اتل متل یه داستان
تو مایه های راستان
شبی میون گل ها
سینه خیز رو پل ها
پشت هاشون به دنیا
با خنده سوی خدا
گرفتن از خصم پس
زمینی که رفت ز دس
اما نداد حقشو
دختری که موهاشو
توی شهر باد می داد
موبایلشو تاب می داد
خدا بگیر حقشو
حق اون و خونشو
که واسه تو رفت جنگ
الان شده نفس تنگ
یا که شدش غرق خون
تو سنگر و مین میدون
بغض تو گلوم گرفته
جمعه است دلم گرفته
تا کی کشم انتظار
منتظر بی قرار
شاید بیاد که امروز
دلم نشه پر ز سوز
__._,_.___
This is a non-political list.
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch format to Traditional
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
.
__,_._,___
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر