دیدن محکمه الهی و روز قیامت در خواب
یک شب که من حسابی خسته بودم
همین جوری چشامو بسته بودم
سیاهی چشام یک لحظه سور خورد
یک دفعه مثل مرده ها خوابم برد
تو خواب دیدم محشر کبری شده
محکمه االهی بر پا شده
خدا نشسته مردم از مرد و زن
ردیف ردیف مقابلش ایستادن
چرتکه گذاشته و حساب میکنه
به بنده هاش عتاب و خطاب میکنه
میگه چرا این همه لج میکنید
راهتون و بی خودی کج می کنید
آیه فرستادم که آدم بشید
با دلخوشی کنار هم جمع بشید
دلای غم گرفته رو شاد کنید
با فکر تون دنیا رو آباد کنید
عقل دادم برید تعقل کنید
نه اینکه جای عقل و کاه پر کنید
من چقدر بهتون ما شاء الله گفتم
نه آفریده بارک الله گفتم
من که هوا تون همیشه داشتم
حتی یک لحظه گشنتون نذاشتم
اما شما بازی نکرده باختید
نشستید و خدای جعلی ساختید
هر کدوم از شما خودش خدا شد
از ما و آیه های ما جدا شد
یک جو زمین و این همه شلوغی
این همه دین و مذهب دروغی
حقیقتا شماها خیلی پستید
خر نباشید گاو رو نمی پرستید
از تو جمع یکی بلند شد و ایستاد
بلند بلند هی صلوات فرستاد
از اون قیافه های حق به جانب
هم از خود شاکی هم از اجانب
گفت:چرا هیچکس روسری سرش نیست؟
پس چرا هیچکس پیش همسرش نیست؟
چرا زنا این جوری بد لباسند؟
مرد های غیرتی کجا پلاسند؟
خدا بهش گفت : بتمرگ حرف نزن
اینجا که فرقی نداره بین مرد وزن
یارو کنف شد ولی از رو نرفت
حرف خدا از تو گوشاش تو نرفت
چشاش می چرخه نمیدونم چشه
آهان می خواد یواشکی جیم بشه
دید یک کمی سرش شلوغ شد خدا
یواش یواش شد از جماعت جدا
با شکمی شبیه بشکه نفت
یهو سرش رو پایین انداخت و رفت
قرا ولان چندتا بهش ایست دادن
یارو وانستاد اونا جلوش ایستادن
فوری در آورد واسشون چک کشید
گفت:ببرید وصول کنید خوش باشید
دلم برای حوریا لک زده
دیر برسم یکی دیگه تگ زده
اگر نرم حووریه دلگیر میشه
تو رو خدا بزارم برم دیر میشه
قراول حضرت حق دمش گرم
با رشوه خیلی کلون نشد نرم
گوشای یارو گرفت تو دستش
کشون کشون برد و یک جایی بستش
رشوه حا جی رو ضمیمه کردن
توی جهنم اون بیمه کردن
حاجیه داشت بلند بلند غر می زد
داشت روی اعصابا تلنگر می زد
خدا بهش گفت:دیگه بس کن حا جی
یک خورده هم قطع نفس کن حا جی
این همه آدم معطل نکن
بشین این همه کل کل نکن
این همه نامه داریم نخونده
تازه کلی کرات دیگه مونده
نامه تو پر از کارای زشته
کی گفته جای تو توی بهشته
بهشت جای آدمای باحاله
ولت کنم بری بهشت محاله
یادت چقدر ریا می کردی
بنده های ما رو سیاه می کردی
تا یکی رو دور و برت می دیدی
والضالین و چقدر می کشیدی
این همه روضه و نوحه خوندی
یک لقمه دست یکی رسوندی
خیال کردی ما حواسمون نیست
نظم و نظام هستی کشی کشی است
هر کاری کردی بچه ها نوشتن
می خوای بری خودت ببین تو زونکن
خلاصه وقتی یارو فهمید اینه
بازم درست نمی تونست بشینه
کاسه صبرش یک دفعه سر می رفت
تا فرصتی گیر می آورد یهو در می رفت
قیامته؛ اینجا عجب جاییه
جون شما خیلی تماشاییه
از یک طرف کلی کشیش آوردن
کشون کشون همه رو پیش آوردن
گفتم:اینا رو که قطار کردن
بیچاره ها مگه چکار کردن؟
ماموره گفت: می گم الان
مفسد فی الارض که می گن ؛همینان
گفت: اینا بهشت فروشی کردن
بی پدرا خدا رو جوشی کردن
بنام دین حسابی خوردن اینا
کفر خدا رو در آوردن اینا
بد جوری ژندارک چزنوندن
زنده توی آتش اون رو سوزوندن
روی زمین خدایی پیشه کردن
خون گالیله رو تو شیشه کردن
اگه بهش بگی کلاهت و صاف کن
میگه بشین و اعتراف کن
همیشه در حال نظاره بودن
شما بگو اینا چکاره بودن؟
خیام اومد با یک بطری تو دستش
رفت و یک گوشه ای نشستش
حاجی بلند شد با صدای محکم
گفت: این آقا باید بره جهنم
خدا بهش گفت : تو دخالت نکن
به اهل معرفت جسارت نکن
بگو چرا به خون این هلاکی
این که نه مدعی داره و نه شاکی
نه گرد و خاک کرده و نه هیاهو
نه عربده کشیده و نه چاقو
نه مال اینو نه مال اون و برده
فقط عرق خریده رفته خورده
آدم خوبیه هواش و داشتم
اینجا خودم براش شراب گذاشتم
یهو شنیدم ایست خبردار دادن
نشسته ها بلند شدن ایستادن
حضرت اسرافیل از اونور اومد
رفت روی چار پایه چند تا صوت زد
دیدم دارن تخت رو میارن
فرشته ها رو دوششون میارن
مونده بودم این کیه خدایا
تو محشر این کاررا چیه خدایا
فکر می کنید داخل اون تخت کی بود؟
الان می گم یک لحظه اسمش چی بود
اون که تو دنیا کارش صدا کرد
همون که این لامپ ها رو اختراع کرد
همون که کاراش عالی بود؛ اون دیگه
بگید با با توما س ادیسون دیگه
خدا بهش گفت: دیگه پایین نیا
یک راست برو بهشت پیشه انبیاء
وقت تلف نکن زود برو
بهر وسیله ای اگر بود برو
از روی پل نری که می افتی
میگم هوایی ببرن و مفتی
باز حاجی نتونست که ساکت بشینه
گفت:مفهوم عدالت اینه
توماس ادیسون که مسلمون نبود
این بابا اهل دین و ایمون نبود
نه نه روضه رفته و نه پای منبر
نه شمر می دونه چیه و نه خنجر
یک رکعت نماز شب نخونده
با سیم میماش شب و به روز رسونده
حرفای یارو که به این جا رسید
خدا یک آهی از ته دل کشید
حضرت حق خودش رو جا به جا کرد
یک کم به این حاجی نگاه نگاه کرد
ازون نگاههای عاقل اندر
سفیهش رو باید بیاری اینور
با اینکه خیلی خیلی خسته هم بود
خطاب به بنده هاش فرمود
شما عجب کله خرایی هستید
با با عجب جونورایی هستید
شمر اگه بود ادلف هیتلرم بود
خنجر اگه بودرول رزولم بود
حیف نیست آدم خودش رو پیر کنه
هی سوزنش یک جا گیر کنه
میگه توماس مسلمان نبود
اهل نماز دین و ایمون نبود
اولا از کجا می دونید این رو
در بیارید کله زیر برف رو
اون من و بهتر از شما شناخته
دلیلش این چیزایی که ساخته
درسته که گفتم عبادت کنید
نگفتم به خلق خدمت کنید
توماس نه بمب ساخته نه جنگ کرده
دنیا رو کلی قشنگه کرده
من یک چراغ بیشتر نداشتم
من اون تو آسمونا کار گذاشتم
توماس توی هر اطاق یک چراغ روشن کرد
نمی دونید چقدر کمک به من کرد
تو دنیا هیچکس بی چراغ نبود
و اگر بود توی باغ نبود
خدا برای حاجی آتش افروخت
دروغ چرا یک کمی دلم براش سوخت
طفلی تو باورش چه قصرا ساخته
اما به اینجا که رسیده باخته
یکی میاد یک هاله با هاشه
چقدر بهش میاد که فرشته باشه
اومد رسید و دست گذاشت رو دوشم
دهنش رو آورد کنار گوشم
گفت: تو که تو کلت پر قورمه سبزی است
وقتی نمی فهمی بپرسی بد نیست
اون که نشسته یک مقام والاست
مترجم و رفیق حق تعالاست
خود خدا نیست نمایندش
مورد اعتمادش و بنده اش
خدای یم یلد که دیدنی نیست
صداش با گوش شنیدنی نیست
شما زمینیها همش همینید
اونور میزی رو خدا می بینید
همین جوری که بلند شد نرم نرم
گفت: پا شو وقتش بری جهنم
وقتی دیدم منم گرفتار شدم
داد کشیدم یک دفعه بیدار شدم
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch format to Traditional
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
__,_._,___
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر