در تاریخ همواره روزهائی وجود دارند که ماندگار و ابدیاند. روزهایی که سرشار از امیدها و آرزوهاست. بی گمان چنین روزهای حساس و دورانساز، تکیه گاه نسلها بعدیست و به تبع از آن هر عنصر کمونیست و انسان آزادهای هم میتواند به وجود چنین روزهایی بخود ببالد. افتخار انسان، انسانی که بر منفعت شخصی خود پشت پا زده است و علیرغم آشنائی به رو در رو شدن با هزاران مشکلات و مصائب و علیرغم آگاهی به درد و رنجی که میتواند در کوران تحقق آرمانهای انسانی، او را احاطه نماید و همچنان بر سیاست ایستادگی و تعرض به دشمنان طبقاتی کارگران و زحمتکشان پای میفشرد، قابل تحسین و افتخار آمیز است. این روزها و نام انسانهای مولّد آن، در تاریخ به ثبت خواهد رسید و همیشه ماندگار است و طبعاً نمیتوان بسادگی از قلمشان انداخت. رویداد سیاهکل در ۱۹ بهمن ۴۹ و قیام ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ تودهها را باید و میتوان از جملهی این روزهای مهم و تاریخساز به حساب آورد. واضح استکه انبانی از نوشته پیرامون این دو رویداد تاریخی وجود دارد و پرداختن جزء به جزء آن، نمیتواند پاسخگوی نیازمندیهای بالفعل جامعهی امروزیمان باشد. سیاهکل و قیام هر یک به سهم خود و در دوران اختناق و حاکمیت سرنیزه نشان دادند که وظیفهی پیشاهنگ و پیشرو در قبال سیاستهای سرکوبگرایانهی ظالمان و همچنین خیزش مردمی چگونه تعریف میگردد. در این میان یکی کاشف راه نوین مبارزه بوده است و دیگری نیز بر این حقیقت مُهر تأئید کوبید که هر زمان توده در صفی واحد و یکپارچه به میدان آید، هیچ نظامی قادر به حکومتداری نیست. این دو روز از چنین ویژهگیهای بر جستهای برخورداراند و به همین دلیل هم قابل اتکاء و نگاهِ، مجدداند. میگویند رهروان راه رهائی در سیاهکل "قهرمانانی" بودند که علیرغم فداکاریهایشان، فاقد چشماندازهای لازمه بمنظور بسیج تودهها بودند؛ میگویند سلاح را نه در خدمت به بسیج، بل در سلاح تعریف مینمودند؛ میگویند آن "قهرمانان" میجنگیدند تا جنگیده باشند. امّا سیاهکل فراتر از چنین استنباطات سخیف و بیمایه، پیام دیگری را در سر داشت و آنهم پیام عملی مبارزه در مقابل رژیم سراپا مسلح؛ رژیمی که بقول خویش قصد داشت تا ایران را به "جزیرۀ ثبات و آرامش" سرمایهداران تبدیل سازد. سیاهکل پاسخی علمی، به مناسبات گندیدهی سرمایهداری وابستهی ایران داد و همچنین هشدار عملی به همهی حافظان نظام امپریالیستی بود؛ هشدار به همهی نابخردانی بود که به انحای گوناگون میکوشیدند تا راه انقلاب را، از راه تعرضیاش باز دارند. نگاه سیاهکل، نگاهِ در خود و نگاه ایستایی نبود و به دنیایی فراتر از "ماجراجوئی" و "قهرمانی" میاندیشید. حماسه و تحول سیاهکل با پیگیری و در ادغام با دیگر اشکال مبارزاتی تعریف میگردید و قصدش، ساختن دنیایی انسانی بود. چشماندازش جایگزینی نظامی فارغ از نظام استثمارگرایانه و مخالف سر سخت ناپیگیران انقلاب ضد امپریالیستی میهنمان بود. راهجویان سیاهکل بر این عقیده بودند که صیقل بخشیدن به مبارزات تودهای از زمره وظایف آنی هر عنصر کمونیست است و بر این باور بودند که بدون ارتباط عملی و مستقیم با جنبشهای اعتراضی، امر انقلاب در سنگلاخهای مبارزاتی به کجراه کشیده خواهد شد و دشمنان طبقاتی کارگران و زحمتکشان با ظاهر و شکل و شمایل دیگری به میدان خواهند آمد و مانعی پیشروی اعتراضات مردمی علیهی نظام سرمایهداری حاکم خواهند گردید. پایه گذاران سیاهکل با چنین انگیزههای صحیحای در ۱۹ بهمن ۴۹، موتور انقلاب را روشن نمودند و با چنین هدفی به جنگ با دشمنان طبقاتی تودههای ستمدیده برخاستند. طبعاً تاکید و ارزیابیای خارج از بنیانهای فکری رزمندگان سیاهکل، مبین تحریف آشکار رابطهی امر سلاح با مبارزات تودهایست. از نگاه بنیانگذاران سازمان و نه میراثخواران و لمیدگان درونِ انقلاب، وظیفهی سازمان کمونیستی و پیشاهنگان انقلاب، نه در تجویز سیاستهای عملی به تودهی بدون رهبری و فاقد سازماندهی کمونیستی، بل در اتخاذ و انتخاب یگانه راهِ رهائی از زیر سلطهی امپریالیستی از جانب جریان و یا سازمان مفروض تعریف میگردد. پیشاهنگ مبارز بر این اعتقاد بود که میبایست پیشاپیش توده سلاح بر کف گیرد و همگام با نشانهگیری به ارگانهای سرکوبگر نظام به روشنگری و کانالیزه نمودن مبارزات تودهها گردن نهد. عمیقاً بر این ایده اصرار داشت که تحرکات تودهی مسلح بدون برنامهی انقلابی و کمونیستی، فاقد بالندگی و بار آوریهاست. بر این باور بود که تشویق تودهی بیشکل و بیسازمان به سمت عالیترین شکل از مبارزه، خلاف وظایفِ پیشاهنگ مسلح است. چرا که بر این اعتقاد بود سلاح, بدون حاکمیت تئوری نوین و انقلابی، در خدمت به شکوفائی مبارزه نیست؛ چرا که عمیقاً بر این اعتقاد بود که سلاح, بدون تعیینات کمونیستی، هر جنبش اعتراضی را به قهقرا خواهد کشاند و متضمن رهائی از زیر مظالم امپریالیستی نیست. اینها آموزهها و بخشاً چکیدهای از مبانی پایهای حماسه سازانی بود که تجلی خود را در حمله به پاسگاه ضد خلقی سیاهکل بنمایش گذاشت. آن حمله نشان داد که مبارزه با رژیم سراپا مسلح عملیست و میتوان دیوارهای ضخیم دشمن را ترک انداخت و نوید رهائی و آزادی را سر داد. نشان داد که علیرغم قدر قدرتی و هیاهوی کرکننده، دشمن ضربه پذیر است و میتوان با عمل انقلابی، نقبی بر قدرت تاریخی تودهها زد. براستی که چند دههایست که از آنزمان میگذرد و تاکنون جنبشهای اعتراضی از مسیرهای گوناگونی عبور نمودهاند. پیشرویهای محدود، شکست و عقبنشینی جنبش کمونیستی، حاصل فعالیتهای چند دههی بعد از پاگیری حماسه سیاهکل است. جنبش کمونیستیای که بعد از حماسه سیاهکل و به مدت زمانی کوتاه از خواب خرگوشی برخاست و مجدداً و به دلیل تسلط یابی اپورتونیستها و خائنین به خواب فرو رفت و تاکنون نتوانسته است نقش و وظایف انقلابی خویش را در قبال اعتراضات گستردهی مردمی ایفاء نماید. متأسفانه جنبش کمونیستی ایران در چنین وضعیت اسفباری بسر میبرد و عقبنشینی به رویهی دائمیاش تبدیل گشت و فاقد پائینترین ارتباط با جنبشهای اعتراضیست. در بستر چنین ضعف سنگین و فقدان طولانیست که سران حکومت توانستهاند به مدت سه دهه جامعه را در چهارچوبهی منفعت سرمایهداران کنترل و سمتوسو دهند. واقعیت این استکه اگر چه رژیم جمهوری اسلامی بمانند همهی نظامهای سرمایهداری به یُمن زور و سلاح قادر گردیده است تا بر حاکمیتاش تداوم بخشد؛ امّا هرگز نتوانسته است بر میزان اعتراضات مردمی بکاهد. اعتراضاتی که ماحصل هر جوامعی نابرابر طبقاتیست. به عبارتی توده در میدان است و وظیفهی مدافعی وی سازماندهی و هدایت مبارزات خودبخودی آنان است و متعاقباً به اثبات رسیده استکه رژیم جمهوری اسلامی بنابه خاصیتاش، میدان هرگونه مبارزهی مدنی و مسالمتآمیز را بسته است و دارد ابتدائیترین اعتراضات مردمی را به خاک و خون میکشاند؛ دارد به سیاق همیشگیاش، سلاح را به رُخ مردم بیدفاع میکشد تا آنانرا از مطالبات بحق و پایهایشان باز دارد؛ دارد با گسیل و راهاندازی مزدوران رنگارنگ مسلح خویش در خیابانها به ضرب و شتم معترضین میپردازد و بر فضای نظامی جامعهی سراسر خفقاقزده میافزاید. بنابراین و در بستر چنین واقعیاتی اعتراضات مردمی نیازمند تحرکات عناصر رزمنده و تحولگرائی بمانند رزمندگان سیاهکل است؛ نیازمند آن است تا بر خلاف دنبالهروان و منزه طلبان، مبارزه علیهی ارگانهای سرکوبگر نظام را سازمان دهد و اعتراضات مردمی را به سمت صحیح هدایت نماید؛ چرا که دشمن علیرغم در دست داشتن تمامی امکانات و تجهیزات نظامی از سازماندهی بسیار قوی و با برنامهای برخوردار میباشد و دارد به انحای گوناگون و توسط مزدوران رنگارنگاش، اعتراضات مردمی را به کجراه میکشاند؛ دارد توسط مدافعین بی چون و چرای نظام سرمایهداری و با اتخاذ سیاستهای ریاکارانه بار دیگر بر موج جنبشهای اعتراضی سوار میشود تا مبادا منفعت سرمایهداران وابسته در ایران با لطمات جدی مواجه گردد؛ با این اوصاف، وقت دقت و درسآموزی و انتخاب سیاستهای تحولگرا از یکطرف و توضیح, موقعیت و جایگاه اعتراضات مردمی در قبال رژیم سراپا مسلح، از طرف دیگر میباشد. به همین دلیل بیمناسبت نیست تا در سیویکمین سالگرد قیام تودهها و با درسگیری از تاریخ مبارزاتی تودههای ستمدیده - و آنهم بطور عملی -، هم عناصر و وابستگان به سرمایه را از صفوف خود طرد نمود و هم از اغراق و تحریفِ حقایق اعتراضات مردمی فاصله گرفت. اعتراضات مردمیای که در چند ماههی اخیر و در آغاز به نتایج انتخاباتِ ریاست جمهوری اسلامی اعتراض داشت، سرکوباش کردهاند. به خیابانها سرازیر شدهاند، مورد ضرب و شتم وحشیانهی لباس شخصیها و مسلحیون رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت. تلاش نمودهاند شعارهای خودیهایشانرا را به میانشان ببرنند تا مبادا اوضاع بر خلاف خواستههایشان به پیش رود. اعدامشان کردهاند تا شاید به کارشان آید. پرچم "سبز" به دستاش دادهاند تا مبادا پرچم دیگری، سوار بر پرچم انتخابیشان گردد. امّا علیرغم چنین حقایق, مسلم و تداومداری، جامعهی ایران شاهد اعتراضات بخشاً مردم و جوانان رادیکالی بوده است که، شعار خود را داشت و نظام را با هر رنگ و لباسی از صفوف خود طرد نمود و بر خلاف مدافعین "سبز" و از همان آغاز، شعار "مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی" و "ولی فقیه" را سر داد. اگر چه این سیاستها و شعارها بر همهی اعتراضات مردمی حاکمیت نداشت ولی به جرأت میتوان گفت که سایه به سایهی "سبز"، در حرکت بود و همین امر بنوبهی خود باعث گردیده است تا بر نگرانیهای مدافعین سرمایه بیافزاید. اینها حقایق اعتراضات بعد از انتخابات خرداد ۸۸ بوده است و طبعاً بدون توضیح و شرح صحیح حقایق و کش و قوسهای مربوط به آن، امکان راهجوئی از موقعیت کنونی ناممکن میباشد. واضح است زمانی میتوان رخدادهای درون جامعهی ایران را مورد بررسی و ارزیابی دقیق قرار داد که پایههای برخورد خود را بر شرح حقایق استوار ساخت. واضح است زمانی جنبشهای اعتراضی ایران راهِ صحیح خود را باز خواهد یافت که بر عملکرد رنگها و بر نقش یکایک مدافعین نظام سرمایهداری – و بویژه در دوران اخیر - توجهی لازمه نشان داد. واضح استکه خواست باطنی هر عنصر آزاده و مدافعی منافعی مردمی نابودی جوامعی سرمایهداری و متعاقباً سرنگونی رژیم جمهوری اسلامیست؛ واضح استکه حیات یکروزهی سران حکومت، مترادف با تخریب هر چه بیشتر زندگی کارگران و زحمتکشان است؛ امّا در کنار چنین خواستههای بحق و بجایی باید بر این ایدهی اصولی و کمونیستی اصرار ورزید که انقلابِ تودهها بدون حمل تئوری سالم و هدایتِ مستقیم و عملی کمونیستهای صدیق به سرانجام نخواهد رسید. تجربهی قیام ۵۷ از زمره نمونههای بس گرانبهائیست که میتوان از زوایای گوناگون بدان استناد نمود. فراتر از آن میتوان استناد نمود که علیرغم مسلح شدن تودهها در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن که منجر به ریشهکن شدن کامل نظام پهلوی بر تار و پود جامعهیمان گردید، در عوض نتوانسته است مناسبات سرمایه را زیر و رو کند و همچنین نتوانسته است تا آزادیهای نیمبند و موقتِ بعد از فروپاشی نظام شاهنشاهی را تضمین نماید. به دلیل اینکه بر سر, جنبشهای اعتراضی و مسلح، سازمان کمونیستیای حاکم نبود و آن جنبش، فاقد رهبری ارزنده و تعیین کننده بود. بی تردید درک دقیق چنین مفولههایی و عدم تکرار تجارب تلخ و منفی بنوبهی خود، نیازمند بازشناسی و بررسی همه جانبهی جنبشهای اعتراضی و آنهم در دورههای متفاوت است؛ نیازمند آن است تا خصیصههای هر جنبش اعتراضی را بدرستی باز شناخت و در جهت بارآوری آنها گامهای ارزندهای بر داشت؛ شکی در آن نیست که مبارزات تودهها علیهی مظالم امپریالیستی و عقب مانده، قابل دفاع و پشتیبانیست؛ شکی در آن نیست که وظیفهی عنصر مدافعی حقوق اولیهی مردمی دخالتگری و سمتوسو دادن آن مبارزات و اعتراضاتیست که امروزه ما در اشکال متفاوت در سطح جامعهی ایران شاهد آنیم؛ شکی در آن نیست که تحویل و وصل همهی جنبشهای اعتراضی به مدافعین سرمایه و آنهم بههر بهانهای، به معنای خلع سلاح وظایف کمونیستی - انقلابیست؛ شکی در آن نیست که بالا بُردن ظرفیت و پتانسیل مبارزاتی تودهها، خواست هر انسان آزاده و کمونیستهاست؛ امّا در کنار پایبندی به چنین وظایف روشنی باید آگاه بود که اینروزها، نابخردان و مدافعین سرمایه در ابعادی وسیع، به دوُر بعضاً اعتراضات مردمی حلقه زدهاند و دارند از درون آنرا میخشکانند؛ دارند تلاش میورزند تا آنرا از مسیر طبیعی وصحیحاش منحرف سازند؛ دارند بار دیگر، اعتراضات مردمی را مرعوب سیاستهای محیلانهی خود مینمایند. به بیانی واقعی جامعهی ایران در چنین شرایط و وضعیت بغرنجی قرار گرفته است و متأسفانه باید اذعان نمود که در این میان، اعتراضات مردمی فاقد هدایت و رهبری سالم و سازنده است. بی تردید برون رفت از وضعیت کنونی منوط به برافراشتن پرچم سازمان کمونیستیست. منوط به آن است تا بار دیگر و با درسگیری از تجارب بجا مانده از کمونیستهای صدیق دههی چهل و پنجاه، سازمان متناسب با زمانه را در جامعهی ایران علم نمود و ارگانهای حافظ بقای سرمایه که امروزه به سرمایهی مسلح تبدیل گردیدهاند را مورد آماج حملات خود قرار داد. ارگانهای مسلحی که کاملاً بر اقتصاد ایران چنگ انداختهاند و دارند جامعه و زندگی کارگران و زحمتکشان را به تباهی کامل سوق میدهند. شناخت و توضیح حقایق امروزی جامعهی ایران، مقابله و در هم ریختن چنین اوضاعی از زمره وظایف هر عنصر کمونیست و انسان آزادیخواهست و به تبع از آن پایان بخشیدن به روند کنونی و برقراری جامعهای عاری از ظلم و ستم، نیازمند تداوم و پیگیری راه کمونیستها و همهی تودههای ستمدیدهایست که نام و اعمالشان در تاریخ مبارزاتی ایران، جاودانه و بیادماندگار است. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر