با درود
آشکار است که منابعی که بنده عرض کردم مورد دقت قرار نداید . بهائیان ناصر الدین شاه
را رئیس ستمگران می دانند نه امیز کبیر را . امیر کبیر مردی بود بزرگ و ایران دوست .
و اما در باه ی ایران دوستی عباس افندی عبد البها ء ، نوشتار های بسیاری از او در
این باره هست و من فقط به دو رساله از او اشاره می کنم : نخست ، رساله مدنیه که
عبدالبهاء آن را در سال 1875 برای ایرانیان نگاشت و در آن از حکومت قانونمند و از
اصلاح نظام آموزشی و قضائی و ارتش و ، و ، و سخن گفت و ایرانیان را به نظام مردم
سالاری پارلمانی فرا خواند ؛ و دوم ، رساله سیاسیه که عبدالبهاء عباس آن را در سال
1310 قمری 1893 میلادی نگاشت و در آن زیان های ناشی از دخالت علما و روحانیون و
پیشوایان دینی را در امور حکومتی و سیاسی و دولتی یاد آور شد و شکست های ایران را در
زمان شاه سلطان حسین صفوی و فتحعلی شاه گوشزد همگان کرد .
عبدالبهاء ایرانیان بهائی را به خدمت به ایران و ساختن مدارس در ایران فراخوند . و
در نتیجه مدارس بسیاری در اوخر قرن نوزدهم در چندین شهر کوچک و بزرگ ایران راه
اندازی شد که شور بختانه رضاشاه آن مدارس را در سال 1935 ببست
نیایش کوتاهی به پارسی سره از عبدالبهاء عباس افندی در باره ی ایران به پیوست است و
در آن یک واژه تازی نیست
به پیوست ، رساله مدنیه را همراه باترجمه ی انگلیسی نیز می فرستم . اگر رساله سیاسیه
را هم خواستید ، بگوئید تا برایتان بفرستم
یک لینک به یک مقاله ی کوتاه در باره ی بهائیان و ایران می دهم
http://www.negah32.
http://www.iran- emrooz.net/ index.php? /politic/ more/17219/
http://www.iran- emrooz.net/ index.php? /politic/ more/17102/
http://politic. iran-emrooz. net/index. php?/politic/ more/17135/
بدرود تا درودی دیگر
اسکندر
۲۶ اسفند ۱۳۸۷
ایران در نظر بهائیان
سمندر مشکیباف
سیر تکاملی جامعهء بشری از وحدت خانواده شروع شده و ادامه یافته و، با توجّه به وسائل
و امکاناتی که در اختیار داشته، مراحل گوناگونی مانند وحدت قبیله، وحدت شهر، و وحدت
کشور را طیّ کرده و در سالهای اخیر وحدت قارّهای را نیز در اروپا شاهد بودهایم و
تلاشهایی نیز در افریقا برای حصول این هدف مهم به عمل آمده است. توجّه به هدف عالی
انسانی، و مشاهدهء کلّ عالم به صورت یک دهکدهء جهانی، اینک در میان بسیاری از
روشناندیشان به ایدهای عملی تبدیل شده است. امّا موانعی در راه حصول مقصود وجود
دارد که باید برداشته شود. شاید چندصد سال قبل به هم پیوستن شهرها به هم نیز
غیرممکن به نظر میرسید، امّا بشر توانست بر بعضی از تعصّبات شهری خویش فائق آید و دست
در دست ساکنین شهرهای دیگر گذاشته سیر ترقّی را بپیماید. تصوّر نمیشود اگر کسی
ساکنان شهرها را به وحدت و یکپارچگی دعوت میکرد و مزایای این اتّحاد را بر میشمرد و
استفاده از پیشرفتهای فنّی یک شهر برای بهرهبرداری از امکانات طبیعی شهر دیگر را
بیان میکرد، کسی او را به خیانت یا وطنفروشی متّهم میساخت.
حال، اگر افق دید را اندکی گسترش دهیم، همین امکان را میتوان در اتّحاد کشورها به
دست آورد. این امر هیچ منافاتی با وطندوستی ندارد، بلکه میتوان به جرأت تصریح
نمود که نفس وطندوستی است، چه که آوردن فنّ و سرمایه از کشوری دیگر به سرزمین آباء و
اجدادی و استخراج مواهب خداداده، به نحوی که مورد استفاده طرفین واقع شود، طریقی
برای ترقّی و پیشرفت هر دو طرف است.
غرض از این مقدّمه آن که شخصی به نام محمود قوچانی مطلبی را تحت عنوان "بهائیت و
امریکا" مرقوم داشته و در سایت خود درج نموده است. مقالهء ایشان سبب شده دیگران نظر
سوء نسبت به دیانت بهائی و حضرت عبدالبهاء پیدا کنند و مطالب ناروایی مطرح فرمایند.
آنچه که در این زمان در خود ایران رواج دارد و سرمایههای خارجی و متخصّصین سایر
کشورها جذب این مرز و بوم میشوند و در گوشه و کنار مملکت، بخصوص در سواحل خلیج
فارس، به استخراج معادن نفت و گاز میپردازند، زمانی پیش از این توسّط حضرت عبدالبهاء
در سفرهای غرب پیشنهاد شده بود. ایشان به وضوح این ایّام را مشاهده میفرمودند و
پیشنهاد خود را مطرح کردند تا این اتّحاد و این همکاری سریعتر صورت گیرد و قدمهای
بلندی در پیشرفت ایران برداشته شود.
آقای قوچانی و دیگران اگر نظری به سایر بیانات حضرت عبدالبهاء میفرمودند، و البتّه
رعایت انصاف را هم میکردند که انصاف در این میان مظلوم واقع نشود، البتّه چنین مطلبی
را مرقوم نمیفرمودند، بلکه زبان به تحسین هم میگشودند. حال، فقط به چند نکته
دربارهء عقیدهء بهائیان دربارهء ایران اشاره میشود و برای این که نگویند که اینها
مبتنی بر هیچ کلامی نیست، به آثار حضرت عبدالبهاء (که در مقالهء ایشان مورد حمله
واقع شدهاند) استناد میگردد:
1- توصیه به بهائیان برای خدمت به ایران
حضرت عبدالبهاء مکرّراً بهائیان را (نه فقط بهائیان ایران، بلکه بهائیان جهان را نیز)
توصیه به خدمت به ایران فرمودهاند. در کلامی میفرمایند، "انسان را عزّت و بزرگواری
به راستی و خیرخواهی و عفّت و استقامت است نه به زخارف و ثروت. اگر نفسی موفّق به آن
گردد که خدمت نمایان به عالم انسانی، علیالخصوص به ایران، نماید، سروَر سروران است و
عزیزترین بزرگان. این است غنای عظیم و این است گنج روان و این است ثروت بیپایان"
(امر و خلق، ج3، ص289). و در کلام دیگر، در سفر اروپا، بهائیان را به آبادانی ایران
فرا میخوانند، "حال باید ما در ترقّی زراعی و صناعی و تجاری ایران بکوشیم ... چون به
تحسین اخلاق ملّت پردازیم، هر قسم ترقّی در آن هست. اگر بهائیان به آنچه مأمورند قیام
و عمل نمایند، مدّتی نمیگذرد که منتهی آمال جلوه نماید و مملکت ایران غبطهء جنان و
روضهء رضوان شود" (همان، ص290). و در کلام دیگر میفرمایند، "احبّای الهی را همواره
دلالت و وصیّت نمایید که جمیع شب و روز به آنچه سبب عزّت ابدیّهء ایران است پردازند و
در تحسین اخلاق و آداب و بذل همّت و مقاصد ارجمند و الفت و محبّت و ترقّی و اتّساع صناعت
و زراعت و تجارت سعی بلیغ و جهد عظیم مبذول دارند" (همان، ص291)
حضرت عبدالبهاء خطاب به دانشجویان بهائی و غیربهائی مقیم خارج ایران میفرمایند،
"بلکه انشاءالله شما خدمتی به ایران نمایید، علومی تحصیل کنید که مفید به حال ایران
باشد تا چون مراجعت مینمایید سبب حیات شوید ... بلکه به تأییدات الهیّه تلافی مافات
شود و عزّت قدیمه جلوه نماید" (سفرنامه، ج2 / پیام آسمانی، ج2، ص303). ایشان همواره
خود را ایرانی میدانستند و این عشق را در دل و جان نگه داشتند. میفرمایند، "حضرت
بهاءالله و حضرت باب هر دو ایرانی بودند و بیست هزار، سی هزار ایرانی در این سبیل
جانفشانی نمودند و من نیز ایرانی هستم، با وجود این که شصت سال است که از ایران خارج
شدهام هنوز راضی به آن نگشتهام که عادات جزئیهء ایرانی ترک شود. بهائیان ایران را
میپرستند؛ نه همین حرف میزنند، شما نظر به عمل کنید، چه کار به قول دارید" (مائده
آـسمانی، ج2).
2- زبان فارسی
حضرت عبدالبهاء بارها به بهائیان غیربهائی توصیه کردهاند که زبان فارسی را بیاموزند
و از آیندهء چشمگیر این زبان سخن به میان آوردهاند. خطاب به شخصی به نام سیدنی
میفرمایند، "تا توانی همّت نما که زبان پارسی بیاموزی. زیرا این لسان عنقریب در
جمیع عالم تقدیس خواهد شد" (پیام آسمانی، ج2، ص304). و از عشق خود به این زبان سخن
گفتهاند، "لسان این آواره فارسی است. بالطّبع هر فُرسی لسان خویش را دوست دارد"
(همان، ص304). حضرت بهاءالله میفرمایند، "دربارهء زبان نوشته بودید. تازی و پارسی
هر دو نیکو است. چه که آنچه از زبان خواستهاند پی بردن به گفتار گوینده است و این
از هر دو میآید و امروز چون آفتاب دانش از آسمان ایران آشکار و هویداست، هرچه این
زبان را ستایش نمایند، سزاوار است" (پیام آسمانی، ج1، ص108)
3- آیندهء ایران
دربارهء آیندهء ایران به کرّات و مرّات سخن گفته و از آیندهء باشکوه آن خبر دادهاند.
از جمله میفرمایند، "مستقبل ایران در غایت شکوه و عظمت و بزرگواری است زیرا موطن
جمال مبارک است. جمیع اقالیم عالم توجّه و نظر احترام به ایران خواهند نمود و یقین
بدانید که چنان ترقّی نماید که انظار جمیع اعاظم و دانایان عالم حیران ماند" (امر و
خلق، ج2). و در بیان دیگر آمده است، "ایران مرکز انوار گردد. این خاک تابناک شود و
این کشور منوّر گردد واین بی نام و نشان شهیر آفاق شود و این محروم محرم آرزو و آمال"
(منتخباتی از مکاتیب، ج2). در کلام دیگر میفرمایند، "بهاءالله ایران را روشن نمود
و در انظار عمومی عالم محترم نماید و ایران چنان ترقّی نماید که محسوب و مغبوط شرق و
غرب گردد" (پیام آسمانی، ج1، ص78)
4- نوروز باستانی
یکی از نمادهای شهیر ایران نوروز باستانی است که امر بهائی بر آن صحّه گذاشته و
گرامیداشت این روز را تأکید کرده است. حضرت عبدالبهاء میفرمایند، "از عادات قدیمه
است که هر ملّتی از ملل را ایّام سرور عمومی که جمیع ملّت در آن روز سرور و شادمانی
کنند و اسباب عیش و عشرت فراهم آرند. یعنی یک روز از ایّام سنه را که در آن روز
واقعهء عظیمی و امر جلیلی رخ داده آن را انتخاب نمایند و در آن روز نهایت سرور و
نهایت حبور و نهایت شادمانی ظاهر کنند، دیدن یکدیگر نمایند و اگر چنانچه بین نفوس
کدورتی حاصل، در آن روز آشتی کنند و آن اغبرار و آن دلشکستگی زائل شود، دوباره به
الفت و محبّت بپردازند. چون در روز نوروز از برای ایرانیان امور عظیمهای واقع شد،
لهذا ملّت ایران یوم نوروز را فیروز دانستند و آن را عید ملّی قرار دادند. فیالحقیقه
این روز بسیار مبارک است ... چون روز مبارکی است نباید آن روز را مهمل گذاشت،
بینتیجه نمود که ثمر آن روز محصور در سرور و شادمانی ماند. در چنین یوم مبارکی
باید تأسیس مشروعی گردد که فوائد و منافع آن از برای ملّت دائمی ماند" (ایّام تسعه،
ص349). از نکات مهم آن است که روز نوروز از تعطیلات بهائیان است که در سراسر دنیا
گرامی داشته میشود.
5- عشق به ایران
حضرت ولی امرالله میفرمایند، "اهل بهاء، چه در ایران و چه در خارج آن، موطن جمال
اقدس ابهی [ایران] را پرستش نمایند و در احیاء و تعزیز و ترقّی و ترویج مصالح حقیقیهء
این سرزمین، منافع و راحت، بلکه جان و مال خویش را فدا و نثار کنند" (پیام آسمانی،
ج1، ص78)
6- راهنمایی جهت ترقّی ایران
حضرت عبدالبهاء ضمن توصیهء بهائیان به خدمت به ایران و اهل آن، منویات خود را
اینگونه بیان میفرمایند و تأکید بر بیطرفی میکنند، "این آوارگان به هیچ حزبی
مشترک و متمایل نبوده؛ در آن میکوشیم که بنیهء ایران قوّت گیرد و معلوم است قوّت
بنیهء ایران جز به تأسیس اخلاق الهی ممکن نه. چون تعدیل و تأسیس اخلاق گردد، ترقّی
در جمیع مراتب محتوم است. هیچ ملّتی بدون تعدیل اخلاف فلاح و نجاح نیابد و به تحسین
اخلاق علوم و فنون رواج یابد و افکار بینهایت روشن گردد؛ صداقت و امانت و حماست و
غیرت و حمیّت بجوشد، سیاست به درجهء نهایت رسد، صنایع بدیعه رواج یابد، تجارت اتّساع
جوید، شجاعت عَلَم افرازد، ملّت از برزخی به برزخ دیگر انتقال یابد، خلق جدید شود،
"فتبارکالله احسن الخالقین" تحقّق یابد" (پیام آسمانی، ج1، ص83)
7- تمجید از بزرگان ایران
حضرت عبدالبهاء از نفوسی که در گذشتهء ایران نقشی مثبت ایفا کردهاند، یا طریق
انقطاع و وارستگی در پیش گرفتهاند، به نیکویی یاد کردهاند. دربارهء شاه کیخسرو
میفرمایند، "کیخسروا همنامت به جهان راز پی برد، لهذا از تخت و تاج بیزار شد، خیل
و حشم و چتر و عَلَم برانداخت، به صحرای عزلت و کهسار غیبوبت شتافت" (یاران پارسی،
ص130). دربارهء سیاوش میفرمایند، "ترکان خون سیاوش را هدر دادند؛ سر بریدند و دم
مطهّرش را به ظلم و جفا ریختند. لکن آن خون پاک چه اثری در جهان خاک نمود که جوششش
به دامنهء افلاک رسید" (همان، ص105). در تأکیدی دیگر میفرمایند که ظهور حضرت
بهاءالله سبب احیاء نام بزرگان دیرین ایران گردید، "ای فریدون همنامت گمنام شد؛
نامش لفظی است در السن و افواه. زیرا سلطنتش جهانبانی خاکدان بود و جهانبانیش بی
اساس و بنیاد. حال چون آفتاب چهان بالا از مشرق ایران طلوع نمود، نام آن شهریاران
تازه و زنده گشت؛ فریدون شگون یافت؛ جمشید قدرش پدید گشت؛ کیخسرو خسروی یافت و
نوشیروان شیرین روان گردید. این از فضل حضرت یزدان بود" (همان، ص117).
8- تمجید گذشته ایران
حضرت عبدالبهاء به کرّات از عظمت گذشتهء ایران به نکویی یاد کرده و بزرگواری ایرانیان
را تحسین فرمودهاند. در رسالهء مدنیه (ص8) میفرمایند، "در ازمنهء سابقه مملکت
ایران به منزلهء قلب عالم و چون شمع افروخته بین انجمن آفاق منوّر بود. عزّت و سعادتش
چون صبح صادق از افق کائنات طالع و نور جهانافروز معارفش در اقطار مشارق و مغارب
منتشر و ساطع؛ آوازهء جهانگیری تاجداران ایران حتّی به سمع مجاورین دایرهء قطبیه
رسیده ... حکمت حکومتش حکمای اعظم عالم را متحیّر ساخته و قوانین سیاسیهاش
دستورالعمل کل ملوک قطعات اربعهء* عالم گشته؛ ملّت ایران مابین ملل عالم به عنوان
جهانگیری ممتاز و به صفت ممدوحهء تمدّن و معارف سرافراز؛ در قطب عالم مرکز علوم و
فنون جلیله بود و منبع صنایع و بدایع عظیمه و معدن فضائل و خصائل حمیدهء انسانیه.
دانش و هوش افراد این ملّت باهره حیرتبخش عقول جهانیان بود و فطانت و ذکاوت عموم این
طایفهء جلیله مغبوط عالمیان."
* موضوع مربوط به زمانی است که هنوز قارّهء امریکا کشف نشده بود و لهذا چهار قاره
بیشتر برای بشر شناخته شده نبود.
9- ترک تعصّبات
با توجّه به آنچه که ذکر شد معلوم است که وقتی حضرت عبدالبهاء دربارهء ترک تعصّبات
وطنی سخن میگویند، مقصودشان این است که اینگونه تعصّبات سبب خونریزی و از بین رفتن
مال و جان طرفین متخاصم نگردد؛ جمیع انسانها در ظلّ شجرهء واحد جمع شوند، خود را نژاد
واحد دانند، و بندگان خدای واحد شمرند. شاید این بیان حضرت عبدالبهاء که در خاتمهء
مقال (از صفحهء 364 یاران پارسی) نقل میشود، مقصود ایشان از ترک تعصّبات را توضیح دهد:
هوالله ای مهربان حضرت یزدان در این زمان تجلّی رحمانیت فرموده و جمیع آدمیان را در
زیر سایهء سدرهء منتهی مقرّ مقرّر نموده. این شجرهء طوبی بر شرق و غرب سایه افکنده و
از فضل عمیم خداوند قدیم امید چنان است که کلّ امم را در ظلّ این شجرهء مبارکه با
یکدیگر نهایت الفت و ارتباط بخشیده بحر واحد و جنّت واحده و نجوم فلک واحد فرماید تا
جمیع به مثابهء کواکب نورانی در این فضای نامتناهی سیر و حرکت نمایند و به قوای
جاذبه محافظهء یکدیگر کنند. و علیک التّحیّة و الثّناء ع ع
On Sun 03/15/09 8:51 AM , Kaveh ahangar2008@
> با درود
> همگان میدانند که فرقه پلید اندیش
> بهایی را انگلیس بد کردار برای مقابله
> با اصلاحات امیر کبیر درست کرد. زیرا
> امیر کبیر میخواست دست استعمار گران را
> از ایران کوتاه کند و ایران را به سوی
> ترقی سوق دهد. از این رو انگلیس بنا به
> سیاست تفرقه بنداز و حکومت کن، آن دلقک
> اباس افندی و آن مرتیکه ی مسخره
> ابدوابها را پر و بال داد با ایجاد بلوا
> و آشوب مانع کارهای امیر کبیر شوند.
> اکنون هم با بده بستانهایی که با جمهوری
> اسلامی دارند، بهایی ها با هزار ریا و
> تزویر و دروغ میگویند جمهوری اسلامی به
> آزار و اذیت بهایان پرداخته. زهی
> بیشرمی. این هردو سر در یک آخور دارند و
> برای رد گم کردن هر دو طرف این چنین
> دروغهایی را به خورد مردم میدهند. اگر
> در خارج از کشور هستید ببینید کدام
> بهایی شهرتان تابستانها به ایران
> نمیروند؟؟؟. همین کثافتها هستند که به
> رژیم جمهوری اسلامی ایران اعتبار جهانی
> بخشیده اند
> در همین شهری که من هستم خانواده آقای
> س. ز. و خانواده آقای ض. ک. هرسال تابستان
> پس از تعطیلی مدرسه ها نخستین خانواده
> هایی هستند که برای مدت دوماه عازم
> ایران میشوند. کدام اذیت و آزار؟؟؟
> دین افیون ملتهاست و دین فروش ننگ جامعه
> --- On SAT, 3/14/09, ISKANDAR HAI M.D. __ wrote:
>
> From: Iskandar Hai M.D.
> Subject: Re: [persianbooks]ارسال کتاب جستارهایی
> از تاریخ بهاییگری در ایران
> To: adabestan-kaveh-
> persianbooks@
> Cc: farsibooks@yahoogro
> ahalimo@pacbell.
> estazista_iran@
> Date: Saturday, March 14, 2009, 9:05 PM
> File peyvast rAA bekhAAneed
> http://www.iran- emrooz.net/ index.php? /politic/ more/17219/
> http://www.iran- emrooz.net/ index.php? /politic/ more/17102/
> http://politic. iran-emrooz. net/index. php?/politic/ more/17135/
> بهائیستیزی و اتهام بهائیان به
> جاسوسی (بخش سوم و پایانی)
> اتهام رابطه با روسیه، انگلستان و
> صهیونیزم
> نادر سعیدی
> استاد جامعه شناسی دانشگاه کارلتون،
> مینه سوتا
>
> قسمت اول: ترفند «دیگرپردازی»
> قسمت دوم: اتهام جاسوس بودن بهائی
> دوم: اتهام بر اساس اعطای لقب سِر به
> عبدالبها
> بهائی ستیزان براین واقعیت تکیه می
> کنند که انگلیسیها به عبدالبها لقب سِر
> دادند. مرتجعان بهائی ستیز بلافاصله
> پس از گفتن این نکته بشکلی طوطی
> وار اضافه میکنند "می دانیم که انگلیس
> این لقب را تنها به کسانی می دهد که
> برای سیاست انگلیس خدمت عمده کرده اند
> پس عبدالبها جاسوس
> انگلستان بود". جالب اینجاست که باز
> هیچیک از این افراد با کلیشه های کلی
> باف خود بما نمی گویند که چه فعالیت
> جاسوسی توسط عبدالبها سر زد که
> این اتهام معنا بیابد بلکه باز دست به
> استنتاج خیالی می زنند. اما واقعیت
> درست عکس این کلی گویی های ساده لوحانه
> است. اول آنکه می دانیم که
> عبدالبها چه کرد که چنین لقبی به او
> داده شد. دوم اینکه دهها بار انگلستان
> این لقب را به کسانی داده است که نه
> تنها جاسوس نبوده اند بلکه
> مبارزان راستین عدالت و آزادی بوده
> اند. سوم اینکه اگر عبدالبها جاسوس
> انگلیسی می بود باید هرگز دولت
> انگلستان چنین لقبی به مامورش ندهد تا
>
> سوء ظن در مورد جاسوسش بوجود نیاید و
> بتواند اسان جاسوسی کند. چهارم انکه
> اگردرستی این منطق واژگون و کلی باف
> را دنبال کنیم اسان می شود
> ثابت نمود که نه تنها همه علما و
> مشروطه خواهان یک قرن گذشته بلکه همه
> سران فعلی کشورمان ماموران استعمار
> فرانسه و انگلیس و صدام حسین و
> امریکا بوده و هستند. بگذارید به
> اختصار این چهار نکته را روشن کنم.
> اینکه چرا انگلستان به عبدالبها لقب
> سِر داد معلوم است. در بحبوحه جنگ جهانی
> اول عبدالبها به همه بهائیان ساکن در
> فلسطین (بسیاری بهائیان بدستور
> علمای اسلامی و دو دولت اسلامی قاجار و
> عثمانی به فلسطین تبعید شده بودند)
> دستورداد که به کشاورزی در سطح وسیع
> مشغول شوند. در نتیجه هنگامی
> که قحط سالی و کمبود غذا زندگی ساکنان
> عکا را تهدید می کرد عبدالبها دستور داد
> که با جیره بندی غذا به مردم عکا آذوقه
> داده شود. به پاس این
> امر بود که دولت فاتح یعنی انگلیس به
> عبدالبها چنین لقبی داد. البته اینکه
> مسلمانان عکا از گرسنگی و طاعون تلف
> نشدند به شکلی غیر مستقیم به
> ایجاد نظم هم کمک می کرد و در نتیجه می
> توان گفت که این کار با منافع انگلیسیها
> هم می خواند. ولی این به ان معنی نیست
> که عبدالبها کاری غیر
> انسانی کرد. نجات دادن جان مسلمانان
> کاری غیر انسانی و یا ضد اسلامی و یا ضد
> ایرانی و یا ضد فلسطینی نبود. اعتراض
> مرتجعان به این معناست که
> عبدالبها جاسوس است چون کودکان و زنان
> و مردان مسلمان عکا را از مرگ نجات
> داد! اگر جاسوسی این است همه بهائیان و
> همه بشر دوستان و همه پیامبران
> هم جاسوس بوده و هستند.
> اما جمله کلیشه ای مرتجعان واقعا
> شاهکاری است. این افراد فکر می کنند که
> چون انگلیس و امریکا و فرانسه دست به
> استعمار زدند در ان صورت هر چه
> که کردند و می کنند انعکاسی از سیاست
> استعماری آنها ست. البته بسیاری از
> کارهایشان همینطور هم هست ولی در
> بسیاری موارد این کشورها بر اساس
> شعارهای برابری و آزادیشان مجبورند که
> بر اساس منافع انسانی هم رفتار نمایند
> تا هژمونی آنها نه تنها قهر امیز بلکه
> مشروع نیز تلقی شود. هر
> مورخ و جامعه شناسی بخوبی از این مطلب
> باخبر است. اعطای جوایز گوناگون در
> بسیاری موارد بخاطر این هدف مشروعیت
> عملی می گردد. بعنوان مثال درست
> است که انگلیسیها به عبدالها لقب سر
> دادند ولی به نلسون مندلا و اقبال
> لاهوری یا بیل گیتز و یا دهها هنرمند و
> مخترع هم این لقب را دادند. حال
> همانقدر که نلسون مندلا با مبارزه اش
> علیه آپارتاید و نژادپرستی و رهایی
> سیاهان جاسوس انگلیس می بود و یا
> اقبال لاهوری فیلسوف و شاعر پاکستانی
> که به آزادی پاکستان و احیای اسلامی
> تعهد داشت جاسوس بود عبدالبها هم
> جاسوس بود. یا آنکه باید گفت که هر کس که
> از نظر ادبی و هنری و علمی
> امتیازی می یابد و در نتیجه به دریافت
> این لقب نائل می شود کاری کرده است که ضد
> منافع مردم کشور خودش می باشد. در واقع
> استراتژی این نوع
> جوایز این است که با دادن این نشان به
> برخی افراد انسان دوست و خادم بشر دولت
> انگلستان چنین وانمود کند که همواره
> حافظ منافع عمومی است و
> طرفدار مظلومان است. شاید هم بخاطر
> اینکه مردم عکا و حیفا چه مسلمان چه
> مسیحی و چه یهودی شیفته عبدالبها بودند
> انگلیس می خواست با تجلیل
> ایشان مردم را به خود نزدیک کند. اما
> عبدالبها بر اساس فلسفه خود با آنکه از
> دریافت چنین نشانی اکراه داشت اما برای
> حفظ صلح و احترام به
> دیگران ان را رد ننمود ولی هرگز نه ان
> را بکار برد و نه در مورد ان سخن گفت
> چراکه هدف او احیای عالم بود و خدمت به
> وحدت عالم انسانی.
> اما در واقع نه تنها دادن این لقب به
> عبدالبها بیانگر جاسوس بودن عبدالبها
> نیست بلکه بالعکس خود این واقعیت ثابت
> می کند که دولت انگلستان
> عبدالبها را جاسوس خود نمی دانسته است.
> اگر عبدالبها جاسوس بود و اگر کسانی
> که این لقب را به او می دادند بخاطر
> جاسوسی او را ارج می نهادند در
> ان صورت باید نشان سر را به هرکس غیر از
> عبدالبها می دادند. علتش این است که
> ایشان با فرهنگ توطئه گرای منطقه اشنا
> بودند و باید همه کار می
> کردند که جاسوسشان مخفی بماند و در
> ظاهر توسط دولت انگلستان مورد قدردانی
> نگردد. یعنی خود اتهام ثابت کننده
> نادرستی ان است.
> اما اگر بخواهیم بر طبق این گونه
> استنتاجات خیالی تاریخ پردازی کنیم
> باید همه کس را به نوعی جاسوس بشماریم.
> بعنوان مثال انقلاب ایران بدون
> اینکه دولت عراق و دولت "استعماری
> صهیونیسی" فرانسه که بزرگترین حامی
> نظامی اسرائیل در چند دهه تاسیس
> اسرائیل بود به رهبر انقلاب اجازه
> اقامت
> و فعالیت سیاسی بدهند و نیز بدون اخبار
> بی بی سی انگلیسی امکان نداشت. حال
> باید پرسید که ایا می شود رهبر انقلاب
> را متهم به جاسوسی و
> صهیونیزم کرد؟ این نوع تاریخ پردازی
> و توطئه گرایی را می توان در مورد هرکس و
> هر چیز بکار برد. اتهام جاسوسی موقعی
> درست است که دلایل عینی در
> اثبات ان آقامه شود و نه استنتاجهای
> قیاسی قرون وسطایی بر اساس تخیل آکنده
> از نفرت و غرض. آنچه که آئین بهائی را
> مستثنی می سازد زمینه تعصبات
> ناخودآگاه ارتجاعی علیه ان در فرهنگ
> ماست و در نتیجه هر اتهام توطئه ای هر
> قدر هم که بی اساس باشد به آسانی در
> فرهنگ ما مورد قبول قرار می
> گیرد.
> ------------ --------- --------- --------- --------- --------- -
> On Sat 03/14/09 8:39 AM , Kaveh ahangar2008@ yahoo.com sent:
> > با درود
> > کتاب استاد شهبازی در رابطه با بهاییت
> > این فرقه دست پروده انگلیس به پیوست
> است
>
>
> Links:
> ------
> [1]
> http://groups.
> NDc2NTkwBGdycElkAzE
> ncwRzdGltZQMxMjM3NT
> http://groups.
> TkwBGdycElkAzExOTg0
> bWUDMTIzNzU1MzUzNA-
>
>
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch format to Traditional
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر