مي‌توانند واقعيت موجود را به سوي وضعيتي بهتر و دلپذيرتر تغيير دهند.


شب با رؤيا نيز مي‌تواند همراه باشد. رؤياهايي به قامت آرزوهاي ما براي پديد آوردن جهاني بهتر، جهاني بي‌گزند براي زندگي. واگر آدمي را رؤياي زندگي بهتر در سر نباشد چگونه مي‌تواند گزندگي شولاي ظلمتي را كه در آن زندگي مي كند دريابد؟ احتمالا از همين جا است كه تاريكي و روشنايي، يا «ليل» و «فجر» در آغاز و فرجام اين سوره معنا پيدا مي‌كند.


بنا براين مي‌توان گفت كه نزول قرآن در اين شب، نمادي ديگر از گشوده‌شدن دريچه‌ي رؤياهاي ما هم هست و مگر نه آنكه نزول همين قرآن براي محمد رسول، در خلوت رؤياهاي شبانه بوده است؟


اما شرط رسيدن و دريافتن آن است كه چند صباحي روزهاي آرام و بي كشمكش داشته باشيم تا شب‌‌هامان اسير پس لرزه‌هاي روزانه نشود و شب‌هايي رها و آزاد باشد.


روزها كه در كشاكش و درگيري با خود و ديگران باشيم، شب را نيز اگرچه درها فروبسته و تنها در بستر خويش خلوت گزيده‌ايم، باز هم انگار همه‌ي آن كشاكش‌ها و غوغاي روز را به بستر خويش آورده و سپس به رؤياهاي شبانه بازشان مي‌خوانيم. و به اين گونه شب‌هامان و رؤياهمان انگار باز هم از جنس همان غوغاي روزهامان مي‌شود.


روزهاي ماه صيام انگار بايد به روزهاي آتش بس مي‌مانست، آتش بس ميان ما و طبيعت خودمان، ميان ما و ديگراني كه مدام در حشر و نشري گزنده بوده‌ايم. امساك و «صوم» تنها به نخوردن نيست. صوم عبارت بوده است از هر نوع خودداري در هر آنچه جسم و انديشه‌ي ما را در گير كاري مي‌كند كه آن كار ما را خود بيگانه‌مان مي‌كند.


چند صباحي كه اين آتش بس دوام آورده باشد و جسم و ذهن از غوغاي خواستن‌هاي مدام و تكراري و درگيري‌هاي گزنده اندكي آسوده باشد، آنگاه شب‌هاي قدر نيز فرا مي‌رسد و خلوت‌هاي شبانه فرصتي مي‌شود براي يافتن دريچه‌اي كه به سوي چشم‌اندازي ديگر گشوده مي‌شود. در آغاز سوره قدر نيز آمده است كه:


«ما او را در شب قدر نازل كرديم»


اين جمله ايهام جالبي دارد. پيشينيان بر اين باور بودند كه منظور از «او» قرآن است. يعني كه خداوند قرآن را در شب قدر نازل كرده است. اين شايد درست باشد اما چه ربطي به ما مي‌تواند داشته باشد؟ براي اين تعبير گمانه‌اي دارم، همان‌گونه كه محمد رسول با آن خلوت‌‌گزيني‌ها و امساك‌ها خود را آماده‌ي دريافتن وحي مي‌كند، ديگراني هم كه خود را به آرامشي نسبي از آن‌گونه رسانيده‌ باشند و شب‌هايي از جنس هوشياري پاك و تاملي در خور فرجام انسان و جامعه براي خود فراهم كرده باشند، بسا كه آن دريچه‌ي ديگر بر آنان گشوده گردد، همان كه به سوي نوعي آگاهي فراتر از حواس ظاهر باز مي‌شود و به تناسب تامل خويش، متوجه اهميت قدر خويش و قدر جامعه‌ي خويش گردند، و دريابند كه با اين قدر چه تقديري مي‌توانند براي خود رقم زنند[1].


از نگاه ديني، براي هرچيزي كه در اين عالم خلق و در اين گيتي ظهور پيدا مي‌كند و به هستي در مي‌آيد، اندازه‌ و قدري هست و هرچيزي از چيزهاي اين عالم مطابق اندازه‌اي كه در عالم امر براي آن مقدر است «هست» مي‌شود و تجلي پيدا مي‌كند.


چيزها، به «قدر» يا به اندازه‌اي كه برايشان تعيين شده «هست» مي‌شوند، خود بدانند يا ندانند. بعد هم به‌راهي كه برايشان مقدر شده جاري مي‌شوند، خود بخواهند يا نخواهند. پس «قدر» با «تقدير» متفاوت است. قدر اندازه و توان نهفته در يك چيز است و «تقدير» جاري شدن، راه افتادن، به‌جريان عمل درآمدن همان چيز. يعني كه تقدير هر چيزي، در دست خود آن چيز نيست بلكه قادر مطلقي كه نامش را خداوند گذاشته‌ايم تقدير چيزها را در دست خود دارد.[2]


حديث آدم اما با چيزهاي ديگري كه در اين گيتي پديدار مي‌شوند تفاوتي جدي و اساسي دارد. آدم هم قدري يا اندازه‌اي دارد، خواه قدر خود بداند يا نداند. تا اينجا ، آدم با ديگر چيزها در حساب آفرينش همانند است. اما جدايي آدم از ديگر چيزها از آنجا آغاز مي‌شود كه مي‌تواند با قدر خود آشنا شود تا تقديرش را خود رقم زند. راهش را خود بجويد، فرجامش را خود از روي اختيار و آگاهي انتخاب كند. تقدير دانه‌ي بادام كه در باغستاني نشانده شود، درخت بادام شدن است. اين برايش مقدر است دست خودش هم نيست. اما تقدير آدم كه به اين گيتي در آمده، در اختيار خودش هست. انگار خداوند خدا آدم را كه سرشت و اندازه‌ها را كه در وجودش تعبيه كرد، آنگاه او را به خودش هديه نمود و گفت:


تا اينجاي كار با من بود، حالا اين تو هستي و اين‌هم صحنه‌ي گيتي براي تقدير نمودن خودت، براي به‌ثمر رسانيدن فرجامت.


اين يعني بار سنگين مسؤليت خود را به‌گردن گرفتن، يعني مسؤل اكنون و فرجام خود و جامعه بودن[3]. درست از همين‌جا است كه براي هر آدمي دانستن قدر ضرورت پيدا مي‌كند تا بتواند خود را به درستي تقدير كند و تا بتواند فرجامي شايسته‌ي قدر خود براي خود پديد آورد. پس «قدر» ما، امري نهفته و پنهاني در خود ما است كه خود بايد آن را كشف كنيم و تقدير ما بستگي به آگاهي ما از قدر خودمان دارد. در اين نگاه، ندانستن قدر خويش، يعني بيگانه بودن با توان و اندازه‌ي خويش.


آدمي تنها نمي‌زيد كه تنها به دانستن قدر خويش اكتفا كند. قدر در عرصه‌‌ي ديگري هم وجود دارد. عرصه‌اي كه مستقل از افراد مي‌نمايد و مربوط به تمامي يك ملت يا يك جامعه مي‌شود. جامعه‌اي كه از قدر خويش آگاهي نداشته باشد، يعني از تقدير خويش ناآگاه و ناتوان است. بعد هم سرگردان شدن جامعه در چيستي و چرايي فرجام خود. يعني مدام اين سو و آن سو دويدن و نيافتن. يا تهي‌وارگي و دل به ابتذال و روزمرگي سپردن به صورت دسته جمعي. ابزار دست افراد قدرت طلب شدن. و تقدير گنگ و پر ابهام خويش را از آنان انتظار داشتن. براي همين بود كه گفت:


«يك شب قدر بهتر از هزار ماه است»


هزار ماه، اگر چه عددي مبالغه آميز مي‌نمايد اما بيش از هشتاد سال و مطابق عمري تقريبا اشباع شده براي هر فرد است. شايد به اين معنا كه اگر ليلةالقدري نداشته باشي و اگر قدر خويش را ندانسته باشي، از تمامي عمر خويش نه در زندگي فردي و نه در عرصه‌ي اجتماعي بهره‌اي نخواهي داشت.


پس قدر را در دو عرصه‌ي متفاوت اما درهم تنيده مي‌توان مطرح كرد. يعني علاوه بر يك فرد و اهميت دانستن قدر خودش براي تغيير و صيرورت، همچنين از يك قوم و ملت نيز مي‌توان ياد كرد كه در مناسبات اجتماعي داراي روابط درهم تنيده است و همچون يك فرد براي تغيير وضع موجود به وضع مطلوب نياز به آگاهي و دانستن قدر خودش دارد.


از اين نگاه، آگاهي و شناخت مردم يك جامعه از واقعيت موجود خودشان، دانستن قدر است. در اين مورد شايد به توان سه ويژگي براي «قدر» در نظر گرفت. يكي شناختن عوامل، روابط و مناسباتي كه موجب گزند و آسيب‌هاي عمومي و همگاني مي‌شود، دوم كشف توانمندي‌هاي بالقوه‌ و نهفته‌اي كه در جامعه وجود دارد و به‌كار گرفته نشده. و سوم پيدا كردن چشم‌اندازي بهتر و متناسب با توانمدي‌هاي نهفته براي تغيير خود يا جامعه از اين وضعيت موجود به سوي آن چشم‌انداز مطلوب.


در همين سوره‌ي قدر، پس از طرح اينكه يك شب قدر بهتر از هزارماه است همچنين آمده است كه «ملائكه» و «روح» به تدريج نازل خواهند شد. اگر بتوانيم از تصويرهاي نمادين كه براي معناي اين واژه طرح كرده‌اند عبور كنيم و با توجه به ريشه و مشتقات ديگر اين واژگان، و با توجه به ساختار ادبي متن قرآن، مي‌توان گفت كه «ملائكه» عبارتند از نيروهايي كه اگر چه بگونه‌اي عيني به چشم نمي‌آيند اما با شناختن قدر، اين نيروها هم قابل درك خواهند شد و به تدريج در دست‌رس آدميان قرار مي‌گيرند تا آدميان براي تغيير وضعيت موجود به وضع مطلوب از اين نيروها بهره گيرند. و همچنين «روح» اين نسيمي كه به تعبير حافظ: از كوي دلبر آيد و انگاره‌هايي از آنچه بايد باشد و نيست در خيال ما مي‌افكند، تا بتوانيم چشم اندازي از اين انگاره‌ها پديد آوريم[4].


مقصود من از «چشم انداز» طرحي ذهني است كه در عمل قابل پي‌گيري و اجرا باشد. طرحي براي تغيير آنچه در واقعيت زندگي كنوني داريم اما هنگامي كه ملتي بر واقعيت موجود سرپوش بگذارد و بنا به دلايلي از دانستن دقيق اين واقعيت طفره برود يا فرار كند، طبعا قدرت تقدير نمودن را هم پيدا نخواهد كرد.


براي فرار از فهم اين مسؤليت سنگين، و سرپوش نهادن بر واقعيت، راه‌هاي بسياري در پيش است. مي‌توان حتي به نام شب قدر مناسكي برپا كرد قرآني بر سر گرفت، «خلصنا من‌النار يارب» گفت، و دل به تمناي گريستن سپرد و بعد بي‌آنكه فهمي از قدر داشت و بي‌آنكه چشم‌انداز روشني براي زندگي بهتر پديد آورده باشيم خود را سبك بار و آسوده خيال بپنداريم كه عبادتي كرده‌ايم و اشكي افشانده‌ايم باشد كه خداوند از خزانه‌ي غيب خودش رحمتي فرستد و در اين كار فروبسته‌ي ما گشايشي دهد، از اين آتشي كه دامانمان را گرفته نجاتمان دهد. انگار فراموش كرده‌ايم كه:


خدا هيچ قومي را تغيير نمي‌دهد مگر آنكه آن قوم خودشان آنچه را در خويش دارند تغيير دهند(سوره‌سيزدهم‌آيه11)


- سوره‌ي طلاق(65) بخشي از آيه‌ي سوم و بسياري آيات ديگر در مورد قدر و تقدير


[2] - سوره‌ي نور(24) آيه 2. وهمچنين سوره‌ي اعلي(87) آيه دوم و آيات بعدي


[3] - برداشتي از آيه 72 سوره احزاب(سوره سي و سوم)


[4] - واژه روح با ریح از یک ریشه هستند .ریح به معنای نسیم جفت مادی و عینی روح شمرده می شود و روح همان ریح است


 http://www.ali-tahmasebi.com   
علي طهماسبي

__._,_.___
This is a non-political list.
Recent Activity
Visit Your Group
Give Back

Yahoo! for Good

Get inspired

by a good cause.

Y! Toolbar

Get it Free!

easy 1-click access

to your groups.

Yahoo! Groups

Start a group

in 3 easy steps.

Connect with others.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ