کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

[farsibooks] ذهن حاضر جواب بچه ها

 

ذهن حاضر جواب بچه ها

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث میکرد


معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکنست که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجود
اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌ایست امّا حلق
بسيار کوچکى دارد

دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس بوسيله يک نهنگ بلعيده شد؟

معلم که جا خورده بود، با تاکید گفت که نهنگ نمیتواند آدم
را ببلعد! اين از نظر فيزيکى غيرممکنست!

دخترک گفت: وقتى رفتم بهشت خودم از حضرت يونس میپرسم

معلم گفت: اگر حضرت يونس به بهشت نرفته بود چى؟

دخترک گفت: اونوقت شما خودتون ازش بپرسيد

..........................

روزی دختر کوچکی در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى میکرد نگاه
میکرد

ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در موهاى مادرش شد

از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟

مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد میکنى و ناراحت میشوم، يکى
از موهايم سفيد میشود

دخترک بعدازکمى فکرو گفت: پس برای همینه که همهء موهاى مادربزرگ سفيد شده؟!


.............................

عکاس
آمده بود سر کلاس درس تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد . معلم هم
برای اینکه بچه‌ها را
تشويق کند که
دور هم جمع شوند گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همه‌تون بزرگ
شديد به اين عکسها نگاه میکنيد و میگوئيد : اين احمده، الان دکتره ؛  اون مهرداده،
الان وکيله ؛ ...

که يکى از بچه‌ها هم از ته
کلاس گفت: اينم آقا معلمه، که الان مرده


.......................


بچه‌ها
درناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند . سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته
بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست

در انتهاى ميز هم يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش
نوشت: هر چند تا میخواهيد برداريد! خدا حواسش به سيبهاست


__._,_.___
Recent Activity:
This is a non-political list.
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ