کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

[farsibooks] بررسی کتاب: 'سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران'

 



--

 
به روز شده:  14:16 گرينويچ - چهارشنبه 03 فوريه 2010 - 14 بهمن 1388

بررسی کتاب: 'سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران'

روی جلد کتاب سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران

کتاب "سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران" نوشته سهراب نیکوصفت در دو جلد تنظیم شده است. جلد اول به تاریخ اختناق مذهبی از دوران صفویه تا انقلاب اسلامی می‌پردازد و جلد دوم به سی سال اخیر اختصاص دارد.

نویسنده انگیزه‌ نگارش کتاب را کمبود پژوهش‌های تاریخی در این عرصه ذکر کرده است: "تا پیش از انقلاب مشروطه تاریخ‌نگاری و وقایع‌نویسی در انحصار مراکز قدرت بود و دربار، روحانیت و دیوان‌سالاران قدرتمند به عنوان تنها کارفرمایان تاریخ‌نویسی، روایت خود را ثبت کرده و قربانیان خود را به حذف از تاریخ محکوم کرده‌اند."(۱۱)

نویسنده عقیده دارد که دوران صفویه مطلع درستی برای پژوهش در زمینه سرکوب دینی در ایران است: "شواهد و اسناد تاریخی نشان می‌دهند که سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران، دست کم از دوران صفویه به بعد به پدیده‌ای نهادینه شده و مکرر بدل شد."(۱۳)

دودمان صفوی، پرچمدار شیعی‌گری

"صفویه مذهب شیعه دوازده امامی را به دین رسمی و دولتی بدل کردند و از این دوران به بعد روحانیت شیعه در حکومت و رهبری و سازماندهی سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی نقشی مهم بر عهده گرفت."(۱۵)

نویسنده نشان می‌دهد که صفویان از مذهب شیعه برای تحکیم سلطه خود بهره گرفتند. از آنجا که هنگام برآمدن صفویان، بیشتر مردم ایران سنی بودند، در این دوران سنی‌ها قربانیان اصلی تعصبات مذهبی شدند.

نویسنده شرح می‌دهد که نخستین علمای شیعه، که به دعوت شاهان صفوی از عراق و لبنان به ایران دعوت شده بودند، حکام صفوی را به کشتار بی‌دریغ سنی‌مذهبان برانگیختند. بیشتر جمعیت ایران یا از دم تیغ گذشتند و یا به اجبار به مذهب شیعه گردن نهادند.

علمای شیعه به ویژه برای حذف مخالفان مذهبی، از حربه تکفیر استفاده می‌کردند. نویسنده با شواهدی نشان می‌دهد که برخی از علما از تکفیر هم برای حذف مخالفان و هم برای تصاحب اموال آنان بهره می‌بردند.

افزایش نفوذ روحانیون در زمان قاجار

برخی از روحانیون مخالف مشروطه، مانند شیخ فضل‌الله نوری، طرفداران مشروطه را از دم پیرو باب می‌دانستند

در دوران قاجار روحانیون به نفوذ و قدرت خود افزودند. به نظر نویسنده: "روحانیون به دوران قاجار گاه از سلاطین قدرتمندتر بوده و مدیریت اغلب عرصه‌های زندگی اقتصادی، آموزشی، حقوقی و قضایی مردم را در انحصار داشتند. روحانیون شیعه ثروت‌های هنگفتی را گرد آورده و با آلوده شدن به فساد به نارضایتی مردم دامن می‌زدند."(۱۵۸)

در سراسر دوران قاجار هم پیروان مذاهب غیرشیعی مانند شیخیه و متصوفه و دراویش زیر فشار بودند و هم پیروان ادیان دیگر، به ویژه یهودیان، که "علاوه بر مالیات‌های مرسوم محکوم به پرداخت جزیه بودند."(۱۱۳)

نویسنده نمونه‌های فراوانی از بدرفتاری با پیروان ادیان دیگر ذکر کرده است. بسیار بودند ارامنه، یهودیان و زرتشتیانی که به حکم روحانیون خونشان ریخته و مالشان غارت شد.

جنبش باب

نویسنده کتاب عقیده دارد که روحانیون به یاری شاهان قاجار کارزاری واقعی علیه نهضت باب به راه انداختند.

سید علی محمد باب روحانی جوانی بود که در سال ۱۲۶۰ هجری (برابر ۱۸۴۴ میلادی) در زادگاه خود شیراز "دعوت" خود را اعلام کرد و یاران خود را برای تبلیغ به شهرهای ایران فرستاد.

نویسنده خشونت شدید در پیکار با پیروان باب را به دو علت می‌داند: یکی گسترش سریع آرای باب در میان مردم ناراضی، و دیگر آن که: "اساس مشروعیت، قدرت و نفوذ روحانیت شیعه بر ادعای نیابت امام غایب استوار است. مدعای سید علی محمد باب مبنی بر این که امام غایب خود اوست، مشروعیت روحانیت شیعه را منتفی می‌کرد.... (انکار) ادعای مهدویت یا ادعای رابطه مستقیم با امام دوازدهم، روحانیت شیعه را از یکی از مهم‌ترین مبانی مشروعیت و قدرت خود، حق انحصاری تفسیر و وضع قوانین از طریق فتوا محروم می‌کند. سید علی محمد باب نه تنها ادعای مهدویت کرد، که بر آن بود که دین و مذهب به روحانیون و نهاد روحانیت نیازمند نیست."(۱۵۷)

در اواخر سلطنت محمد شاه و طول سلطنت ناصرالدین شاه بابیان به رشته‌ای از قیام‌ها دست زدند که یکسره به قتل عام آنها ختم شد.

پیدایش آیین بهائی

 

اکثر بابیان دعوی میرزا حسین‌علی نوری (بهاءالله) را پذیرفته و بهایی شدند

میرزا حسین‌علی نوری (بهاءالله) متولد ۱۲۳۳ هجری (۱۸۱۷ میلادی) در سال ۱۲۸۵ (۱۸۶۹) در ادرنه "دعوی خود را آشکار و خود را شارع شریعت جدید و همان موعودی نامید که سید باب ظهور او را وعده داده بود. اکثر بابیان دعوی او را پذیرفته و بهایی می‌شوند." (۲۶۲)

با برخاستن جنبش مشروطه، دستگاه استبداد با فوج آزادیخواهانی روبرو شد که برای کسب حقوق خود به مبارزه روی آوردند. به نظر نویسنده استبداد برای سرکوب مخالفان از همدستی برخی از روحانیون خشک‌اندیش برخوردار بود.

برخی از روحانیون مخالف مشروطه، مانند شیخ فضل‌الله نوری، طرفداران مشروطه را از دم پیرو باب می‌دانستند. آنها عوام متعصب را به حمله به بهائیان و غارت زندگی آنها تحریک می‌کردند. بدین ترتیب هزاران نفر به خاطر انتساب به بابی‌گری کشته یا آواره و زندانی شدند. (۲۳۲)

نویسنده ابراز تأسف می‌کند "بهائیان در انقلاب مشروطه نیز با تجاوز و تعدی روبرو شدند..."(۲۳۲) "روشنفکران، اصلاح‌طلبان و رهبران فکری و سیاسی انقلاب مشروطه درباره کشتار بابیان و بهائیان مهر سکوت بر لب زده و گاه آن را تائید کرده‌اند.... در آثار آنان کوچک‌ترین انتقادی به کشتار مدام و سرکوب خشن بابیان دیده نمی‌شود."(۳۲۹)

ادامه سرکوب در دوران پهلوی

رضاشاه، پایه‌گذار سلسله پهلوی، دست روحانیون را از امور اداری و مشاغل مدنی کوتاه کرد، اما این به معنای در امان ماندن غیرمسلمان‌ها از فشارها و تعرضات نبود.

نویسنده کتاب "سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران" عقیده دارد که در دوران رضا شاه نیز سرکوب بهائیان ادامه داشت، منتها نه به دست روحانیت، بلکه خود دولت با توسل به سرپوش‌های قانونی، بهائیان را زیر فشار می‌گذاشت.

نویسنده، حکومت محمدرضا شاه را "دوران زنده شدن مرجعیت شیعه" می‌داند که طبعا با آزار اقلیت‌های مذهبی، به ویژه بهائیان همراه شد. روحانیون از جمله "نفوذ موذیانه" افراد بهایی در مقامات بالای دولتی را دستاویز تحریک اذهان علیه آنها قرار می‌دادند.

نویسنده، حکومت محمدرضا شاه را "دوران زنده شدن مرجعیت شیعه" می‌داند که طبعا با آزار اقلیت‌های مذهبی، به ویژه بهائیان همراه شد. روحانیون از جمله "نفوذ موذیانه" افراد بهایی در مقامات بالای دولتی را دستاویز تحریک اذهان علیه آنها قرار می‌دادند.

نویسنده در بخشی تحت عنوان "افسانه نفوذ بهائیان در حکومت پهلوی دوم" چنین آورده است: "تعداد بهائیان شاغل در ادارات دولتی نسبت به کل مستخدمین کشور در دوران محمد رضا شاه ناچیز بود. در ارتش افسران بهایی در رشته‌های فنی، طب و حسابداری خدمت می‌کردند و هرگز به مقام فرماندهی نمی‌رسیدند. در سایر ادارات هم بهائیان با این که دارای توانایی‌های علمی بودند هیچگاه به مقامات عالی نرسیدند... تعداد بهائیانی که در دوران سلطنت محمد رضا شاه دارای مقام اداری مهمی بودند از انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کرد... کسانی که در تبلیغات روحانیون شیعه، بهایی معرفی شده‌اند، مانند هویدا نخست وزیر یا فرخ‌رو پارسا، وزیر آموزش و پرورش بهایی نبودند."(۳۶۷)

تخریب حظیرةالقدس تهران

در دوره سلطنت محمد رضا شاه بزرگترین نیایشگاه بهائیان (حظیرةالقدس) در خیابان حافظ در تهران به دست ارتش ویران شد.

در دوران اقتدار نظامیان پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شیخ محمد تقی فلسفی، واعظ مشهور، سخنرانی‌های تحریک‌آمیزی ایراد می‌کرد که مرتب از رادیو تهران پخش می‌شد.

فلسفی تبلیغ می‌کرد که مراجع شیعه، از جمله آیت‌الله سید حسین بروجردی، با فعالیت عبادتگاه و مرکز تبلیغی بهائیان مخالف هستند و این عمارت باید تخریب شود.

دولت برای جلوگیری از غوغای عوام دست به کار شد. سرتیپ تیمور بختیار، فرماندار نظامی تهران در اعلامیه‌ای به تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۳۴ اعلام کرد: "چون تظاهرات و تبلیغات فرقه بهایی موجب تحریک احساسات عمومی شده است لذا به منظور حفظ نظم و انتظامات عمومی دستور داده شد قوای انتظامی، مراکز تبلیغات این فرقه را... اشغال نمایند."(۴۶۰)

نادر باتمانقلیچ، رئیس ستاد ارتش و تیمور بختیار، فرماندار نظامی تهران کلنگ به دست گرفتند و شخصا در اشغال و تخریب "مرکز بهائیان" شرکت کردند.

با راه افتادن کارزار تازه‌ای علیه بهائیان، مراکز آنها ویران شد، خانه‌های آنها به چپاول رفت و عده بیشماری کشته شدند. نویسنده با ذکر نمونه‌های بسیار یادآوری می‌کند: "نیروهای دولتی نه تنها مانع قتل و غارت نشدند، بلکه از مهاجمین حمایت کردند."

سرکوب سازمان یافته

نمایی از باغ های بهایی در شهر عکا، اسرائیل

جلد دوم کتاب "سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران" به دوران پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ پرداخته است.

سهراب نیکوصفت، نویسنده کتاب پس از شرحی مختصر از پیگرد و سرکوب پیروان ادیان غیراسلامی پس از انقلاب، سراسر جلد دوم را به "سرکوب بهائیان در جمهوری اسلامی" اختصاص داده است. او می‌نویسد: "طبق برآوردهای غیررسمی بهائیان با ۳۰۰ تا ۳۵۰ هزار بزرگترین گروه مذهبی دگراندیش را در ایران تشکیل می‌دهند." این رقم در سال‌های پس از انقلاب کاهش پیدا کرد. (ص ۹، جلد دوم)

نویسنده معتقد است که با استقرار نظام جمهوری اسلامی سرکوب دگراندیشان نهادینه شد: "حذف خشونت‌آمیز دگراندیشان مذهبی و سیاسی، گرایشی ریشه‌دار در روحانیت شیعه، از همان روزهای نخستین انقلاب اسلامی چون یکی از شیوه‌های اصلی سر بر کرد.... روحانیت شیعه خواست همیشگی خود، حذف فیزیکی و معنوی دگراندیشان مذهبی به ویژه بهائیان را در جمهوری اسلامی به برخورد اصلی نظام یافته‌ی روش‌مند حکومت بدل کرد. چرا که این بار مانع دربار را در برابر خود نداشت و همه امکانات دولتی مدرن از نهادها تا رسانه‌ها نیز در انحصار او بود."(۲۳)

با استقرار جمهوری اسلامی تعقیب و کشتار بهائیان رسمیت یافت: "روحانیت با استفاده از اهرم‌هایی چون کمیته‌ها و دادگاه‌های انقلاب، دستگیری، اعدام، ضبط اموال، اخراج بهائیان از مراکز آموزشی، ادارات دولتی و خصوصی را به شدت دنبال کرد."(۵۳)

پس از انقلاب ایران، بهائیان نه تنها از آزادی عقیده و بیان محروم بودند، بلکه حتی از دفن مرده‌های خود نیز منع شدند: "در ۱۴ آذر ۱۳۶۰ قبرستان بهائیان در تهران مصادره و ۱۳ کارمند قبرستان را دادگاه انقلاب اسلامی مرکز دستگیر کرد. در ۲۴ دی ماه ۱۳۶۰ قبرستان باباسلمان در روستایی نزدیک تهران نیز بسته شد و بهائیان تهران مجبور شدند مردگان خود را در محل مشخصی که برای کافرین اختصاص داده شده بود، زمین بایری به نام 'لعنت‌آباد' دفن کنند."(۵۳)

کتاب با درج دهها سند، بریده روزنامه، احضاریه و حکم دادگاه، از افراد بهائی بیشماری نام می‌برد که با اتهاماتی مانند "همکاری با اسرائیل و ساواک"، "محاربه با اسلام و تبلیغ فرقه ضاله بهائیت" دستگیر و اعدام شدند.

اتهام "رابطه با اسرائیل"

اتهام "جاسوسی برای دولت صهیونیستی اسرائیل" همواره دستاویزی برای پیگرد بهائیان بوده است. نویسنده اشاره می‌کند که بیشتر مردم اطلاع ندارند که "بالاترین مرکز تشکیلاتی بهائیان، بیت العدل اعظم، در اسرائیل قرار دارد... مؤسس آیین بهایی به شهر عکا تبعید شد و در آن شهر درگذشت... بدان روزگار کشور و دولت اسرائیل وجود نداشت. مقبرۀ بهاءالله در عکا برای بهائیان مکانی مقدس است.... حیفا شهری دیگر در آن منطقه محل دفن سیدعلی محمد باب، بنیان‌گذار بابیت است. مرکز اداری جهانی جامعه بهائی از سال ۱۸۶۸ میلادی، حدود هشتاد سال پیش از تشکیل دولت اسرائیل در حیفا مستقر شد."(۱۴۵)

ممنوعیت رسمی آیین بهایی

هفت رهبر جامعه بهائیان ایران حدود دو سال است که در بازداشت به سر می‌برند

پس از انقلاب در چند نوبت اعضای محافل ملی و محلی بهائیان، که افرادی شناخته شده بودند، دستگیر شدند. افراد بهایی در بازداشت با این سؤال روبرو می‌شدند: "اسلام یا اعدام؟" اگر آنها از دیانت خود "تبری" نمی‌جستند، اعدام می‌شدند.

دادستانی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۲ با نشر بیانیه‌ای تشکیلات بهائی را نهادی محارب و توطئه‌گر شناخت. طبق قانون مجازات اسلامی، بهائیان مرتد (یا فطری و یا ملی) به شمار می‌روند، که در هرحال کیفر آن قتل است.

به دنبال انتشار بیانیه دادستانی، افراد بهایی به فعالیت‌های خود در ایران خاتمه دادند: "محفل ملی سوم در نامه‌ای سرگشاده اعلام کرد که به دستور دولت و بر اساس اعتقادات بهائی مبنی بر تبعیت الزامی از دولت حاکم، تشکیلات بهایی را در ایران تعطیل می‌کند... به رغم انحلال محفل ملی و تعطیل کلیه تشکیلات اداری بهائیان در ایران، در سال ۱۳۶۳ بیش از ۵۰۰ بهائی که اغلب آنها از اعضای سابق محافل و یا کمیسیون‌های تابعه بودند، دستگیر، بعضی به اعدام محکوم و برخی بدون هیچ اتهامی مدتها زندانی شدند."(۱۶۶)

در کنار پیگردها و اعدام‌ها، موارد بیشماری از فشارهای اقتصادی، مصادره اموال، محرومیت‌های فرهنگی و اجتماعی ذکر شده است. کمترین مجازاتی که افراد بهائی با آن روبرو شدند، دریافت نامه‌هایی رسمی بود، با این مضمون: "با توجه به این که جنابعالی دین خود را بهائی اعلام نموده‌اید، لذا به کار جنابعالی خاتمه داده می‌شود."(۳۳۱) در این حالت فرد از تمام حقوق استخدامی، مانند مستمری و بازنشستگی محروم می‌شد.

در کتاب مدارک بیشماری از نامه‌نگاری فعالان بهائی با مقامات جمهوری اسلامی، به ویژه در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی درج شده، که تا کنون تنها بخش اندکی از آن منتشر شده است.

کتاب "سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران" به قلم سهراب نیکوصفت در دو جلد، توسط انتشارات پیام در لوکزامبورگ منتشر شده است.

سایت های بی بی سی

بهترین روش دیدن این صفحه بر روی آخرین مرورگر مجهز به CSS است. با اینکه مرورگر کنونی تان قابلیت نمایش سایت را دارد ولی امکان بهترین تجربه تصویری را به شما نمی دهد . لطفا در صورت امکان مرورگر خود را به آخرین نسخه ارتقا دهید.

__._,_.___
This is a non-political list.
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ