http://www.porsojoo .com/fa/node/ 11699 از سايت پرس و جو استبداد، سکولاریزم و حکومت دینى / دکتر سید یحیی یثربی مقدمه: حکومت دینى، در ایران اسلامى، عملا"بعنوان یک رژیم سیاسى جدید مطرح گردید وسنتهاى سیاسى موجود در دنیا را در هم ریخت.هدف این مقاله، بنحو اجمال، مقایسه تطبیقىاین حکومتبا دو نوع حکومت دیگر یعنىاستبدادى و دمکراتیک است. اما حکومتهاىدیگر، از جمله کمونیستى که سالها در تعدادزیادى از کشورها دائر بود و نیز حکومتهاىفاشیستى که علیرغم چهره تجددگرائى و دانشدوستى، یا دیندارى و مردم دوستى، بنوعىانحراف از اصول و مبانى عقلانى است، بعلت فرط تنوع و تغیر، از حوزه این بررسى خارجمىمانند. اکنون براى امکان مقایسه مزبور محورهایىرا که از اهم عناصر قوام بخش و مورد توجه حکومتهاست، مورد توجه قرار مىدهیم از قبیل:منشا حاکمیت، هدف حاکمیت، منشا حقوق وقوانین، رابطه حکومت و مردم، گزینش ترکیبحاکمیت، برخورد با مخالفان داخلى، برخورد بامخالفان خارجى، عوامل واهرمهاى کنترلحاکمیت، و سرانجام اقدام به تغییر حاکمیت. مسلما" در مقام مقایسه، نکات جزئىبیشترى را مىتوان مطرح کرد که در این جا بهخاطر رعایت گنجایش مقاله، تنها به ذکر چندنکته، اکتفا مىکنیم. 1- منشا و خاستگاه حاکمیت در یک نگرش تحلیلى مىتوان عواملپیدایش قدرت را در سه نوع حاکمیتیاد شدهبررسى کرد. 1-1- حکومتهاى استبدادى: در این گونه حکومتهاتنها سرچشمه و خاستگاه قدرت، غلبه است. هرکس بر اساس توارث یا تبانى و توطئه برجامعهاى غلبه یابد، حاکم آن جامعه شده و«الحق لمن غلب»!!. چنانچه یعقوب لیث آشکارا برزبان راند. در نیشابور شایع شد که یعقوب لیث،فرمان خلیفه ندارد و حاکمیتش مشروع نیست.یعقوب، سران شهر را جمع کرده در مجلسى که ازسراپاى آن نشان غضب، هویدا بود، بر تختنشست و در حالیکه شمشیر برهنهاى در دستداشت این شایعه را با حاضران در میان نهاد.مردم از بیم جان منکر شدند. یعقوب گفت منکارى ندارم که شما باور کنید من فرمان از خلیفهدارم! شما را براى این کار به اینجا نیاوردهام، امامىپرسم مگر نه اینست که خلیفه در بغداد باقدرت این شمشیر، حکومت مىکند؟ من همشمشیر دارم پس دیگر چه جاى این سخن که ازکس دیگر فرمان دارم یا ندارم؟! طبیعى است که در چنین حاکمیتى، حاکمبراى بدست آوردن قدرت و حفظ غلبه خود از هروسیلهاى نیز بهره مىجوید. 2-1- دولتهاى دمکراتیک: در این گونه حاکمیتهامنشا حاکمیت، ظاهرا قرارداد اجتماعى است ومجموعهاى از مردم براى حفظ منافع و دفعزیان، دولتى با رضایت اکثریتبر سر کارمىآورند و جامعه مدنى غرب در این سنت،مفهوم یافته است. 3-1- حاکمیت اسلامى: در حاکمیت دینى،خاستگاه حاکمیت، صلاحیتهاى واقعى نظرى وعملى است و این صلاحیتبه عنوان نوعى برترىمنطقى و صلاحیتهاى شخصیتى حاکم مطرحمىشود و تنها بر دو مبنا مىتواند استوار باشد:آگاهى و تقوا. در نظام حاکمیت ولائى دینى،تختحاکم، یکى دو متر بلندتر از جایگاه دیگراننیست، بلکه شخصیت اوست که نسبتبه دیگراندر علم و عمل، جایگاه برترى دارد و او به اینجایگاه بلند با بالهاى معرفت و اخلاق بالا رفتهاست نه آنکه مانند یعقوب لیث و دیگران به زورشمشیر و نیزه بر تخت نشسته باشد. از اینجاستکه قاعدتا باید انتخاب و راى مردم به معنىمتداول غربى آن رکن منحصر در تعیین حاکمنباشد براى اینکه واقعیتبا راى و قرارداد آنانتغییر نمىکند و اگر کسى صلاحیت این کار رانداشته باشد، با راى ما، داراى صلاحیتنمىشود. در نظام دینى، باید «ولى» و فرد صالح راکشف وبااو بیعت نمود. در جامعه اسلامى، شخصولى،نقش مهمى دارد که بدون او حتى ازوجودکتبى کتاب و سنت هم کارى ساخته نیست. گر انگشتسلیمانى نباشد چه خاصیت دهد نقش نگینى در نظام ولائى دینى، رهبرى منوط به وجودشرایط لازم است. مولوى مىگوید: چونکه مردى نیستخنجرها چه سود چون ندارد دل، ندارد سود خود از على میراثدارى ذوالفقار بازوى شیر خدا هستت، بیار کشتئى سازى ز توزیع و فتوح کو یکى ملاح کشتى همچو نوح بتشکستى گیرم ابراهیم وار کو بت تن را فدا کردن به نار؟ چون زنا مردى دل آکنده بود ریش و سبلت موجب خنده بود! (مثنوى دفتر 5) 2- منشا حقوق و قوانین حاکمیت هر حاکمیتى بر پایه اصول و قوانینى،انتظاراتى از مردم دارد و هماهنگى آنان را طلبمىکند. این قوانین و حقوق در حکومتهاىمختلف، منشاهاى جداگانه دارند. 1-2- حاکمیتهاى استبدادى: در این گونه حاکمیتهامنشا همه |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر