کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

[farsibooks] Fw: سکولاریسم نو یا مردم فریبی؟

 


سایت"سکولاریسم نو"میکروفونی برای اندیشه های نویاکهنه!؟

درسایت"سکولاریسم نو"به سردبیری آقای اسماعیل نوری علا مطلبی ازآقای رضاپهلوی زیرعنوان:

استفتاء ازروحانیون ایران!؟درج شده است.

من قصد ندارم مقاله ی رضا پهلوی رانقد کنم.فقط می خواهم بدانم چراسایت"سکولاریسم نو" جولانگاه هواداران استبداد شده است؟

درآغازمایلم تاریخِ مختصری ازنظام پادشاهی بطوراعم وحکومت خانواده پهلوی بطوراخص رابه آگاهیِ آقای اسماعیل نوری علا برسانم.

تراژدی قدرت دراخلاق پادشاهان ایران

دکترمحمد امین ریاحی درکتاب گُلگشت درشعرواندیشه ی حافظ می گوید:

"شاه اسماعیل درآغازحکومت خود20هزارنفررادرتبریز بدین خاطرکه مانند اوفکرنمیکردند ازبین بُرد" نصراله فلسفی درکتاب خود بنام زندگی شاه عباس اول می گوید:

"شاه عباس پسربزرگ خود صفی میرزا رابه بهانه شک وتردید به قتل رساند ودوپسردیگرراکورکرد"

"بفرمان شاه اسماعیل دوم تمام شاهزادگان صفوی راازکوچک وبزرگ کشتند.اوهمواره متهم به بد رفتاری نسبت به فرزندان خود بود."

سعید نفیسی درکتاب تاریخ اجتماعی- سیاسی دردوره معاصرمی گوید:

"شاه صفوی دستورداد عموهایِ کورخود را ازقلعه ی الموت به پائین پرتاب کردند.اودردوران حکومت 13ساله خود بسیاری ازمردان وسردارانِ نامی ایران رابه اتهام واهی سربرید.حتی به زن ومادرخود نیز رحم نکرد."

"ناصرالدین شاه قاجارفرمان داد تا رگهای دست نخست وزیرآزادیخواه وسیاست مدارتوانا یعنی امیر کبیر را را بزنند تا با مرگی دلخراش به زندگیش پایان داده شود."

ازآقای نوری علا می پرسم آیا استبداد رضا"شاه" رُشدِ مبانی آزادیخواهی را درایران تعطیل نکرد.؟

آیا رضا"شاه" با استقرار رژیم پُلیسی،اند یشه ی عدالت خواهی- استقلال طلبی وشکوفاییِ جامعه ی مدنی را به اسارت اختناق و استبداد در نیاورد؟

می پرسم آیا میدانید که محمد رضا"شاه"پهلوی به کمک آمریکا وانگلیس،نخست وزیرِ قانونی و آزادیخواه ایران یعنی دکترمصدق راکه درمقام دفاع ازمنافع مردم ایران دربرابرچپاول دائمیِ امپریالیسم انگلیس درصندلی دادگاه بین المللی لاهه نشسته بود به عنوان سرپیچی ازقانون دردادگاه نظامی –

سلطنت آباد به محاکمه کشید و محکوم کرد؟

آیا میدانید پدرِ"تاج"دارِ"شاهزاده"رضاپهلوی بعدازکودتای28مرداد32وسرکوب جنبش ملی به رهبری دکترمصدق تمام احزاب،سازمان ها و مطبوعاتِ آزاد را تعطیل وزمینه های به روی کارآمدن آخوندها را فراهم کرد؟   روی سخنم با شماست آقای سرد بیر.

کودتای28مرداد32که اوج خیانت محمدرضا"شاه"پهلوی به منافع ملی ایران است؛که خود ازعواملِ اساسیِ تحولات بعدی وبُن بست کنونی کشوراست.هرگز نباید به فراموشی سپرده شود.

کودتای28مرداد32که طی آن حکومت ملی وقانونی د کترمصدق راسرنگون ساخت،مسیرتحولات در ایران را مسدود وروزگارمردم ایران رابه همین جایی کشاند که امروزشاهد آن هستیم.

دراینجاتوجه آقای نوری علا رابه پیام رادیویی محمدرضا"شاه"درآبانماه1357جلب می کنم.

"من به عنوان پادشاه شماکه سوگند خورده ام که تمامیت ارضی مملکت،وحدت ملی ومذهب شیعه اثنا عشری دین اسلام راحفظ کنم؛باردیگردربرابرملت ایران سوگندِ خودراتکرارمی کنم ومتعهد میشوم که خطاهای گذشته وبی قانونی هاوظلم وفساد،دیگرتکرارنشود.وخطاهاازهرجهت نیزجبران گردد. متعهد می شوم تاقانون اساسی که خون بهای انقلاب مشروطیت است به صورت کامل به اجرا درآید. من به عنوان پادشاه ایران پیام انقلاب ملت ایران را شنیدم"

اما درمورد"شاهزاده"بی تاج وتختِ آقای نوری علا.

"شاهزاده"ای که نه پدرش پادشاه قانونی بود ونه پدربزرگش.هردو"پادشاه"پهلوی باکودتاسرکارآمدند. واکنون باورمندان به سکولاریسم،رضاپهلوی را بدون آنکه درمجلسِ شورای ملی سوگند یادکرده باشد، به عنوان پادشاه ایران به تختِ سلطنت نشانده اند.

آیا این ادامه ی همان دیکتاتوری رضا"شاه"ومحمدرضا"شاه" نیست؟

رادیوها،تلویزیون ها،نشریات وسایت های وابسته به رضاپهلوی بادفاع ازحمله ی نظامی آمریکا به افغانستان،عراق و"کشورهای حامی تروریسم"به تبلیغِ لزوم دخالت آمریکا(وبطورضمنی دخالت نظامی) برای سرنگونی رژیم اسلامی پرداخته اند.

رضاپهلوی دراین چند سال فعالیت سیاسی،مدام درصددِ توجیه خطاهای خاندان پهلوی،دفاع ازرژیم پیشین وتحریف حقایق تاریخی وقبولاندن این امرکه گویااوبه ارزشهاواصولِ جامعه ی دموکراتیک وفادار است.

مشکل اساسی رضاپهلوی این است که هم خودرا وارثِ تاج وتختِ کسی میداند که کارنامه اش سرشار ازفساد،خیانت،سرکوب گری،استبداد وخودکامگی است.وهم انتظاردارد تامردم ایران باورکنند که اوبه آزادی،عدالت ود موکراسی اعتقاد دارد.

رضاپهلوی ازیک طرف برروی تمام خطاهاوخیانت های پدروپدربزرگش سرپوش میگذارد وازسوی دیگرقیام مردم علیه ظلم وستمِ دربارِپهلوی را نتیجه ی نادانی روشنفکران ومردم میداند.

آری آقای سردبیرمن درجواب این مردم فریبی رضاپهلوی میگویم:

مردم ایران تاقبل ازکودتای28مرداد32خواهان قهر،خشونت وسرنگونی نظام پادشاهی نبودند.از سالهای بعدازکودتا،رژیم مستبد وخودکامه ی پهلوی،تمام راه های قانونی ومسالمت آمیزبرای اعتراض به ناهنجاریها ورسیدن به آزادی وعدالت رابه روی مردم مسدود کرد. وراهی جزانتخاب مبارزه قهرآمیز

یعنی انقلاب برای مردم باقی نگذاشت.

بادرس آموزی ازتاریخ کشورمان وبراساس احکام تاریخیِ یک صد سال مبارزه مردم ایران،آیارضا پهلوی ومشاورانش(داریوش همایون،شاهین فاطمی،شجاع الدین شفاو.....) نباید به این نتیجه ی منطقی وعلمی رسیده باشند که انقلاب57نظیرتمام انقلاب های جهان محصولِ شرایط قبل ازانقلاب است. بعضی ها میگویند: رضاپهلوی مانند پدروپدربزرگش مستبد وخودکامه نیست.

میگویند:رضاپهلوی متحول وبه عنصری آزادیخواه تبدیل شده است.

میگویم،رضاپهلوی زمانی متحول وآزادیخواه میشود که بطورشفاف حکومتِ مستبد،فاسد وخودکامه ی پدر و پدر بزرگش را به نقد بکشد.

کودتای ننگین و خونینِ28مرداد32را محکوم کند.

بعدازآنست که میتواند درکنارمردم قرارگیرد. بعدازآنست که میتواند ازرژیم جنایتکاراسلامی انتقاد و با آن مبارزه کند.

بااین توضیحات ازآقای اسماعیل نوری علا می پرسم چرا صفحات سایت"سکولاریسم نو"را دراختیارِ نیروهای ضدِ آزادی می گذارید؟حتمأ به بهانه ی احترام به دموکراسی! یااینکه فکرمی کنید چون

"شاهزاده"درتنگ دستی زندگی میکند،این امکانات رادراختیارش می گذارید! اگرچنین است لازم میدانم یک حقیقت دیگرراهم به آگاهی شما برسانم وآن اینکه:

گروه ضدِ آزادی(خانواده پهلوی،سلطنت طلبان وبقیه طرفدارانِ استبدادِ پهلوی که بتازگی مشروطه- خواه ودموکرات شده اند) بیلیون ها دلارثروت(محصول کارودست رنجِ مردم ایران) را به خارج منتقل کردند وبابه راه انداختن رادیو،تلویزیون،نشریه،سایت وباجلب وجذب وخریداری برخی روزنامه نگاران ،شاعران ونویسندگان درصددِ هموارکردن شرایط بازگشتِ نظام پادشاهی به ایران هستند.

همانطورکه می بینید آنان ازتمام امکانات برخوردارند. امااگرهنوزاصراردارید که صفحات سایت-

"سکولاریسم نو"رادراختیارشان بگذارید،این دیگه تصمیم شماست. فقط یادآوری میکنم که انتخابِ نامِ سکولاریسم برای سایت شما،نامِ بسیاربی مسمایی است. چراکه سکولاریسم بااستبداد وخودکامه گی در تضاد است.     نامش را تغییر دهید.

ایران بعد ازسرنگونیِ رژیم جنایتکاراسلامی،به حکمِ منطقِ حواد ث،به دوران سلطنت بازنخواهد گشت. به باورمن درشرایط بحرانی کنونیِ جهان،ایران جزدرنظام جمهوری دموکراتیک شانسی برای آزادی- عدالت- شکوفایی اجتماعی واقتصادی خود ندارد.

م- جهانگیر

سیزدهم سپتامبر2009

 

 

استفتاء از روحانيون ايران!؟

شاهزاده رضا پهلوی

 

ایرانیان،

از فردای فرود خمینی در گورستان و چیره شدن هیچ انباشته از پوچ اش برخاک پاک ایران، آواز «قادسیۀ دوم» بر سر بسیاری از زبان ها افتاد. کشتار ننگ آور و فریبکارانۀ افسران دلاور ایرانزمین، کشتار شرم آورانۀ سیاست ورزان میهن پرست و حتی اعدام نخستین بانوی وزیر ایرانی، و سپس، یک به یک، کشتار برنامه ریزی شدۀ همۀ آن جوانان دلیر و دگراندیش بی گناهی که بابک وار بر سر موضع ایستادند و به ولایت جهل و ستم «نع» گفتند، همه و همه، نشان از یک چیز داشت: تازش دگربارۀ تاریکی و چیرگی بیگانگان بر میهن!

هم میهنانم،

عطاملک جوینی، تاریخ نگار بزرگ میهن مان، برایند تاخت و تاز سپاهیان مغول به ایرانزمین را این چنین به نقش می کشد: "آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند"! این جمله، با همۀ فشردگی اش، از روزن من، بزرگ ترین و گویا ترین داستان کوتاه، از تاریخ بلندِ جنایات اهل بیابان در میهن ماست؛ و من شکی در این ندارم، که در فردای فروپاشی این نظام اهریمنی نیز، که از همان روز نخست کلاغ های اش را به جان گل های اقاقی انداخت، تاریخ، سخنی از همین دست خواهد گفت.

ایرانیان،

دیگر بس است، امروز دیگر هنگام یک تعیین و تکلیف تاریخی فرارسیده است. هزاره ای نوین آغاز شده است و ما، که هم به علت های بیرونی و هم به علت های درونی از برخی دیرکردهای تاریخی رنج می بریم، در آستانۀ یک ساعت صفر تاریخی ایستاده ایم. این چنین است که یکایک شما را به اندیشیدن ژرف، و به گزینش در مورد امری سرنوشت ساز فرا می خوانم:

عزیزانم،

بیایید تا به همدلی و هم اندیشی یکدیگر، از هر تیره و طایفه وطبقه، با هر زبان و دین و باور، مشق های ناکردۀ تاریخی مان را، چه در پهنۀ فرهنگ، و چه در زمینۀ سیاست، یکبار برای همیشه بنویسیم و دفترهایی را، که شایستۀ بسته شدن شان می انگاریم، یکبار برای همیشه، بربندیم.

چرا که دست کم، من، به سهم خود، دیگر به هیچ روی نمی توانم ببینم که فرزندان کورش را، چون یک تکه گوشت قربانی، از پنجرۀ کوی دانشگاه به بیرون پرتاب کنند و همزمان نعره برکشند: این هم سهم این یا آن قدیس!

چرا که دست کم، من به سهم خود، دیگر به هیچ روی نمی توانم ببینم که به دختران تهمینه و پسران سیاوش در بیدادگاه های این نظام کهریزکی تجاوز کنند و پیکر تجاوز شده شان را بسوزانند و یا که سیمان گیرند، و نام این توحش برهنه را نیز، با بی شرمی و جهالت تمام، «جهاد فی سبیل الله» گذارند.

 

این چنین است، که روی سخن من اینک با همۀ سردمداران حکومت جنون زدۀ ولایت فقیه، به ویژه با نهاد روحانیت وابسته به حکومت است؛ چرا که این نهاد، یعنی نهاد دین، بی هیچ شکی، امروز در برابر یک گزینش بزرگ و سرنوشت ساز تاریخی ایستاده است، نه تنها برای ایران، بلکه برای کل حوزۀ تمدنی ایرانی؛ گزینش این است: در کنار مردم ایستادن و به تمامی از حکومت بیرون آمدن، و یا در کنار رژیم ماندن و بر سنت سرکوب و الاهیات شکنجه پای فشردن!

آقایون،

روی سخن من با شما، و با همۀ آن پیشوایانی است که به نام دین، هزار و چهارصد سال است که گاه بی میانجی و گاه با میانجی، و سی سال است که بطور یکراست بر این بوم فرمان می رانید، بدین پرسش های زمینی من ایرانی، که اگر می خواهید می توانید نام اش را استفتاء نیز بگذارید، پاسخ دهید:

«چگونه و به پشتوانۀ کدام الاهیات است که به این آب و خاک، اینچنین به چشم بیگانه می نگرید؟

چگونه و به پشتوانۀ کدام الاهیات است که بر ایران، رفتاری را روا می دارید که گویی، کودک سرراهی تاریخ است؟

چگونه و به پشتوانۀ کدام الاهیات است که میراث تمدن ایران را شایستۀ حراج کردن و سوزاندن و به آب بستن و به کلنگ برکندن می دانید؟

چگونه و به پشتوانۀ کدام الاهیات است که به ایرانی، به چشم بنده و موالی و صغیر می نگرید، کودک اش را به بیگاری می کشید، زن اش را در چهارگوشۀ جهان به فروش می گذارید و از گُردۀ مَرداش تسمه بر می کشید؟

آخر چگونه و به پشتوانۀ کدام الاهیات است که تجاوز به عنف را، بر دختر و پسر ایرانی، مجاز می شمارید؟»

آقایون،

امروز، این شما و فقط شما هستید که بر ایران ما فرمان می رانید، پس در نهایت، این شما و سنت عالیه ای که خود را بدان وابسته می دانید هستید، که باید پاسخ سی سال جنایت قانونی شده و ویرانی پیوسته را بدهید: بنابراین چرا سکوت می کنید و دست بر دست می گذارید؟ چرا، شما به عنوان علمای عرصۀ دین و نگهبانان وجدان، در برابر ستم بی پایانی که بر مردم شکیبا و نجیب این سرزمین می رود خود را به ناآگاهی می زنید؟

چرا گوش های تان در برابر فریادهای ممتد ملت رنج کشیدۀ ایران ناشنوا شده است و چرا دست رد بر خشونت بهیمی ای که برفرزندان زال و رودابه، بر مهدی ها و ترانه های میهن می رود نمی زنید؟ چرا به سوی مردم نمی آیید و در برابر توحش عریان این فریب کارترین حکومت تاریخ، که پشیزی برای کرامت انسان ارزش قائل نیست، نمی ایستید؟ به راستی چرا؟ و به من بگویید، انگیزۀ این بی تفاوتی آشکار در برابر ستم چیست؟
 

آقایان روحانی،

من، به هر ایمانی که به انسان ارج گذارد، فارغ از اینکه از آن کدام ملت و فرهنگ باشد، احترام می گذارم، و البته، در برابر هر ایمانی، که انسان را، به ویژه ایرانی را زیرپا گذارد و شان آدمی را به هیچ گیرد، می ایستم. پس تکلیف خود را روشن کنید، چرا که تکلیف من، چون روز، روشن است:

من، میان آن جوان ایرانی که از پنجره پرتاب می شود تا که در پای درگاهی متعالی قربانی شود، بی هیچ شک و گمانی، نه جانب آن درگاه نیازمند به گوشت لُخم انسان، بلکه جانب آن ایرانی لگدمال شده، جانب فرزند نگونبخت کوروش را می گیرم. وسلام!
خداوند نگهدار ایران باد

سه شنبه 17 شهريور 1388




__._,_.___
This is a non-political list.
Recent Activity
Visit Your Group
Give Back

Yahoo! for Good

Get inspired

by a good cause.

Y! Toolbar

Get it Free!

easy 1-click access

to your groups.

Yahoo! Groups

Start a group

in 3 easy steps.

Connect with others.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ