کتاب های فارسی - آرشیو این وبلاگ در پایین صفحه قرار دارد

stat code

stat code

۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

Re: [farsibooks] : مقاله اي از يثربي

خیلی جالب است ! درست در زمانی که تشت رسوائی اخلاقی و مالی  اصحاب ولایت مدار از بام نظام اسلامی بر زمین افتاده ارائه مشتی اراجیف به عنوان بررسی نظام های سیاسی دنیا  از سوی مدافعان توالت ملی مذهبی کلی همه ما را مشعوف کرد .
حضرت اجل جناب آشیخ محسن 681 ! روش  بکار رفته در به اصطلاح مقاله حاضر فقط به درد منابر رسمی حکومت می خورد که به شیوه خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی ابتدا از دید خود به بررسی نظام هائی که وجود خارجی ندارند پرداخت و سپس نظام جعلی ولایت فقیه را به عنوان نسخه بی بدیل حکومت در برابر آنچه از خود بافته ایم بگذاریم . عبید زاکانی حکایت جالبی دارد که به روزگار ما می خورد ، می گوید :

از کسی پرسیدند قیمه را با غین می نویسند یا با قاف و او جواب داد با گوشت . حضرت عجل جناب شیخ محسن حال این هم داستان نظام دین مدار شماست که در عمل همان نظام واپس مانده بورژوازی وابسته آن هم از نوع دست چندم آن است که این بار با روغن اسلام  به خورد ملت داده شد حالا جنابعالی هر چه می خواهد دل تنگت بگو ، غمی نیست چرا که فعلا بلند گو دست شما است ولی بهتر است بجای نشخوار عقاید پوسیده سرکی به کوچه و بازار بزنی تا با گوش خود بشنوی این ملت در حق منادیان نظام دینی چه ها می گویند که اگر چه جنابعالی هنوز در بند غین و قاف هستی مردم درمانده و میلیون ها گرسنه ای که این رژیم نان خالی هم بر سفر ه هاشان نگذاشته می دانند گوشت قیمه در دهان چه کسانی است .
--- On Mon, 6/30/08, mo om <mohsen_681@yahoo.com> wrote:

From: mo om <mohsen_681@yahoo.com>
Subject: [farsibooks] : مقاله اي از يثربي
To: farsibooks@yahoogroups.com
Date: Monday, June 30, 2008, 12:10 AM









 

 

 

 

 

 

 

 http://www.porsojoo .com/fa/node/ 11699

 

از سايت پرس و جو

 

استبداد، سکولاریزم و حکومت دینى / دکتر سید یحیی یثربی

 

 

مقدمه:

حکومت دینى، در ایران اسلامى، عملا"بعنوان یک رژیم سیاسى جدید مطرح گردید وسنتهاى سیاسى موجود در دنیا را در هم ریخت.هدف این مقاله، بنحو اجمال، مقایسه تطبیقى‏این حکومت‏با دو نوع حکومت دیگر یعنى‏استبدادى و دمکراتیک است. اما حکومتهاى‏دیگر، از جمله کمونیستى که سالها در تعدادزیادى از کشورها دائر بود و نیز حکومتهاى‏فاشیستى که علیرغم چهره تجددگرائى و دانش‏دوستى، یا دیندارى و مردم دوستى، بنوعى‏انحراف از اصول و مبانى عقلانى است، بعلت فرط تنوع و تغیر، از حوزه این بررسى خارج‏مى‏مانند.

اکنون براى امکان مقایسه مزبور محورهایى‏را که از اهم عناصر قوام بخش و مورد توجه حکومتهاست، مورد توجه قرار مى‏دهیم از قبیل:منشا حاکمیت، هدف حاکمیت، منشا حقوق وقوانین، رابطه حکومت و مردم، گزینش ترکیب‏حاکمیت، برخورد با مخالفان داخلى، برخورد بامخالفان خارجى، عوامل واهرمهاى کنترل‏حاکمیت، و سرانجام اقدام به تغییر حاکمیت.

مسلما" در مقام مقایسه، نکات جزئى‏بیشترى را مى‏توان مطرح کرد که در این جا به‏خاطر رعایت گنجایش مقاله، تنها به ذکر چندنکته، اکتفا مى‏کنیم.

 

1- منشا و خاستگاه حاکمیت

در یک نگرش تحلیلى مى‏توان عوامل‏پیدایش قدرت را در سه نوع حاکمیت‏یاد شده‏بررسى کرد.

1-1- حکومتهاى استبدادى: در این گونه حکومتهاتنها سرچشمه و خاستگاه قدرت، غلبه است. هرکس بر اساس توارث یا تبانى و توطئه برجامعه‏اى غلبه یابد، حاکم آن جامعه شده و«الحق لمن غلب‏»!!. چنانچه یعقوب لیث آشکارا برزبان راند. در نیشابور شایع شد که یعقوب لیث،فرمان خلیفه ندارد و حاکمیتش مشروع نیست.یعقوب، سران شهر را جمع کرده در مجلسى که ازسراپاى آن نشان غضب، هویدا بود، بر تخت‏نشست و در حالیکه شمشیر برهنه‏اى در دست‏داشت این شایعه را با حاضران در میان نهاد.مردم از بیم جان منکر شدند. یعقوب گفت من‏کارى ندارم که شما باور کنید من فرمان از خلیفه‏دارم! شما را براى این کار به اینجا نیاورده‏ام، امامى‏پرسم مگر نه اینست که خلیفه در بغداد باقدرت این شمشیر، حکومت مى‏کند؟ من هم‏شمشیر دارم پس دیگر چه جاى این سخن که ازکس دیگر فرمان دارم یا ندارم؟!

طبیعى است که در چنین حاکمیتى، حاکم‏براى بدست آوردن قدرت و حفظ غلبه خود از هروسیله‏اى نیز بهره مى‏جوید.

2-1- دولتهاى دمکراتیک: در این گونه حاکمیتهامنشا حاکمیت، ظاهرا قرارداد اجتماعى است ومجموعه‏اى از مردم براى حفظ منافع و دفع‏زیان، دولتى با رضایت اکثریت‏بر سر کارمى‏آورند و جامعه مدنى غرب در این سنت،مفهوم یافته است.

3-1- حاکمیت اسلامى: در حاکمیت دینى،خاستگاه حاکمیت، صلاحیتهاى واقعى نظرى وعملى است و این صلاحیت‏به عنوان نوعى برترى‏منطقى و صلاحیتهاى شخصیتى حاکم مطرح‏مى‏شود و تنها بر دو مبنا مى‏تواند استوار باشد:آگاهى و تقوا. در نظام حاکمیت ولائى دینى،تخت‏حاکم، یکى دو متر بلندتر از جایگاه دیگران‏نیست، بلکه شخصیت اوست که نسبت‏به دیگران‏در علم و عمل، جایگاه برترى دارد و او به این‏جایگاه بلند با بالهاى معرفت و اخلاق بالا رفته‏است نه آنکه مانند یعقوب لیث و دیگران به زورشمشیر و نیزه بر تخت نشسته باشد. از اینجاست‏که قاعدتا باید انتخاب و راى مردم به معنى‏متداول غربى آن رکن منحصر در تعیین حاکم‏نباشد براى اینکه واقعیت‏با راى و قرارداد آنان‏تغییر نمى‏کند و اگر کسى صلاحیت این کار رانداشته باشد، با راى ما، داراى صلاحیت‏نمى‏شود. در نظام دینى، باید «ولى‏» و فرد صالح راکشف وبااو بیعت نمود. در جامعه اسلامى، شخص‏ولى،نقش مهمى دارد که بدون او حتى ازوجودکتبى کتاب و سنت هم کارى ساخته نیست.

گر انگشت‏سلیمانى نباشد چه خاصیت دهد نقش نگینى

در نظام ولائى دینى، رهبرى منوط به وجودشرایط لازم است. مولوى مى‏گوید:

چونکه مردى نیست‏خنجرها چه سود چون ندارد دل، ندارد سود خود از على میراث‏دارى ذوالفقار بازوى شیر خدا هستت، بیار کشتئى سازى ز توزیع و فتوح کو یکى ملاح کشتى همچو نوح بت‏شکستى گیرم ابراهیم وار کو بت تن را فدا کردن به نار؟ چون زنا مردى دل آکنده بود ریش و سبلت موجب خنده بود!

(مثنوى دفتر 5)

 

2- منشا حقوق و قوانین حاکمیت

هر حاکمیتى بر پایه اصول و قوانینى،انتظاراتى از مردم دارد و هماهنگى آنان را طلب‏مى‏کند. این قوانین و حقوق در حکومتهاى‏مختلف، منشاهاى جداگانه دارند.

1-2- حاکمیتهاى استبدادى: در این گونه حاکمیتهامنشا همه دستورات و مطالبات، اراده شخص‏حاکم و اطرافیان و عوامل اوست و همه چیزبستگى به نظر مبارک دارد! تمام مردم و همه‏طبقات اجتماعى باید با اراده و تمایل حاکم‏هماهنگ باشند.

2-2- حاکمیتهاى دمکراتیک: در این حاکمیتهامبناى کار، طبق ادعاء، خواست مردم است.

3-2- حاکمیت دینى: در حاکمیت دینى، منشاحقوق و قوانین، اراده و فرمان خداوند و مصالح‏حقیقى مردم براساس تشریع الاهى است وتمایلات شخصى افراد طبقه حاکم، نقشى نداردچنانکه امیال مردم نیز نمى‏تواند این قوانین راتغییر دهد.

 

3- اهداف حاکمیت

1-3- هدف حاکمیت استبدادى: در این گونه‏حاکمیتها تامین منافع طبقه حاکم، هدف اصلى‏حکومت است و تلاشها در برآوردن امیال‏حاکمان هماهنگ مى‏شود.

2-3- هدف حکومتهاى دمکراتیک: هدف اصلى این‏گونه حکومتها، تامین منافع شهروندان وبرآوردن آرزوهاى آنان در حد امکان است،بدیهى است که محور این آرزوها و منافع، به‏زندگى دنیوى و حیات مادى و روزمره آنان است.

3-3- هدف حاکمیت دینى: در حاکمیت دینى،هدف حاکمان، تامین مصالح معاش و معاد امت‏است. معاش و معاد در مقام سنجش البته‏همسنگ نیستند. بلکه مصالح معاش بر محورمصالح معاد، تنظیم مى‏گردد. یعنى در یک نظام‏دینى، چنین نیست که مردم بخواهند هم دنیاداشته باشند و هم آخرت، بلکه باید خواسته‏اصلى مردم معاد باشد و معاش هم بگونه‏اى‏تنظیم گردد که مزرعه معاد باشد. معاد و معاش،درعرض یکدیگرنیست گرچه هردو ضرورى است.

 

4- رابطه حاکمیت و مردم

1-4- حاکمیت استبدادى: در این گونه حاکمیت‏هامحور رابطه، سلطه و تسلیم است. حاکم با زور و تهدید، تسلط مى‏یابد و مردم ناچار به تسلیمند.

2-4- حکومتهاى دمکراتیک: در این گونه‏حکومتها از حیث تئوریک، خواست مردم بایدتامین شود. یعنى به هر میزان که هیات حاکمه وعوامل حکومتى در تامین منافع مردم موفق‏باشند به همان مقدار از حمایت و پشتیبانى‏مردم برخوردار خواهند بود. در جامعه‏هاى دوحزبى یا چند حزبى، اصل تامین منافع، هدف‏اصلى همه احزاب است.

3-4- حاکمیت دینى: در حاکمیت دینى علاوه برخدمت و حمایت، مبناى رابطه براساس ولایت -بیعت است. ولایت‏به معنى رهبرى آگاهانه، ازموضعى علمى و اخلاقى برتر ناشى از علم و عمل‏برتر است. و بیعت، به معنى گزینش ناشى ازایمان به مبانى و اصول مکتب.

این رابطه، رابطه‏اى ظریف است و بدون‏توجه به مبانى، قابل فهم نیست. کسانى از سرسطحى نگرى ولایت را مخصوصا اگر با قید«مطلق‏» همراه باشد، با استبداد و سلطه، یکى‏دانسته، در نتیجه لازمه آن را سلب آزادى وانتخاب و اختیار مردم مى‏دانند. و حتى بامغالطه‏اى بر مبناى تجانس و اشتراک لفظ گاهى‏دانسته، یا ندانسته آن را در حد قیمومت صغارمطرح کرده، مردم را در نظام ولائى، مشتى‏محجور و نابالغ و نیازمند به قیم و سرپرست‏قلمداد مى‏کنند! در صورتى که محور ولایت،دلسوزى و شفقت ناشى از آگاهى و تقواى برتراست که دقیقا مستلزم آگاهى و هوشیارى وانتخاب مردم است.

در نظام ولائى، مبناى کار، هدایت مردم است‏نه اسارت آنان. و معلوم است که هدایت، نیازمندهوشیارى و گزینش مردم است. از اینجاست که‏در قرآن کریم از طرفى بر این موضوع تاکیدمى‏شود که در دین، اکراه نبوده و کار پیغمبر،سیطره بر مردم و تصمیم‏گیرى بجاى آنان نیست.و از طرف دیگر هم بر انذار و تبشیر و هدایت‏تکیه مى‏شود. یعنى دادن آگاهى و هوشیار کردن‏مردم تا امکان راهیابى و گزینش داشته باشند.بنابراین در نظام ولائى، ولى امر جامعه اسلامى،با رهنمودى که از منبع آسمانى، یعنى کتاب وسنت دریافت مى‏کند، امت مؤمن به این حرکت‏سرنوشت‏ساز را به سوى لقاءالله و حیات جاودان‏رهبرى مى‏کند. در این جریان و حرکت، تدبیرزندگى دنیوى باید بگونه‏اى باشد که به هدف‏والاى انسانى که همان سر بر آستان جانان‏نهادن است، آسیب نرساند.

 

5- مبناى گزینش براى ترکیب حاکمیت

هر حکومتى با مبانى و معیارهاى خاص خوددست‏به گزینش عوامل اجرایى مى‏زند.

1-5- حکومتهاى استبدادى: مبناى انتخاب‏اشخاص در اینگونه حکومتها دو چیز است: یکى،تبعیت و وفادارى به حاکم. و دیگرى، توان کار در جهت منافع نظام.

بدیهى است که در چنین شرایطى فضایل‏اخلاقى کمتر مورد توجه قرار مى‏گیرد، بلکه درموارد زیادى بى‏توجهى مامور به اخلاق و فضیلت‏لازم است. چنانکه در عوامل قتل و غارت و تعدى‏و تجاوز تا این بى‏توجهى وجود نداشته باشد کارپیش نخواهد رفت. کسیکه فرماندهى قسمتى ازقشون چنگیز را مى‏پذیرفت، یا جلادى دربار شاه‏عباس را برعهده مى‏گرفت، یا مامور غارت واخاذى در حاکمیت تیمور مى‏شد اگر ذره‏اى به‏وجدان و فضیلت توجه مى‏کرد هرگز نمى‏توانست‏کارى از پیش ببرد.

2-5- نظامهاى دمکراتیک: در اینگونه نظامهامعیار گزینش افراد، محبوبیت و مقبولیت‏اجتماعى است تا اشخاص کاردان و شایسته‏مسؤولیت را بعهده بگیرند.

3-5- حاکمیت دینى: در نظام دینى، معیارمسؤولیت، کاردانى و دیندارى، و بعبارت دیگر،تخصص و تعهد جهت عایت‏حقوق و مصالح‏مردم است. بدیهى است تا کسى کاردان نباشدنمى‏تواند کارآیى داشته باشد و تا کسى دیندار ومتعهد نباشد با جریان و حرکت دینى جامعه‏هماهنگ نخواهد شد. بنابراین در مسئولان‏جامعه، حتما" باید این دو شرط را در نظر گرفت.علاوه بر اینها، معیار دیگر نظام ولایت، برترى درآگاهى و تقواست. با این حساب کسى مى‏تواند،مثلا" استاندار، فرماندار، رئیس یک اداره و مرکز،فرمانده یک واحد نظامى و مدیر مؤسسه یاکارخانه‏اى باشد که اولا" کاردان باشد و ثانیادیندار و ثالثا در آن محیط و در آن شرایط ازحیث صلاحیت، برتر از افراد دیگر باشد. اگر درنظام ولایت‏بخواهند مدیرى را براى مدرسه‏اى تعیین کنند، آن شخص که براى این مسئولیت انتخاب مى‏شود باید:

اولا" - بتواند از عهده کار برآید. ثانیا - بایددیندار باشد. ثالثا - در مقایسه با افراد دیگرى که‏مى‏توانند این مسئولیت را به عهده گیرند از همه‏برتر و جلوتر باشد.

با توجه به این نکات در نظام ادارى وخدماتى جامعه دینى به دو موضوع بسیار مهم‏برخورد مى‏کنیم که از امتیازات بزرگ این نظام‏مى‏باشد و آن دو موضوع عبارتند از:

1-3-5- توجه به بلوغ به جاى ابلاغ: منظور من ازابلاغ، فرمان یا حکمى است که به موجب آن‏مقام بالاتر مسئولیتى را به کسى واگذار مى‏کند.در نظامهاى عرفى، اساس ریاستها و مدیریتها،ابلاغ و حکم مقام بالاتر است. اما در نظام ولایى، مبناى مسئولیتها همین بلوغ است. یعنى‏براساس تعمیم صلاحیت و برترى نسبت‏به همه‏مسئولان، کسى مى‏تواند ریاست و مدیریت را به‏عهده بگیرد که در میان واجدین شرایط، از لحاظ‏آگاهى و تقوا و کاردانى از همه برتر باشد و این‏برتر بودن، همان «بلوغ‏» است که یک حقیقت‏عینى است نه قراردادى. و لذا شایستگى مدیریت‏در نظام اسلامى هم عینا" مانند ولایت، و بعنوان‏جلوه و شاخه‏اى از ولایت، با انتخاب و حکم وابلاغ تحقق نمى‏یابد بلکه باید نخست آنرا در یک‏شخص کشف کرده سپس به او ابلاغ داد. با این‏حساب چنانکه وظیفه مردم کشف مصداق عینى‏ولى امر است وظیفه ولى امر هم کشف مصداق‏عینى این بلوغها است.

در اینجا بى‏مناسبت نیست که نکته‏اى رادرباره تخصص و تعهد بعنوان دو شرط مسئولیت‏یادآور شوم، نکته‏اى که جامعه ما بخاطر غفلت ازآن دچار آسیب و خطا شده و خواهد شد.

ما سالهاست که تخصص و تعهد را به عنوان‏دو شرط اساسى براى شایستگى مسئولیت‏مطرح مى‏کنیم. و این موضوع از طرفى، باعث‏انتقاد مخالفان شده و از طرف دیگر زمینه‏اشتباه مسئولان را فراهم آورده است. این انتقادو اشتباه از اینجا ناشى مى‏شود که ما رابطه‏تخصص و تعهد را با مسئولیت، و نیز جایگاه آندورا نسبت‏به یکدیگر تاکنون به صراحت روشن‏نکرده‏ایم. ما معمولا" ایندو را در کنار هم آورده وبه اقتضاى جو جامعه دینى نسبت‏به تعهد،حساسیت‏بیشترى نشان مى‏دهیم. و لذامخالفان ما از ما انتقاد مى‏کنند که اینان مثلا"نماز شب خواندن را محور مدیریت قرار داده و به‏تخصص و مهارت توجه نمى‏کنند! و از طرف دیگردر مواردى خود ما گاهى عملا" به چنین کارى‏دست مى‏زنیم! براى جلوگیرى از این انتقاد واشتباه لازم است که نخست‏به جایگاه آندو توجه‏کنیم و سپس رابطه آندو را با مسئولیت مشخص‏نمائیم: در مورد جایگاهشان باید توجه داشت که‏تعهد و تقوا از شرایط عمومى صلاحیتند، عینا"مانند عاقل بودن و هوشیارى. و اینگونه شرطهادر همه مشاغل مطرحند. اما تخصص در هرزمینه‏اى شرط خاص مسئولیت است. یعنى‏حتما" و الزاما" در تصدى آن شغل باید تخصص‏کافى داشته باشد. و اما در ارتباط ایندو با تصدى‏شغل باید دانست که هیچ شغلى را با شرایط عام‏نمى‏توان به کسى واگذار کرد. یعنى هیچ کس رابخاطر عاقل بودن، بالغ و هوشیار بودن وهمچنین بخاطر دیندارى نمى‏توان به شغلى‏گمارد، بلکه با داشتن همه این شرایط بایدمهارت و تخصص لازم را هم داشته باشد.بنابراین بى‏توجهى به تخصص در نظام دینى یا یک شایعه است و یا در مواردى از اعمال‏بى‏منطق و نفسانى برخى از مسئولان مى‏باشد.

2-3-5- تکلیف بجاى مزدورى: در حاکمیتهاى‏عرفى و سکولار، تلاش و کوشش مسئولان جنبه‏مزدورى دارد. به این معنى که کارى مى‏کنند تابسودى دست‏یابند. خواه این سود، سود مالى‏باشد یا بصورت ارتقاء مقام و استمرار قدرت وغیره تحقق پذیرد.

اما در نظام ولائى کوشش در همه مشاغل وکارها، از ولایت امر تا کارگرى در یک مزرعه،جنبه اداى تکلیف داشته، وسیله تقرب بحق وتکامل معنوى انسان است. براى روشن شدن‏مطلب باید توجه داشت که تکلیف واجب بر هرانسان مکلف بر دو نوع است: عینى و کفائى.

بیشتر چنین مى‏اندیشند که در زندگى یک‏انسان دیندار، واجب عینى، مهمتر بوده و ازلحاظ مورد، بیشتر از واجب کفائى است. در حالى‏که کار برعکس است.

یعنى اولا" واجب کفائى بلحاظ ارزش اخلاقى‏و نتایج عملى، مهمتر از واجب عینى است. براى‏اینکه در واجب عینى، شخص تنها به خودمى‏اندیشد و بارى از دوش خود برمى‏دارد، درحالى که در واجب کفائى، نه تنها به خود، بلکه به‏مردم جامعه‏اش مى‏اندیشد و نه تنها کار و وظیفه‏خود را انجام مى‏دهد، بلکه از طرف دیگران هم‏کار مى‏کند. در انجام واجب عینى، شخص خود رااز آلایش گناه، دور مى‏دارد اما در انجام واجب‏کفائى، انسان از آلایش جامعه به گناه جلوگیرى‏مى‏کند. و لذا از لحاظ وسعت قلمرو نیکخواهى واحساس وظیفه و مسئولیت و نیزاز جهت‏برخوردارى دیگران از آثار و نتایج عینى کارانسان، از اهمیت‏بیشترى برخوردار است.

ثانیا" موارد وجوب کفائى بیش از مواردوجوب عینى است. براى اینکه ما عرفا" تنها دفن‏میت را مصداق واجب کفائى مى‏دانیم!! در حالى‏که همه کسب و کارها مصداق این تکلیف‏اند.نانوائى که نان مى‏پزد، قصابى که گوشت توزیع‏مى‏کند، بنائى که خانه مى‏سازد، قاضى که داورى‏مى‏کند، افسران و درجه‏داران و سربازانى که به‏مرزدارى یا حفظ امنیت داخلى مشغولند، معلم واستادى که درس مى‏دهد، کشاورزى که گندم‏مى‏کارد، وزیر، نماینده مجلس، استاندار، رئیس‏دانشگاه، بازارى، همه و همه، یک تکلیف وواجب شرعى انجام مى‏دهند.

بسیار ضروریست که باین نکته توجه شود که‏دنیائى بودن و سکولاریزم و نظام دنیوى، در برابرحیات دینى و نظام ولایت، ریشه در نحوه درک ومعرفت و قصد و نیت انسانها دارد. بر مبناى قصدو نیت و درک و معرفت انسان است که جائى‏محراب و جاى دیگر دکان است. اگر همت امام‏جماعت در محراب، محدود به منافع دنیوى‏بوده، قصد و نیتش نیل به اجر دنیوى باشد ازقبیل حقوق ماهانه و حرمت اجتماعى و غیره،بى‏تردید محراب و مسجد براى او دکان است وکارش دنیوى است. در مقابل اگر کاسب، کارگر،پزشک و معلم کارشان را نه بمنظور حقوق ومنافع مادى بلکه براى خدا انجام دهند، دکان،کارگاه، مطب و مدرسه‏شان محراب است. اولى‏تک محصولى - دنیوى - است و دومى دو محصوله- دنیوى و اخروى - است.

بنابراین نظام ولایت، منوط به معرفت‏برتر ونیت‏برتر است. و گرنه از اسم و عنوان چیزى‏ساخته نیست. در نظام ولائى، همه در محراب‏اند.همه در مسیر سیر الى الله و تقرب‏اند. چنین‏نظامى الهى است که کاروان بشریت را بمقصدقرب مى‏کشد. و اگر چنین نباشد، بلکه هدفها،مادى و دنیوى باشند و نتیجه نیز گرفتارى بیشتردر جهان خاکى و محرومیت از عروج باشد، این‏نظام، دنیوى و سکولار است، اگر چه نامش دینى‏و مرکزش مسجد باشد. از این گونه تفرعن ودنیاگرائى‏ها در پوشش خلافت الهى و دین‏باورى،در طول تاریخ نمونه‏هاى زیادى داریم. و لذاحتما باید حساب حاکمیت دینى را، از حکومت‏به نام دین و با ابزار قراردادن دین جدا کرد.

 

6- در برابر مخالفان:

1-6- حکومت‏هاى استبدادى: در این گونه‏حکومتها، هدف اصلى سرکوب و نفى مخالفان‏داخلى و خارجى به هر قیمتى و به هر شیوه‏اى‏است و اگر در موردى اقدامى نمى‏شود، غالباناشى از مشکلات موجود و یا نتایج و آثارناخوشایند آن است. در مورد مخالفان خارجى،شرایط امروز کشورهائى که داراى حکومت‏استبدادى هستند، از جهاتى با گذشته فرق‏مى‏کند. در زمان گذشته، حمله به دشمن‏وسیله‏اى بود براى جلب غنایم و منافع و توسعه‏قلمرو که امروزه، چنین کارى امکان ندارد; البته‏نه بخاطر دگرگونى در ماهیت آن حکومتها، بلکه‏بخاطر شرایط جدیدى که بر روابط بین‏المللى‏حاکم است. ناگفته نماند که شرایط جدیدبخصوص گسترش وسایل ارتباطى، در موردرفتار با مخالفان داخلى نیز تا حدودى تاثیرگذاشته است.

2-6- حکومتهاى دموکراتیک: در این گونه‏حکومتها، مخالف بصورت اقلیت در کنار اکثریت‏به فعالیت مى‏پردازد و حکومت هم در انتظارمرحله بعدى اظهار نظر مردم که بصورت‏انتخابات ریاست جمهورى یا پارلمان یاشوراهاى شهر ظاهر مى‏شود، مى‏ماند. بنابراین‏دولت در این گونه کشورها، رقیب دارد نه دشمن!

و اما از نظر روابط با کشورهاى دیگر، باز هم‏غالبا رابطه، رابطه رقابت است. مگر اینکه شرایطخاصى پیش آید که منافع ملى کشورى موردتهدید قرار گیرد. در این گونه موارد نیز نهایت‏تلاش را براى حل صلح‏آمیز بکار مى‏گیرند. البته‏این موضوع غیر از موضوع رابطه استعمارى‏بعضى از این کشورها، با بعضى از کشورهاى عقب‏مانده است که خودش به بحث جداگانه نیازمنداست.

3-6- حکومت دینى: در حکومت دینى، مبناى‏حاکمیت‏بر ولایت و استحقاق و صلاحیت است وولایت‏خود ظرایفى دارد که کمتر مورد توجه قرارمى‏گیرد. هدف حکومت ولایى، هدایت و تامین‏سعادت و حقوق کافه مردم است. براى اینکه‏بعثت مایه رحمت‏براى همه جهانیان، همه مردم‏و حتى مخالفان غیرمعاند است:

1-3-6- رسالت‏یعنى به سراغ مردم رفتن و درکنار آنان بودن: این رسالت، یکى از ظریف‏ترین‏لوازم نظام ولایت است. رسول با مردم است و درکنار مردم. خانه‏اش، خوراکش، پوشاکش،مرکوبش، خاندانش و در یک کلام زندگیش جدااز مردم نیست. «کان فینا کاحد منا» اگر غریبه‏اى‏او را با دیگران در یکجا ببیند، تشخیص نمى‏دهدو ناچار باید بپرسد: «ایکم محمد(ص)»: کدام یک‏از شما، محمدید؟ چه سؤال معنى‏دار و باشکوهى!

بگذریم از انحرافها و تحریفهایى که در طول‏تاریخ بر پایه هوا و هوس مدعیان، بوجود آمده وبدعتها، سنت‏شده و نورانیت‏ها از یاد رفته است!

به هر حال لازمه ضرورى نظام ولائى، اینگونه‏رسالت است. نظامى که با هدف هدایت مردم به‏سوى کمالات نامحسوسشان، تاسیس مى‏گردد.بدیهى است که تحقق رسالتى که هدفش دعوت‏مردم به کمالات نامحسوس آنان است، نیازمندعوامل زمینه‏ساز است. از جمله این عوامل‏زمینه‏ساز مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف - نفوذ و تاثیر:

براى روشن شدن این‏موضوع باید توجه داشت که جامعه‏هاى‏غیراستبدادى، بطور کلى بر دو قسم‏اند:

1- جامعه‏هاى مدنى بر پایه اصول و مبانى‏تمدن جدید غرب.

2- جامعه‏هاى آرمانى و تعالى‏گرا.

در اولى طبیعت انسان و زندگى دنیوى او،محور همه رابطه و ضابطه‏هاست. و دولتها مامورو مسئول تدارک و تامین نیازهاى همین حیات‏محسوس و زندگى نقد روزمره.

اما در جامعه دوم، روح انسان و حیات‏اخروى وى محور همه روابط و ضوابط است ودولتها همچنان مامور و مسئول آن.

بنابر این دو نوع جامعه داریم با دو نوع دولت‏و دو نوع قانون.

در جامعه‏هاى نوع اول، مدیریت، از اراده این‏و آن پدید آمده و قوانین و برنامه‏هایش براساس‏زندگى روزمره و منافع و دلخوشیهاى مردم است‏و طبعا پشتیبانش تمایلات مردم. بنابراین‏مسئولیتى جز تامین نیازهاى تجارتى و لهوى‏آنان در حد امکانات ندارند.

اما در جامعه‏هاى نوع دوم، حاکمیت از اراده‏الهى و مصالح حقیقى مردم، نشات مى‏یابد.قوانین و برنامه‏ها نیز همگى با هدف تامین‏سعادت دنیوى و اخروى انسان است. بگونه‏اى که‏سعادت دنیوى در چارچوب تامین سعادت‏اخروى محدود مى‏گردد. انسان بعنوان یک‏موجود مادى اصل و محور نیست. بلکه انسان‏بعنوان یک عابر و مسافر و معراجى مطرح است.

در چنین جامعه‏اى مدیران جامعه، علاوه برتامین نیازهاى دنیوى انسان، حتى بیش از آن‏باید در اندیشه هدایت مردم باشند و این هدایت‏نیازمند تاثیر است و از ضروریات امکان این‏تاثیر، همراه داشتن معجزه است. انبیاء و اولیاء باقدرت اعجاز بر مقاومت عقول و افکار در برابردعاوى نامحسوس خود چیره شده، مخالفت‏هواهاى نفسانى مردم را در هم مى‏شکنند. تلازم‏عقلى وعینى دعوت انبیا با اعجاز از همین نکته‏سرچشمه دارد. براى داعیان این دعوت الهى،همراهى با اعجاز همیشه ضرورت دارد.

از اینجاست که کرامات اولیا، همان نقش‏اعجاز انبیا را دارد. بدیهى است چنانکه پذیرش‏دعوت انبیا بدون شاهد صدق معقول نیست،پذیرش دعوت علماى مکتب وحى نیز نیازمندشاهد صدق آنان است.

احزاب و دولتها در جوامع مدنى، با نیازهاى‏زندگى عادى مردم سر و کار دارند. مسئولیت آنان‏محدود به حوزه منافع مادى (تجارت) و سرگرمى(لهو) است. طبیعى است که نیاز و احساسات‏انسانها هم پشتوانه فعالیت آنان است. اما درنظام آرمانى دینى، دعوت به «ما عندالله‏» است که‏مردم باید آن را بعنوان یک مطلوب بپذیرند و ازتجارت و لهو برتر دانند. و این کار، کار آسانى‏نیست. آسان نیست که مردم بپذیرند که گروهى‏با الهام از یک منبع معرفتى غیبى مامور هدایت‏آنانند! ولذا باید نشان صدق ادعاى چنان‏معرفتى را با خود داشته باشند. یعنى یک چیزغیرعادى داشته باشند که نشان صدق ادعاى غیرعادى آنان باشد. و این چیز غیرعادى همان‏اعجاز و کرامت است.

انبیاء و اولیا یک اعجاز عینى و آشکار با خودداشتند که همیشه با آنان بود و آن اعجازشخصیت و رفتارشان بود. تنها کلام پیغمبرغیرعادى نبود، بلکه اخلاقش (خلق عظیم) ورفتارش نیز غیر عادى و وحیانى بود. اگر سخن اوقرآن بود، خلقش نیز قرآن بود چنانکه در حدیث‏آمده است.

براى پیروان آن اسوه الهى هم اگر اعجازشق‏القمر میسور نیست، اینکه میسور هست که‏عملا نشان دهند که دل به چیزى بسته‏اند برتر ازدلبستگى‏هاى روزمرة. همین اعجاز است که‏براى توده مردم حجت است. یکى از امام‏صادق(ع) پرسید توده مردم از هر دین و ملتى ازعلماى خود پیروى مى‏کنند پس چگونه مى‏شودجماعتى با پیروى از علما نجات یابند و گروهى‏دیگر گرفتار شوند؟ اگر تقلید و پیروى عوام ازعلما رواست‏باید همه جا روا باشد؟ و گرنه باید به‏هیچ کس روا نباشد حضرت در پاسخ فرمود: اگرعوام تقلید کورکورانه کنند همه جا مذموم است.اما اگر با توجه به دلایل و نشانه‏هاى صدق، سخن‏علما را بپذیرند نجات مى‏یابند و براه درست‏رفته‏اند. سپس امام فرمود: مردم با آگاهى فطرى‏و وجدانى مى‏توانند نشان صدق و کذب را درعلما و پیشوایان خود دریابند اگر توده مردم ما نیز حالاتى ببینند از قبیل:کارهاى خلاف، تعصب شدید، ستیز بر سرجاه و مال، حمایت از طرفداران ناصالح خود وستم به مخالفان شایسته‏شان، با وصف این سخن‏چنین علمایى را بپذیرند مانند پیروان مذاهب‏دیگر که به دنبال علماى ناشایسته خود مى‏روندگرفتار خواهند شد.

ب - سنخیت:

براى نفوذ در مردم علاوه براعجاز که گفتیم سنخیت نیز لازم است. راز اصلى‏انسان بودن پیامبر نیز در همین نکته است.خداوند اگر پیامبران را از فرشتگان بر مى‏گزیدشاید رابطه آنها با مردم رابطه قهر و سلطه مى‏شداما وقتى که پیامبر انسانى باشد همانند آنان، به‏جاى قهر و سلطه ،کارش هدایت مردم خواهدبود. و چون در نظام ولایى بنابر حفظ شخصیت‏انسان است، حق آزادى و انتخاب او تنها باهدایت محترم شمرده مى‏شود و لذا انبیا«مذکر»اند، نه «مصیطر».

بنابراین سنخیت پیغمبر، لازمه راه و رسم‏هدایت است تا هیچ گونه مقهوریتى در کارنباشد.

این سنخیت مظاهر گوناگونى دارد از جمله:

- سنخیت در بشریت که مستلزم همدردى،همراهى، مؤانست، شناخت، پیشگامى و اسوه‏بودن است.

- سخنیت در آیه و اعجاز که باید شرایط هرعصروچگونگى اشتغال‏ذهنى‏مردم‏رادر نظر گرفت.چنانکه اعجاز انبیا مناسب زمان خودشان‏بود.

- سنخیت در زبان و فرهنگ و تکلم به زبان‏قوم و قدر عقول مردم.

بدیهى است که پیشوایان حاکمیت دینى هم‏باید به این نکته توجه کرده عملا خود را در کنارمردم و جزء مردم دانسته، در هیچ جنبه‏اى ازجنبه‏هاى زندگى از آنان فاصله نگیرند. و مانندطاغوتیان‏عملاخودراتافته جدا بافته جلوه ندهند.

ج - همراهى و پیوند:

در نظام دینى، همه‏عبدند و مکلف و هر که تقربش بیشتر، احساس‏درد و مسؤولیتش بیشتر.

پیشوایان دینى اگر انسان کامل هم باشندمامور و مکلفند که با مجموعه‏اى همکارى وهمراهى کنند که کاملا انسانند! و باید انسانها راتحمل کنند و دریابند که انسان گناه مى‏کند،دروغ مى‏گوید، حرص و کینه مى‏ورزد، هوس‏مى‏بازد، دنبال مال و جاه مى‏رود وسوسه مى‏شودو هزاران مشکل دیگر! پیشوایان دین با همین‏انسانها همراهى مى‏کنند و به روى همین انسانهاآغوش باز مى‏کنند و صد بار توبه شکستگان راندا مى‏دهند که بازآ، با دشمنان کینه توز و بى‏فرهنگ خود با حبت‏برخورد مى‏کنند. همه‏اینها بخاطر آنکه هدف آنها هدایت است نه کینه‏و انتقام، و انگیزه‏شان عقیده است نه عقده: شیرحقم نیستم شیر هوا.

و لذا پیامبر اسلام حتى بر کفار قریش،استغفار مى‏کند و بر جنازه رهبر منافقان وکینه‏توزترین مزاحم سالهاى زندگیش که سلسله‏جنبان همه دسیسه‏ها و فتنه‏ها بود نماز گزارده،پیراهنش را براى او کفن مى‏سازد، در حالیکه‏یارانش از کار او دل‏آزرده مى‏شوند! اما او پیغمبراست و صاحب خلق عظیم!

د- تحمل و استقامت:

چنانکه گفتیم ماموریت‏پیشوایان دینى هدایت است نه سلطه. و بسیارروشن است که سلطه آسان و هدایت دشواراست. چنگیز و مغول با اشاره چشمى مى‏توانندشهرى را تسلیم کرده و به نابودى کشند، اما یک‏پیغمبر که مى‏خواهد جامعه‏اى را هدایت کندباید خون دل بخورد و به پاى این هدف پیر شود.متاسفانه در جامعه دینى خودمان، از این نکته‏غفلت مى‏کنیم و در مواردى از نیروى نظامى وقوه قهر استفاده مى‏کنیم که تکلیف ما آن نیست.اما مطمئنا دشوارى هدایت و آسانى قهر ما را به‏این کار وا مى‏دارد. بخاطر اهمیت و دشوارى‏هدایت است که پیغمبر اسلام(ص) به على(ع)فرمود اگر بدست تو تنها یک نفر هدایت‏شود به‏همه آنچه در زمین و آسمان است مى‏ارزد. باتوجه به این مقدمات به خوبى روشن مى‏شود که‏درنظام‏دینى‏برخورد با مخالفان باید چگونه باشد.

پیشوایان حاکمیت دینى به سراغ مخالفان‏داخلى و خارجى خود رفته، از هر وسیله‏اى براى‏هدایت و دلجویى آنان بهره گرفته، حتى بادشمنان سرسخت و خونى خود نیز از در انتفام وکینه‏جویى وارد نمى‏شوند.

 

7- مهار قدرت:

یکى از مشکلات حاکمیت‏ها، فساد قدرت‏است که با تعدى به حقوق مردم، زمینه ستم وبى‏عدالتى را فراهم مى‏سازد. مکانیزم مهار قدرت‏در حکومتهاى مختلف چیست؟!

1-7- حکومت استبدادى: در اینگونه حکومتهامردم هیچ راهى نداند جز آنکه به خود حاکمان‏توسل جسته، اگر دسترس و امکانش را داشته‏باشند با اظهار مظلومیت و یارى گرفتن ازشفاعت مقربان احساس و عواطف آنان راتحریک کرده از قهرشان بکاهند. اما تجربه بشردر طول تاریخ نشان داده است که انتظار فضیلت‏از شیفتگان قدرت انتظارى است‏بى‏جا.

2-7- حکومتهاى دمکراتیک: در اینگونه حکومتهابا نهادهاى قانونى از قبیل تفکیک قوا و غیره ونیز با وابسته کردن حاکمیت‏به اراده مردم قدرت‏را مهار مى‏کنند.

3-7- نظام دینى: در حاکمیت دینى، براى‏جلوگیرى از فساد قدرت، بناء را بر حذف قدرت‏مستقل مى‏گذارند. به این معنا که حکومت،حکومت‏خداوند است و همه مردم در برابرقوانین الهى یکسانند و هیچ کس از هیچ امتیازناشى از مقام، طبقه، خانواده و غیره برخوردارنیست. براى اجراى این دیدگاه پیشوایان همانندنبى اکرم از کوچکترین امتیازى پرهیز مى‏کردندو همیشه با مردم و حتى در مشکلات پیشاپیش‏مردم بودند. سطح زندگیشان در حد فقیرترین‏قشر جامعه بود.

 

8- تغییر حاکمیت:

1-8 - حکومتهاى استبدادى: در اینگونه حکومتهامردم هیچ راهى جز انقلاب، براى تغییر حاکمیت‏ندارند، حاکمان تنها بوسیله امرا و حاکمان دیگریا بدست عزرائیل از تخت قدرت به پائین‏مى‏آیند و مردم چند روزى به زوال قدرت آنان‏شادمان مى‏شوند اگر چه هیچ خلفى از سلفش‏بهتر نباشد!

2-8 - حکومتهاى دمکراتیک: در اینگونه حکومتهابوسیله احزاب، حاکمیت، جابجا مى‏شود و یکى ازمزایاى نظام‏هاى دمکراتیک همین است که نه‏تنها مردم دولت را بر سر کار مى‏آورند، بلکه‏مى‏توانند آن را از قدرت برکنار کنند.

3-8 - حکومت اسلامى: درنظام‏ولایى، حاکمان به‏دقت‏بایدموردنظارت‏وارزیابى مردم باشند.چنانکه‏در اصل کار وظیفه مردم کشف صالحان بود، درادامه کار نیز باید مراقب این صلاحیت‏باشند و باملاحظه کوچکترین خلل در صلاحیت مسؤولان،خود به خود آنان از مشروعیت مى‏افتند و بایدجاى خود را به افراد صالحتر بسپارند.

 

...






__._,_.___
This is a non-political list.
MARKETPLACE

Attention, Yahoo! Groups users! Sign up now for a one-month free trial from Blockbuster. Limited time offer.
Recent Activity
Visit Your Group
Yahoo! Groups

Stay healthy

and discover other

people who can help.

Yahoo! Groups

Familyographer Zone

Join a group and

share your pictures.

Lawn & Garden

on Yahoo! Groups

For all things

green and growing.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ