کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

[farsibooks] Fw: سپيدار

 


  





دانه ای که سپیدار بود
دانه كوچک بود و كسی او را نمی‌دید.
 
 
سال‌های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه كوچک بود
 
دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید، اما نمی‌دانست چگونه.
 
گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشمها می‌گذشت.
 
 
 
گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می‌انداخت
 
و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت:من هستم، من اینجا هستم، تماشایم كنید
 
اما هیچكس جز پرنده‌ها‌یی كه قصد خوردنش را داشتند
 
یا حشره‌هایی كه به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می‌كردند
 
به او توجهی نمی‌كرد
 
 
 
دانه خسته بود از این زندگی؛
 
از این‌ همه گم‌ بودن و كوچكی خسته بود
 
یک روز رو به خدا كرد و گفت
 
نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ‌كس نمی‌آیم.
 
 
 
 
كاشكی كمی بزرگتر، كمی بزرگتر مرا می‌آفریدی
خدا گفت
اما عزیز كوچكم.... تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فكر می‌كنی
 
حیف كه هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ‌شدن ندادی.
 
 
رشد ماجرایی است كه تو از خودت دریغ كرده‌ای.
 
راستی یادت باشد تا وقتی كه می‌خواهی به چشم بیایی، دیده نمی‌شوی.
 
خودت را از چشم‌ها پنهان كن تا دیده شوی
 
 

دانه كوچک معنی حرف‌های خدا را خوب نفهمید،
 
اما رفت زیر خاك و خودش را پنهان كرد

سال‌ها بعد دانه كوچک، سپیداری بلند و با شكوه بود
 
 
 
 
كه هیچكس نمی‌توانست ندیده‌اش بگیرد.
 
سپیداری كه به چشم همه می‌آمد
 
=====

گاهی اتفاقی در زندگی آدم ها می افتد که فکر می کنند شر است
اما تنها خدا می داند که آن اتفاق برایش جز خیر نیست و
گاهی خیری که فقط خدا می داند شر است
-- ================================ مهاتما گاندي: نادرستی، هرچند هم که درباره آن تبلیغات فراوان به عمل آید حقیقت نخواهد شد و حقیقت هم، هرچند هیچ کس آنرا نبیند نادرست نخواهد شد. --------------------------------------------------------------- 


__._,_.___
Recent Activity:
This is a non-political list.
MARKETPLACE

Find useful articles and helpful tips on living with Fibromyalgia. Visit the Fibromyalgia Zone today!


Stay on top of your group activity without leaving the page you're on - Get the Yahoo! Toolbar now.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ